This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
+راضیای از زندگی؟
- فوقالعاده،
ببین من این شانس رو پیدا کردم یه چیز به اسم سمفونی ۹ بتهوون رو گوش کنم!
من آواز ابوعطای شجریان رو شنیدم!
کجا میتونستم گوش کنم جز در زندگی؟!
خوب هر چیزی هم بها داره بلاخره.
#هوشنگ_ابتهاج
- فوقالعاده،
ببین من این شانس رو پیدا کردم یه چیز به اسم سمفونی ۹ بتهوون رو گوش کنم!
من آواز ابوعطای شجریان رو شنیدم!
کجا میتونستم گوش کنم جز در زندگی؟!
خوب هر چیزی هم بها داره بلاخره.
#هوشنگ_ابتهاج
دستهایت کجا هستند؟
دستهایت که مثل خبر بیداری از روی پوستم میگذشتند.
دستهایت که وقتی میگرفتمشان، از وحشت سرنگون بودن میان زمین و آسمان، خالی میشدم.
✍ از نامههای فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
دستهایت که مثل خبر بیداری از روی پوستم میگذشتند.
دستهایت که وقتی میگرفتمشان، از وحشت سرنگون بودن میان زمین و آسمان، خالی میشدم.
✍ از نامههای فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
" #داستان_یوسف "
داستان یوسف به راستی حیرت انگیز است از آنکه در وهم نمیگنجد، که داستانی بدین کوتاهی این همه جواهرات دانایی و نیکویی و زیبایی را چگونه در خود جمع کرده است! اولا میتوان گفت این قصه یک داستان عشقی است. عشقی آن چنان گرم و سوزان و لاابالی که پیراهن معشوق را میدرد و عاشق را چندان در معشوق غرق میکند که به هر "سو نظر" میکند "معشوق" را میبیند:
تا نقشِ تو در دیده ما خانه نشین شد
هر جا که نشستیم چو فردوس برین شد
#مولانا
چنانکه این داستان در ادب پارسی استعاره ای برای عشق میان انسان و پروردگار شده است. در این داستان یوسف رمز جمال الهی و زلیخا مظهر کل کائنات است:
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پردۀ عصمت برون آرد زلیخا را
#حافظ
غیر از عشق، قصۀ یوسف داستان "زیبایی" و تاثیر شگرف آن در دلهای آدمیان است. آن یوسف صاحب جمال را در مصر هیچ کس استطاعت خرید ندارد مگر پادشاه مصر و آن پادشاه نیز وقتی آن غلام صاحب جمال را ابتیاع میکند در چهرۀ او آثار پادشاهی و شکوه الهی را میبیند و به همسرش میگوید که او را بسیار گرامی دار و جایی عزیز بر وی مقرر کن و زلیخا ظاهرا با خود گفته است
چه جایی عزیزتر از دل
که او را آنجا خواهم نهاد....
#دکتر_الهی_قمشه_ای
داستان یوسف به راستی حیرت انگیز است از آنکه در وهم نمیگنجد، که داستانی بدین کوتاهی این همه جواهرات دانایی و نیکویی و زیبایی را چگونه در خود جمع کرده است! اولا میتوان گفت این قصه یک داستان عشقی است. عشقی آن چنان گرم و سوزان و لاابالی که پیراهن معشوق را میدرد و عاشق را چندان در معشوق غرق میکند که به هر "سو نظر" میکند "معشوق" را میبیند:
تا نقشِ تو در دیده ما خانه نشین شد
هر جا که نشستیم چو فردوس برین شد
#مولانا
چنانکه این داستان در ادب پارسی استعاره ای برای عشق میان انسان و پروردگار شده است. در این داستان یوسف رمز جمال الهی و زلیخا مظهر کل کائنات است:
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پردۀ عصمت برون آرد زلیخا را
#حافظ
غیر از عشق، قصۀ یوسف داستان "زیبایی" و تاثیر شگرف آن در دلهای آدمیان است. آن یوسف صاحب جمال را در مصر هیچ کس استطاعت خرید ندارد مگر پادشاه مصر و آن پادشاه نیز وقتی آن غلام صاحب جمال را ابتیاع میکند در چهرۀ او آثار پادشاهی و شکوه الهی را میبیند و به همسرش میگوید که او را بسیار گرامی دار و جایی عزیز بر وی مقرر کن و زلیخا ظاهرا با خود گفته است
چه جایی عزیزتر از دل
که او را آنجا خواهم نهاد....
#دکتر_الهی_قمشه_ای
و گفت: میان هواجس نفسانی و وساوس شیطانی فرق آنست که نفس به چیزی "الحاح" کند و تو "منع" میکنی و او "معاودت" میکند، اگرچه بعد از مدتی بود تا وقتی که به مراد خود رسد.
اما شیطان چون دعوت کند به خلافی، اگر تو خلاف آن کنی او ترک آن دعوت کند.
این نفس بدی فرماینده است به هلاک خواند و یاری دشمنان کند
و متابع هوا بود و به همه بدیها متهم بود.
هر که نفس خود را بشناخت، عبودیت بر وی آسان بود....
#جناب_جنید_بغدادی
#تذکرةالاولیاءعطارنیشابوری
اما شیطان چون دعوت کند به خلافی، اگر تو خلاف آن کنی او ترک آن دعوت کند.
این نفس بدی فرماینده است به هلاک خواند و یاری دشمنان کند
و متابع هوا بود و به همه بدیها متهم بود.
هر که نفس خود را بشناخت، عبودیت بر وی آسان بود....
#جناب_جنید_بغدادی
#تذکرةالاولیاءعطارنیشابوری
#حسن_میمندی را گفتند:
سلطان محمود چندین بندهٔ صاحب جمال دارد که هر یکی بدیع جهانیاند ؛ چگونه افتاده است که با هیچ یک از ایشان میل و محبتی ندارد چنان که با ایاز که حسنی زیادتی ندارد؟!
گفت: هر چه به دل فرو آید در دیده نکو نماید.
هر که سلطان مرید او باشد
گر همه بد کند نکو باشد
و آن که را پادشه بیندازد
کسش از خیلخانه ننوازد
کسی به دیده انکار اگر نگاه کند
نشان صورت یوسف دهد به ناخوبی
و گر به چشم ارادت نگه کنی در دیو
فرشتهایت نماید به چشم کروبی
#سعدی
#گلستان_باب_پنجم
سلطان محمود چندین بندهٔ صاحب جمال دارد که هر یکی بدیع جهانیاند ؛ چگونه افتاده است که با هیچ یک از ایشان میل و محبتی ندارد چنان که با ایاز که حسنی زیادتی ندارد؟!
گفت: هر چه به دل فرو آید در دیده نکو نماید.
هر که سلطان مرید او باشد
گر همه بد کند نکو باشد
و آن که را پادشه بیندازد
کسش از خیلخانه ننوازد
کسی به دیده انکار اگر نگاه کند
نشان صورت یوسف دهد به ناخوبی
و گر به چشم ارادت نگه کنی در دیو
فرشتهایت نماید به چشم کروبی
#سعدی
#گلستان_باب_پنجم
Ghamgosar
Homayoun Shajarian
چه غریب ماندی ای دل، نه غمی نه غمگساری
نه به انتظار یاری نه ز یار انتظاری
تصنیف:
#غمگسار
با صدای:
#همایون_شجریان
شاعر:
#هوشنگ_ابتهاج
( #سایه)
نه به انتظار یاری نه ز یار انتظاری
تصنیف:
#غمگسار
با صدای:
#همایون_شجریان
شاعر:
#هوشنگ_ابتهاج
( #سایه)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غوغای استاد
منحصر به فرد
منحصر به فرد
من خواب دیدهام که کسی میآید
من خواب یک ستارهٔ قرمز دیدهام
و پلک چشمم هی میپرد
و کفشهایم هی جفت میشوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستارهٔ قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیدهام
کسی میآید
#فروغ_فرخزاد
من خواب یک ستارهٔ قرمز دیدهام
و پلک چشمم هی میپرد
و کفشهایم هی جفت میشوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستارهٔ قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیدهام
کسی میآید
#فروغ_فرخزاد
DelAhangaan
داریوش _ آذرآبادگان
⫸ خواننده : #داریوش_اقبالی
آهنگ: #رحمان_اسداللهی
تنظیم : #آرمن_آهارونیان
شعر : #زویا_زاکاریان
ای سر سبز وطن، آذرآبادگان من
از تو جدا یکنفس، مبادا ایران من
روزگارت بر امان، دور از دست گزند
پشت تو بی لرزه باد، همچنان کوه سهند
سرفراز یاور ایران من
پر غرور خاک ستارخان من
آنکه دلش می زند ، نبض جدایی در باد
با او سخن می گویم ، تا نگهدارد به یاد
آذرآبادگان من، جان جانان من است
قیمت خون ارس، رگ ایران من است
خانه شمس و #زرتشت آبروی میهن است
چه نزدیک تو باشم، چه در غربت غریب و دور
تو را نمی دهم ز دست، ای مرز عشق و شعر و شور
مگر بی تو می شود، زمزمه ارس شنید
مگر بی تو می شود به معنای وطن رسید
سرفراز یاور ایران من
پر غرور خاک ستارخان من
آهنگ: #رحمان_اسداللهی
تنظیم : #آرمن_آهارونیان
شعر : #زویا_زاکاریان
ای سر سبز وطن، آذرآبادگان من
از تو جدا یکنفس، مبادا ایران من
روزگارت بر امان، دور از دست گزند
پشت تو بی لرزه باد، همچنان کوه سهند
سرفراز یاور ایران من
پر غرور خاک ستارخان من
آنکه دلش می زند ، نبض جدایی در باد
با او سخن می گویم ، تا نگهدارد به یاد
آذرآبادگان من، جان جانان من است
قیمت خون ارس، رگ ایران من است
خانه شمس و #زرتشت آبروی میهن است
چه نزدیک تو باشم، چه در غربت غریب و دور
تو را نمی دهم ز دست، ای مرز عشق و شعر و شور
مگر بی تو می شود، زمزمه ارس شنید
مگر بی تو می شود به معنای وطن رسید
سرفراز یاور ایران من
پر غرور خاک ستارخان من
هوشنگ ابتهاج
🎧👌
به شاهراه طلب نیست بیم گمراهی
که راه با قدم رهنورد می آید
تو مرد باش و میندیش از گرانی درد
همیشه درد به سروقت مرد می آید
شعر و دکلمه: #هوشنگ_ابتهاج
به شاهراه طلب نیست بیم گمراهی
که راه با قدم رهنورد می آید
تو مرد باش و میندیش از گرانی درد
همیشه درد به سروقت مرد می آید
شعر و دکلمه: #هوشنگ_ابتهاج
زمستان است-استادشجریان
🎶موسیقیسم
@Moosiqism
@Moosiqism
زمستان است🎼
منم من،
میهمان هر شبت، لولیوَشِ مغموم
منم من، سنگ تیپاخوردهی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمهٔ ناجور
نه از رومم،
نه از زنگم،
همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در،
بگشای،
دلتنگم!
محمد رضا شجریان 🎙️
مهدی اخوانثالث✍🏻
#استاد_محمدرضا_شجریان
❄️
منم من،
میهمان هر شبت، لولیوَشِ مغموم
منم من، سنگ تیپاخوردهی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمهٔ ناجور
نه از رومم،
نه از زنگم،
همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در،
بگشای،
دلتنگم!
محمد رضا شجریان 🎙️
مهدی اخوانثالث✍🏻
#استاد_محمدرضا_شجریان
❄️
ای دل بیا که نوبت مستی گذشته است
وقت نشاط و باده پرستی گذشته است
از آب زندگی چه حکایت کند کسی؟
با دل شکسته یی که ز هستی گذشته است
خواهی بلند ساز مرا، خواه پست کن
کار من از بلندی و پستی گذشته است
هم در شرابخانه فغانی خراب بِهْ
کارش چو از خرابی و مستی گذشته است
#بابافغانی_شیرازی
وقت نشاط و باده پرستی گذشته است
از آب زندگی چه حکایت کند کسی؟
با دل شکسته یی که ز هستی گذشته است
خواهی بلند ساز مرا، خواه پست کن
کار من از بلندی و پستی گذشته است
هم در شرابخانه فغانی خراب بِهْ
کارش چو از خرابی و مستی گذشته است
#بابافغانی_شیرازی
زمستان
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد
پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ،
پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من !
ای ترسای پیر پیرهن چرکین..
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ،
لولی وش و مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پست آفرینش ،
نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ،
همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا !
میهمان سال و ماهت
پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ،
صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ،
بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ،
یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ،
شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ،
سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلورآجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
مهدی اخوان ثالث
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد
پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ،
پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من !
ای ترسای پیر پیرهن چرکین..
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ،
لولی وش و مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پست آفرینش ،
نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ،
همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا !
میهمان سال و ماهت
پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ،
صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ،
بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ،
یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ،
شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ،
سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلورآجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
مهدی اخوان ثالث
.
همزبانی خویشی و پیوندی است
مرد با نامحرمان چون بندی است
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگرست
همدلی از همزبانی بهترست
غیرنطق و غیر ایما و سجل
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
#مولانا مثنوی دفتر اول
همزبانی خویشی و پیوندی است
مرد با نامحرمان چون بندی است
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگرست
همدلی از همزبانی بهترست
غیرنطق و غیر ایما و سجل
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
#مولانا مثنوی دفتر اول
Del Ey Del
Mohsen Chavoshi Ft. Sina Sarlak سخاموزیک
غمو درد دل مو بی حسابه
خدا دونه دل از هجرت کبابه
بنازم دست و بازوی تو صیاد
بکش مرغ دلم بالله ثوابه
سیاهی دو چشمانت مرا کشت
درازی دو زلفونت مرا کشت
به قتلم حاجت تیر و کمان نیست
خم ابرو و مژگونت مرا کشت
خدا دونه دل از هجرت کبابه
بنازم دست و بازوی تو صیاد
بکش مرغ دلم بالله ثوابه
سیاهی دو چشمانت مرا کشت
درازی دو زلفونت مرا کشت
به قتلم حاجت تیر و کمان نیست
خم ابرو و مژگونت مرا کشت
ای دل بیا که نوبت مستی گذشته است
وقت نشاط و باده پرستی گذشته است
از آب زندگی چه حکایت کند کسی؟
با دل شکسته یی که ز هستی گذشته است
خواهی بلند ساز مرا، خواه پست کن
کار من از بلندی و پستی گذشته است
هم در شرابخانه فغانی خراب بِهْ
کارش چو از خرابی و مستی گذشته است
#بابافغانی_شیرازی
وقت نشاط و باده پرستی گذشته است
از آب زندگی چه حکایت کند کسی؟
با دل شکسته یی که ز هستی گذشته است
خواهی بلند ساز مرا، خواه پست کن
کار من از بلندی و پستی گذشته است
هم در شرابخانه فغانی خراب بِهْ
کارش چو از خرابی و مستی گذشته است
#بابافغانی_شیرازی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در نظربازی ما بی خبران حیراناند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
• آواز : استاد شجریان
• آلبوم : عشق داند
• تار نواز : استاد لطفی
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
• آواز : استاد شجریان
• آلبوم : عشق داند
• تار نواز : استاد لطفی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ما دلشدگان خسرو شیرین پناهیم
ما کشته ی آن مهرخ خورشیدکلاهیم
#فریدون_مشیری
#علی_حاتمی
#محمدرضا_شجریان
#حسین_علیزاده
#استاد__شجریان
ما کشته ی آن مهرخ خورشیدکلاهیم
#فریدون_مشیری
#علی_حاتمی
#محمدرضا_شجریان
#حسین_علیزاده
#استاد__شجریان