معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.1K photos
13K videos
3.25K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #گزیدن_سهراب_اسب_را فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۶ ( #قسمت_سوم ) ۲۵ بکردش به‌نیروی خود ، آزمون ، قوی بود ، شایسته آمد هیون ، ۲۶ نوازید و مالید و ، زین برنهاد ، برو برنشست آن یلِ نیوزاد ، ۲۷ در آمد به زین ، چون کُهِ بیستون ،…
داستان رستم و سهراب
#فرستادن_افراسیاب_بارمان_و_هومان_را_به_نزدیک_سهراب


فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۷
( #قسمت_اول )
                

۱

خبر شد به نزدیکِ افراسیاب ،

که افکند سهراب ، کشتی بر آب ،

۲

یکی لشکری ، شد برو انجمن ،

همی سر فرازد چو سروِ چمن ،

۳

هنوز از دهان ، بوی شیر ،، آیَدَش ،

همی رای شمشیر و تیر ،، آیَدَش ،

۴

زمین را ، به خنجر بشویَد همی ،

کنون ، رزمِ کاوس جویَد همی ،

۵

سپاه ، انجمن شد برو بر ،، بسی ،

نیایَد همی یادش از هر کسی ،

۶

سخن ، زین درازی چه باید کشید؟ ،

هنر ،، برتر از گوهر ، آمد پدید ،

۷

کسی ، کو نژادِ تهمتن بُوَد ،

نباشد گمان ، کو فروتن بُوَد ،

۸

سپهدار ، بشنیده بود این خبر ،

ز تهمینه و ، رستمِ زالِ زر ،

۹

چو افراسیاب این سخنها شنود ،

خوش آمدش و خندید و شادی نمود ،

۱۰

ز لشکر ، گُزید از دلاور سران ،

کسی ، کو گرایَد به گرزِ گران ،

۱۱

سپهبد چو هومان و چون بارمان ،

که در جنگِ شیران ، نجُستی زمان ،




بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »

بخش ۶ : « به مادر چنین گفت سهراب گو »



ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #فرستادن_افراسیاب_بارمان_و_هومان_را_به_نزدیک_سهراب فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۷ ( #قسمت_اول )                  ۱ خبر شد به نزدیکِ افراسیاب ، که افکند سهراب ، کشتی بر آب ، ۲ یکی لشکری ، شد برو انجمن ، همی سر فرازد چو سروِ چمن…
داستان رستم و سهراب
#فرستادن_افراسیاب_بارمان_و_هومان_را_به_نزدیک_سهراب


فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۷
( #قسمت_دوم )
                

۱۲

ده و دو هزار ، از دلیرانِ گُرد ،

گُزیدش ز لشکر ، بدیشان سپرد ،

۱۳

به گُردانِ لشکر ، سپهدار گفت ،

که این راز ،، باید که مانَد نهفت ،

۱۴

چنین گفت ، که این چاره اندر جهان ،

بسازید و ، دارید اندر نهان ،

۱۵

پسر را ، نباید که دانَد پدر ،

ز پیوندِ جان و ، ز مِهر و گُهر ،

۱۶

فرستم گران‌لشکری نزدِ اوی ،

به ایران شود ، در زمان ،، جنگجوی ،

در زمان = فوری

۱۷

چو روی اندر آرَند هر دو ، به‌روی ،

تهمتن بُوَد بی‌گمان چاره‌جوی ،

۱۸

مگر ، کآن دلاور گَوِ سالخورد ،

شود کُشته بر دستِ این شیرمرد ،

۱۹

چو ، بی رستم ، ایران به چنگ آوَریم ،

جهان ، پیشِ کاوس ، تنگ آوَریم ،

۲۰

وزآن پس ، بسازیم سهراب را ،

ببندیم یک شب بِدو ، خواب را ،

۲۱

وگر کُشته گردد به دستِ پدر ،

از آن پس ، بسوزد دلِ نامور ،

۲۲

برفتند بیدار ، دو پهلوان ،

به نزدیکِ سهرابِ روشن‌روان ،




بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »

بخش ۶ : « به مادر چنین گفت سهراب گو »


ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #فرستادن_افراسیاب_بارمان_و_هومان_را_به_نزدیک_سهراب فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۷ ( #قسمت_دوم )                  ۱۲ ده و دو هزار ، از دلیرانِ گُرد ، گُزیدش ز لشکر ، بدیشان سپرد ، ۱۳ به گُردانِ لشکر ، سپهدار گفت ، که این راز ،،…
داستان رستم و سهراب
#فرستادن_افراسیاب_بارمان_و_هومان_را_به_نزدیک_سهراب


فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۷
( #قسمت_سوم )
                

۲۳

به پیش‌اندرون ، هدیهٔ شهریار ،

ده اسب و ده استر ، به زین و به بار ،

۲۴

ز پیروزه ، تخت و ،، ز بیجاده ، تاج ،

سرِ تاج ، ( دُر ) زر ،،، پایهٔ تخت ، عاج ،

۲۵

یکی نامه ، با لابه و دلپسند ،

نبشته به نزدیکِ آن ارجمند ،

۲۶

که گر تختِ ایران ، به‌دست آوَری ،

زمانه برآساید از داوَری ،

۲۷

ازین مرز تا آن ، بسی راه نیست ،

سمنگان و توران و ایران ، یکی‌ست ،

۲۸

فرستمت ، چندانکه باید سپاه ،

تو ، بر تخت بنشین و ، بر نِه کلاه ،

۲۹

به توران ، چو هومان و چون بارمان ،

دلیر و سپهبد ، نبُد بی‌گمان ،

۳۰

چو ترخان چینی و ، سیصد هزار ،

گُزیده یلان ، از درِ کارزار ،

۳۱

فرستادم اینک ، به فرمانِ تو ،

که باشند یک چند ، مهمانِ تو ،

۳۲

اگر ، جنگ جویی تو ،، جنگ آوَرَند ،

جهان ، بر بداندیش ، تنگ آوَرَند ،

۳۳

چنین نامه با خلعتِ شهریار ،

بِبُردند با اسب و استر ، به بار ،




بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »

بخش ۶ : « به مادر چنین گفت سهراب گو »


ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #فرستادن_افراسیاب_بارمان_و_هومان_را_به_نزدیک_سهراب فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۷ ( #قسمت_سوم )                  ۲۳ به پیش‌اندرون ، هدیهٔ شهریار ، ده اسب و ده استر ، به زین و به بار ، ۲۴ ز پیروزه ، تخت و ،، ز بیجاده ، تاج ، سرِ…
داستان رستم و سهراب
#فرستادن_افراسیاب_بارمان_و_هومان_را_به_نزدیک_سهراب


فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۷
( #قسمت_چهارم )
                

۳۴

چو آمد به سهراب از ایشان خبر ،

پذیره شدن را ، ببستش کمر ،

۳۵

بشد با نیا ، پیشِ هومان ، چو باد ،

سپه دید چندان ، دلش گشت شاد ،

۳۶

چو هومان وِرا دید با یال و کِفت ،

فروماند یکبار ، ازو در شگفت ،

#کفت = کتف

۳۷

بِدو داد پس ، نامهٔ شهریار ،

ابا هدیه و اسپ و استر ، به بار ،

۳۸

سپهدار هومان ، سوارِ دلیر ،

به سهراب گفت : ای یَلِ نرّه‌شیر ،

۳۹

بخوان نامهٔ شاهِ توران‌زمین ،

ببین تا چه فرمان دهی اندرین؟ ،

۴۰

جهانجوی ،، چون نامهٔ او بخواند ،

ازآن جایگه ، تیز لشکر بِراند ،

۴۱

جهاندیده گُردانِ کشورگشای ،

نشستند بر چرمهٔ بادپای ،

۴۲

بزد کوس و ، سویِ رَه ، آورد روی ،

جهان ، شد پُر از لشکر و های و هوی ،

۴۳

کسی را نبُد تاب ، با او بجنگ ،

اگر شیر پیش آمدش ، یا نهنگ ،

۴۴

سویِ مرزِ ایران ، سپه را بِراند ،

همی سوخت ز آباد ، چیزی نماند ،




#پایان_بخش ۷




بخش ۸ : « دژی بد کش خواندندی سپید »

بخش ۶ : « به مادر چنین گفت سهراب گو »


ادامه دارد 👇👇👇