معرفی عارفان
1.15K subscribers
32.9K photos
11.9K videos
3.19K files
2.71K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یا ارحم الراحمین🙏



يادخدا...
ارام بخش دلهاست...
در هر ثانيه
صــدايـش بــزن
روزت را
متبرك كن
با نام و ياد خـــدا
خـدا صداى
بنده هايش را دوست دارد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک حبه نور


بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده رحمتگر

#سوره_فصلت_آیه_۲

تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ (٢)

این كتابی نازل شده از سوی خدا است كه رحمتش بی‌اندازه است و مهربانی‌اش همیشگی
امروزم بوی آرامش می دهد…!
بارانی که نم نم گونه هایت را ببوسد قدم زدن کنار کسانی که دوستشان داری دیدن دنیایی که خورشیدش هر صبح به تو سلام بدهد
ستاره هایش که به تو چشمک بزنند و بگویند ؛ خودت را برای فردای بهتر آماده کن و مهم تر از همه خدایی که هر روز حالت را از تو می پرسد
من امروز زیباتر ازهر روز نفس می کشم! زیباتر از همیشه می بینم !
من امروز بهتر ازهمیشه زندگی می کنم!
من احساسم را،امروزم و خدایم را بیش از همه دوست دارم

🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد سه شنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

الهى،،،
اندیشه ای خلاق،
دیده ای بینا،
گوشی شنوا،
زبانی شاكر،
ذهني آرام،
قلبي متواضع،
روحي بيدار،
دسکت هایی بخشنده،
پاهایی استوار در راهت،
تنی سالم،
و سينه اي پر از عشق و دلدادگی،
و سبد سبد روزی حلال و بركت و فراواني برای من و دوستانم عطا فرما.
آمین

🌺🌺🌺

شاد باشی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گل آفتابگردان و نماز آفتابش
به شب و به ابر و ظلمت،
نشود دمے بر او گم:
"دل اوست" قبله‌یابش!

استاد شفیعی کدکنی
سر ز مستی برنگیرد
تا به صبح روز حشر

هر که چون من در ازل
یک جرعه خورد از جام دوست....!!

#حافظ


درود
گویند برو تا برود صحبتت از دل

ترسم هوسم بیش کند بعد مسافت

آن را که دلارام دهد وعده کشتن

باید که ز مرگش نبود هیچ مخافت


#سعدی
سپاس و شکر خدا را که بندها بگشاد

میان به شکر چو بستیم بند ما بگشاد

به جان رسید فلک از دعا و ناله من

فلک دهان خود اندر ره دعا بگشاد

#مولانا
ما گشته ایم، نیست، تو هم جستجو مکن
آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن

دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن

در چشم دیگران منشین در کنار من
ما را در این مقایسه بی آبرو مکن

راز من است غنچه ی لب های سرخ تو
راز مرا برای کسی بازگو مکن

دیدار ما تصور یک بی نهایت است
با یکدگر دو آینه را رو به رو مکن

#فاضل_نظری
#آن‌ها
#آن‌_روزها
مجید درخشانی من طربم طرب منم

@Jane_oshaagh
من طربم
از آلبوم من طربم
خواننده ,آهنگساز
نوازنده تار وسه تار
مجیددرخشانی

مجید درخشانی (زاده ی ۲۲ شهریور ۱۳۳۵ در سنگسر) آهنگساز، تنظیم‌کننده و نوازنده ی تار و سه‌تار است.
به پیش روی من، تا چشم یاری میکند، دریاست.
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست،
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا، دلم تنهاست،
وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست!
خروش موج با من می کند نجوا:
که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت،
که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت،...
مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین برکَنَم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست.

#فریدون_مشیری
#بهار_را_باور_کن
#چراغی_در_افق
عشق نو_قوامی
@bazmemousighi
«عشق نو»

خوانند
ه: حسین قوامی
آهنگ: مجید وفادار
ش
عر : رهی معیری
دست
گاه: همایون


با
ز دل زارم عاشق شد به مه مشکین مویی
آه که پریشان دل گشتم ز پریشان گیسویی
از نگاه ماهی دل از کف دادم
در کمند زلفی به دام افتادم
آتشی فتاده بر جانم از نو
کرده نو گلی پریشانم از نو

برده دلم روی مهی
گردش چشم سیهی
فسونگر یاری
پری رخساری

ای دل ز عشق خوبان جز محنت دگر چه دیدی
کز نو ز یک نگاهی جان دادی بلا خریدی
خون شوی دلا که از نو مرا در آتش عشق افکندی
دل به کار عاشقی بستی و ز عیش و راحت برکندی

دل من، به عشق روی مهش ز حسرت نگهش
چو لاله از غم خون گردد
کنم از ستیزه خویی او، هر آنچه ناله فزون
جفای او افزون گردد

سپه غم بر من تازد
دل من از پای اندازد
شب هجران جانم سوزد
غم دوری کارم سازد
چو زلف او شود پریشان احوالم
هرچند که در کوی تو مسکین و فقیریم
رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم

خاریم و طربناک تر از باد بهاریم
خاکیم و دلاویز تر از بوی عبیریم

از ساغر خونین شفق باده ننوشیم
وز سفره رنگین فلک لقمه نگیریم

ما چشمه‌ی نوریم؛ بتابیم و بخندیم
ما زنده‌ی عشقیم؛ نمردیم و نمیریم

از شوق تو بی تاب تر از باد صباییم
بی روی تو خاموش تر از مرغ اسیریم

آن کیست که مدهوش غزلهای رهی نیست؟
جز حاسد مسکین که بر او خرده نگیریم

رهی معیری
بند بگسل باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر

گر بریزی بحر را در کوزه‌ای
چند گنجد قسمت یک روزه‌ای

کوزهٔ چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد پر در نشد

هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد

شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما

ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما

جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد

عشق جان طور آمد عاشقا
طور مست و خر موسی صاعقا

با لب دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنیها گفتمی

هر که او از هم‌زبانی شد جدا
بی زبان شد گرچه دارد صد نوا

چونک گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت

جمله معشوقست و عاشق پرده‌ای
زنده معشوقست و عاشق مرده‌ای

چون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بی‌پر وای او

#مولانا
خوش خرامان می‌روی ای جان جان بی‌من مرو

ای حیات دوستان در بوستان بی‌من مرو

ای فلک بی‌من مگرد و ای قمر بی‌من متاب

ای زمین بی‌من مروی و ای زمان بی‌من مرو

این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است

این جهان بی‌من مباش و آن جهان بی‌من مرو

ای عیان بی‌من مدان و ای زبان بی‌من مخوان

ای نظر بی‌من مبین و ای روان بی‌من مرو

شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید

من شبم تو ماه من بر آسمان بی‌من مرو

خار ایمن گشت ز آتش در پناه لطف گل

تو گلی من خار تو در گلستان بی‌من مرو

در خم چوگانت می‌تازم چو چشمت با من است

همچنین در من نگر بی‌من مران بی‌من مرو

چون حریف شاه باشی ای طرب بی‌من منوش

چون به بام شه روی ای پاسبان بی‌من مرو

وای آن کس کو در این ره بی‌نشان تو رود

چو نشان من تویی ای بی‌نشان بی‌من مرو

وای آن کو اندر این ره می‌رود بی‌دانشی

دانش راهم تویی ای راه دان بی‌من مرو

دیگرانت عشق می‌خوانند و من سلطان عشق

ای تو بالاتر ز وهم این و آن بی‌من مرو

#مولانا
ای قبلهٔ دوستان مشتاق
گر با همه آن کنی که با من

بسیار کسان که جان شیرین
در پای تو ریزد اولا من

گفتم که شکایتی بخوانم
از دست تو پیش پادشا من

کاین سخت دلی و سست مهری
جرم از طرف تو بود یا من؟

دیدم که نه شرط مهربانیست
گر بانگ برآرم از جفا من

گر سر برود فدای پایت
دست از تو نمی‌کنم رها من

جز وصل توام حرام بادا
حاجت که بخواهم از خدا من

گویندم ازو نظر بپرهیز
پرهیز ندانم از قضا من

هرگز نشنیده‌ای که یاری
بی‌یار صبور بود تا من

#حضرت_سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در كلبه ما رونق اگر
نيست صفا هست
آنجا كه صفا هست در
در آن نـور خـدا هست
در چَنته درويش وفا
هست كشكول يه رنگی و
صفا هست
يك لقمه نان محبت در
سفره فقرِ، فقرا هست


حافظ
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید

حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید

رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گویند
که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید

به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد
گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید

میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید

نخست موعظه پیر صحبت این حرف است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید

هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید

وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید

 
حضرت_حافظ
به دامن می‌دود اشکم، گریبان می‌درد هوشم
نمی‌دانم چه می‌گوید نسیم صبح در گوشم

به اندک روزگاری بادبان کشتی می شد
ز لطف ساقیان، سجادهٔ تزویر بر دوشم

ازان روزی که بر بالای او آغوش وا کردم
دگر نامد به هم چون قبله از خمیازه آغوشم

به کار دیگران کن ساقی این جام صبوحی را
که تا فردای محشر من خراب صحبت دوشم

ز چشمش مستی دنباله‌داری قسمت من شد
که شد نومید صبح محشر از بیداری هوشم

من آن حسن غریبم کاروان آفرینش را
که جای سیلی اخوان بود نیل بناگوشم

کنار مادر ایام را آن طفل بدخویم
که نتواند به کام هر دو عالم کرد خاموشم

ز خواری آن یتیمم دامن صحرای امکان را
که گر خاکم سبو گردد، نمی‌گیرند بر دوشم

فلک بیهوده صائب سعی در اخفای من دارد
نه آن شمعم که بتوان داشت پنهان زیر سرپوشم

#صائب_تبریزی
تَسلای جهان این است
که رنج مداوم و پیوسته وجود ندارد.
غمی می رود و شادی باز زاده می شود . . .

#آلبر_کامو


#غمت_کم_شادیت_افزون_باد
به صبح وَ چراغانیِ خورشید
سلام خواهم گفت
وَ گوشواره‌ٔ پیغام را،
وقتی تماشا از نردبانِ چشم بالا می‌رود
بر احساسِ شنودِ پوپک خواهم آویخت
تا به انجمادِ خواب وَ رخوتِ کلاغ خبر دهد
گمنامیِ چندشنبه‌هایِ شهریور بی علّت نیست!


#سید_محمدرضا_لاهیجی