معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #نامه_گژدهم_به_نزد_کاوس فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۰ ( #قسمت_سوم ) ۲۷ ( دژ و باره ، گیرد ،، که خود ، زور هست ) ز ما ، مایه گیرد ، که خود ، زور هست ، نگیرد کسی ، دستِ او را ، به دست ، ۲۸ عناندار چون او ، ندیدست کس ، تو گوئی…
داستان رستم و سهراب
#گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۱
( #قسمت_اول )
۱
چو خورشید بر زد سر ، از بُرز کوه ،
میانها ببستند ، تورانگروه ،
۲
سپهدار سهراب ، نیزه بهدست ،
یکی بارهٔ تیزتَگ ، برنشست ،
۳
بِدان بُد که گُردانِ دژ را ، همه ،
بگیرد ، ببندد بسانِ رَمه ،
۴
چو آهنگِ دژ کرد ، کس را ندید ،
خروشی چو شیرِ ژیان برکشید ،
۵
بیامد درِ دژ ، گشادند باز ،
ندیدند در دژ ، کسی سرفراز ،
۶
بهشب ، رفته بودند با گژدهم ،
سوارانِ دژدار و ، گُردان ، بههم ،
۷
چو سهراب و لشکر ، برِ دژ ، رسید ،
به بارهدرون ، گژدهم را ندید ،
۸
هر آنکس که بود اندر آن جایگاه ،
گنهکار بودند ، یا بی گناه ،
۹
به فرمان ، همه پیشِ اوی آمدند ،
به جان ، هرکسی چارهجوی آمدند ،
۱۰
همی جُست ، گُردآفرید را ندید ،
دلش مِهر و پیوندِ او ، برگُزید ،
۱۱
به دل گفت از آن پس ،، دریغا دریغ ،
که شد ماهِ تابنده ، در زیرِ میغ ،
بخش ۱۲ : « یکی نامه فرمود پس شهریار »
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب ، گژدهم پیر »
ادامه دارد 👇👇👇
#گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۱
( #قسمت_اول )
۱
چو خورشید بر زد سر ، از بُرز کوه ،
میانها ببستند ، تورانگروه ،
۲
سپهدار سهراب ، نیزه بهدست ،
یکی بارهٔ تیزتَگ ، برنشست ،
۳
بِدان بُد که گُردانِ دژ را ، همه ،
بگیرد ، ببندد بسانِ رَمه ،
۴
چو آهنگِ دژ کرد ، کس را ندید ،
خروشی چو شیرِ ژیان برکشید ،
۵
بیامد درِ دژ ، گشادند باز ،
ندیدند در دژ ، کسی سرفراز ،
۶
بهشب ، رفته بودند با گژدهم ،
سوارانِ دژدار و ، گُردان ، بههم ،
۷
چو سهراب و لشکر ، برِ دژ ، رسید ،
به بارهدرون ، گژدهم را ندید ،
۸
هر آنکس که بود اندر آن جایگاه ،
گنهکار بودند ، یا بی گناه ،
۹
به فرمان ، همه پیشِ اوی آمدند ،
به جان ، هرکسی چارهجوی آمدند ،
۱۰
همی جُست ، گُردآفرید را ندید ،
دلش مِهر و پیوندِ او ، برگُزید ،
۱۱
به دل گفت از آن پس ،، دریغا دریغ ،
که شد ماهِ تابنده ، در زیرِ میغ ،
بخش ۱۲ : « یکی نامه فرمود پس شهریار »
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب ، گژدهم پیر »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۱ ( #قسمت_اول ) ۱ چو خورشید بر زد سر ، از بُرز کوه ، میانها ببستند ، تورانگروه ، ۲ سپهدار سهراب ، نیزه بهدست ، یکی بارهٔ تیزتَگ ، برنشست ، ۳ بِدان بُد که گُردانِ دژ…
داستان رستم و سهراب
#گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۱
( #قسمت_دوم )
۱۲
مرا ، چشمزخمی عجب ، رو نمود ،
که دَهر ، آنچنان صیدی ، از من ربود ،
۱۳
غریبآهوئی ، آمدم در کمند ،
که از بند جَست و ،، مرا کرد بند ،
#آمدم = آمد مرا ، مرا آمد
۱۴
پریپیکری ، ناگهان رو نمود ،
دلم را ربود و ،، غمم را فزود ،
۱۵
بهناگاه ، پنهان شد آن دلرُبا ،
شدم من ، به داغِ غمش مبتلا ،
۱۶
زهی چشم بندی ،، که آن پُر فُسون ،
به تیغم نَخَست و ، مرا ریخت خون ،
* نَخَست = زخمی نکرد
۱۷
مرا ، تلخ شد زندگی ، بی رُخَش ،
تنم ، شد اسیرِ شِکَرپاسخش ،
۱۸
ندانم ، چه کرد آن فسونگر به من ،
که ناگَه ، مرا بست راهِ سخن ،
۱۹
به آن رزم و آن روی و آن گفتگوی ،
نبینم دگر ، دلبری همچو اوی ،
۲۰
از آن گفتنش ، هر گَه آرَم به یاد ،
ز داغش ، شود سوز و دردم ، زیاد ،
۲۱
مرا ، محنتی بیکران رو نمود ،
که از یار دوری ،،، مرا گشت سود ،
۲۲
بهزاری ، مرا خود بباید گریست ،
که دلدارِ خود را ، ندانم که کیست ،
بخش ۱۲ : « یکی نامه فرمود پس شهریار »
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب ، گژدهم پیر »
ادامه دارد 👇👇👇
#گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۱
( #قسمت_دوم )
۱۲
مرا ، چشمزخمی عجب ، رو نمود ،
که دَهر ، آنچنان صیدی ، از من ربود ،
۱۳
غریبآهوئی ، آمدم در کمند ،
که از بند جَست و ،، مرا کرد بند ،
#آمدم = آمد مرا ، مرا آمد
۱۴
پریپیکری ، ناگهان رو نمود ،
دلم را ربود و ،، غمم را فزود ،
۱۵
بهناگاه ، پنهان شد آن دلرُبا ،
شدم من ، به داغِ غمش مبتلا ،
۱۶
زهی چشم بندی ،، که آن پُر فُسون ،
به تیغم نَخَست و ، مرا ریخت خون ،
* نَخَست = زخمی نکرد
۱۷
مرا ، تلخ شد زندگی ، بی رُخَش ،
تنم ، شد اسیرِ شِکَرپاسخش ،
۱۸
ندانم ، چه کرد آن فسونگر به من ،
که ناگَه ، مرا بست راهِ سخن ،
۱۹
به آن رزم و آن روی و آن گفتگوی ،
نبینم دگر ، دلبری همچو اوی ،
۲۰
از آن گفتنش ، هر گَه آرَم به یاد ،
ز داغش ، شود سوز و دردم ، زیاد ،
۲۱
مرا ، محنتی بیکران رو نمود ،
که از یار دوری ،،، مرا گشت سود ،
۲۲
بهزاری ، مرا خود بباید گریست ،
که دلدارِ خود را ، ندانم که کیست ،
بخش ۱۲ : « یکی نامه فرمود پس شهریار »
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب ، گژدهم پیر »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۱ ( #قسمت_دوم ) ۱۲ مرا ، چشمزخمی عجب ، رو نمود ، که دَهر ، آنچنان صیدی ، از من ربود ، ۱۳ غریبآهوئی ، آمدم در کمند ، که از بند جَست و ،، مرا کرد بند ، #آمدم = آمد مرا ،…
داستان رستم و سهراب
#گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۱
( #قسمت_سوم )
۲۳
همیگفت و میسوخت از غم ، بسی ،
نمیخواست ، رازش بداند کسی ،
۲۴
ولی ، عشق ،، پنهان نمانَد ، که راز ،
به مردم نماید ،،، همی اشک ، باز ،
۲۵
غمِ جان ، برآرَد خروش از درون ،
اگرچند ، عاشق ،، بُوَد ذوفنون ،
۲۶
ز بس مِهرِ آن دُختِ با فرّ و هنگ ،
نماند ایچ ، بر روی سهراب ، رنگ ،
۲۷
از آن کار ،، هومان نبودش خبر ،
که سهراب را ،، هست خون در جگر ،
۲۸
ولی ، از فِراسَت ،، به دل نقش بست ،
که او را ، پریشانئی داد دست ،
۲۹
به دامِ کسی ، پایبند آمدست ،
ز زلفِ بُتی ، در کمند آمدست ،
۳۰
نهان میکند درد و ،، خونیندل است ،
هوس ، میرود راه و ،،، پا ، در گِل است ،
۳۱
یکی فرصتی جُست و ، گفتش بهراز ،
که ای شیردل ، گُردِ گردنفراز ،
۳۲
بزرگانِ پیشین ، به آئین و کیش ،
گرامی ندیدند کس را ، چو خویش ،
۳۳
ندادند بیهوده ، دل را ، ز دست ،
نگشتند از بادهٔ مِهر ،، مست ،
بخش ۱۲ : « یکی نامه فرمود پس شهریار »
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب ، گژدهم پیر »
ادامه دارد 👇👇👇
#گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۱
( #قسمت_سوم )
۲۳
همیگفت و میسوخت از غم ، بسی ،
نمیخواست ، رازش بداند کسی ،
۲۴
ولی ، عشق ،، پنهان نمانَد ، که راز ،
به مردم نماید ،،، همی اشک ، باز ،
۲۵
غمِ جان ، برآرَد خروش از درون ،
اگرچند ، عاشق ،، بُوَد ذوفنون ،
۲۶
ز بس مِهرِ آن دُختِ با فرّ و هنگ ،
نماند ایچ ، بر روی سهراب ، رنگ ،
۲۷
از آن کار ،، هومان نبودش خبر ،
که سهراب را ،، هست خون در جگر ،
۲۸
ولی ، از فِراسَت ،، به دل نقش بست ،
که او را ، پریشانئی داد دست ،
۲۹
به دامِ کسی ، پایبند آمدست ،
ز زلفِ بُتی ، در کمند آمدست ،
۳۰
نهان میکند درد و ،، خونیندل است ،
هوس ، میرود راه و ،،، پا ، در گِل است ،
۳۱
یکی فرصتی جُست و ، گفتش بهراز ،
که ای شیردل ، گُردِ گردنفراز ،
۳۲
بزرگانِ پیشین ، به آئین و کیش ،
گرامی ندیدند کس را ، چو خویش ،
۳۳
ندادند بیهوده ، دل را ، ز دست ،
نگشتند از بادهٔ مِهر ،، مست ،
بخش ۱۲ : « یکی نامه فرمود پس شهریار »
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب ، گژدهم پیر »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۱ ( #قسمت_سوم ) ۲۳ همیگفت و میسوخت از غم ، بسی ، نمیخواست ، رازش بداند کسی ، ۲۴ ولی ، عشق ،، پنهان نمانَد ، که راز ، به مردم نماید ،،، همی اشک ، باز ، ۲۵ غمِ جان ، برآرَد…
داستان رستم و سهراب
#گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۱
( #قسمت_چهارم )
۳۴
صد آهوی مشکین ، به خمّ کمند ،
گرفتند و ، دلرا نکردند بند ،
۳۵
فریبِ پَریپیکرانِ جوان ،
نخواهد کسی ،،، کو بُوَد پهلوان ،
۳۶
کسی را رسد گُردی و سَروَری ،
که مِهرِ فلک را ، کند مشتری ،
۳۷
تو ای شیردل ، مهترِ دیوبند ،
ز مِهرِ که ، گشتی چنین مستمند؟ ،
۳۸
نه رسمِ جهانگیری و سَروَریست ،
که از مِهرِ ماهی ، بباید گریست ،
۳۹
ترا خواند فرزند ،،، افراسیاب ،
توئی سَروَر ،،، امروز ، بر خشک و آب ،
۴۰
ز توران ، به کاری بُرون آمدیم ،
شناور به دریایِ خون آمدیم ،
۴۱
سرِ مرزِ ایران گرفتیم تنگ ؛
چنین دژ ، به آسانی آمد به چنگ ،
۴۲
اگرچند این کار ، باشد بهکام ،
ولی ، هست در پیش ، رنجی تمام ،
۴۳
بیاید شهنشاه کاوس و طوس ،
چو رستم ،، که با شیر ، سازد فسوس ،
۴۴
سپهدار گودرز و ، گیوِ دلیر ،
فرامرز و رهام و بهرامِ شیر ،
بخش ۱۲ : « یکی نامه فرمود پس شهریار »
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب ، گژدهم پیر »
ادامه دارد 👇👇👇
#گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۱
( #قسمت_چهارم )
۳۴
صد آهوی مشکین ، به خمّ کمند ،
گرفتند و ، دلرا نکردند بند ،
۳۵
فریبِ پَریپیکرانِ جوان ،
نخواهد کسی ،،، کو بُوَد پهلوان ،
۳۶
کسی را رسد گُردی و سَروَری ،
که مِهرِ فلک را ، کند مشتری ،
۳۷
تو ای شیردل ، مهترِ دیوبند ،
ز مِهرِ که ، گشتی چنین مستمند؟ ،
۳۸
نه رسمِ جهانگیری و سَروَریست ،
که از مِهرِ ماهی ، بباید گریست ،
۳۹
ترا خواند فرزند ،،، افراسیاب ،
توئی سَروَر ،،، امروز ، بر خشک و آب ،
۴۰
ز توران ، به کاری بُرون آمدیم ،
شناور به دریایِ خون آمدیم ،
۴۱
سرِ مرزِ ایران گرفتیم تنگ ؛
چنین دژ ، به آسانی آمد به چنگ ،
۴۲
اگرچند این کار ، باشد بهکام ،
ولی ، هست در پیش ، رنجی تمام ،
۴۳
بیاید شهنشاه کاوس و طوس ،
چو رستم ،، که با شیر ، سازد فسوس ،
۴۴
سپهدار گودرز و ، گیوِ دلیر ،
فرامرز و رهام و بهرامِ شیر ،
بخش ۱۲ : « یکی نامه فرمود پس شهریار »
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب ، گژدهم پیر »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۱ ( #قسمت_چهارم ) ۳۴ صد آهوی مشکین ، به خمّ کمند ، گرفتند و ، دلرا نکردند بند ، ۳۵ فریبِ پَریپیکرانِ جوان ، نخواهد کسی ،،، کو بُوَد پهلوان ، ۳۶ کسی را رسد گُردی و سَروَری…
داستان رستم و سهراب
#گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۱
( #قسمت_پنجم )
۴۵
چو گرگین و میلاد و فرهادِ راد ،
گرازه ،، که از پیل ، باشد زیاد ،
۴۶
چنین نرّهشیرانِ پولادچنگ ،
کمربستهٔ کین ، پیِ نام و ننگ ،
۴۷
بیایند یکسر ، به پیکارِ ما ،
که دانَد؟ ، که خود چون شود کارِ ما؟ ،
۴۸
توئی مردِ میدانِ این سَروَران ،
چه کارَت به عشقِ پَریپیکران؟ ،
۴۹
به دل ، سرد کن ، مِهرِ شوخانِ شنگ ،
که فردا ، نمانی ز مردانِ جنگ ،
۵۰
تو ای نوجوان ،، از دلیریِ خویش ،
گرفتی یکی کارِ دشوار ،، پیش ،
۵۱
اگر یکدلی ،، کام حاصل کنی ،
وگرنه ،، سر ،،، اندر سرِ دل کنی ،
۵۲
یقین دان که ، کاری که دارد دوام ،
بلندی پذیرد از آن کار ،، نام ،
۵۳
تو ، کاری که داری ،،، نبُرده بسر ،
چرا دست یازی به کارِ دگر؟ ،
۵۴
به نیرویِ مردی ، جهان را بگیر ،
ز شاهان ، بهدست آر ، تاج و سریر ،
۵۵
چو کشور بهدستِ تو آید فراز ،
به هر جای ، خوبان بَرَندَت نماز ،
بخش ۱۲ : « یکی نامه فرمود پس شهریار »
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب ، گژدهم پیر »
ادامه دارد 👇👇👇
#گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۱
( #قسمت_پنجم )
۴۵
چو گرگین و میلاد و فرهادِ راد ،
گرازه ،، که از پیل ، باشد زیاد ،
۴۶
چنین نرّهشیرانِ پولادچنگ ،
کمربستهٔ کین ، پیِ نام و ننگ ،
۴۷
بیایند یکسر ، به پیکارِ ما ،
که دانَد؟ ، که خود چون شود کارِ ما؟ ،
۴۸
توئی مردِ میدانِ این سَروَران ،
چه کارَت به عشقِ پَریپیکران؟ ،
۴۹
به دل ، سرد کن ، مِهرِ شوخانِ شنگ ،
که فردا ، نمانی ز مردانِ جنگ ،
۵۰
تو ای نوجوان ،، از دلیریِ خویش ،
گرفتی یکی کارِ دشوار ،، پیش ،
۵۱
اگر یکدلی ،، کام حاصل کنی ،
وگرنه ،، سر ،،، اندر سرِ دل کنی ،
۵۲
یقین دان که ، کاری که دارد دوام ،
بلندی پذیرد از آن کار ،، نام ،
۵۳
تو ، کاری که داری ،،، نبُرده بسر ،
چرا دست یازی به کارِ دگر؟ ،
۵۴
به نیرویِ مردی ، جهان را بگیر ،
ز شاهان ، بهدست آر ، تاج و سریر ،
۵۵
چو کشور بهدستِ تو آید فراز ،
به هر جای ، خوبان بَرَندَت نماز ،
بخش ۱۲ : « یکی نامه فرمود پس شهریار »
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب ، گژدهم پیر »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۱ ( #قسمت_پنجم ) ۴۵ چو گرگین و میلاد و فرهادِ راد ، گرازه ،، که از پیل ، باشد زیاد ، ۴۶ چنین نرّهشیرانِ پولادچنگ ، کمربستهٔ کین ، پیِ نام و ننگ ، ۴۷ بیایند یکسر ، به پیکارِ…
داستان رستم و سهراب
#گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۱
( #قسمت_ششم )
۵۶
کسی ، خستهٔ مِهرِ دلبر بُوَد ،
که او ،، از زر و زور ، لاغر بُوَد ،
۵۷
هر آنکس که شد کامران ، در جهان ،
پرستش کنندش ، کِهان و مِهان ،
۵۸
چو ، هومان بدینسان سخن پیش بُرد ،
سراسر به سهرابِ یَل برشمرد ،
۵۹
از آن گفته ، سهراب بیدار شد ،
دلش بستهٔ بندِ پیکار شد ،
۶۰
بگفت : ای سرِ نامدارانِ چین ،
به گفتارِ خوبت ، هزار آفرین ،
۶۱
شد این گفتِ تو ، دارویِ جانِ من ،
کنون ، با تو نو گشت ، پیمانِ من ،
۶۲
جهان را ، سراسر ،،، چه خشک و چه آب ،
در آرَم به فرمانِ افراسیاب ،
۶۳
بگفت این و ، دلرا ، ز دلبر بِکَند ،
برآمد ، بر افرازِ تختِ بلند ،
۶۴
ز فتحِ حصار و ، درنگ و ، شتاب ،
فرستاد نامه ، به افراسیاب ،
۶۵
از آن ، شاد شد ، شاهِ تورانزمین ،
همی کرد سهراب را ، آفرین ،
۶۶
وز آنسو ، چو نامه به خسرو رسید ،
غمی شد دلش ،،، کآن سخنها شنید ،
بخش ۱۲ : « یکی نامه فرمود پس شهریار »
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب ، گژدهم پیر »
ادامه دارد 👇👇👇
#گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۱
( #قسمت_ششم )
۵۶
کسی ، خستهٔ مِهرِ دلبر بُوَد ،
که او ،، از زر و زور ، لاغر بُوَد ،
۵۷
هر آنکس که شد کامران ، در جهان ،
پرستش کنندش ، کِهان و مِهان ،
۵۸
چو ، هومان بدینسان سخن پیش بُرد ،
سراسر به سهرابِ یَل برشمرد ،
۵۹
از آن گفته ، سهراب بیدار شد ،
دلش بستهٔ بندِ پیکار شد ،
۶۰
بگفت : ای سرِ نامدارانِ چین ،
به گفتارِ خوبت ، هزار آفرین ،
۶۱
شد این گفتِ تو ، دارویِ جانِ من ،
کنون ، با تو نو گشت ، پیمانِ من ،
۶۲
جهان را ، سراسر ،،، چه خشک و چه آب ،
در آرَم به فرمانِ افراسیاب ،
۶۳
بگفت این و ، دلرا ، ز دلبر بِکَند ،
برآمد ، بر افرازِ تختِ بلند ،
۶۴
ز فتحِ حصار و ، درنگ و ، شتاب ،
فرستاد نامه ، به افراسیاب ،
۶۵
از آن ، شاد شد ، شاهِ تورانزمین ،
همی کرد سهراب را ، آفرین ،
۶۶
وز آنسو ، چو نامه به خسرو رسید ،
غمی شد دلش ،،، کآن سخنها شنید ،
بخش ۱۲ : « یکی نامه فرمود پس شهریار »
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب ، گژدهم پیر »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۱ ( #قسمت_ششم ) ۵۶ کسی ، خستهٔ مِهرِ دلبر بُوَد ، که او ،، از زر و زور ، لاغر بُوَد ، ۵۷ هر آنکس که شد کامران ، در جهان ، پرستش کنندش ، کِهان و مِهان ، ۵۸ چو ، هومان بدینسان…
داستان رستم و سهراب
#گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۱
( #قسمت_هفتم )
۶۷
گرانمایگان را ، ز لشکر بخواند ،
وزین داستان ، چند گونه بِراند ،
۶۸
نشستند با شاهِ ایران ، بههم ،
بزرگان لشکر همه ، بیش و کم ،
۶۹
چو طوس و چو گودرزِ کشواد و گیو ،
چو گرگین و بهرام و فرهادِ نیو ،
۷۰
سپهدار ، نامه ،،، بر ایشان بخواند ،
کم و بیشِ آن پهلوان را ، بِراند ،
۷۱
چنین گفت با پهلوانان : بهراز ،
که این کار ، گردد به ما ، بَر دراز ،
۷۲
بدینسان که گژدهم گوید همی ،
از اندیشه ، دلرا بشویَد همی ،
۷۳
چه سازیم و؟ ، درمانِ این درد ، چیست؟
به ایران ، همآوردِ این مرد ، کیست؟
۷۴
بر آن برنهادند یکسر ، که گیو ،
به زابل شود ، نزدِ سالارِ نیو ،
۷۵
به رستم ، رسانَد از این ، آگهی ،
که با بیم شد ،،، تختِ شاهنشهی ،
۷۶
مر او را ، بخوانَد بدین رزمگاه ،
که اویَست ایرانیان را ، پناه ،
۷۷
نشست آنگهی ، رایزن با دبیر ،
که کاری گزاینده بُد ، ناگزیر ،
#پایان_بخش ۱۱
بخش ۱۲ : « یکی نامه فرمود پس شهریار »
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب ، گژدهم پیر »
ادامه دارد 👇👇👇
#گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۱
( #قسمت_هفتم )
۶۷
گرانمایگان را ، ز لشکر بخواند ،
وزین داستان ، چند گونه بِراند ،
۶۸
نشستند با شاهِ ایران ، بههم ،
بزرگان لشکر همه ، بیش و کم ،
۶۹
چو طوس و چو گودرزِ کشواد و گیو ،
چو گرگین و بهرام و فرهادِ نیو ،
۷۰
سپهدار ، نامه ،،، بر ایشان بخواند ،
کم و بیشِ آن پهلوان را ، بِراند ،
۷۱
چنین گفت با پهلوانان : بهراز ،
که این کار ، گردد به ما ، بَر دراز ،
۷۲
بدینسان که گژدهم گوید همی ،
از اندیشه ، دلرا بشویَد همی ،
۷۳
چه سازیم و؟ ، درمانِ این درد ، چیست؟
به ایران ، همآوردِ این مرد ، کیست؟
۷۴
بر آن برنهادند یکسر ، که گیو ،
به زابل شود ، نزدِ سالارِ نیو ،
۷۵
به رستم ، رسانَد از این ، آگهی ،
که با بیم شد ،،، تختِ شاهنشهی ،
۷۶
مر او را ، بخوانَد بدین رزمگاه ،
که اویَست ایرانیان را ، پناه ،
۷۷
نشست آنگهی ، رایزن با دبیر ،
که کاری گزاینده بُد ، ناگزیر ،
#پایان_بخش ۱۱
بخش ۱۲ : « یکی نامه فرمود پس شهریار »
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب ، گژدهم پیر »
ادامه دارد 👇👇👇