گدا چو سلطنت فقر را رها نکند
که سلطنت کند ای دوست! گر گدا نکند
به سیم و زر نتوانش خرید وقت عزیز
گدای خاکنشینی که فکر جا نکند
چو خاک میشمرد سیم را اگر که فقیر
ز کیمیای نظر خاک را طلا نکند
#یغمای_خشتمال
#سالمرگ
که سلطنت کند ای دوست! گر گدا نکند
به سیم و زر نتوانش خرید وقت عزیز
گدای خاکنشینی که فکر جا نکند
چو خاک میشمرد سیم را اگر که فقیر
ز کیمیای نظر خاک را طلا نکند
#یغمای_خشتمال
#سالمرگ
شبِ قدر است و درِ میکدهی رحمت، باز
#یغمای_جندقی
🔸️"...گلشن رازِ شبستری، کتابی کوچک اما بزرگ است. اگر بخواهیم کتاب را در دو کلمه خلاصه کنیم، عبارت است از: تمثل و تمثیل.
این در صورتی پذیرفته است که سراسر این اثر عظیم را با محوریت «انسان» مطالعه کنی. در آن صورت، همهٔ هستیِ ماسویالله از نظر شبستری «تمثل» است؛ و کل سلوک معرفتی انسان در قوس صعود به سوی حقیقت، «تمثیل» است.
💡از جانب دیگر، «تمثل» ملازم با «تنزل» است؛ چرا که حقیقت هستی، در عین اختفا، میل به ظهور دارد و از این رو، از ستیغ هستی و قلّهٔ غیب، آن جا که تاریکِ تاریک است و دست نگاه و ادراک آدمی، به آنجا نمیرسد، متنزل میشود و رقیق میگردد و فرود میآید؛ آن قدر که آدمی بتواند او را ببیند و بشناسد..."
نصرالله حکمت، مفتاح فتوحات ، ص۲۸۷
طراح حامد کسائی نسب
#یغمای_جندقی
🔸️"...گلشن رازِ شبستری، کتابی کوچک اما بزرگ است. اگر بخواهیم کتاب را در دو کلمه خلاصه کنیم، عبارت است از: تمثل و تمثیل.
این در صورتی پذیرفته است که سراسر این اثر عظیم را با محوریت «انسان» مطالعه کنی. در آن صورت، همهٔ هستیِ ماسویالله از نظر شبستری «تمثل» است؛ و کل سلوک معرفتی انسان در قوس صعود به سوی حقیقت، «تمثیل» است.
💡از جانب دیگر، «تمثل» ملازم با «تنزل» است؛ چرا که حقیقت هستی، در عین اختفا، میل به ظهور دارد و از این رو، از ستیغ هستی و قلّهٔ غیب، آن جا که تاریکِ تاریک است و دست نگاه و ادراک آدمی، به آنجا نمیرسد، متنزل میشود و رقیق میگردد و فرود میآید؛ آن قدر که آدمی بتواند او را ببیند و بشناسد..."
نصرالله حکمت، مفتاح فتوحات ، ص۲۸۷
طراح حامد کسائی نسب
شد فاش در آفاقم آوازهی شیدایی
معروف جهان گشتم از دولت رسوایی
خیز ای دل دیوانه کز بهر تو میگردند
ویرانه به ویرانه طفلان تماشایی
#یغمای_جندقی
معروف جهان گشتم از دولت رسوایی
خیز ای دل دیوانه کز بهر تو میگردند
ویرانه به ویرانه طفلان تماشایی
#یغمای_جندقی
شد فاش در آفاقم آوازهی شیدایی
معروف جهان گشتم از دولت رسوایی
خیز ای دل دیوانه کز بهر تو میگردند
ویرانه به ویرانه طفلان تماشایی
#یغمای_جندقی
معروف جهان گشتم از دولت رسوایی
خیز ای دل دیوانه کز بهر تو میگردند
ویرانه به ویرانه طفلان تماشایی
#یغمای_جندقی
پاسی گذشت از شب، روزِ طرب نیامد
مه در افق فرو شد، خورشیدِ شب نیامد
نیشم نشست بر دل، نحلِ عسل ندیدم
خارم خلید در پا، نخلِ رطب نیامد
پیمانِ آمدن داد، اما نه از سرِ مهر
یا عهد رفتش از یاد، یا از غضب نیامد
#یغمای_جندقی
مه در افق فرو شد، خورشیدِ شب نیامد
نیشم نشست بر دل، نحلِ عسل ندیدم
خارم خلید در پا، نخلِ رطب نیامد
پیمانِ آمدن داد، اما نه از سرِ مهر
یا عهد رفتش از یاد، یا از غضب نیامد
#یغمای_جندقی
اسرار غمش گفتم
در سینه نگه دارم
رسوای جهانم کرد
این رنگ پریدن ها
#یغمای_جندقی
در سینه نگه دارم
رسوای جهانم کرد
این رنگ پریدن ها
#یغمای_جندقی
یغمایِ عقل و دین را ،
بیرون خرام ، سرمست ،
بر سر ،، کلاه ، کج نِه ،
در بَر ،، قبا ، بگردان ،
این زلف را ، بر افشان ،
یعنی ، به رسمِ سنبل ،
گِردِ چمن ،، بُخُوری ،
همچو صبا ، بگردان ،
دوران ، چو مینویسد ،
بر عارضت ، خطِ خوش ،
یا رب ، نوشتهٔ بد ،
از یارِ ما بگردان ،
#حافظ
#یغمایِ عقل و دین را = برای یغما کردن عقل و دین ، برای غارت کردن عقل و دین
بیرون خرام ، سرمست ،
بر سر ،، کلاه ، کج نِه ،
در بَر ،، قبا ، بگردان ،
این زلف را ، بر افشان ،
یعنی ، به رسمِ سنبل ،
گِردِ چمن ،، بُخُوری ،
همچو صبا ، بگردان ،
دوران ، چو مینویسد ،
بر عارضت ، خطِ خوش ،
یا رب ، نوشتهٔ بد ،
از یارِ ما بگردان ،
#حافظ
#یغمایِ عقل و دین را = برای یغما کردن عقل و دین ، برای غارت کردن عقل و دین