معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #باز_گشتن_رستم_بزابلستان فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۴ ( #قسمت_چهارم ) ۴۳ همی گفت : ، اگر دخمه زرّین کنم ، ز مشکِ سیه ، گِردش آگین کنم ، ۴۴ چو من رفته باشم ،،، نمانَد بجای ، وگرنه ،،، مرا خود جز این ، نیست رای ، ۴۵ چه سازم…
داستان رستم و سهراب
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_اول )




۱

غریو آمد از شهرِ توران‌زمین ،

که ، سهراب ، شد کشته ، بر دشتِ کین ،

۲

خبر ، زو ، به شاهِ سمنگان رسید ،

همه جامه ، بر خویشتن ، بردرید ،

۳

به مادر خبر شد ، که سهرابِ گُرد ،

به تیغِ پدر ،،، خسته گشت و بمُرد ،
#خسته = زخمی

۴

خروشید و ، جوشید و ، جامه درید ،

به زاری ،،، بر آن کودکِ نارسید ،

۵

بزد چنگ و ، بدرید پیراهنش ،

درخشان شد آن لعلِ زیبا تنش ،

۶

برآورد بانگ و ، غریو و ، خروش ،

زمان تا زمان ،،، زو ، همی رفت هوش ،

۷

فرو بُرد ناخن ، دو دیده بِکَند ،

برآورد بالا ، در آتش فکند ،

۸

مر آن زلفِ تاب‌داده کمند ،

به انگشت پیچید و ، از بُن بِکَند ،

۹

روان گشته از رویِ او ، جویِ خون ،

زمان تا زمان ،،، اندرآمد نگون ،

۱۰

همه ، خاکِ تیره ،،، بسر برفکند ،

به‌دندان ، ز بازوی خود ، گوشت کَند ،

۱۱

بسر برفکند آتش و ، برفروخت ،

همه مویِ مشکین ، به‌آتش بسوخت ،

۱۲

همی گفت : ، کای جانِ مادر ،،، کنون ،

کجائی سِرِشته به خاک و به خون؟ ،





« داستان سیاوش - آغازِ داستان »

بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »



ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۵ ( #قسمت_اول ) ۱ غریو آمد از شهرِ توران‌زمین ، که ، سهراب ، شد کشته ، بر دشتِ کین ، ۲ خبر ، زو ، به شاهِ سمنگان رسید ، همه جامه ، بر خویشتن ، بردرید ،…
داستان رستم و سهراب
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_دوم )




۱۳

غریب و اسیر و نژند و نزار؟ ،

به خاک‌اندرون ، آن تنِ نامدار؟ ،

۱۴

گمانم چنان بود ،،، گفتم کنون ،

بگشتی به گِردِ جهان‌اندرون ،

۱۵

دو چشمم به رَه بود ،،، گفتم مگر ،

ز سهراب و رستم ، بیابم خبر ،

۱۶

پدر را ، همی جُستی و ،،، یافتی ،

کنون ،،، بآمدن ، تیز بشتافتی ،

۱۷

چه دانستم ای پور ،،، کآید خبر ،

که رستم ، به‌خنجر ، دریدت جگر ،

۱۸

دریغش نیامد از آن رویِ تو؟ ،

از آن بُرز و بالا و بازویِ تو؟ ،

۱۹

از آن گِردگاهش ، نیامد دریغ؟ ،

که بدرید رستم ، مر آن‌را ، به تیغ؟ ،

۲۰

بپرورده بودم تنت را ، به‌ناز ،

به رخشنده‌روز و ،،، شبانِ دراز ،

۲۱

کنون ، آن به خون‌اندرون ، غرقه گشت ،

کفن ، بر تنِ پاکِ تو ،،، خرقه گشت ،

۲۲

کنون ، من کرا گیرم اندر کنار؟ ،

که خواهد بُدن؟ ، مر مرا غمگسار؟ ،

۲۳

کرا گویم این درد و تیمارِ خویش؟ ،

کرا خوانم اکنون بجایِ تو ، پیش؟ ،

۲۴

دریغا ، تن و جان و چشم و چراغ ،

به خاک‌اندرون ،،، مانده ، از کاخ و باغ ،





« داستان سیاوش - آغازِ داستان »

بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »




ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۵ ( #قسمت_دوم ) ۱۳ غریب و اسیر و نژند و نزار؟ ، به خاک‌اندرون ، آن تنِ نامدار؟ ، ۱۴ گمانم چنان بود ،،، گفتم کنون ، بگشتی به گِردِ جهان‌اندرون ، ۱۵ دو…
داستان رستم و سهراب
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_سوم )




۲۵

پدر جُستی ای گُردِ لشکرپناه ،

بجایِ پدر ، گورت آمد به‌راه ،

۲۶

از امّید ، نومید گشتی تو زار ،

بخفتی به خاک‌اندرون ، زار و خوار ،

۲۷

از آن پیش ،،، کو ، دشنه را برکشید ،

جگرگاهِ سیمینِ تو ، بردرید ،

۲۸

چرا آن نشانی ، که مادرت داد ،

ندادی بر او ، برنکردیش یاد؟ ،

۲۹

نشان داده بود از پدر ،،، مادرت ،

ز بهرِ چه؟ ، نامَد همی باورت؟ ،

۳۰

کنون ، مادرت ماند بی تو ، اسیر ،

پُر از درد و تیمار و رنج و زحیر ،

۳۱

چرا نامَدم با تو اندر سفر؟ ،

که گشتی به گُردانِ گیتی ، سمر ،

۳۲

مرا ، رستم از دور ، بشناختی ،

ترا با من ای پور ،،، بنواختی ،

۳۳

نینداختی تیغ ،،، آن سرفراز ،

نکردی جگرگاهت ای پور ،،، باز ،

۳۴

همیگفت و میخَست و میکَند موی ،

همی زد کفِ دست بر خوب‌روی ،

۳۵

همیگفت : ، مادرت بیچاره گشت ،

به‌خنجر ، جگرگاهِ تو ،،، پاره گشت ،

۳۶

ز هر سو ، بر او انجمن گشت خلق ،

کز آن گریه ، در خون همیگشت غرق ،





« داستان سیاوش - آغازِ داستان »

بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »




ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۵ ( #قسمت_سوم ) ۲۵ پدر جُستی ای گُردِ لشکرپناه ، بجایِ پدر ، گورت آمد به‌راه ، ۲۶ از امّید ، نومید گشتی تو زار ، بخفتی به خاک‌اندرون ، زار و خوار ، ۲۷…
داستان رستم و سهراب
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_چهارم )




۳۷

ز بس ،،، کو ، همی شیون و ناله کرد ،

همه خلق را ، چشم ، پُر ژاله کرد ،

۳۸

برینگونه ، بیهوش بیفتاد و پست ،

همه خلق را ، دل بر اوبر بخَست ،

۳۹

بیفتاد بر خاک و ، چون مُرده گشت ،

تو گفتی ، همی خونش افسرده گشت ،

۴۰

بهوش آمد و ، باز ، نالش گرفت ،

بر آن پورِ کُشته ، سگالش گرفت ،

۴۱

ز خونِ جگر ، کرد لعل ،،، آب را ،

بیاورد آن تاجِ سهراب را ،

۴۲

همی زار بگریست ، بر تاج و تخت ،

همی گفت : ، ای خسروانی‌درخت ،

۴۳

بیاورد آن چرمهٔ بادپای ،

که در روز ،،، روشن بِدو بود رای ،
( که در روزِ روشن ،،، بِدو بود رای ، )

۴۴

سرِ اسبِ او را ، به‌بَر درگرفت ،

بمانده جهانی ، بِدو در شگفت ،

۴۵

گهی ، بوسه زد بر سرش ،،، گه ، به روی ،

ز خون ، زیرِ سُمش ،،، همی راند جوی ،

۴۶

ز خونِ مژه ، خاک را ، کرد لعل ،

همی روی مالید ،،، بر سُم و نعل ،

۴۷

بیاورد آن جامهٔ شاهوار ،

گرفتش چو فرزند ،،، اندر کنار ،





« داستان سیاوش - آغازِ داستان »

بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »




ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۵ ( #قسمت_چهارم ) ۳۷ ز بس ،،، کو ، همی شیون و ناله کرد ، همه خلق را ، چشم ، پُر ژاله کرد ، ۳۸ برینگونه ، بیهوش بیفتاد و پست ، همه خلق را ، دل بر اوبر بخَست…
داستان رستم و سهراب
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_پنجم )




۴۸

بیاورد خفتان و درع و کمان ،

همان ،،، نیزه و تیغ و گُرزِ گران ،

۴۹

بسی ، بر همی زد ،،، گِران‌گُرز را ،

همی یاد کرد ، آن بَر و بُرز را ،

۵۰

بیاورد آن جوشن و خودِ اوی ،

همیگفت : ، کای شیرِ پرخاشجوی ،

۵۱

بیاورد زین و لگام و سپَر ،

لگام و سپَر را ،،، همی زد بسر ،

۵۲

کمندش بیاورد هفتاد یاز ،

به‌پیشِ خود ، اندر فکندش دراز ،

۵۳

همی تیغِ سهراب را ، برکشید ،

فش و دُمِ اسبش ، ز نیمه بُرید ،

۵۴

به درویش داد ، آن همه خواسته ،

زر و سیم و اسبانِ آراسته ،

۵۵

درِ کاخ بربست و ،،، تختش بِکَند ،

ز بالا درآورد و ، پستش فکند ،

۵۶

درِ کاخها را ، سیه کرد پاک ،

ز کاخ و ز ایوان ، برآورد خاک ،

۵۷

فرو هِشت جائی ،،، که بُد جایِ بزم ،

کز آن بزمگه ،،، رفته بود او به رزم ،

۵۸

بپوشید پس ، جامهٔ نیلگون ،

همان ،،، نیلگون ،، غرقه گشته به خون ،





« داستان سیاوش - آغازِ داستان »

بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »




ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۵ ( #قسمت_پنجم ) ۴۸ بیاورد خفتان و درع و کمان ، همان ،،، نیزه و تیغ و گُرزِ گران ، ۴۹ بسی ، بر همی زد ،،، گِران‌گُرز را ، همی یاد کرد ، آن بَر و بُرز را…
داستان رستم و سهراب
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_ششم )




۵۹

به روز و به شب ، مویه کرد و گریست ،

پس از مرگِ سهراب ،،، سالی بزیست ،

۶۰

سرانجام ، هم ،،، در غمِ او بمُرد ،

روانش بشد سویِ سهرابِ گُرد ،

۶۱

چنین گفت بهرامِ نیکوسُخُن ،

که با مُردگان ، آشنایی مکن ،

۶۲

نه ایدر ، همی ماند خواهی دراز ،

بسیچیده باش و ، درنگی مساز ،

۶۳

چنین است رسمِ سرای کُهُن ،

سرش ، هیچ پیدا نبینی ز بُن ،

۶۴

به تو داد یک روز نوبت ،،، پدر ،

سزد ، گر ترا نوبت آید بسر ،

۶۵

چنین است و ، رازش نیامد پدید ،

نیابی به خیره ،،، چه جویی کلید؟ ،

۶۶

درِ بسته را ، کس نداند گشاد ،

بِدان رنج ،،، عمرِ تو ، گردد به‌باد ،

۶۷

دل اندر سرایِ سپنجی ، مبند ،

سپنجی ،،، نباشد بسی سودمند ،

۶۸

بدین داستان ، من سخن ساختم ،

دگر ، بر سیاوش بپرداختم ،

۶۹

یکی داستان است ، پُر آبِ چشم ،

دلِ نازک ، از رستم آید به‌خشم ،



#پایان_بخش ۲۵

#پایان_داستان_رستم_و_سهراب




« داستان سیاوش - آغازِ داستان »

بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »
این داستان را با تشویق دوستان به پایان بردیم اگر در نحوه‌ی ارائه‌ی داستان #حکیم_فردوسی نقص و نارسایی داشتیم از #فردوسی بزرگ و دوستان امید بخشایش داریم
🙏🌸🙏🌸🙏🌸