معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #زادن_سهراب_از_تهمینه فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۵ ( #قسمت_چهارم ) ۳۴ نهانی چرا داشتی از من ، این؟ ، نژادی به آیین و ، با آفرین؟ ، ۳۵ کنون ، من ز ترکانِ جنگآوران ، فراز آوَرَم لشکری بی کران ، ۳۶ بِرانم به…
داستان رستم و سهراب
#گزیدن_سهراب_اسب_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۶
( #قسمت_اول )
۱
به مادر چنین گفت سهرابِ گو ،
که نیکو شود کارها ، نو به نو ،
۲
چو خواهم شدن سوی ایرانزمین ،
که بینم من آن بابِ با آفرین ،
۳
یکی اسب باید مرا ،، گامزن ،
سُمِ او ز پولاد خاراشِکَن ،
۴
چو پیلان به زور و ،، چو مرغان به پَر ،
چو ماهی به دریا ،، چو آهو به بر ،
۵
که برگیرد این گُرز و کوپالِ من ،
همی پهلوانی بر و یالِ من ،
۶
پیاده نشاید شدن جنگجوی ،
چو با خصم ، روی اندر آرَم به روی ،
۷
چو بشنید مادر چنین از پسر ،
به خورشیدِ تابان ، برآورد سر ،
۸
به چوپان بفرمود تا هر چه بود ،
فسیله بیارَد به کردارِ دود ،
۹
که سهراب ، اسبی به چنگ آوَرَد ،
که بر وی نشیند ، چو جنگ آوَرَد ،
۱۰
همه هر چه بودند اسبان گله ،
که بودی به کوه و به صحرا یله ،
۱۱
به شهر آوریدند و ، سهرابِ شیر ،
کمندی گرفت و ، بیامد دلیر ،
۱۲
هر اسبی که دیدی به نیروی و یال ،
فکندی به گردنش ، خم دوال ،
بخش ۷ : « خبر شد به نزدیک افراسیاب »
بخش ۵ : « چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه »
ادامه دارد 👇👇👇
#گزیدن_سهراب_اسب_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۶
( #قسمت_اول )
۱
به مادر چنین گفت سهرابِ گو ،
که نیکو شود کارها ، نو به نو ،
۲
چو خواهم شدن سوی ایرانزمین ،
که بینم من آن بابِ با آفرین ،
۳
یکی اسب باید مرا ،، گامزن ،
سُمِ او ز پولاد خاراشِکَن ،
۴
چو پیلان به زور و ،، چو مرغان به پَر ،
چو ماهی به دریا ،، چو آهو به بر ،
۵
که برگیرد این گُرز و کوپالِ من ،
همی پهلوانی بر و یالِ من ،
۶
پیاده نشاید شدن جنگجوی ،
چو با خصم ، روی اندر آرَم به روی ،
۷
چو بشنید مادر چنین از پسر ،
به خورشیدِ تابان ، برآورد سر ،
۸
به چوپان بفرمود تا هر چه بود ،
فسیله بیارَد به کردارِ دود ،
۹
که سهراب ، اسبی به چنگ آوَرَد ،
که بر وی نشیند ، چو جنگ آوَرَد ،
۱۰
همه هر چه بودند اسبان گله ،
که بودی به کوه و به صحرا یله ،
۱۱
به شهر آوریدند و ، سهرابِ شیر ،
کمندی گرفت و ، بیامد دلیر ،
۱۲
هر اسبی که دیدی به نیروی و یال ،
فکندی به گردنش ، خم دوال ،
بخش ۷ : « خبر شد به نزدیک افراسیاب »
بخش ۵ : « چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #گزیدن_سهراب_اسب_را فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۶ ( #قسمت_اول ) ۱ به مادر چنین گفت سهرابِ گو ، که نیکو شود کارها ، نو به نو ، ۲ چو خواهم شدن سوی ایرانزمین ، که بینم من آن بابِ با آفرین ، ۳ یکی اسب باید مرا ،، گامزن ، سُمِ…
داستان رستم و سهراب
#گزیدن_سهراب_اسب_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۶
( #قسمت_دوم )
۱۳
نهادی بر او ، دست را ، آزمون ،
شکم بر زمین برنهادی هیون ،
#نهادی بر او ، دست را ، آزمون = برای امتحان دست بر رویِ اسب ( دست بر پشتِ اسب ) مینهاد .
۱۴
به زورش ، بسی اسبِ زیبا ، شکست ،
نیامدش ، شایسته اسبی بهدست ،
۱۵
نبُد هیچ اسبی ، سزاوارِ اوی ،
ببُد تنگدل ، آن گَوِ نامجوی ،
۱۶
سرانجام ، گُردی از آن انجمن ،
بیامد به نزدیکِ آن پیلتن ،
۱۷
که دارم یکی کُرّه ،، رخشش نژاد ،
به نیرو ، چو شیر و ،، به پویه ، چو باد ،
۱۸
یکی کُرّه ، چون کوه ، وادیسپر ،
به صحرا بپویَد ، چو مرغی به پَر ،
۱۹
به زور و به رفتن ، به کردارِ هور ،
ندیدست کس ، همچنان تیز بور ،
۲۰
ز زخمِ سُمَش ، گاو و ماهی ستوه ،
به جَستن ، چو برق و ،، به هیکل ، چو کوه ،
۲۱
به کُهبَر ، دَوَنده بسانِ کلاغ ،
به دریا ، به کردارِ ماهی و ماغ ،
۲۲
به صحرا ، رَوَد همچو تیر از کمان ،
رسد ،، چون شود از پیِ بدگمان ،
۲۳
بشد شاد سهراب ، از گفتِ مرد ،
بخندید و ، رخساره شاداب کرد ،
۲۴
ببردند آن چرمهٔ خوبرنگ ،
به نزدیکِ سهرابِ یَل ،، بی درنگ ،
بخش ۷ : « خبر شد به نزدیک افراسیاب »
بخش ۵ : « چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه »
ادامه دارد 👇👇👇
#گزیدن_سهراب_اسب_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۶
( #قسمت_دوم )
۱۳
نهادی بر او ، دست را ، آزمون ،
شکم بر زمین برنهادی هیون ،
#نهادی بر او ، دست را ، آزمون = برای امتحان دست بر رویِ اسب ( دست بر پشتِ اسب ) مینهاد .
۱۴
به زورش ، بسی اسبِ زیبا ، شکست ،
نیامدش ، شایسته اسبی بهدست ،
۱۵
نبُد هیچ اسبی ، سزاوارِ اوی ،
ببُد تنگدل ، آن گَوِ نامجوی ،
۱۶
سرانجام ، گُردی از آن انجمن ،
بیامد به نزدیکِ آن پیلتن ،
۱۷
که دارم یکی کُرّه ،، رخشش نژاد ،
به نیرو ، چو شیر و ،، به پویه ، چو باد ،
۱۸
یکی کُرّه ، چون کوه ، وادیسپر ،
به صحرا بپویَد ، چو مرغی به پَر ،
۱۹
به زور و به رفتن ، به کردارِ هور ،
ندیدست کس ، همچنان تیز بور ،
۲۰
ز زخمِ سُمَش ، گاو و ماهی ستوه ،
به جَستن ، چو برق و ،، به هیکل ، چو کوه ،
۲۱
به کُهبَر ، دَوَنده بسانِ کلاغ ،
به دریا ، به کردارِ ماهی و ماغ ،
۲۲
به صحرا ، رَوَد همچو تیر از کمان ،
رسد ،، چون شود از پیِ بدگمان ،
۲۳
بشد شاد سهراب ، از گفتِ مرد ،
بخندید و ، رخساره شاداب کرد ،
۲۴
ببردند آن چرمهٔ خوبرنگ ،
به نزدیکِ سهرابِ یَل ،، بی درنگ ،
بخش ۷ : « خبر شد به نزدیک افراسیاب »
بخش ۵ : « چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #گزیدن_سهراب_اسب_را فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۶ ( #قسمت_دوم ) ۱۳ نهادی بر او ، دست را ، آزمون ، شکم بر زمین برنهادی هیون ، #نهادی بر او ، دست را ، آزمون = برای امتحان دست بر رویِ اسب ( دست بر پشتِ اسب ) مینهاد . ۱۴ به زورش…
داستان رستم و سهراب
#گزیدن_سهراب_اسب_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۶
( #قسمت_سوم )
۲۵
بکردش بهنیروی خود ، آزمون ،
قوی بود ، شایسته آمد هیون ،
۲۶
نوازید و مالید و ، زین برنهاد ،
برو برنشست آن یلِ نیوزاد ،
۲۷
در آمد به زین ، چون کُهِ بیستون ،
گرفتش یکی نیزهای چون ستون ،
۲۸
چنین گفت سهرابِ با آفرین ،
که چون اسب آمد بهدست ، اینچنین ،
۲۹
من اکنون بباید سواری کنم ،
به کاوسبر ،، روز ، تاری کنم ،
۳۰
بگفت این و ، آمد سویِ خانه باز ،
همی جنگِ ایرانیان ، کرد ساز ،
۳۱
ز هر سو ، سپه شد برو انجمن ،
که هم باگُهر بود و ، هم تیغزن ،
۳۲
به پیشِ نیا شد به خواهشگری ،
وزو خواست دستوری و یاوری ،
۳۳
چو شاهِ سمنگان چنان دید ، باز ،
ببخشید او را ، ز هر گونه ساز ،
۳۴
ز تاج و ز تخت و کلاه و کمر ،
ز اسب و ز اشتر ،، ز زر و گُهر ،
۳۵
ز خفتانِ رومی و ، سازِ نبَرد ،
شگفتید از آن کودکِ شیر خورد ،
۳۶
به داد و دِهِش ، دست را برگشاد ،
همه ساز و آئینِ شاهان نهاد ،
#پایان_بخش ۶
بخش ۷ : « خبر شد به نزدیک افراسیاب »
بخش ۵ : « چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه »
ادامه دارد 👇👇👇
#گزیدن_سهراب_اسب_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۶
( #قسمت_سوم )
۲۵
بکردش بهنیروی خود ، آزمون ،
قوی بود ، شایسته آمد هیون ،
۲۶
نوازید و مالید و ، زین برنهاد ،
برو برنشست آن یلِ نیوزاد ،
۲۷
در آمد به زین ، چون کُهِ بیستون ،
گرفتش یکی نیزهای چون ستون ،
۲۸
چنین گفت سهرابِ با آفرین ،
که چون اسب آمد بهدست ، اینچنین ،
۲۹
من اکنون بباید سواری کنم ،
به کاوسبر ،، روز ، تاری کنم ،
۳۰
بگفت این و ، آمد سویِ خانه باز ،
همی جنگِ ایرانیان ، کرد ساز ،
۳۱
ز هر سو ، سپه شد برو انجمن ،
که هم باگُهر بود و ، هم تیغزن ،
۳۲
به پیشِ نیا شد به خواهشگری ،
وزو خواست دستوری و یاوری ،
۳۳
چو شاهِ سمنگان چنان دید ، باز ،
ببخشید او را ، ز هر گونه ساز ،
۳۴
ز تاج و ز تخت و کلاه و کمر ،
ز اسب و ز اشتر ،، ز زر و گُهر ،
۳۵
ز خفتانِ رومی و ، سازِ نبَرد ،
شگفتید از آن کودکِ شیر خورد ،
۳۶
به داد و دِهِش ، دست را برگشاد ،
همه ساز و آئینِ شاهان نهاد ،
#پایان_بخش ۶
بخش ۷ : « خبر شد به نزدیک افراسیاب »
بخش ۵ : « چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه »
ادامه دارد 👇👇👇