معرفی عارفان
از تو سخن از به آرامی از تو سخن از به تو گفتن از تو سخن از به آزادی وقتی سخن از تو می گویم از عاشق از عارفانه می گویم از دوست دارم از خواهم داشت از فکر عبور در به تنهایی من با گذر از دل تو می کردم. من با سفر سیاه چشم تو زیباست خواهم زیست. من به تمنای تو…
رؤیا، کاش سفیدی کاغذ همه چیز را میگفت. این فشار دادنِ قلم خیلی مشکل است. مشکل است که قلب این پرندهی خونین در سینه بگرید ـ بلرزد ـ دست بتواند چیزی بنویسد ـ کاش نگاه هم مینوشت. رؤیا میخواهم این نامه را به طور کلی سفید برایت بفرستم ـ میخواستم بخوانی و بعد جواب بفرستی...
نامهی ۳۰ آبان ۱۳۳۸ #هوشنگ_بادیهنشین به #یدالله_رویایی؛ آبادان
نامهی ۳۰ آبان ۱۳۳۸ #هوشنگ_بادیهنشین به #یدالله_رویایی؛ آبادان
با این غروب از غم سبز چمن بگو
اندوه سبزههای پریشان به من بگو
اندیشههای سوختهی ارغوان ببین
رمز خیال سوختگان، بیسخن بگو
آن شد که سر به شانهی شمشاد میگذاشت
آغوش خاک و بیکسی نسترن بگو
شوق جوانه رفت ز یاد درخت پیر
ای باد نوبهار ز عهد کهن بگو
آن آب رفته باز نیاید به جوی خشک
با چشم تر ز تشنگی یاسمن بگو
از ساقیان بزم طربخانهی صبوح
با خامشان غمزدهی انجمن بگو
زان مژده گو که صد گل سوری به سینه داشت
وین موج خون که میزندش در دهن بگو
سرو شکسته نقش دل ما بر آب زد
این ماجرا به آینهی دلشکن بگو
آن سرخ و سبز سایه بنفش و کبود شد
سرو سیاه من! ز غروب چمن بگو
#هوشنگ ابتهاج⚘
اندوه سبزههای پریشان به من بگو
اندیشههای سوختهی ارغوان ببین
رمز خیال سوختگان، بیسخن بگو
آن شد که سر به شانهی شمشاد میگذاشت
آغوش خاک و بیکسی نسترن بگو
شوق جوانه رفت ز یاد درخت پیر
ای باد نوبهار ز عهد کهن بگو
آن آب رفته باز نیاید به جوی خشک
با چشم تر ز تشنگی یاسمن بگو
از ساقیان بزم طربخانهی صبوح
با خامشان غمزدهی انجمن بگو
زان مژده گو که صد گل سوری به سینه داشت
وین موج خون که میزندش در دهن بگو
سرو شکسته نقش دل ما بر آب زد
این ماجرا به آینهی دلشکن بگو
آن سرخ و سبز سایه بنفش و کبود شد
سرو سیاه من! ز غروب چمن بگو
#هوشنگ ابتهاج⚘
بیچاره من،
که از پس این جستجو، هنوز
می نالد از من این دل شیدا که: یار کو؟
کو آن که جاودانه مرا می دهد فریب؟
بنما، کجاست او !
#هوشنگ_ابتهاج
که از پس این جستجو، هنوز
می نالد از من این دل شیدا که: یار کو؟
کو آن که جاودانه مرا می دهد فریب؟
بنما، کجاست او !
#هوشنگ_ابتهاج
آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست
#هوشنگ_ابتهاج⚘
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست
#هوشنگ_ابتهاج⚘
بیست و پنج اردیبهشت ماه، روز بزرگداشت فردوسی بزرگ خجسته بادا...🌷🌺🌷
📷 مجسمه و مقبره فردوسی بزرگ(طراح آرامگاه فردوسی،استاد #هوشنگ_سیحون در سال ۱۳۴۷ شمسی و مجسمه فردوسی در ارتفاع ۱/۸۵ سانتی متر از جنس سنگ مرمر اثر میکل انژ ایران استاد #ابوالحسن_صدیقی در سال ۱۳۴۸ شمسی)
📷 مجسمه و مقبره فردوسی بزرگ(طراح آرامگاه فردوسی،استاد #هوشنگ_سیحون در سال ۱۳۴۷ شمسی و مجسمه فردوسی در ارتفاع ۱/۸۵ سانتی متر از جنس سنگ مرمر اثر میکل انژ ایران استاد #ابوالحسن_صدیقی در سال ۱۳۴۸ شمسی)
چون باد می روی و به خاکم فکنده ای
آری برو که خانه ز بنیاد کنده ای
حس و هنر به هیچ ، ز عشق بهشتی ام
شرمی نیامدت که ز چشمم فکنده ا ی؟
بخت از منت گرفت و دلم آن چنان گریست
کز دست کودکی بربایی پرنده ای
بی او چه بر تو می گذرد ، سایه ای شگفت !
جانت ز دست رفت و تو بی چاره زنده ای ...
#هوشنگ_ابتهاج
آری برو که خانه ز بنیاد کنده ای
حس و هنر به هیچ ، ز عشق بهشتی ام
شرمی نیامدت که ز چشمم فکنده ا ی؟
بخت از منت گرفت و دلم آن چنان گریست
کز دست کودکی بربایی پرنده ای
بی او چه بر تو می گذرد ، سایه ای شگفت !
جانت ز دست رفت و تو بی چاره زنده ای ...
#هوشنگ_ابتهاج
می شنوم می شنوم آشناست
موسْیقیِ چشم تو در گوش من
مـوج نگاه تو همـاواز ناز
ریخت چو مهتاب در آغوش من
#هوشنگ_ابتهاج
موسْیقیِ چشم تو در گوش من
مـوج نگاه تو همـاواز ناز
ریخت چو مهتاب در آغوش من
#هوشنگ_ابتهاج
وقتی کسی بگوید:
"من خیلی تنهایم" یا "غمگینم"، به اتاقی فکر میکنم که فقط چهار دیوار دارد و یک سقف.
#هوشنگ_گلشیری
هوشنگ گلشیری (۲۵ اسفند ۱۳۱۶ – ۱۶ خرداد ۱۳۷۹) نویسندهٔ ایرانی و سردبیر مجلهٔ کارنامه بود. مورّخان ادبی وی را از تأثیرگذارترین داستاننویسان معاصر زبان فارسی دانستهاند
"من خیلی تنهایم" یا "غمگینم"، به اتاقی فکر میکنم که فقط چهار دیوار دارد و یک سقف.
#هوشنگ_گلشیری
هوشنگ گلشیری (۲۵ اسفند ۱۳۱۶ – ۱۶ خرداد ۱۳۷۹) نویسندهٔ ایرانی و سردبیر مجلهٔ کارنامه بود. مورّخان ادبی وی را از تأثیرگذارترین داستاننویسان معاصر زبان فارسی دانستهاند
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند
آن قدر زیباست این بی بازگشت
کز برایش می توان از جان گذشت
مردن عاشق نمی میراندش
در چراغ تازه می گیراندش
باغ ها را گر چه دیوار و در است
از هواشان راه با یکدیگر است
شاخه ها را از جدایی گر غم است
ریشه هاشان دست در دست هم است
#هوشنگ_ابتهاج
*بامدادتان به سرور ❤️🌹*
زنده اندیشان به زیبایی رسند
آن قدر زیباست این بی بازگشت
کز برایش می توان از جان گذشت
مردن عاشق نمی میراندش
در چراغ تازه می گیراندش
باغ ها را گر چه دیوار و در است
از هواشان راه با یکدیگر است
شاخه ها را از جدایی گر غم است
ریشه هاشان دست در دست هم است
#هوشنگ_ابتهاج
*بامدادتان به سرور ❤️🌹*
ای عشق، همه بهانه از توست
من خامشم، این ترانه از توست
آن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه شبانه، از توست
من انده خویش را، ندانم
این گریه بی بهانه، از توست
آی آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه، از تست
افسون شده، تو را زبان نیست
ور هست،همه فسانه، از تست
کشتی مرا، چه بیم دریا؟
طوفان، ز تو و کرانه از تست
گر باده دهی و گرنه ، غم نیست
مست از تو ، شرابخانه از تست
می را، چه اثر، به پیش چشمت؟
کاین مستی شادمانه، از تست
پیش تو، چه توسنی کند عقل؟
رام است، که تازیانه از تست
من میگذرم، خموش و گمنام
آوازه جاودانه، از تست
چون سایه، مرا ز خاک برگیر
کاینجا، سر و آستانه از تست
#هوشنگ_ابتهاج
من خامشم، این ترانه از توست
آن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه شبانه، از توست
من انده خویش را، ندانم
این گریه بی بهانه، از توست
آی آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه، از تست
افسون شده، تو را زبان نیست
ور هست،همه فسانه، از تست
کشتی مرا، چه بیم دریا؟
طوفان، ز تو و کرانه از تست
گر باده دهی و گرنه ، غم نیست
مست از تو ، شرابخانه از تست
می را، چه اثر، به پیش چشمت؟
کاین مستی شادمانه، از تست
پیش تو، چه توسنی کند عقل؟
رام است، که تازیانه از تست
من میگذرم، خموش و گمنام
آوازه جاودانه، از تست
چون سایه، مرا ز خاک برگیر
کاینجا، سر و آستانه از تست
#هوشنگ_ابتهاج