معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #باز_گشتن_رستم_بزابلستان فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۴ ( #قسمت_چهارم ) ۴۳ همی گفت : ، اگر دخمه زرّین کنم ، ز مشکِ سیه ، گِردش آگین کنم ، ۴۴ چو من رفته باشم ،،، نمانَد بجای ، وگرنه ،،، مرا خود جز این ، نیست رای ، ۴۵ چه سازم…
داستان رستم و سهراب
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_اول )
۱
غریو آمد از شهرِ تورانزمین ،
که ، سهراب ، شد کشته ، بر دشتِ کین ،
۲
خبر ، زو ، به شاهِ سمنگان رسید ،
همه جامه ، بر خویشتن ، بردرید ،
۳
به مادر خبر شد ، که سهرابِ گُرد ،
به تیغِ پدر ،،، خسته گشت و بمُرد ،
#خسته = زخمی
۴
خروشید و ، جوشید و ، جامه درید ،
به زاری ،،، بر آن کودکِ نارسید ،
۵
بزد چنگ و ، بدرید پیراهنش ،
درخشان شد آن لعلِ زیبا تنش ،
۶
برآورد بانگ و ، غریو و ، خروش ،
زمان تا زمان ،،، زو ، همی رفت هوش ،
۷
فرو بُرد ناخن ، دو دیده بِکَند ،
برآورد بالا ، در آتش فکند ،
۸
مر آن زلفِ تابداده کمند ،
به انگشت پیچید و ، از بُن بِکَند ،
۹
روان گشته از رویِ او ، جویِ خون ،
زمان تا زمان ،،، اندرآمد نگون ،
۱۰
همه ، خاکِ تیره ،،، بسر برفکند ،
بهدندان ، ز بازوی خود ، گوشت کَند ،
۱۱
بسر برفکند آتش و ، برفروخت ،
همه مویِ مشکین ، بهآتش بسوخت ،
۱۲
همی گفت : ، کای جانِ مادر ،،، کنون ،
کجائی سِرِشته به خاک و به خون؟ ،
« داستان سیاوش - آغازِ داستان »
بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »
ادامه دارد 👇👇👇
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_اول )
۱
غریو آمد از شهرِ تورانزمین ،
که ، سهراب ، شد کشته ، بر دشتِ کین ،
۲
خبر ، زو ، به شاهِ سمنگان رسید ،
همه جامه ، بر خویشتن ، بردرید ،
۳
به مادر خبر شد ، که سهرابِ گُرد ،
به تیغِ پدر ،،، خسته گشت و بمُرد ،
#خسته = زخمی
۴
خروشید و ، جوشید و ، جامه درید ،
به زاری ،،، بر آن کودکِ نارسید ،
۵
بزد چنگ و ، بدرید پیراهنش ،
درخشان شد آن لعلِ زیبا تنش ،
۶
برآورد بانگ و ، غریو و ، خروش ،
زمان تا زمان ،،، زو ، همی رفت هوش ،
۷
فرو بُرد ناخن ، دو دیده بِکَند ،
برآورد بالا ، در آتش فکند ،
۸
مر آن زلفِ تابداده کمند ،
به انگشت پیچید و ، از بُن بِکَند ،
۹
روان گشته از رویِ او ، جویِ خون ،
زمان تا زمان ،،، اندرآمد نگون ،
۱۰
همه ، خاکِ تیره ،،، بسر برفکند ،
بهدندان ، ز بازوی خود ، گوشت کَند ،
۱۱
بسر برفکند آتش و ، برفروخت ،
همه مویِ مشکین ، بهآتش بسوخت ،
۱۲
همی گفت : ، کای جانِ مادر ،،، کنون ،
کجائی سِرِشته به خاک و به خون؟ ،
« داستان سیاوش - آغازِ داستان »
بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۵ ( #قسمت_اول ) ۱ غریو آمد از شهرِ تورانزمین ، که ، سهراب ، شد کشته ، بر دشتِ کین ، ۲ خبر ، زو ، به شاهِ سمنگان رسید ، همه جامه ، بر خویشتن ، بردرید ،…
داستان رستم و سهراب
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_دوم )
۱۳
غریب و اسیر و نژند و نزار؟ ،
به خاکاندرون ، آن تنِ نامدار؟ ،
۱۴
گمانم چنان بود ،،، گفتم کنون ،
بگشتی به گِردِ جهاناندرون ،
۱۵
دو چشمم به رَه بود ،،، گفتم مگر ،
ز سهراب و رستم ، بیابم خبر ،
۱۶
پدر را ، همی جُستی و ،،، یافتی ،
کنون ،،، بآمدن ، تیز بشتافتی ،
۱۷
چه دانستم ای پور ،،، کآید خبر ،
که رستم ، بهخنجر ، دریدت جگر ،
۱۸
دریغش نیامد از آن رویِ تو؟ ،
از آن بُرز و بالا و بازویِ تو؟ ،
۱۹
از آن گِردگاهش ، نیامد دریغ؟ ،
که بدرید رستم ، مر آنرا ، به تیغ؟ ،
۲۰
بپرورده بودم تنت را ، بهناز ،
به رخشندهروز و ،،، شبانِ دراز ،
۲۱
کنون ، آن به خوناندرون ، غرقه گشت ،
کفن ، بر تنِ پاکِ تو ،،، خرقه گشت ،
۲۲
کنون ، من کرا گیرم اندر کنار؟ ،
که خواهد بُدن؟ ، مر مرا غمگسار؟ ،
۲۳
کرا گویم این درد و تیمارِ خویش؟ ،
کرا خوانم اکنون بجایِ تو ، پیش؟ ،
۲۴
دریغا ، تن و جان و چشم و چراغ ،
به خاکاندرون ،،، مانده ، از کاخ و باغ ،
« داستان سیاوش - آغازِ داستان »
بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »
ادامه دارد 👇👇👇
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_دوم )
۱۳
غریب و اسیر و نژند و نزار؟ ،
به خاکاندرون ، آن تنِ نامدار؟ ،
۱۴
گمانم چنان بود ،،، گفتم کنون ،
بگشتی به گِردِ جهاناندرون ،
۱۵
دو چشمم به رَه بود ،،، گفتم مگر ،
ز سهراب و رستم ، بیابم خبر ،
۱۶
پدر را ، همی جُستی و ،،، یافتی ،
کنون ،،، بآمدن ، تیز بشتافتی ،
۱۷
چه دانستم ای پور ،،، کآید خبر ،
که رستم ، بهخنجر ، دریدت جگر ،
۱۸
دریغش نیامد از آن رویِ تو؟ ،
از آن بُرز و بالا و بازویِ تو؟ ،
۱۹
از آن گِردگاهش ، نیامد دریغ؟ ،
که بدرید رستم ، مر آنرا ، به تیغ؟ ،
۲۰
بپرورده بودم تنت را ، بهناز ،
به رخشندهروز و ،،، شبانِ دراز ،
۲۱
کنون ، آن به خوناندرون ، غرقه گشت ،
کفن ، بر تنِ پاکِ تو ،،، خرقه گشت ،
۲۲
کنون ، من کرا گیرم اندر کنار؟ ،
که خواهد بُدن؟ ، مر مرا غمگسار؟ ،
۲۳
کرا گویم این درد و تیمارِ خویش؟ ،
کرا خوانم اکنون بجایِ تو ، پیش؟ ،
۲۴
دریغا ، تن و جان و چشم و چراغ ،
به خاکاندرون ،،، مانده ، از کاخ و باغ ،
« داستان سیاوش - آغازِ داستان »
بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۵ ( #قسمت_دوم ) ۱۳ غریب و اسیر و نژند و نزار؟ ، به خاکاندرون ، آن تنِ نامدار؟ ، ۱۴ گمانم چنان بود ،،، گفتم کنون ، بگشتی به گِردِ جهاناندرون ، ۱۵ دو…
داستان رستم و سهراب
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_سوم )
۲۵
پدر جُستی ای گُردِ لشکرپناه ،
بجایِ پدر ، گورت آمد بهراه ،
۲۶
از امّید ، نومید گشتی تو زار ،
بخفتی به خاکاندرون ، زار و خوار ،
۲۷
از آن پیش ،،، کو ، دشنه را برکشید ،
جگرگاهِ سیمینِ تو ، بردرید ،
۲۸
چرا آن نشانی ، که مادرت داد ،
ندادی بر او ، برنکردیش یاد؟ ،
۲۹
نشان داده بود از پدر ،،، مادرت ،
ز بهرِ چه؟ ، نامَد همی باورت؟ ،
۳۰
کنون ، مادرت ماند بی تو ، اسیر ،
پُر از درد و تیمار و رنج و زحیر ،
۳۱
چرا نامَدم با تو اندر سفر؟ ،
که گشتی به گُردانِ گیتی ، سمر ،
۳۲
مرا ، رستم از دور ، بشناختی ،
ترا با من ای پور ،،، بنواختی ،
۳۳
نینداختی تیغ ،،، آن سرفراز ،
نکردی جگرگاهت ای پور ،،، باز ،
۳۴
همیگفت و میخَست و میکَند موی ،
همی زد کفِ دست بر خوبروی ،
۳۵
همیگفت : ، مادرت بیچاره گشت ،
بهخنجر ، جگرگاهِ تو ،،، پاره گشت ،
۳۶
ز هر سو ، بر او انجمن گشت خلق ،
کز آن گریه ، در خون همیگشت غرق ،
« داستان سیاوش - آغازِ داستان »
بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »
ادامه دارد 👇👇👇
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_سوم )
۲۵
پدر جُستی ای گُردِ لشکرپناه ،
بجایِ پدر ، گورت آمد بهراه ،
۲۶
از امّید ، نومید گشتی تو زار ،
بخفتی به خاکاندرون ، زار و خوار ،
۲۷
از آن پیش ،،، کو ، دشنه را برکشید ،
جگرگاهِ سیمینِ تو ، بردرید ،
۲۸
چرا آن نشانی ، که مادرت داد ،
ندادی بر او ، برنکردیش یاد؟ ،
۲۹
نشان داده بود از پدر ،،، مادرت ،
ز بهرِ چه؟ ، نامَد همی باورت؟ ،
۳۰
کنون ، مادرت ماند بی تو ، اسیر ،
پُر از درد و تیمار و رنج و زحیر ،
۳۱
چرا نامَدم با تو اندر سفر؟ ،
که گشتی به گُردانِ گیتی ، سمر ،
۳۲
مرا ، رستم از دور ، بشناختی ،
ترا با من ای پور ،،، بنواختی ،
۳۳
نینداختی تیغ ،،، آن سرفراز ،
نکردی جگرگاهت ای پور ،،، باز ،
۳۴
همیگفت و میخَست و میکَند موی ،
همی زد کفِ دست بر خوبروی ،
۳۵
همیگفت : ، مادرت بیچاره گشت ،
بهخنجر ، جگرگاهِ تو ،،، پاره گشت ،
۳۶
ز هر سو ، بر او انجمن گشت خلق ،
کز آن گریه ، در خون همیگشت غرق ،
« داستان سیاوش - آغازِ داستان »
بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۵ ( #قسمت_سوم ) ۲۵ پدر جُستی ای گُردِ لشکرپناه ، بجایِ پدر ، گورت آمد بهراه ، ۲۶ از امّید ، نومید گشتی تو زار ، بخفتی به خاکاندرون ، زار و خوار ، ۲۷…
داستان رستم و سهراب
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_چهارم )
۳۷
ز بس ،،، کو ، همی شیون و ناله کرد ،
همه خلق را ، چشم ، پُر ژاله کرد ،
۳۸
برینگونه ، بیهوش بیفتاد و پست ،
همه خلق را ، دل بر اوبر بخَست ،
۳۹
بیفتاد بر خاک و ، چون مُرده گشت ،
تو گفتی ، همی خونش افسرده گشت ،
۴۰
بهوش آمد و ، باز ، نالش گرفت ،
بر آن پورِ کُشته ، سگالش گرفت ،
۴۱
ز خونِ جگر ، کرد لعل ،،، آب را ،
بیاورد آن تاجِ سهراب را ،
۴۲
همی زار بگریست ، بر تاج و تخت ،
همی گفت : ، ای خسروانیدرخت ،
۴۳
بیاورد آن چرمهٔ بادپای ،
که در روز ،،، روشن بِدو بود رای ،
( که در روزِ روشن ،،، بِدو بود رای ، )
۴۴
سرِ اسبِ او را ، بهبَر درگرفت ،
بمانده جهانی ، بِدو در شگفت ،
۴۵
گهی ، بوسه زد بر سرش ،،، گه ، به روی ،
ز خون ، زیرِ سُمش ،،، همی راند جوی ،
۴۶
ز خونِ مژه ، خاک را ، کرد لعل ،
همی روی مالید ،،، بر سُم و نعل ،
۴۷
بیاورد آن جامهٔ شاهوار ،
گرفتش چو فرزند ،،، اندر کنار ،
« داستان سیاوش - آغازِ داستان »
بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »
ادامه دارد 👇👇👇
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_چهارم )
۳۷
ز بس ،،، کو ، همی شیون و ناله کرد ،
همه خلق را ، چشم ، پُر ژاله کرد ،
۳۸
برینگونه ، بیهوش بیفتاد و پست ،
همه خلق را ، دل بر اوبر بخَست ،
۳۹
بیفتاد بر خاک و ، چون مُرده گشت ،
تو گفتی ، همی خونش افسرده گشت ،
۴۰
بهوش آمد و ، باز ، نالش گرفت ،
بر آن پورِ کُشته ، سگالش گرفت ،
۴۱
ز خونِ جگر ، کرد لعل ،،، آب را ،
بیاورد آن تاجِ سهراب را ،
۴۲
همی زار بگریست ، بر تاج و تخت ،
همی گفت : ، ای خسروانیدرخت ،
۴۳
بیاورد آن چرمهٔ بادپای ،
که در روز ،،، روشن بِدو بود رای ،
( که در روزِ روشن ،،، بِدو بود رای ، )
۴۴
سرِ اسبِ او را ، بهبَر درگرفت ،
بمانده جهانی ، بِدو در شگفت ،
۴۵
گهی ، بوسه زد بر سرش ،،، گه ، به روی ،
ز خون ، زیرِ سُمش ،،، همی راند جوی ،
۴۶
ز خونِ مژه ، خاک را ، کرد لعل ،
همی روی مالید ،،، بر سُم و نعل ،
۴۷
بیاورد آن جامهٔ شاهوار ،
گرفتش چو فرزند ،،، اندر کنار ،
« داستان سیاوش - آغازِ داستان »
بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۵ ( #قسمت_چهارم ) ۳۷ ز بس ،،، کو ، همی شیون و ناله کرد ، همه خلق را ، چشم ، پُر ژاله کرد ، ۳۸ برینگونه ، بیهوش بیفتاد و پست ، همه خلق را ، دل بر اوبر بخَست…
داستان رستم و سهراب
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_پنجم )
۴۸
بیاورد خفتان و درع و کمان ،
همان ،،، نیزه و تیغ و گُرزِ گران ،
۴۹
بسی ، بر همی زد ،،، گِرانگُرز را ،
همی یاد کرد ، آن بَر و بُرز را ،
۵۰
بیاورد آن جوشن و خودِ اوی ،
همیگفت : ، کای شیرِ پرخاشجوی ،
۵۱
بیاورد زین و لگام و سپَر ،
لگام و سپَر را ،،، همی زد بسر ،
۵۲
کمندش بیاورد هفتاد یاز ،
بهپیشِ خود ، اندر فکندش دراز ،
۵۳
همی تیغِ سهراب را ، برکشید ،
فش و دُمِ اسبش ، ز نیمه بُرید ،
۵۴
به درویش داد ، آن همه خواسته ،
زر و سیم و اسبانِ آراسته ،
۵۵
درِ کاخ بربست و ،،، تختش بِکَند ،
ز بالا درآورد و ، پستش فکند ،
۵۶
درِ کاخها را ، سیه کرد پاک ،
ز کاخ و ز ایوان ، برآورد خاک ،
۵۷
فرو هِشت جائی ،،، که بُد جایِ بزم ،
کز آن بزمگه ،،، رفته بود او به رزم ،
۵۸
بپوشید پس ، جامهٔ نیلگون ،
همان ،،، نیلگون ،، غرقه گشته به خون ،
« داستان سیاوش - آغازِ داستان »
بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »
ادامه دارد 👇👇👇
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_پنجم )
۴۸
بیاورد خفتان و درع و کمان ،
همان ،،، نیزه و تیغ و گُرزِ گران ،
۴۹
بسی ، بر همی زد ،،، گِرانگُرز را ،
همی یاد کرد ، آن بَر و بُرز را ،
۵۰
بیاورد آن جوشن و خودِ اوی ،
همیگفت : ، کای شیرِ پرخاشجوی ،
۵۱
بیاورد زین و لگام و سپَر ،
لگام و سپَر را ،،، همی زد بسر ،
۵۲
کمندش بیاورد هفتاد یاز ،
بهپیشِ خود ، اندر فکندش دراز ،
۵۳
همی تیغِ سهراب را ، برکشید ،
فش و دُمِ اسبش ، ز نیمه بُرید ،
۵۴
به درویش داد ، آن همه خواسته ،
زر و سیم و اسبانِ آراسته ،
۵۵
درِ کاخ بربست و ،،، تختش بِکَند ،
ز بالا درآورد و ، پستش فکند ،
۵۶
درِ کاخها را ، سیه کرد پاک ،
ز کاخ و ز ایوان ، برآورد خاک ،
۵۷
فرو هِشت جائی ،،، که بُد جایِ بزم ،
کز آن بزمگه ،،، رفته بود او به رزم ،
۵۸
بپوشید پس ، جامهٔ نیلگون ،
همان ،،، نیلگون ،، غرقه گشته به خون ،
« داستان سیاوش - آغازِ داستان »
بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۵ ( #قسمت_پنجم ) ۴۸ بیاورد خفتان و درع و کمان ، همان ،،، نیزه و تیغ و گُرزِ گران ، ۴۹ بسی ، بر همی زد ،،، گِرانگُرز را ، همی یاد کرد ، آن بَر و بُرز را…
داستان رستم و سهراب
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_ششم )
۵۹
به روز و به شب ، مویه کرد و گریست ،
پس از مرگِ سهراب ،،، سالی بزیست ،
۶۰
سرانجام ، هم ،،، در غمِ او بمُرد ،
روانش بشد سویِ سهرابِ گُرد ،
۶۱
چنین گفت بهرامِ نیکوسُخُن ،
که با مُردگان ، آشنایی مکن ،
۶۲
نه ایدر ، همی ماند خواهی دراز ،
بسیچیده باش و ، درنگی مساز ،
۶۳
چنین است رسمِ سرای کُهُن ،
سرش ، هیچ پیدا نبینی ز بُن ،
۶۴
به تو داد یک روز نوبت ،،، پدر ،
سزد ، گر ترا نوبت آید بسر ،
۶۵
چنین است و ، رازش نیامد پدید ،
نیابی به خیره ،،، چه جویی کلید؟ ،
۶۶
درِ بسته را ، کس نداند گشاد ،
بِدان رنج ،،، عمرِ تو ، گردد بهباد ،
۶۷
دل اندر سرایِ سپنجی ، مبند ،
سپنجی ،،، نباشد بسی سودمند ،
۶۸
بدین داستان ، من سخن ساختم ،
دگر ، بر سیاوش بپرداختم ،
۶۹
یکی داستان است ، پُر آبِ چشم ،
دلِ نازک ، از رستم آید بهخشم ،
#پایان_بخش ۲۵
#پایان_داستان_رستم_و_سهراب
« داستان سیاوش - آغازِ داستان »
بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »
این داستان را با تشویق دوستان به پایان بردیم اگر در نحوهی ارائهی داستان #حکیم_فردوسی نقص و نارسایی داشتیم از #فردوسی بزرگ و دوستان امید بخشایش داریم
🙏🌸🙏🌸🙏🌸
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_ششم )
۵۹
به روز و به شب ، مویه کرد و گریست ،
پس از مرگِ سهراب ،،، سالی بزیست ،
۶۰
سرانجام ، هم ،،، در غمِ او بمُرد ،
روانش بشد سویِ سهرابِ گُرد ،
۶۱
چنین گفت بهرامِ نیکوسُخُن ،
که با مُردگان ، آشنایی مکن ،
۶۲
نه ایدر ، همی ماند خواهی دراز ،
بسیچیده باش و ، درنگی مساز ،
۶۳
چنین است رسمِ سرای کُهُن ،
سرش ، هیچ پیدا نبینی ز بُن ،
۶۴
به تو داد یک روز نوبت ،،، پدر ،
سزد ، گر ترا نوبت آید بسر ،
۶۵
چنین است و ، رازش نیامد پدید ،
نیابی به خیره ،،، چه جویی کلید؟ ،
۶۶
درِ بسته را ، کس نداند گشاد ،
بِدان رنج ،،، عمرِ تو ، گردد بهباد ،
۶۷
دل اندر سرایِ سپنجی ، مبند ،
سپنجی ،،، نباشد بسی سودمند ،
۶۸
بدین داستان ، من سخن ساختم ،
دگر ، بر سیاوش بپرداختم ،
۶۹
یکی داستان است ، پُر آبِ چشم ،
دلِ نازک ، از رستم آید بهخشم ،
#پایان_بخش ۲۵
#پایان_داستان_رستم_و_سهراب
« داستان سیاوش - آغازِ داستان »
بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »
این داستان را با تشویق دوستان به پایان بردیم اگر در نحوهی ارائهی داستان #حکیم_فردوسی نقص و نارسایی داشتیم از #فردوسی بزرگ و دوستان امید بخشایش داریم
🙏🌸🙏🌸🙏🌸