معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #کشتن_رستم_ژنده‌رزم_را فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۵ ( #قسمت_اول ) ۱ چو ، خورشید ، گشت از جهان ناپدید ، شبِ تیره ، بر روز ، دامن کشید ، ۲ تهمتن بیامد به نزدیکِ شاه ، میان ، بستهٔ رزم و ،، دل ، کینه‌خواه ، ۳ که دستور باشد مرا…
داستان رستم و سهراب
#کشتن_رستم_ژنده‌رزم_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۵
( #قسمت_دوم )




۱۷

همه ، یک به یک ،،، خواندند آفرین ،

بِدان بُرز و بالا و تیغ و نگین ،

۱۸

همی بود رستم بدانجا ، ز دور ،

نشسته ،،، نگه کرد مردانِ تور ،

۱۹

به شایسته‌کاری ، برون رفت ، ژند ،

گَوی دید ، بَرسانِ سروِ بلند ،

۲۰

بِدان لشکر اندر ، چُنو کس نبود

بَرِ رستم آمد ، بپرسید زود ،

۲۱

چه مردی بدو گفت؟ : ، با من بگوی ،

سویِ روشنی آی و ، بِنْمای روی ،

۲۲

تهمتن ، یکی مشت بر گردنش ،

بزد سخت و ،،، برشد روان ، از تنش ،

۲۳

بِدان جایگه ، خشک شد ژنده‌رزم ،

سر آمد بر او ، روزِ پیکار و بزم ،

۲۴

بدانگه ، که سهراب ، آهنگِ جنگ ،

نمود و ،،، گَهِ رفتن ، آمدش تنگ ،

۲۵

همی خواند پس مادرش ، ژنده‌رزم ،

که او ، دیده بود پهلوان ، گاهِ بزم ،

۲۶

بُد او ، پورِ شاهِ سمنگان‌زمین ،

همان ،، خالِ سهرابِ باآفرین ،

#خال = برادرِ مادر - دایی

۲۷

بِدو گفت : کای گُردِ روشن‌روان ،

فرستمت ، همراهِ این نوجوان ،

۲۸

که چون ،،، نامور ، سویِ ایران رسد ،

به نزدیکِ شاهِ دلیران ، رسد ،

۲۹

چو ، تنگ اندر آمد سپه ، روزِ کین ،

پدر را ، نمائی به پورِ گُزین ،

۳۰

زمانی همی بود سهراب ،،، دیر ،

نیامد به نزدیکِ او ، ژنده‌شیر ،

۳۱

نگه کرد سهراب تا ، ژنده‌رزم ،

کجا شد؟ ، که جایَش تهی شد ز بزم؟ ،

۳۲

بیامد یکی ، دید او را ، نگون ،

فتاده ،،، شده جانش از تن بُرون ،



بخش ۱۶ : « چو خورشید برداشت زرّین‌سپر »

بخش ۱۴ : « چو خورشید ، آن چادرِ قیرگون »




ادامه دارد 👇👇👇