‌
مژده‌ی صبح درین تیره‌شبانم دادند
شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند

رخ گشودند و لب هرزه‌سرایم بستند
دل ربودند و دو چشم نگرانم دادند

سوخت آتشکده، زآتش نَفَسم بخشیدند
ریخت بتخانه، ز ناقوس فغانم دادند

"میرزا اسد الله غالب دهلوی"

‌
آن ساده‌روستاییِ شهرِ محبّتم...

"میرزا اسد الله غالب دهلوی"

‌
تابم ز دل بُرد کافر‌ادایی
بالابلندی، کوته‌قبایی

از خویِ ناخوش دوزخ‌نهیبی
وز رویِ دلکش مینو‌لقایی

زردشت‌کیشی، آتش‌پرستی
بَرسَم‌گزاری، زمزم‌سرایی!

از زلفِ پُر‌ خَم مشکین‌نقابی
از تابش تن زرّین ردایی!

"میرزا اسد الله غالب دهلوی"

‌
شام آمد و رفت سر به پابوس خیال
بر تخت شهی نشست کاووس خیال
از گردش گونه گونه اشکال نجوم
گردید دماغِ دهر، فانوس خیال!

"میرزا اسد الله غالب دهلوی"

‌
هشدار کز آتشِ جهنم حق را
تهذیب غرض بود نه تعذیبِ نفوس

"میرزا اسد الله غالب دهلوی"

‌‌
ظالم هم از نهاد خود آزار می کشد
بر فرق ارّه، ارّه‌یِ تشدید بوده است!

"میرزا اسد الله غالب دهلوی"


نکته: ترکیب "ارّه‌ی تشدید" تشبيه تشدید ( -ّ ) است به ارّه از نظر شکل هندسی. تصویر شاعر بدین‌سان است که چنین ارّه‌ای (تشدیدی) که از نهاد خودِ اره است (از نظر نگارش) بر سر ارّه قرار دارد.

‌‌
سرابِ آتش از افسردگی چون شمع تصویرم
فریبِ عشق‌بازی می‌دهم اهل تماشا را

دلِ مایوس را تسکین به مردن می‌توان دادن
چه امیدست آخر خضر و ادریس و مسیحا را

خطی بر هستی عالم کشیدیم از مژه‌بستن
ز خود رفتیم و هم با خویشتن بردیم دنیا را

ازین بیگانگی‌ها می‌تراود آشنایی‌ها
حیا می‌ورزد و در پرده رسوا می‌کند ما را

"میرزا اسد الله غالب دهلوی"

‌
‌هم "انا الله"خوان درختی را به گفتار آورد
هم "انا الحق"گوی مردی را سر دار آورد

نکته‌ای داریم و با یاران همی گوییم فاش
طالبِ دیدار باید تاب دیدار آورد...
‌
"میرزا اسدالله غالب دهلوی"

گر مراقب باشی و بیدار تو
بینی هر دم پاسخ کردار تو

چون مراقب باشی و گیری رسن
حاجتت ناید قیامت آمدن

آنک رمزی را بداند او صحیح
حاجتش ناید که گویندش صریح

این بلا از کودنی آید ترا
که نکردی فهم نکته و رمزها

از بدی چون دل سیاه و تیره شد
فهم کن اینجا نشاید خیره شد

ورنه خود تیری شود آن تیرگی
در رسد در تو جزای خیرگی

ور نیاید تیر از بخشایش است
نه پی نادیدن آلایش است

هین مراقب باش گر دل بایدت
کز پی هر فعل چیزی زایدت

ور ازین افزون ترا همت بود
از مراقب کار بالاتر رود

مثنوی شریف
#مولوی

توکل بر خدا باید همیشه
نه بر تیر و کمان و کار و پیشه

به صنعت هر کسی دارد امیدی
نباشد بر خداشان اعتمیدی

به خلاقیش جمله خلق دانند
ولی رزاقیش را در گمانند

هر آن کس را که باشد عقل داند
چو جانت داد بی روزی نماند

چو جانت داد بر تن کرد فیروز
معین کرد زرق تن همان روز

به تن می‌خور همیشه آب و نان را
به جان می‌جوی علم خاص جان را

چو بشناسی که‌ای و از کجائی
بدانی عاقبت سر خدائی

مرا زان شمه معلوم گشته است
سوی الله این دمم مفهوم گشته است

به هر جائی که هستم در شب و روز
همی گویم به آه گرم و دلسوز

خداوندا دلی بخش این گدا را
که اندر وی نبیند جز خدا را

#شیخ_محمود_شبستری

توکل بر خدا باید همیشه
نه بر تیر و کمان و کار و پیشه

به صنعت هر کسی دارد امیدی
نباشد بر خداشان اعتمیدی

به خلاقیش جمله خلق دانند
ولی رزاقیش را در گمانند

هر آن کس را که باشد عقل داند
چو جانت داد بی روزی نماند

چو جانت داد بر تن کرد فیروز
معین کرد زرق تن همان روز

به تن می‌خور همیشه آب و نان را
به جان می‌جوی علم خاص جان را

چو بشناسی که‌ای و از کجائی
بدانی عاقبت سر خدائی

مرا زان شمه معلوم گشته است
سوی الله این دمم مفهوم گشته است

به هر جائی که هستم در شب و روز
همی گویم به آه گرم و دلسوز

خداوندا دلی بخش این گدا را
که اندر وی نبیند جز خدا را

#شیخ_محمود_شبستری

" دشمنی داری چنین در سرّ خویش
مانع عقل است و خصم جان و کیش

یک نفس حمله کند چون سوسمار
پس به سوراخی گریزد در فرار

در دل او سوراخ ها دارد کنون
سر زهر سوراخ می آرد برون "

#مولانا


آدمی در درون خود ابلیسی دارد که دشمن
اوست و از خردمندی بازش می‌دارد.
گاهی وسط معرکه می آید و آنچه می خواهد
انجام می دهد و آنگاه پنهان می شود.
او درون آدمی پنهان گاه های بسیار دارد که
پنهان می شود ومنتظر فرصت می ماند تا
بیرون آید و دشمنی کند...

هوای کوی تو از سر نمی‌رود آری
غریب را دل سرگشته با وطن باشد

به سان سوسن اگر ده زبان شود حافظ
چو غنچه پیش تواش مهر بر دهن باشد

#حافظ

۲ دقیقه ی اخر این آواز رو بشنوید. چطور میشه مسحور این صدا نشد؟

خواننده:
#محمدرضا_شجریان

‌
می‌فشانم بال و در بندِ رهایی نیستم
طایرِ شوقم به دامِ انتظار افتاده‌ام

کشتیِ بی‌ناخدایم سرگذشت من مپرس
از شکست خویش بر دریا‌کنار افتاده‌ام!

"میرزا اسدالله غالب دهلوی"

‌
هر ذره محو جلوه‌ی حسن یگانه‌ای‌ست
گویی طلسمِ شش‌جهت آیینه‌خانه‌ای‌ست

خودداری‌ام به فصل بهاران عنان گسیخت
گلگونِ شوق را رگ گل تازیانه‌ای‌ست

"میرزا اسدالله غالب دهلوی"

‌
به خون تپیدنِ دلها نشان یکرنگی‌ست
چمن عزایِ شهیدانِ کربلا دارد!

"میرزا اسدالله غالب دهلوی"

شب با تمام یک رنگیش
چه ساده آرامش می‌بخشد
چه خوب می‌شد ما هم
مثل شب باشیم
یکرنگ ولی آرام بخش
خدایا همه‌ی ما را
عافیت بخیر بگردان🙏

شبتــون در پنـــاه خــدا🌹

آهنگ شاد عسل خانوم با صدای حمید اصغری
#شاد #رقص

خـــــدا جـــــانم

می دانی زیباترین لحظه زندگیِ من ڪجاست!؟
همانجا ڪه روبه روی عظمتت سجـــده می ڪنم...
همانجاست ڪه
دلم را...
تمام وجــودم را می سپارم به بزرگیت
از همانجاست ڪــه
تمام نگرانی هایم ،
تمام آشوب هایم را
به بـاد میدم...
از همانجاست ڪـه
می شوم همان بنده آرامت..

به نام خدای همه

زندگیتون پر برکت
با ذکر شریف صلوات بر
حضرت محمد (ص) و
خاندان مطهرش 🍃

اللّهمَّ صَلِّ عَلی محمَّد و
آلِ مُحَمَّد و عجل فرجهم