معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.3K photos
12.5K videos
3.22K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
و گفت:سنگی دیدم در راهی افگنده و بر وی نوشته که:«إقْلَب وَ اقْرَأ»؛
برگردان و برخوان! برگردانیدم و برخواندم.بدان سنگ نوشته بود که:«چون تو عمل نکنی بدانچه می دانی،چگونه می طلبی آنچه نمی دانی؟»


ذکر_ابراهیم_بن_ادهم
امید از حق نباید بریدن که:
إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ
(همانا که از رحمت خدا هیچ کس، جز مردم کافر نومید نگردد - یوسف – 87)
امید سر راه ایمنی است، اگر در راه نمی روی، باری سر راه نگاه دار مگو که کژیها کردم تو راستی را پیش گیر هیچ کژی نماند، راستی همچون عصای موسی است، آن کژیها همچون سحرهاست، چون راستی بیآید همه را بخورد، اگر بدی کرده ای با خود کرده ای، جفای تو به وی کجا رسد.؟!

فیه مافیه
گلدون بی گل
<unknown>
گلدون بی گل

استاد ایرج
تمام رازهایت را
با سکوتِ شب در میان بگذار!
برملا که نمی‌کند، هیچ
آرامشی عجیب می‌بخشد
شب رفیقی بی ادعاست ...

#شبتون_بخیر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خداوندگارا نظر کن به جود

که جرم آمد از بندگان در وجود

گناه آید از بندهٔ خاکسار

به امید عفو خداوندگار

کریما به رزق تو پرورده‌ایم

به انعام و لطف تو خو کرده‌ایم

#سعدی‌
#یا_حی_یا_قیوم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک حبه نور

#سوره_واقعه(آیه ۶۸)

أَفَرَأَيْتُمُ الْمَآءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ (٦٨)

آیا هیچ درباره آبی که می‌نوشید اندیشیده‌اید
آنچه هم اکنون در فکرت می گذرد زندگی آینده ات را خلق می کند.
چون مدام در حال فکر کردن هستیدهمیشه در حال آفرینش هستید.و افکارتان در زندگیتان رخ میدهد.
افکارتان را درست هدایت کنید.
انسانهایی که زیبا فکر میکنند.
با دیگران با محبت رفتار می کنند ...
شکرگزار هستند ...
خودشان را دوست دارند ...
به زندگی لبخند می زنند ...
و بخشنده هستند ...
انسانهایی‌که حتی در بدترین شرایط ‌
و رویدادها، سعی میکنند جنبه مثبت
قضایا را پیدا کنند و ببینند ...
انسانهایی که با جنس زندگی و عشق
هماهنگ هستند ،و همیشه ،در هر مکانی
بذر امید و شادی می پاشند ...
اینگونه افراد مغناطیس عشق هستند
و مغناطیس عشق ، جاذبه‌ای قوی ‌دارد ..
و هر چیز زیبایی را به سمت خودشان
جذب می کند ...

🌺🌺🌺

یارمهربانم
درود
بامداد چهارشنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

زندگی عاشق توست؛
وتو
در درونِ خود قدرتی داری
که میتوانی
زندگی ای که
عاشق آن هستی را
برای خود بسازی...
امروزت عاشقانه

🌺🌺🌺

شاد باشی
که تعلق با
همین دنیاستش

ره به هفتم آسمان بر نیستش


#مولانای_جان
مرگ
از خاطر به ما نزدیکتر.
خاطر
غافل کجاها می‌رود


#مولانا
چون ترا ذکر و دعا دستور شد
زان دعا کردن دلت مغرور شد

هم‌سخن دیدی تو خود را با خدا
ای بسا کو زین گمان افتد جدا

گرچه با تو شه نشیند بر زمین
خویشتن بشناس و نیکوتر نشین

#مولانای_جان
رویِ هر یک می نگر، می دار پاس

بوکه گردی تو ز خدمت، روشناس

به حقیقت و ذات حیرانانِ حق و حیرانانِ دنیا خوب درنگر، شاید تو نیز حقیقت شناس شوی.

چون بسی ابلیس آدم رُوی هست

پس به هر دستی نشاید داد دست

زیرا همیشه بسیاری از مردم هستند که باطنی شیطانی و ظاهری انسانی دارند.اینان خود را به صورت اهل حقیقت می آرایند و دعوی پیشوایی می کنند و افراد ساده لوح را به دام می افکنند. پس روا نیست که به هر دستی؛دست بیعت و اطاعت داد.

(۳۱۷) ز آنکه صیّاد آوَرَد بانگِ صفیر

تا فریبد مرغ را، آن مرغ گیر

زیرا که مثلا شکارچی برای صید طیور، صدای آنها را تقلید می کند و آوایی مانند پرندگان در می آورد.

(۳۱۸) بشنود آن مرغ، بانگِ جنسِ خویش

از هوا آید، بیابد دام و نیش

وقتی که پرندهء آسمان، صدای همجنس خود را بشنود از هوا پایین می آید و به دام صیّاد می افتد.

شرح مثنوی شریف
کَس به چشمم در نمی‌آید که گویم مثل اوست
خود به چشم عاشقان صورت نبندد مثل دوست

هر که با مستان نشیند تَرک مستوری کند
آبروی نیکنامان در خرابات آبِ جوست

جز خداوندان معنی را نَغَلطاند سِماع
اولت مغزی بباید تا برون آیی ز پوست

بنده‌ام گو تاج خواهی بر سرم نِه یا تَبر
هر چه پیش عاشقان آید ز معشوقان نکوست

عقل باری خُسروی می‌کرد بر ملک وجود
باز چون فرهاد عاشق بر لب شیرین اوست

عنبرین چوگانِ زلفش را گر استِقصا کنی
زیر هر مویی دلی بینی که سرگردان چو گوست

سعدیا چندان که خواهی گفت، وصف روی یار
حُسن گل بیش از قیاسِ بلبلِ بسیارگوست

#حضرت_سعدی
ز پیش دیده تا جانان من رفت
تو پنداری که از تن جان من رفت

اگر خود همره جانان نرفتم
ولی فرسنگ‌ها افغان من رفت

سر و سامان مجو از من چو رفتی
تو چون رفتی سر و سامان من رفت

چه دید از من که چون برهم زدم چشم
چو اشک از دیده‌ی گریان من رفت

از آن پیچم بخود چون مار وحشی
که گنج کلبه‌ی ویران من رفت

#وحشی‌بافقی
خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش
خداوندا نگه دار از زوالش

ز رکن آباد ما صد لوحش الله
که عمر خضر می‌بخشد زلالش

میان جعفرآباد و مصلا
عبیرآمیز می‌آید شمالش

به شیراز آی و فیض روح قدسی
بجوی از مردم صاحب کمالش

که نام قند مصری برد آنجا
که شیرینان ندادند انفعالش

صبا زان لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون است حالش

گر آن شیرین پسر خونم بریزد
دلا چون شیر مادر کن حلالش

مکن از خواب بیدارم خدا را
که دارم خلوتی خوش با خیالش

چرا حافظ چو می‌ترسیدی از هجر
نکردی شکر ایام وصالش
 
#حضرت_حافظ
ای رسولان می‌فرستمتان رسول
رد من بهتر شما را از قبول

پیش بلقیس آنچ دیدیت از عجب
باز گویید از بیابان ذهب

تا بداند که به زر طامع نه‌ایم
ما زر از زرآفرین آورده‌ایم

آنک گر خواهد همه خاک زمین
سر به سر زر گردد و در ثمین

حق برای آن کند ای زرگزین
روز محشر این زمین را نقره گین

يعنى: براى اين مصلحت كه بدانند زرپرستان كه قدرى ندارد زر در آن جهان و نزد قدرت خداوند عالميان، روز محشر زمين را نقره سازد.

فارغیم از زر که ما بس پر فنیم
خاکیان را سر به سر زرین کنیم

از شما کی کدیهٔ زر می‌کنیم
ما شما را کیمیاگر می‌کنیم

ترک آن گیرید گر ملک سباست
که برون آب و گل بس ملکهاست

تخته‌بندست آن که تختش خوانده‌ای
صدر پنداری و بر در مانده‌ای

پادشاهی نیستت بر ریش خود
پادشاهی چون کنی بر نیک و بد

بی‌مراد تو شود ریشت سپید
شرم دار از ریش خود ای کژ امید

مالک الملک است هر کش سر نهد
بی‌جهان خاک صد ملکش دهد

لیک ذوق سجده‌ای پیش خدا
خوشتر آید از دو صد دولت ترا

بيان حال كاملان مى‌كند مى‌گويد: اگرچه آفريدگار مالك الملك هر كس سر بر حكم او مى‌نهد، او را صد ملك مى‌دهد بيرون از جهان خاك، همه در عالم پاك. اما تو كه از مخلصانى ذوق يك سجده كه او را كنى خوش‌تر است تو را از صد پادشاهى.

پس بنالی که نخواهم ملکها
ملک آن سجده مسلم کن مرا

پادشاهان جهان از بدرگی
بو نبردند از شراب بندگی

ورنه ادهم‌وار سرگردان و دنگ
ملک را برهم زدندی بی‌درنگ

لیک حق بهر ثبات این جهان
مهرشان بنهاد بر چشم و دهان

تا شود شیرین بریشان تخت و تاج
که ستانیم از جهانداران خراج

از خراج ار جمع آری زر چو ریگ
آخر آن از تو بماند مردریگ

همره جانت نگردد ملک و زر
زر بده سرمه ستان بهر نظر

تا ببینی کین جهان چاهیست تنگ
یوسفانه آن رسن آری به چنگ

تا بگوید چون ز چاه آیی به بام
جان که یا بشرای هذا لی غلام

اشارت است به قصّۀ يوسف - عليه السلام - كه چون كاروان مالك دلو به چاه افكندند، يوسف بالا آمد. گفتند: يا بُشْرى‌ هذا غُلامٌ.

هست در چاه انعکاسات نظر
کمترین آنک نماید سنگ زر

غالبا جاه به جيم تازى باشد، يعنى: گرفتار جاه. و دنيا از احوالى حال‌ها برعكس و مبدّل مى‌بيند. سنگ را زر مى‌پندارد و خزف را گوهر. و شايد چاه به جيم فارسى باشد، يعنى:شخص كه در چاه است احوال مقلوب مى‌بيند.

مثنوی شریف
چون ترا ذکر و دعا دستور شد
زان دعا کردن دلت مغرور شد

هم‌سخن دیدی تو خود را با خدا
ای بسا کو زین گمان افتد جدا

گرچه با تو شه نشیند بر زمین
خویشتن بشناس و نیکوتر نشین

#مولانای_جان
مستان خدا گر چه هزارند یکی اند
مستان هوا جمله دوگانه‌ست و سه گانه‌ست

در بیشه شیران رو وز زخم میندیش
کاندیشه ترسیدن اشکال زنانه‌ست

کان جا نبود زخم همه رحمت و مهرست
لیکن پس در وهم تو ماننده فانه‌ست

#مولانای_جان
ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست
میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست
باغبانا رعد مطرب ابر ساقی گشت و شد
باغ مست و راغ مست و غنچه مست و خار مست
آسمانا چند گردی گردش عنصر ببین
آب مست و باد مست و خاک مست و نار مست
حال صورت این چنین و حال معنی خود مپرس
روح مست و عقل مست و خاک مست اسرار مست
رو تو جباری رها کن خاک شو تا بنگری
ذره ذره خاک را از خالق جبار مست
تا نگویی در زمستان باغ را مستی نماند
مدتی پنهان شدست از دیده مکار مست
بیخ‌های آن درختان می نهانی می‌خورند
روزکی دو صبر می‌کن تا شود بیدار مست
گر تو را کوبی رسد از رفتن مستان مرنج
با چنان ساقی و مطرب کی رود هموار مست
ساقیا باده یکی کن چند باشد عربده
دوستان ز اقرار مست و دشمنان ز انکار مست
باد را افزون بده تا برگشاید این گره
باده تا در سر نیفتد کی دهد دستار مست
بخل ساقی باشد آن جا یا فساد باده‌ها
هر دو ناهموار باشد چون رود رهوار مست
روی‌های زرد بین و باده گلگون بده
زانک از این گلگون ندارد بر رخ و رخسار مست
باده‌ای داری خدایی بس سبک خوار و لطیف
زان اگر خواهد بنوشد روز صد خروار مست
شمس تبریزی به دورت هیچ کس هشیار نیست
کافر و مؤمن خراب و زاهد و خمار مست

دیوان شمس
نکـشـیـدیـم شٖـرابـی بـه رخ تـازه صبح
سینه ای چـاک نکردیـم بـه انـدازه صبح

عـیـش امـروز عـلاج غـم فـردا نـکـنـد
مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح

#صائب_تبريزی