شبلی گفت
آن خواهم که نخواهم .
ابوالحسن خرقانی گفت :
آن هم که خواستی !
آن خواهم که نخواهم .
ابوالحسن خرقانی گفت :
آن هم که خواستی !
خوردم شراب عشق را پیمانه ها پیمانه ها
کردم فدای عاشقی من جان ها من جان ها
#مولانا
امیرالعارفین سلطان العاشقین جامع انوار الاقطاب اولو عارف چلبی فرزند حضرت سلطان ولد و نواده مولانا
بچهِ بط اگرچه دینه بود
آب دریاش تا بسینه بود
کردم فدای عاشقی من جان ها من جان ها
#مولانا
امیرالعارفین سلطان العاشقین جامع انوار الاقطاب اولو عارف چلبی فرزند حضرت سلطان ولد و نواده مولانا
بچهِ بط اگرچه دینه بود
آب دریاش تا بسینه بود
[Parva Music.IR]
[Parva Music.IR]
فروخواندم به گوشش قصّهٔ عشق
چو بارانِ بهاری اشک میریخت..
کلام از سایه
تار: شهرام میرجلالی
آواز: علیرضا افتخاری
چو بارانِ بهاری اشک میریخت..
کلام از سایه
تار: شهرام میرجلالی
آواز: علیرضا افتخاری
پیام تسلیت به مناسبت درگذشت #هوشنگ_ابتهاج:
شرکت سیمان تهران، درگذشت استاد هوشنگ ابتهاج، شاعر نامدار و از مدیران اسبق این شرکت را تسلیت گفت.
ابتهاج در خلال سال های ۳۳ تا ۵۴، در شرکت سیمان تهران به عنوان مدیر منابع انسانی حضور داشت و منزل او نیز که هم اکنون دفتر مرکزی این شرکت در آن واقع شده، در اسفند ماه سال ۶۸ توسط وی به شرکت «بهپاک» فروخته شد و در سال ۸۲ نیز از سوی شرکت سیمان تهران (سهامی عام) خریداری شد.
درخت معروف #ارغوان در اشعار سایه نیز در این عمارت قرار دارد و به عنوان میراثی ماندگار از وی باقی مانده.🖤
شرکت سیمان تهران، درگذشت استاد هوشنگ ابتهاج، شاعر نامدار و از مدیران اسبق این شرکت را تسلیت گفت.
ابتهاج در خلال سال های ۳۳ تا ۵۴، در شرکت سیمان تهران به عنوان مدیر منابع انسانی حضور داشت و منزل او نیز که هم اکنون دفتر مرکزی این شرکت در آن واقع شده، در اسفند ماه سال ۶۸ توسط وی به شرکت «بهپاک» فروخته شد و در سال ۸۲ نیز از سوی شرکت سیمان تهران (سهامی عام) خریداری شد.
درخت معروف #ارغوان در اشعار سایه نیز در این عمارت قرار دارد و به عنوان میراثی ماندگار از وی باقی مانده.🖤
چه فکر می کنی؟
که بادبان شکسته، زورق به گل نشسته ایست زندگی؟
درین خراب ریخته
که رنگ عافیت ازو گریخته
به بن رسیده راه بستهایست زندگی؟
چه سهمناک بود سیل حادثه
که همچو اژدها دهان گشود
زمین و آسمان زهم گسیخت
ستاره خوشه خوشه ریخت
و آفتاب در کبود درههای آب غرق شد.
هوا بد است
تو با کدام باد میروی؟
چه ابر تیرهای گرفته سینهی تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمیشود.
تو از هزارههای دور آمدی
در این درازنای خون فشان
به هر قدم نشان نقش پای توست،
برین درشتناک دیولاخ
زهر طرف طنین گامهای رهگشای توست،
بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام
به خون نوشته نامهی وفای توست،
به گوش بیستون هنوز
صدای تیشههای توست.
چه تازیانه ها که با تو تاب عشق آزمود
چه دارها که با تو گشت سر بلند
زهی شکوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند.
نگاه کن
هنوز آن بلند دور،
آن سپیده آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست،
سپیدهای که جان آدمی هماره در هوای اوست،
به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار
بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز
چه فکر میکنی؟
جهان چه آبگینه شکستهایست
که سرو راست هم در او شکسته مینمایدت.
چنان نشسته کوه در کمین درههای این غروب تنگ
که راه بسته مینمایدت.
زمان بیکرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمیست این درنگ درد و رنج.
به سان رود
که در نشیب دره سر به سنگ میزند
رونده باش
امید هیچ معجزهای ز مرده نیست،
زنده باش...
#هوشنگ_ابتهاج
که بادبان شکسته، زورق به گل نشسته ایست زندگی؟
درین خراب ریخته
که رنگ عافیت ازو گریخته
به بن رسیده راه بستهایست زندگی؟
چه سهمناک بود سیل حادثه
که همچو اژدها دهان گشود
زمین و آسمان زهم گسیخت
ستاره خوشه خوشه ریخت
و آفتاب در کبود درههای آب غرق شد.
هوا بد است
تو با کدام باد میروی؟
چه ابر تیرهای گرفته سینهی تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمیشود.
تو از هزارههای دور آمدی
در این درازنای خون فشان
به هر قدم نشان نقش پای توست،
برین درشتناک دیولاخ
زهر طرف طنین گامهای رهگشای توست،
بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام
به خون نوشته نامهی وفای توست،
به گوش بیستون هنوز
صدای تیشههای توست.
چه تازیانه ها که با تو تاب عشق آزمود
چه دارها که با تو گشت سر بلند
زهی شکوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند.
نگاه کن
هنوز آن بلند دور،
آن سپیده آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست،
سپیدهای که جان آدمی هماره در هوای اوست،
به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار
بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز
چه فکر میکنی؟
جهان چه آبگینه شکستهایست
که سرو راست هم در او شکسته مینمایدت.
چنان نشسته کوه در کمین درههای این غروب تنگ
که راه بسته مینمایدت.
زمان بیکرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمیست این درنگ درد و رنج.
به سان رود
که در نشیب دره سر به سنگ میزند
رونده باش
امید هیچ معجزهای ز مرده نیست،
زنده باش...
#هوشنگ_ابتهاج
شب است: اکنون چشمه سارانِ جوشان همگی بلند آواتر سخن می گویند. روان من نیز چشمه ساری ست جوشان.
شب است: اکنون است که نغمه هایِ عاشقان همه سر از خواب پر می کنند. روان من نیز نغمه یِ عاشقی ست.
چیزی بی آرام و آرام ناپذیر در من است که می خواهد به سخن در آید. شورِ عشقی در من است که با زبانِ عشق سخن می گوید.
همه نور ام من؛ آه، ای کاش شب می بودم! اما این تنهایی من است که مرا در نور فرو گرفته است.
آه، ای کاش تیره و شبگون می بودم
#فردریش_نیچه
#چنین_گفت_زرتشت
شب است: اکنون است که نغمه هایِ عاشقان همه سر از خواب پر می کنند. روان من نیز نغمه یِ عاشقی ست.
چیزی بی آرام و آرام ناپذیر در من است که می خواهد به سخن در آید. شورِ عشقی در من است که با زبانِ عشق سخن می گوید.
همه نور ام من؛ آه، ای کاش شب می بودم! اما این تنهایی من است که مرا در نور فرو گرفته است.
آه، ای کاش تیره و شبگون می بودم
#فردریش_نیچه
#چنین_گفت_زرتشت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محبّت مفرط خردها را زایل می سازد
و موجب پژمردگی و فکرِ دائم
و اندوه لازم و بی تابی و نازک دلی
و شوق و اشتیاق و بی خوابی
و تغییر حال و ناامیدی
و سرگشتگی و بلاهت و بدگمانی
نسبت به محبوب می شود.
#شیخ_محی_الدین_ابن_العربی
#فتوحات_مکیه
و موجب پژمردگی و فکرِ دائم
و اندوه لازم و بی تابی و نازک دلی
و شوق و اشتیاق و بی خوابی
و تغییر حال و ناامیدی
و سرگشتگی و بلاهت و بدگمانی
نسبت به محبوب می شود.
#شیخ_محی_الدین_ابن_العربی
#فتوحات_مکیه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آرزو کن...
گوش های خدا پر از آرزوست
و دست هایش پر از معجزه!
شاید بزرگترین آرزوی تو
کوچکترین معجزه ی
خدا باشد...
#شبتون_پر_از_عطر_خدا
گوش های خدا پر از آرزوست
و دست هایش پر از معجزه!
شاید بزرگترین آرزوی تو
کوچکترین معجزه ی
خدا باشد...
#شبتون_پر_از_عطر_خدا
#مهربانا
اذن پیدایش خورشید ز الطاف شماست
برکت، از تب احساس وَ اهداف شماست
بنده ی عشق شماییم و کمی سست ولی
تپش قلبِ زمین نیز در انصاف شماست
#حمید_رضا_یگانه
به نام خدای همه
اذن پیدایش خورشید ز الطاف شماست
برکت، از تب احساس وَ اهداف شماست
بنده ی عشق شماییم و کمی سست ولی
تپش قلبِ زمین نیز در انصاف شماست
#حمید_رضا_یگانه
به نام خدای همه
در یوگا حرکتی هست به نام "آغوش"
قانونش اینطور است که باید برای چند دقیقه خودت را سفت و محکم در آغوش بگیری،
فکرت را از همه چیز خالی کنی و فقط روی خودت تمرکز داشته باشی!
راستش خیلی وقت ها فکر میکنم اگر این حرکت هم مثل خیلی از کارها که انجامش عادی شده یا ضرورت است به زندگی مان اضافه میشد چه خوب بود …
مثل غذا خوردن، مثل خوابیدن
روزی یکدفعه هم خودت را سفت و محکم بغل میکردی
و تمام حواست را برای کسی میگذاشتی که در آغوشت بود…
آنوقت شاید محبت کردن به خودت را یاد می گرفتی
اینکه برای خودت عزیز باشی
مهم باشی …
آنوقت شاید خودت را بیشتر دوست داشتی …
و آدمی که خودش را دوست دارد
هرگز اعتماد نمیکند
به دوست داشتن های مشکوک
و به آغوش های مبهم ...
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد پنجشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
امیدوارم در این روز خجسته بهترینها در هر زمینه ای برات رقم بخوره و همچنین
روزی سرشار از عشق , سلامتی , آگاهی , آرامش , تندرستی , لحظاتی شاد و ناب
لبخندهایی از ته دل همراه با بهترینها برایت آرزومندم.
🌺🌺🌺
شاد باشی
قانونش اینطور است که باید برای چند دقیقه خودت را سفت و محکم در آغوش بگیری،
فکرت را از همه چیز خالی کنی و فقط روی خودت تمرکز داشته باشی!
راستش خیلی وقت ها فکر میکنم اگر این حرکت هم مثل خیلی از کارها که انجامش عادی شده یا ضرورت است به زندگی مان اضافه میشد چه خوب بود …
مثل غذا خوردن، مثل خوابیدن
روزی یکدفعه هم خودت را سفت و محکم بغل میکردی
و تمام حواست را برای کسی میگذاشتی که در آغوشت بود…
آنوقت شاید محبت کردن به خودت را یاد می گرفتی
اینکه برای خودت عزیز باشی
مهم باشی …
آنوقت شاید خودت را بیشتر دوست داشتی …
و آدمی که خودش را دوست دارد
هرگز اعتماد نمیکند
به دوست داشتن های مشکوک
و به آغوش های مبهم ...
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد پنجشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
امیدوارم در این روز خجسته بهترینها در هر زمینه ای برات رقم بخوره و همچنین
روزی سرشار از عشق , سلامتی , آگاهی , آرامش , تندرستی , لحظاتی شاد و ناب
لبخندهایی از ته دل همراه با بهترینها برایت آرزومندم.
🌺🌺🌺
شاد باشی
اتفاقم به سر کوی کسی افتادست
که در آن کوی چو من کشته بسی افتادست
خبر ما برسانید به مرغان چمن
که هم آواز شما در قفسی افتادست
#سعدی_شیرازی
که در آن کوی چو من کشته بسی افتادست
خبر ما برسانید به مرغان چمن
که هم آواز شما در قفسی افتادست
#سعدی_شیرازی
ای دل! از خواب شو دمی بیدار
پر دلی گیر و، تنبلی بگذار
شب به سر رفت و، آفتاب دمید
خیز و آبی بزن تو بر رخسار
#ترکی_شیرازی
پر دلی گیر و، تنبلی بگذار
شب به سر رفت و، آفتاب دمید
خیز و آبی بزن تو بر رخسار
#ترکی_شیرازی
در بیابانی دور
که نروید جز خار
که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی
خفته در خاک کسی
زیر یک سنگ کبود
دردل خاک سیاه
می درخشد دو نگاه
که به ناکامی ازین محنت گاه
کرده افسانه هستی کوتاه
باز می خندد مهر
باز می تابد ماه
باز هم قافله سالار وجود
سوی صحرای عدم پوید راه
با دلی خسته و غمگین همه سال
دور از این جوش و خروش
می روم جانب آن دشت خموش
تا دهم بوسه بر آن سنگ کبود
تا
کشم چهره بر آن خاک سیاه
وندرین راه دراز
می چکد بر رخ من اشک نیاز
می دود در رگ من زهر ملال
منم امروز و همان راه دراز
منم اکنون و همان دشت خموش
من و آن زهر ملال
من و آن اشک نیاز
بینم از دور در آن خلوت سرد
در دیاری که نجنبد نفسی از نفسی
ایستادست کسی
روح آواره کسیت
پای آن سنگ کبود
که در این تنگ غروب
پر زنان آمده از ابر فرود
می تپد سینه ام از وحشت مرگ
می رمد روحم از آن سایه دور
می شکافد دلم از زهر سکوت
مانده ام خیره به راه
نه مرا پای گریز
نه مرا تاب نگاه
شرمگین می شوم از
وحشت بیهوده خویش
سرو نازی است که شاداب تر از صبح بهار
قد برافراشته از سینه دشت
سر خوش از باده تنهایی خویش
شاید این شاهد غمگین غروب
چشم در راه من است
شاید این بنده ی صحرای عدم
با منش سخن است
من در این اندیشه که این سرو بلند
وینهمه تازگی و شادابی
در
بیابانی دور
که نروید جز خار
که نتوفد جز باد
که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی
غرق در ظلمت این راز شگفتم ناگاه
خنده ای می رسد از سنگ به گوش
سایه ای می شود از سرو جدا
در گذرگاه غروب
در غم آویز افق
لحظه ای چند بهم می نگریم
سایه می خندد و
می بینم وای
مادرم می خندد
مادر ای مادر خوب
این چه روحی است عظیم
وین چه عشقی است بزرگ
که پس از مرگ نگیری آرام
تن بیجان تو در سینه خاک
به نهالی که در این غمکده تنها ماندست
باز جان می بخشد
قطره خونی که به جا مانده در آن پیکر سرد
سرو را تاب و توان
می بخشد
شب هم آغوش سکوت
می رسد نرم ز راه
من از آن دشت خموش
باز رو کرده به این شهر پر از جوش و خروش
می روم خوش به سبکبالی باد
همه ذرات وجودم آزاد
همه ذرات وجودم فریاد
#فریدون_مشیری
#ابر_و_کوچه
#سرو
که نروید جز خار
که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی
خفته در خاک کسی
زیر یک سنگ کبود
دردل خاک سیاه
می درخشد دو نگاه
که به ناکامی ازین محنت گاه
کرده افسانه هستی کوتاه
باز می خندد مهر
باز می تابد ماه
باز هم قافله سالار وجود
سوی صحرای عدم پوید راه
با دلی خسته و غمگین همه سال
دور از این جوش و خروش
می روم جانب آن دشت خموش
تا دهم بوسه بر آن سنگ کبود
تا
کشم چهره بر آن خاک سیاه
وندرین راه دراز
می چکد بر رخ من اشک نیاز
می دود در رگ من زهر ملال
منم امروز و همان راه دراز
منم اکنون و همان دشت خموش
من و آن زهر ملال
من و آن اشک نیاز
بینم از دور در آن خلوت سرد
در دیاری که نجنبد نفسی از نفسی
ایستادست کسی
روح آواره کسیت
پای آن سنگ کبود
که در این تنگ غروب
پر زنان آمده از ابر فرود
می تپد سینه ام از وحشت مرگ
می رمد روحم از آن سایه دور
می شکافد دلم از زهر سکوت
مانده ام خیره به راه
نه مرا پای گریز
نه مرا تاب نگاه
شرمگین می شوم از
وحشت بیهوده خویش
سرو نازی است که شاداب تر از صبح بهار
قد برافراشته از سینه دشت
سر خوش از باده تنهایی خویش
شاید این شاهد غمگین غروب
چشم در راه من است
شاید این بنده ی صحرای عدم
با منش سخن است
من در این اندیشه که این سرو بلند
وینهمه تازگی و شادابی
در
بیابانی دور
که نروید جز خار
که نتوفد جز باد
که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی
غرق در ظلمت این راز شگفتم ناگاه
خنده ای می رسد از سنگ به گوش
سایه ای می شود از سرو جدا
در گذرگاه غروب
در غم آویز افق
لحظه ای چند بهم می نگریم
سایه می خندد و
می بینم وای
مادرم می خندد
مادر ای مادر خوب
این چه روحی است عظیم
وین چه عشقی است بزرگ
که پس از مرگ نگیری آرام
تن بیجان تو در سینه خاک
به نهالی که در این غمکده تنها ماندست
باز جان می بخشد
قطره خونی که به جا مانده در آن پیکر سرد
سرو را تاب و توان
می بخشد
شب هم آغوش سکوت
می رسد نرم ز راه
من از آن دشت خموش
باز رو کرده به این شهر پر از جوش و خروش
می روم خوش به سبکبالی باد
همه ذرات وجودم آزاد
همه ذرات وجودم فریاد
#فریدون_مشیری
#ابر_و_کوچه
#سرو
Ye Lahzeh
Morteza Pashaei .: Nicmusic.org :.
یه لحظه
زنده یاد مرتضی پاشایی
مرتضی پاشایی (زادهٔ ۲۰ مرداد ۱۳۶۳ – درگذشتهٔ ۲۳ آبان ۱۳۹۳) خواننده، آهنگساز، نوازنده و تنظیم کننده، موسیقی پاپ ایرانی بود. پاشایی به دلیل صدای ظریف و احساسی خود زبانزد بود
زنده یاد مرتضی پاشایی
مرتضی پاشایی (زادهٔ ۲۰ مرداد ۱۳۶۳ – درگذشتهٔ ۲۳ آبان ۱۳۹۳) خواننده، آهنگساز، نوازنده و تنظیم کننده، موسیقی پاپ ایرانی بود. پاشایی به دلیل صدای ظریف و احساسی خود زبانزد بود
به یاد استادعلامه#عباس_زریابخویی، در ۲۰ مردادسالروزتولدشان بخشی از سخنان#سایه دربارۀ این دانشمند کمنظیر
[عظیمی]: کتاب شط شیرین پرشوکت را خدمت سایه تقدیم کردم. مجموعهای از مقالات استاد عباس زریابخویی [به اهتمام میلاد عظیمی]
[سایه]: من این اواخرعمرزریاب هفتهای چندروز اونو میدیدم.درست مثل بچهمحصلی که درمحضراستادبزرگی هست درمحضرش مینشستم و همینطور هم بود واقعاً... . خب زریاب میدونست که من چه علاقهای به حافظ دارم. وقتی این کتاب آیینۀ جام دراومد بهش گفتم:آقای زریاب من این کتاب شما روخوندم، اجازه میدید چند کلمه عرض کنم؟.... اینقدراین مرد (مرد را طوری تلفظ میکند که شکوه وعظمت شخصیت زریاب درجانت مینشیند) بافروتنی و بزرگواری حرف منوگوش کردبیاینکه خمی به ابروبیاره یا درچهرهاش ملالی دیده بشه،یعنی اصلاً بردامن کبریاش ننشیند گرد،من حظ کردم
آقای عظیمی من دلم میخواست که شما اون روز بودید و بزرگواری این مردو میدیدین.
(پیر پرنیاناندیش، ص ۴۱۲- ۴۱۳)
عکس: زریاب خویی و#ایرج_افشار
عباس زریاب خویی (۲۰ مرداد ۱۲۹۸، خوی_۱۴ بهمن ۱۳۷۳، تهران)، مورخ، ادیب، نسخهشناس، نویسنده و مترجم ایرانی بود.
[عظیمی]: کتاب شط شیرین پرشوکت را خدمت سایه تقدیم کردم. مجموعهای از مقالات استاد عباس زریابخویی [به اهتمام میلاد عظیمی]
[سایه]: من این اواخرعمرزریاب هفتهای چندروز اونو میدیدم.درست مثل بچهمحصلی که درمحضراستادبزرگی هست درمحضرش مینشستم و همینطور هم بود واقعاً... . خب زریاب میدونست که من چه علاقهای به حافظ دارم. وقتی این کتاب آیینۀ جام دراومد بهش گفتم:آقای زریاب من این کتاب شما روخوندم، اجازه میدید چند کلمه عرض کنم؟.... اینقدراین مرد (مرد را طوری تلفظ میکند که شکوه وعظمت شخصیت زریاب درجانت مینشیند) بافروتنی و بزرگواری حرف منوگوش کردبیاینکه خمی به ابروبیاره یا درچهرهاش ملالی دیده بشه،یعنی اصلاً بردامن کبریاش ننشیند گرد،من حظ کردم
آقای عظیمی من دلم میخواست که شما اون روز بودید و بزرگواری این مردو میدیدین.
(پیر پرنیاناندیش، ص ۴۱۲- ۴۱۳)
عکس: زریاب خویی و#ایرج_افشار
عباس زریاب خویی (۲۰ مرداد ۱۲۹۸، خوی_۱۴ بهمن ۱۳۷۳، تهران)، مورخ، ادیب، نسخهشناس، نویسنده و مترجم ایرانی بود.
عاشق که میشوی تمام جهان نشانهی معشوقهات دارند،
یک موسیقی زیبا!
یک فنجان قهوه ی تلخ!
یک خیابان خلوت و ساکت ..
به آسمان که نگاه میکنی کبوترانی که پرواز میکنند همه تو را امید میدهند،
حتما که نباید هدهد خبری بیاورد، گاهی کلاغی هم از معشوقهات پیام دارد..
جهان عاشقی زیباست آنقدر زیباست که آواره شدنش هم زیباست،
مردن در عاشقی هم زیباست ..
#محمود_درویش
یک موسیقی زیبا!
یک فنجان قهوه ی تلخ!
یک خیابان خلوت و ساکت ..
به آسمان که نگاه میکنی کبوترانی که پرواز میکنند همه تو را امید میدهند،
حتما که نباید هدهد خبری بیاورد، گاهی کلاغی هم از معشوقهات پیام دارد..
جهان عاشقی زیباست آنقدر زیباست که آواره شدنش هم زیباست،
مردن در عاشقی هم زیباست ..
#محمود_درویش