معرفی عارفان
1.19K subscribers
33.5K photos
12.1K videos
3.2K files
2.74K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
آن کیست؟ ، کز رویِ کَرَم ، با من وفاداری کند؟ ،

بر جایر بدکاری چو من ، یکدم نکوکاری کند؟ ،




اوّل ، به‌بانگِ نای و نی ،،، آرَد به‌دل پیغامِ وی ،

وآنگه ، به‌یک پیمانه مِی ،،، با من وفاداری کند؟ ،




دلبر ، که جان فرسود ازو ،،، کامِ دلم ، نگشود ازو ،

نومید نتوان بود ازو ، باشد که دلداری کند ،




پشمینه‌پوشِ تنگ‌خو ( تندخو - عیب‌جو ) ،،، از عشق ، نشنیده‌ست بو ،

از مستی‌اَش رمزی بگو ،،، تا ، تَرکِ هشیاری کند ،




#حافظ
نصیبِ ماست بهشت ، ای خداشناس برو ،

که مستحقّ کرامت ، گناهکارانند ،




تو دستگیر شو ، ای خِضرِ پی‌خجسته ، که من ،

پیاده می‌روم و ، همرهان ، سوارانند ،




نه من بر آن گُلِ عارض ، غزل سرایم و بس ،

که عندلیبِ تو ، از هر طرف هزارانند ،




بیا به میکده و ،،، چهره ، ارغوانی کن ،

مرو به صومعه ،،، کآنجا ، سیاه‌کارانند ،





#حافظ
بلبل ، اندر ناله و ،،، گُل ، خندۂ خوش می‌زند ،

چون نسوزد دل؟ ،،، که دلبر ، بر ،
وی آتش می‌زند ،





ناخوشی‌ها دیده‌ام ، از زاهدِ پشمینه‌پوش ،

من ، غلامِ مطربم ،،، کابریشمی خوش می‌زند ،





ظاهراً از تیرِ مژگانش حذرکردن ، چه سود؟ ،

زخمِ پنهانم ، به ابروی کمانکش ، می‌زند ،





#حافظ
بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم
مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم

هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهت
تا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم

#حافظ
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت

ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت

حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت

#حافظ
در نظربازیِ ما ، بی‌خبران حیرانند ،

من چُنینم که نمودم ، دگر ایشان دانند ،
#من_چنینم_که_نمودم_دگر_ایشان_دانند ،




عاقلان ، نقطهٔ پرگارِ وجودند ، ولی ،

عشق داند ، که در این دایره ، سرگردانند ،




جلوه‌گاهِ رخِ او ، دیدهٔ من تنها ، نیست ،

ماه و خورشید ، همین آینه می‌گردانند ،




عهدِ ما ، با لبِ شیرین‌دهنان ، بست خدا ،

ما همه بنده و ،،، این قوم ، خداوندانند ،




مُفلِسانیم و ، هوایِ مِی و مُطرب ، داریم ،

آه ، اگر خرقهٔ پشمین ، به گِرو نَسْتانند ،




وصلِ خورشید ، به شب‌پَرِّهٔ اَعْمی ، نرسد ،

که در آن آینه ، صاحب‌نظران ، حیرانند ،




لافِ عشق و ، گِلِه از یار؟ ،،، زَهی لافِ دروغ ،

عشقبازانِ چُنین ، مستحقِ هجرانند ،




مگرم چشمِ سیاهِ تو ، بیاموزد کار ،

ورنه ، مستوری و مستی ، همه کس نَتْوانند ،




گر ، به نُزهَتگَهِ ارواح ، بَرَد بویِ تو ، باد ،

عقل و جان ، گوهرِ هستی ، به نثار افشانند ،




زاهد ، ار رندیِ حافظ نکند فهم ،،، چه شد؟ ،

دیو ، بُگْریزَد از آن قوم ،،، که قرآن خوانند ،
#دیو_بگریزد_از_آن_قوم_که_قرآن_خوانند ،




گر شوند آگه از اندیشهٔ ما ، مُغبَچِگان ،

بعد از این ، خرقهٔ صوفی ، به گِرو نَسْتانند ،





#حافظ
چنین که از همه سو دام راه می‌بینم
بِه از حمایت زلفش مرا پناهی نیست



#حافظ
‏دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید

زینهار ای دوستان جان من و جان شما

#حافظ
یغمایِ عقل و دین را ،

بیرون خرام ، سرمست ،


بر سر ،، کلاه ، کج نِه ،

در بَر ،، قبا ، بگردان ،




این زلف را ، بر افشان ،

یعنی ، به رسمِ سنبل ،


گِردِ چمن ،، بُخُوری ،

همچو صبا ، بگردان ،




دوران ، چو می‌نویسد ،

بر عارضت ، خطِ خوش ،


یا رب ، نوشتهٔ بَد ،

از یارِ ما بگردان ،



#حافظ



#یغمایِ عقل و دین را = برای یغما کردن عقل و دین ، برای غارت کردن عقل و دین
غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست

جز این خیال ندارم خدا گواه من است


#حافظ