معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.1K photos
13K videos
3.25K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #فرستادن_افراسیاب_بارمان_و_هومان_را_به_نزدیک_سهراب فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۷ ( #قسمت_چهارم )                  ۳۴ چو آمد به سهراب از ایشان خبر ، پذیره شدن را ، ببستش کمر ، ۳۵ بشد با نیا ، پیشِ هومان ، چو باد ، سپه دید چندان…
داستان رستم و سهراب
#رسیدن_سهراب_به_دژ_سپید


فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۸
( #قسمت_اول )
                

۱

دژی بود ، کش خواندندی سپید ،

بِدان دژ ، بُد ایرانیان را امید ،

۲

نگهبانِ دژ ، رزم‌دیده هجیر ،

که با زور و دل بود و ،، با گُرز و تیر ،

۳

هنوز آن زمان ، گستهم خُرد بود ،

به خُردی ، گراینده و گُرد بود ،

۴

یکی خواهرش بود ، گُرد و سوار ،

عنان‌پیچ و گردنکش و نامدار ،

۵

چو آگه شد از کارِ لشکر ، هجیر ،

بپوشید جوشن ، به کردارِ شیر ،

۶

چو سهراب ، نزدیکِ آن دژ رسید ،

هجیرِ دلاور ، مر او را بدید ،

۷

نشست از برِ بادپائی ، چو گَرد ،

ز دژ رفت پویان ، به دشتِ نَبَرد ،

۸

بِدان لشکرِ تُرک ، آواز داد ،

چنین گفت آن گُردِ پهلو نژاد ،

۹

که گُردان کدامند و جنگ‌آوران؟ ،

دلیرانِ کارآزموده سران؟ ،

۱۰

که با من بگردد درین کینه‌گاه؟ ،

ز چندین دلاور سرانِ سپاه ،

۱۱

پذیره نیامد ، کس او را به جنگ ،

که بُد بُرز بالا و ، با زور و هنگ ،




بخش ۹ : « چو آگاه شد دختر گژدهم »

بخش ۷ : « خبر شد به نزدیک افراسیاب »


ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رسیدن_سهراب_به_دژ_سپید فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۸ ( #قسمت_اول )                  ۱ دژی بود ، کش خواندندی سپید ، بِدان دژ ، بُد ایرانیان را امید ، ۲ نگهبانِ دژ ، رزم‌دیده هجیر ، که با زور و دل بود و ،، با گُرز و تیر ، ۳…
داستان رستم و سهراب
#رسیدن_سهراب_به_دژ_سپید


فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۸
( #قسمت_دوم )
                

۱۲

چو سهرابِ جنگ‌آور ، او را بدید ،

برآشفت و ، شمشیرِ کین برکشید ،

۱۳

ز لشکر برون تاخت ، بر سانِ شیر ،

به پیشِ هجیر ، اندر آمد دلیر ،

۱۴

چنین گفت با رزم‌دیده هجیر ،

که تنها به جنگ آمدی خیره‌خیر ،

۱۵

چرا خیره ، تنها به جنگ آمدی؟ ،

خرامان ، به جنگِ نهنگ آمدی؟ ،

۱۶

چه مردی و؟ ، نام و نژادِ تو ، چیست؟ ،

که زاینده را ، بر تو باید گریست ،

۱۷

هجیرش چنین داد پاسخ که : بس ،

به جنگت ،، نباید مرا یار ، کس ،

۱۸

منم گُردگیر ، آن سوارِ دلیر ،

که روبَه شود ،،، نزدِ من نرّه‌شیر ،

۱۹

هجیرِ دلیرِ سپهبد ، منم ،

هم اکنون ، سرت را ،، ز تن برکَنَم ،

۲۰

فرستم به نزدیکِ شاهِ جهان ،

تنت را ، کند کرگس اندر نهان ،

۲۱

بخندید سهراب ، کاین گفت‌وگوی ،

به گوش آمدش ، تیز بنهاد روی ،

۲۲

سبک ، نیزه بر نیزه ، انداختند ،

که از یکدگر ، بازنشناختند ،

۲۳

چو آتش ،، برآمد گَوِ پیل‌زور ،

چو کوهی ،، روان کرد از جا ، ستور ،



بخش ۹ : « چو آگاه شد دختر گژدهم »

بخش ۷ : « خبر شد به نزدیک افراسیاب »


ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رسیدن_سهراب_به_دژ_سپید فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۸ ( #قسمت_دوم )                  ۱۲ چو سهرابِ جنگ‌آور ، او را بدید ، برآشفت و ، شمشیرِ کین برکشید ، ۱۳ ز لشکر برون تاخت ، بر سانِ شیر ، به پیشِ هجیر ، اندر آمد دلیر ، ۱۴ …
داستان رستم و سهراب
#رسیدن_سهراب_به_دژ_سپید


فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۸

( #قسمت_سوم )
                

۲۴

یکی نیزه زد بر میانش ، هجیر ،

نیامد سنان ، اندرو جایگیر ،

۲۵

سنان باز پس کرد ، سهرابِ شیر ،

بُنِ نیزه ، زد بر میانش ، دلیر ،

۲۶

ز زین برگرفتش به کردارِ باد ،

نیامد همی زو ، به‌دل‌درش یاد ،

۲۷

بزد بر زمینش ، چو یک لَخت کوه ،

به جان و دلش ، اندر آمد ستوه ،

۲۸

ز اسب اندر آمد ،، نشست از برش ،

همی خواست ، از تن بُریدن سرش ،

۲۹

بپیچید و برگشت بر دستِ راست ،

غمی شد ز سهراب و ، زنهار خواست ،

۳۰

رها کرد زو چنگ و ، زنهار داد ،

چو خشنود شد ، پند بسیار داد ،

۳۱

ببستش به‌بند آنگهی جنگجوی ،

به نزدیکِ هومان فرستاد ، اوی ،

۳۲

ز کارش ، فرو ماند هومان ، شگفت ،

که زانسان دلیری ، به‌آسان گرفت ،

۳۳

به دژ در ،، چو آگه شدند از هجیر ،

که او را گرفتند و بردند اسیر ،

۳۴

خروش آمد و نالهٔ مرد و زن ،

که گم شد هجیر ، اندر آن انجمن ،




#پایان_بخش ۸



بخش ۹ : « چو آگاه شد دختر گژدهم »

بخش ۷ : « خبر شد به نزدیک افراسیاب »


ادامه دارد 👇👇👇