معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.8K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
مشایعتی در کار نیست

درختانِ منجمد با بلورِ اشک‌ها

که همچون زمان در هزار چشمِ کهربایی متوقّف شده‌اند

بی لبخندی و تکان دادن دستی

تنها برایِ تشییعِ جنازه صف کشیده‌اند.

هماهنگی نور و صدا و فصل و ساعت

در آرایش صحنه‌ای که نوحه خوانی باد و کافور افشانی برف کاملش می‌کند

و قواره‌ای کفن از چلوارِ سفیدراه برای مرده‌ای که پیش از آفتاب از خواب برمی‌خیزد

تا از تشییعِ جنازهٔ خود باز نماند

تابوتی رویِ ریل‌ها و مسافری که سفر رابرادرِ زندگی و خواهرِ مرگ می‌داند

آة!

چه ایستگاه مه‌آلودی است

برویم!

#حسین_منزوی
#به_همین_سادگی(گزیده شعرهای سپید)
#در_ایستگاه_مه_آلود
#به_نام_دوست

شمع از سر خود گذشت و
آزاد بسوخت

بر آتش غم خنده‌زنان
شاد بسوخت

من بندهٔ شمعم، که ز بهر
دل خلق

ببرید ز شیرین و چو
فرهاد بسوخت

#اوحدی
@sedayeshajarian
shajarian_be kenaram to beman_bayate esfahan
#به کنارم تو بمان
# با صدای محمدرضا شجریان
#آهنگساز : حبیب_اله_صالحی
#شاعر: سیمین_بهبهانی
#مقام : بیات_اصفهان
می‌بینمت از دور و زیاد است همین هم
این سوخته‌دل ساخته با کمتر از این هم

صدبار صدایت زدم اما نشنیدی
یک چشم بگردان به من گوشه‌نشین هم

عشقی که زمینی نشود فایده‌اش چیست؟
ای ماه بینداز نگاهی به زمین هم

گفتی که ز خود بگذر و دیدی که گذشتم
از روح و روان هم، تن و جان هم، دل و دین هم

از پیچ و خم رود گذشتیم و رسیدیم
از چشمه‌ی تردید به دریای یقین هم

ای زاهد اگر منکر عشقی به جهنم !
ما با تو نیاییم به فردوس برین هم

#فاضل_نظری
#به_سلامت
#وجود
امّا زندگی من...
بی‌تو زندگی نمی‌کنم. این مردگی است وقتی محبوب آدم کنارش نباشد.
جلال یادم است که آخری‌ها دلت می‌خواست هرچه زودتر بروم و از شرم راحت بشوی. آیا اینک از شر من به‌ کلی راحت شده‌ای؟ پس چرا به من نامه نمی‌نویسی؟ من که به تو آدرس داده‌ام. منتظر دریافت نامهٔ تو هستم.

نامه‌هایت آن‌قدر مست‌کننده بود که تا به حال چندین بار خوانده‌ام. اولین نامهٔ تو را که دریافت کردم اشکم سرازیر شد. تمام مأمورهای پست اینجا مرا می‌شناسند و تمام دخترها اسم تو را میدانند و مسخره‌ام می‌کنند. تا مرا می‌بینند می‌گویند Oh Jalal

#به_بهانه_زادروز_سیمین_دانشور
نامه به جلال آل احمد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



خدایا جایی امن تر از آغوش تو نیست ، بغلمان کن

#به_امید_روزهای_خوب

خواننده :
اِبی
مست شوید -به فریادم رس ای ساقی
تنبور نوازان مستور
تصنیف

#به فریادم رس ای ساقی

#گروه تنبورنوازان مستور
اینجا چرا می‌تابی؟ ای مهتاب، برگرد

این کهنه گورستان غمگین دیدنی نیست

جنبیدن خلقی که خشنودند و خرسند

در دام یک زنجیر زرین، دیدنی نیست

می‌خندی اما گریه دارد حال این شهر

ششصد هزار انسان که برخیزند و خسبند

با بانگ محزون و کهنسال نقاره

دایم وضو را نو کنند و جامه کهنه

از ابروی خورشید، تا چشم ستاره

وز حاصل رنج و تلاش خویش محروم

از زندگی اینجا فروغی نیست، الک

در خشم آن زنجیریان خرد و خسته

خشمی که چون فریادهاشان گشته کم رنگ

با مشت دشمن در گلوهاشان شکسته

واندر سرود بامدادیشان فشرده ست

زینجا سرود زندگی بیرون تراود

همراه گردد با بسی نجوای لب‌ها

با لرزش دل‌های ناراضی هماهنگ

آهسته لغزد بر سکوت نیمشبها

وین است تنها پرتو امید فردا


#مهدی_اخوان_ثالث
#به_مهتابی_که_به_گورستان_میتابید(۳)
#زمستان
۱۰ خرداد سالروز درگذشت محمود اعتمادزاده"م.ا.به‌آذین"

(زاده ۲۳ دی ۱۲۹۳ رشت -- درگذشته ۱۰ خرداد ۱۳۸۵ تهران) فعال سیاسی، نویسنده و مترجم

او شهرتش از زمان ریاست کانون نویسندگان آغاز شد و شروع فعالیت‌های ادبی‌اش را از سال ۱۳۲۰ زمانی که قهرمان مجروح دوران جنگ بود، با انتشار داستان‌های کوتاه آغاز کرد. وی نوشته‌ها و داستانهای کوتاهِ بیشتری در طولِ سالیان پسین به‌رشته تحریر درآورد و با ترجمه آثار بالزاک و شولوخوف و نگارشِ خاطرات و تجربیاتش از زندانهای دهه ۱۳۵۰ به‌حیاتِ ادبی‌اش ادامه داد.
او آموزش ابتدایی را در رشت، سه سال اول متوسطه را در مشهد و سه سال آخر متوسطه را در تهران ادامه داد. در سال ۱۳۱۱ جزو دانشجویان اعزامی ایران به‌فرانسه رفت و تا دی‌ماه ۱۳۱۷ در فرانسه ماند. زبان فرانسوی را آموخت و از دانشکده مهندسی دریایی برِست (Brest) و دانشکده مهندسی ساختمان دریایی در پاریس گواهی‌نامه گرفت.
او پس از بازگشت به ایران به‌نیروی دریایی پیوست و با درجه ستوان دوم مهندس نیروی دریایی در خرمشهر مشغول به‌کار شد. دوسال بعد به‌نیروی دریایی در بندر‌انزلی منتقل شد و ریاست تعمیرگاه این نیرو به‌عهده‌اش گذاشته شد.
وی در چهارم شهریور ۱۳۲۰ در جریان اشغال ایران و بمباران در بندر‌انزلی زخمی برداشت که منجر به‌قطع دست چپ او و اتکایش به.دست راست تا پایان عمر شد. چندی بعد، برای رهایی از قیدهایی که افسر نیروی دریایی بودن برای فعالیت سیاسی و ادبی‌اش ایجاد کرده بود، استعفا داد و سرانجام در بهار ۱۳۲۳ به‌گفته خودش "رشته" توان‌فرسای خدمت نظامی از گردنش باز شد و به‌وزارت فرهنگ انتقال یافت. او سالهایی را به‌تدریس خصوصی زبان فرانسوی، تدریس ریاضی در دبیرستانها و کار در کتابخانه ملی - در دایره روزنامه‌ها و مجلات - گذراند. چند هفته‌ای هم در دوره وزارت دکتر کشاورز، در سال ۱۳۲۵ سمت معاونت فرهنگ گیلان به‌عهده‌اش بود و از آن پس تا پایان عمر، زندگی او به‌فعالیت سیاسی و اجتماعی و به‌ترجمه و نویسندگی گذشت.


#محمود_اعتماد_زاده #به_آذین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبح را آغاز می کنیم
با یگانه خدایی
که در دلهای ماست
و در اعماق وجودمان منزل دارد
خدای عاشقی که
هر روز عشق را
ترویج می کند برکل جهان

هر روزم را با توکل بر نام بزرگت آغاز میکنم
#به نام خدای همه