معرفی عارفان
1.19K subscribers
33.5K photos
12.1K videos
3.2K files
2.74K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
یک شب صبح کرده بنالم بر آسمان
با سوز دل ز دست تو، ای روزگار، مست

ای باد صبح، راز دل لاله عرضه دار
روزی که باشد آن بت سوسن عذار مست

#اوحـــــدی
عین او در عین اعیان شد پدید
آن چنان پنهان چنین پیدا که دید

آفتابست او و عالم سایه بان
چتر شاهی بر سر عالم کشید

جامی از می پر ز می بستان بنوش
این سخن از ما به جان باید شنید

در هوای یوسف گل پیرهن
همچو غنچه جامه را باید درید

لطف او آئینهٔ گیتی نما
از برای حضرت خود آفرید

ما حباب و عین ما آب حیات
نوش کن جامی بگو هل من مزید

سید ما از جمال پر کمال
می نماید هر زمان حسنی پدید

حضرت شاه نعمت‌الله ولی
آينه جمال او نيست بجز جلال او
نيست بجز جلال او آينه جمال او

نقش خوش خيال او بسته خيال در نظر
بسته خيال در نظر نقش خوش خيال او

مست مي زلال او جان من است روز و شب
جان من است روز و شب مست مي زلال او

صورت بي مثال او داده مثال خود مرا
داده مثال خود مرا صورت بي مثال او

ديده ام آن جمال او در همه حسن دلبران
در همه حسن دلبران ديده ام آن جمال او

نقش خيال خال او نور سواد چشم ما
نور سواد چشم ما نقش خيال خال او

عاشق ذوق و حال او طالب ذوق و حال ما
طالب ذوق و حال ما عاشق ذوق و حال او

در حرم وصال او محرم نعمت اللهم
محرم نعمت اللهم در حرم وصال او

#شاه_نعمت_الله_ولی
هر کس که عشق را تعریف کند آن را نشناخته
و کسی که از جام آن جرعه ای نچشیده باشد آن را نشناخته
و کسی که گوید من از آن جام سیراب شدم آن را نشناخته؛
که عشق
سرابی است که کسی را سیراب نکند


#محی_الدین_ابن_عربی
#شعر_شب

ماه من در برکه ی آغوش شبهای که ای ؟
شمع بزم خلوت من ، محفل آرای که ای ؟

در کنار پنجره ماندم دل شب تا سحر
کهنه عشق دیرسالم ، گو هماوای که ای ؟

قافیه پرداز شعر خلوت شبهای من
شور بخش واژه های شعر شیوای که ای ؟

یوسف افتاده در چاه زنخدان توام
در حریم خلوت شبها ، زلیخای که ای ؟

مثل پوپک های سرگردان به دنبال توام
بی تو من مجنون ترین هستم ، تو لیلای که ای ؟

ای غزال نیمه وحشی مانده ام در التهاب
در کدامین بستر نازی ؟ هماوای که ای ؟

مات و مبهوتم از این عشق و دو رنگی های تو
دل زمن بردی به یغما ، گو دلارای که ای ؟

#اقبال_بنی_عامریان
منم دایم تو را خواهان، تو و خواهان خود دایم
مرا آن بخت کی باشد که تو خواهان من باشی؟

همه زان خودی، جانا، از آن با کس نپردازی
چه باشد، ای ز جان خوشتر که یک دم آن من باشی؟


#عراقی
ملاقات با شمس

روزی شمس تبریزی وارد مجلس مولانا شد. مولانا در کنار حوضی نشسته بود و چندین کتاب در برابر داشت. شمس می پرسد: این چه کتاب هایی است؟ مولانا می گوید: قیل و قال است. شمس می گوید: تو را با این ها چه کار؟ و سریعا دست دراز کرده و کتاب ها را به حوض می افکند.

مولانا با اضطراب می گوید: هِی درویش، چه کردی؟ شمس دست به حوض بُرده و کتاب ها را یک به یک بیرون می کشد، بدون این که آب به آن ها رسیده باشد. مولانا می پرسد: این چه سرّی است؟ شمس می گوید: این ذوق و حال است که تو را خبری از آن نیست.

از این ساعت حال مولانا دگرگون شده و به شوریدگی می گراید و تمامی درس و بحث را به کناری نهاده و شبانه روز در رکاب شمس به خدمت می ایستد.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎼شرم و شوق

🔸آواز :همایون شجریان
🔹آهنگ :علی قمصری
🔸شعر :هوشنگ ابتهاج

دل می ستاند از من و جان می دهد به من...
.


پيری و جوانی، پی هم چون شب و روزند

ما شـب شـد و روز آمـد و بيـدار نگشتیم



#حضرت_سعدی
خدایا :
سرآغاز صبحم رابا
یاد ونام تو میگشایم
پنجره های قلبم
راخالصانه وعاشقانه
بسویت بازمیکنم
تا نسیم رحمتت به آن بوزد
و نوری ازمحبت وعشق
تو به قلبم به ارمغان بیاورد
یک حبه نور

وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
لَا يَسْتَوِي أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّةِ ۚ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ

و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد، آنها فاسقانند.
هرگز اهل جهنم و اهل بهشت با هم یکسان نیستند، اهل بهشت به حقیقت سعادتمندان عالمند.

#سوره_حشر_آیات_۱۹_۲۰
امروزم بوی آرامش می دهد…!
بارانی که نم نم گونه هایت را ببوسد قدم زدن کنار کسانی که دوستشان داری دیدن دنیایی که خورشیدش هر صبح به تو سلام بدهد
ستاره هایش که به تو چشمک بزنند و بگویند ؛ خودت را برای فردای بهتر آماده کن و مهم تر از همه خدایی که هر روز حالت را از تو می پرسد
من امروز زیباتر ازهر روز نفس می کشم! زیباتر از همیشه می بینم !
من امروز بهتر ازهمیشه زندگی می کنم!
من احساسم را،امروزم و خدایم را بیش از همه دوست دارم

🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد سه شنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

الهى،،،
اندیشه ای خلاق،
دیده ای بینا،
گوشی شنوا،
زبانی شاكر،
ذهني آرام،
قلبي متواضع،
روحي بيدار،
دست هایی بخشنده،
پاهایی استوار در راهت،
تنی سالم،
و سينه اي پر از عشق و دلدادگی،
و سبد سبد روزی حلال و بركت و فراواني برای من و دوستانم عطا فرما.
آمین

🌺🌺🌺

شاد باشی
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است
گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است

گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت
گفتا نشان چه پرسی آن کوی بی نشان است

#فیض_کاشانی
گفتم مرا غم تو خوشتر ز شادمانی
گفتا که در ره ما غم نیز شادمان است

گفتم که سوخت جانم از آتش نهانم
گفت آن که سوخت او را کی ناله یا فغان است

#فیض_کاشانی
گفتم فراق تا کی
گفتا که تا تو هستی

گفتم نفس همین است گفتا سخن همان است

#فیض_کاشانی
حیرت هرکس دراین عالم به قدر بینش است
هرکه بیناتر دراین هنگامه حیران بیشتر

#صائب_تبریزی
ذرات من ز مهر تو خالی نمی‌شوند
گر ذره ذره میکنی ای فتنه‌جو مرا

#محتشم_کاشانی
۲ آذر سالروز درگذشت محمدحسن لطفی‌تبریزی

( زاده سال ۱۲۹۸ تبریز -- درگذشته ۲ آذر ۱۳۷۸ تهران ) نویسنده و مترجم

لطفی تبریزی، مترجم آثار افلاطون و برخی از آثار ارسطو به فارسی و هم‌چنین کتاب‌های مرتبط با فلسفه و فرهنگ یونان بود.
او پس از گذراندن دوران ابتدایی و متوسطه در زادگاهش، در سال ۱۳۱۷ وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۲۲ بورس دولت ترکیه و بعد از مدتی بورس وقفیه هومبولد را پذیرفت و در سال ۱۹۴۳ در آلمان مشغول تحصیل دکترای حقوق کیفری در دانشگاه گوتینگن شد. وی پس از سقوط آلمان نازی، تحصیلاتش نیمه‌تمام ماند و بعد از سختی‌های بسیار، به دستیاری برتولد اشپولر، رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه گوتینگن و از اسلام‌شناسان و استادان زبان فارسی رسید.
او پس از گرفتن دکترای حقوق کیفری، در سال ۱۹۴۷ به ایران بازگشت و پس از توقفی سه‌ساله، در سال ۱۹۵۰ به آلمان رفت و با نامزد آلمانی‌اش، خانم زیگرید که دانشجوی ادبیات روسی بود ازدواج کرد و پس از مدت کوتاهی دوباره به ایران بازگشت و در جریان ملی‌شدن صنعت نفت به فعالیت سیاسی روی‌آورد و سپس به فعالیت فرهنگی پرداخت و در نخستین گام، رساله آپولوژی (رساله محاکمه سقراط) افلاطون را با همکاری رضا کاویانی به فارسی برگرداند که در واقع اعتراضی به محاکمه دکترمصدق در دادگاه نظامی بود. او در ادامه به ترجمه کلیه آثار اصلی و منتسب به افلاطون پرداخت و در اواخر عمر نیز قصد ترجمه کلیه آثار ارسطو را داشت که با درگذشتش ناتمام ماند.

آثار:
دوره آثار افلاطون، چهار جلد، تهران، خوارزمی، چاپ اول ۱۳۵۷
رساله‌های منسوب به افلاطون، تهران، خوارزمی، چاپ اول ۱۳۶۷.
پایْدِیا، ورنر یگر، سه جلد، تهران، خوارزمی، چاپ اول ۱۳۷۶، ۱۴۳۴
متفکران یونانی، تئودور گمپرتس، سه جلد، تهران، خوارزمی، چاپ اول ۱۳۷۵، ۱۸۵۸ ص.
گفتارها، نیکولو ماکیاولی، تهران، خوارزمی، چاپ اول ۱۳۷۷، ۴۳۳ ص.
متافیزیک (مابعدالطبیعه) ارسطو، تهران، طرح نو ۱۳۷۷، ۵۷۵ ص.
اخلاق نیکوماخس، ارسطو، تهران، طرح نو ۱۳۷۷، ۲۲۰ ص.
سماع طبیعی، ارسطو، تهران، طرح نو ۱۳۷۷، ۳۹۶ ص.
فرهنگ رنسانس در ایتالیا، یاکوب بورکهارت، تهران، طرح نو، چاپ اول ۱۳۷۶، ۵۱۱ ص.
تاریخ جنگ پلوپونزی، توکودیدس، تهران، خوارزمی ۱۳۷۷.
دوره آثار فلوطین (تاسوعات) دو جلد، تهران، خوارزمی، چاپ اول ۱۳۶۶، ۱۱۲۷ ص.
خاطرات سقراطی، کسنوفون، تهران، خوارزمی، چاپ اول ۱۳۷۳، ۲۱۶ ص.
زندگی و آثار افلاطون (جلد اول: دوره جوانی) ویلامووتیس مولندورف، تهران، صفی علیشاه، چاپ اول ۱۳۳۲.
افلاطون، کارل یاسپرس، تهران، خوارزمی، چاپ اول ۱۳۵۷، ۱۸۸ ص.
سقراط، کارل یاسپرس، تهران، خوارزمی، چاپ اول ۱۳۵۸، ۱۰۵ ص.
آغاز و انجام تاریخ، کارل یاسپرس، تهران، خوارزمی، چاپ اول ۱۳۶۳، چاپ دوم ۱۳۷۳، ۳۷۱ ص.
آگوستین، کارل یاسپرس، تهران، خوارزمی، چاپ اول ۱۳۶۳، ۱۵۵ ص.
فلوطین، کارل یاسپرس، تهران، خوارزمی، چاپ اول ۱۳۶۳، ۱۴۵ ص.
اسپینوزا، کارل یاسپرس، تهران، طرح نو، چاپ اول ۱۳۷۵، ۱۵۹ ص.
افلاطون، کارل بورمان، تهران، طرح نو، چاپ اول ۱۳۷۵، ۲۱۲ ص.
مرگ سقراط (تفسیر چهار رساله افلاطون) رومانو گواردینی، تهران، طرح نو، چاپ اول ۱۳۷۶، ۲۸۸ ص.
برگی از تقویم تاریخ

۲ آذر سالروز درگذشت درویش‌خان

( زاده سال ۱۲۵۱ تهران -- درگذشته ۲ آذر ۱۳۰۵ تهران ) موسیقیدان و آهنگساز

غلامحسین درویش معروف به درویش‌خان، دوران کودکی را در خانواده دولتشاهی گذراند. پدرش که کمی با موسیقی آشنا بود و سه‌تار می‌نواخت، او را در ۱۰ سالگی به شعبه موسیقی مدرسه نظام، وابسته به دارالفنون سپرد که به سرپرستی موسیو لومر فرانسوی ایجاد شده بود.
غلامحسین در آنجا خط موسیقی و نواختن شیپور و طبل کوچک را فراگرفت و پس از مدرسه، ابتدا نزد داوود کلیمی تارزن رفت و تار آموخت و از استادش گوی سـبقت را ربود و به مرتبه عالی نوازندگی رسید؛ اما حضور در جلسات درس استاد بی‌بدیل تار آن زمان، یعنی میرزاحسینقلی او را به دنیای دیگری کشاند. هـمچنین آشنایی با برادر بزرگتر میرزا حسینقلی، میرزاعبداله نوازنده تار و سه‌تار، به کار او غنای بیشتری بخشید.
درویش چندی در دسته موسیقی عزیزالسلطان و سپس در دسته موسیقی کامران میرزا نایب‌السلطنه، نوازندگی طبل را برعهده داشت. کار او در نوجوانی چنان مورد استقبال ناصرالدین‌شاه قرار گرفته بود که او را تارچی خطاب می‌کرد و مهـارتش موجب شد تا او پس از مرگ ناصرالدین‌شاه به دستگاه شعاع‌السلطنه پسر مظفرالدین‌شاه والی فارس دعوت شود.
در سفر اول به شیراز با اصرار شعاع‌السلطنه با دختر مستشار نظام ازدواج کرد که حاصل این پیوند دو دختر و یک پسر بود.
چندی بعد رابطه صمیمی میان درویش و شعاع‌السلطنه به‌هم خورد. چرا که از سویی درویش از اینکه، هـمواره در پـناه دستگاه شعاع‌السلطنه باشد ناراحت بود و طبع آزاده‌اش رهایی از این بند را آرزو داشت و از دیگر سو شعاع‌السلطنه، برآشفته می‌شد از اینکه نوازنده خاص او در مجالس اشخاص دیگر حضور می‌یافت.
در نتیجه چنین نگاهی بود که هنگام بازگشت شعاع‌السلطنه به فارس، درویش از رفـتن با او سرباز زد. این سرپیچی سبب شد تا از سوی شاهزاده دستور قطع انگشتان این نوازنده نامی صادر شود. اما درویش خان به‌مدد یکی از دوستانش از این مصیبت رهایی یافت.
درویش با تشکیل ارکستر موسیقی «انجمن اخوت» و اجرای کنسـرت‌های عمومی که سرپرستی آنها را خود به‌عهده داشت، در جـهـت هـرچه مردمی‌تر کردن موسیقی ایران و کمک و یاری به مستمندان و بلادیدگان گام برداشت.
«یاپیرجان» تکیه کـلام درویش بود، او به هـمه از روی صفا «یاپـیرجان» می‌گفت. بعدها همین سه کلمه یکی از القاب درویش‌خان شد.
درویش در اواخر عمر کنسرتهای دیگری نیز با حضور هنرمندانی چـون، عـارف قـزوینی، حاجی ضرب‌گـیر، اسماعیل‌زاده، ابـراهیم منصوری، رضا محجوبی و رکن‌الدین مختاری در گراند هتل اجرا کرد.
در سال ۱۲۸۴ اولین ضبط آثار درویش‌خان (مجموعا ۹ اثر) با آواز احمدخان در تهران انجام شد.
در سال ۱۲۸۸ ضبط دوم آثار درویش‌خان در سفر به لندن به همراه هنگ‌آفرین، طاهرزاده، رضاقلی نوروزی، میرزا اسداله و...انجام شد. مجموع آثار ضبط شده در لندن ۲۸ اثر بود.
در سال ۱۲۹۳ ضبط سوم آثار درویش‌خان به اتفاق اقبال آذر، طاهرزاده، عبداله دوامی و باقرخان انجام شد که مجموعا ۱۶ اثر بود.
به‌علت شروع جنگ جهانی اول، آثار کمی به تهران می‌رسید. درویش برای ضبط آثارش در تفلیس منزلش را گرو گذاشته بود که هیچوقت نتوانست آن را از گرو در بیاورد.
شمار شاگردان درویش‌خان بسیار بود، ولی تنها چـندتن از آنها به پیشرفت و شهرت رسیدند. او به شاگردانی که موفق به طی دوره مخـتلف درسش می‌شدند، نشانی به شکل تـبرزین هدیه می‌کرد، که از مس و نقره یا برای شاگردان سطوح عالی، طلا بود.
از شاگردان او که موفـق به دریافت تبرزین طـلا شدند، می‌توان از مرتضی نی‌داوود، ابوالحسن صبا، موسی معروفی و سعید هـرمزی نام برد.
درویش‌خان در ۵۴ سالگی در منیریه بر اثر تصادف درشکه حامل او با اتومبیل درگذشت و پیکرش در ظهیرالدوله به‌خاک سپرده شد. زمانی که وی درگذشت روزنامه‌ها نوشتند تار مرد.
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی

دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا می‌طلبم صحبت روشن رایی

کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی

نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینایی

شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی

جوی‌ها بسته‌ام از دیده به دامان که مگر
در کنارم بنشانند سهی بالایی

کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی

سخن غیر مگو با من معشوقه پرست
کز وی و جام می‌ام نیست به کس پروایی

این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت
بر در میکده‌ای با دف و نی ترسایی

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی

حضرت_حافظ
اگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با من

اگر درها به رویت بسته شد، دل بر مکن از ما
در این خانه دق الباب کن، وا کردنش با من

ژولیده_نیشابوری