Forwarded from علوم وفنون ادبی (normohamadi-1976)
سیما، سیم، سمیولوژی
(از قرآن تا یونان)
🔸«سیما» واژهای فارسی است یا عربی؟ برای پیدا کردن پاسخ این پرسش، میتوانیم ابتدا به فرهنگهای لغت فارسی مراجعه کنیم. برای نمونه، به دو فرهنگ دهخدا و سخن سری میزنیم و برچسب (ع) و [عر.] را در مقابل این واژه میبینیم، که به معنای عربی بودن آن است.
🔸در فرهنگهای لغت عربی نیز «سیما» مدخل شده. باید به حروف «سوم» مراجعه کنیم تا آن را بیابیم. در عربی و همچنین در متون کهن فارسی به معنای «نشانه و علامت» است. این کلمه شش بار در قرآن به کار رفته است.
🔸اما ریشهٔ اصلی این واژه از کجاست؟ طبق فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی، نوشتهٔ دکتر محمد حسندوست، سیما از عربی به فارسی راه یافته و «درنهایت، از یونانی: σῆμα 'نشان، علامت، ویژگی، خصیصه' مأخوذ است» (ذیل مدخل «سیما»). آرتور جفری، در واژگان دخیل قرآن، علاوهبراینکه تبار یونانی این واژه را تأیید میکند، میگوید در انجیل نیز از این ریشهٔ یونانی کلمهای به معنای «علامت و نشانهٔ آسمانی» آمده است (با جستوجو، حدود ۲۰ آیه در انجیل یونانی یافتم که این کلمه در آن آمده).
🔸«سیما»ی یونانی با «سیم» به معنای نقره هم در ارتباط است. واژهٔ یونانیاش از همین ریشه بههمراه پیشوند نفی ساخته شده و به معنای «بیعلامت، بینشان، نامسکوک» است که به فارسی میانه (asēm) و سپس به فارسی نو (sīm) راه یافته.
🔸واژههای semiology («نشانهشناسی» در علوم پزشکی) و semiotics («نشانهشناسی» در علوم انسانی) و semantics («معنیشناسی» در علم زبانشناسی) در جزء اول مشترکاند و از σημεῖον یونانی (sēmeîon) ساخته و گرفته شدهاند.
🔸نهایتاً اینکه تبار و اصالت این واژه نه فارسی و نه عربی بلکه یونانی است، اما این واژه را هم فارسی، هم عربی و هم یونانی قلمداد میکنیم، چون در هر سه زبان با قدمتی دیرینه حضور دارد و سه هویت مستقل و مختلف پیدا کرده است.
📎از سرکار خانم شیدا صفوت بابت طرح پرسش دربارهٔ تبار واژهٔ «سیما» سپاسگزارم.
#واژگان #ساختواژه #معنیشناسی #ریشهشناسی #عربی_در_فارسی
https://t.me/amirnormohamadi1976
(از قرآن تا یونان)
🔸«سیما» واژهای فارسی است یا عربی؟ برای پیدا کردن پاسخ این پرسش، میتوانیم ابتدا به فرهنگهای لغت فارسی مراجعه کنیم. برای نمونه، به دو فرهنگ دهخدا و سخن سری میزنیم و برچسب (ع) و [عر.] را در مقابل این واژه میبینیم، که به معنای عربی بودن آن است.
🔸در فرهنگهای لغت عربی نیز «سیما» مدخل شده. باید به حروف «سوم» مراجعه کنیم تا آن را بیابیم. در عربی و همچنین در متون کهن فارسی به معنای «نشانه و علامت» است. این کلمه شش بار در قرآن به کار رفته است.
🔸اما ریشهٔ اصلی این واژه از کجاست؟ طبق فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی، نوشتهٔ دکتر محمد حسندوست، سیما از عربی به فارسی راه یافته و «درنهایت، از یونانی: σῆμα 'نشان، علامت، ویژگی، خصیصه' مأخوذ است» (ذیل مدخل «سیما»). آرتور جفری، در واژگان دخیل قرآن، علاوهبراینکه تبار یونانی این واژه را تأیید میکند، میگوید در انجیل نیز از این ریشهٔ یونانی کلمهای به معنای «علامت و نشانهٔ آسمانی» آمده است (با جستوجو، حدود ۲۰ آیه در انجیل یونانی یافتم که این کلمه در آن آمده).
🔸«سیما»ی یونانی با «سیم» به معنای نقره هم در ارتباط است. واژهٔ یونانیاش از همین ریشه بههمراه پیشوند نفی ساخته شده و به معنای «بیعلامت، بینشان، نامسکوک» است که به فارسی میانه (asēm) و سپس به فارسی نو (sīm) راه یافته.
🔸واژههای semiology («نشانهشناسی» در علوم پزشکی) و semiotics («نشانهشناسی» در علوم انسانی) و semantics («معنیشناسی» در علم زبانشناسی) در جزء اول مشترکاند و از σημεῖον یونانی (sēmeîon) ساخته و گرفته شدهاند.
🔸نهایتاً اینکه تبار و اصالت این واژه نه فارسی و نه عربی بلکه یونانی است، اما این واژه را هم فارسی، هم عربی و هم یونانی قلمداد میکنیم، چون در هر سه زبان با قدمتی دیرینه حضور دارد و سه هویت مستقل و مختلف پیدا کرده است.
📎از سرکار خانم شیدا صفوت بابت طرح پرسش دربارهٔ تبار واژهٔ «سیما» سپاسگزارم.
#واژگان #ساختواژه #معنیشناسی #ریشهشناسی #عربی_در_فارسی
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
Forwarded from علوم وفنون ادبی (normohamadi-1976)
ناهید
🔸واژهٔ «ناهید» در فارسی صورت تحولیافتهٔ «اَناهتیا/آناهیتا» در زبان فارسی باستان است و این صورتِ باستانی در فارسی نو هم دیده میشود.
🔸واژهٔ «اَناهیتا» [anāhita] از سه جزء تشکیل شده: a-n-āhita. در فارسی باستان a- پیشوند منفیساز به معنای «-نا» و -n- همخوان (صامت) میانجی (در واژههایی که با واکه شروع میشوند) و āhita به معنای «عیب و آلودگی و آلایش». بنابراین اناهیتا یعنی «پاک و بیعیب و بیآلایش».
🔸در فارسی میانه، واژهٔ āhid به معنای «عیب و آلودگی» است و -n- همخوان (صامت) میانجی (در واژههایی که با واکه شروع میشوند) و a- پیشوند نفی. بنابراین اَناهید همان معنای اَناهیتا را میدهد: «پاک و بیعیب و بیآلایش».
🔸واژهٔ «ناهید» در فارسی نو صورت تحولیافتهٔ «اَناهید» است که a- از ابتدای آن حذف شده است، نظیر «امرداد» و «اناب»، که تبدیل شدهاند به «مرداد» و «ناب».
🔸با توجه به توضیحات بالا، شاید بتوانیم سیر تحول این واژه را اینچنین ترسیم کنیم:
اَناهیتا (فارسی باستان) ← اَناهید (فارسی میانه) ← ناهید (فارسی نو)
🔸ناهید یا اَناهید یا آناهیتا یکی از خدایان ایرانی است، الههٔ بارندگی و رویش و زایندگی. به روایت کتاب دکتر ژاله آموزگار، قدمت ستایش ناهید بسیار پیشین و حتی به زمان پیش از زردشت میرسد. ناهید همتای ایزدبانو سَرَسوَتی در آیین ودایی، افرودیت، الههٔ عشق و زیبایی در یونان، و ایشتر، الههٔ بابلی، است. ناهید در بالاترین طبقهٔ آسمان جای گزیده است و به فرمان اورمزد باران و برف و تگرگ را فرومیباراند. (تاریخ اساطیری ایران، ذیل مدخل «ناهید/اَناهید»).
📎این روزها به اسطورهها بسیار میاندیشم و به تعبیر جوزف کمبلِ اسطورهشناس در کمند آن اسیر شدهام.
#ریشهشناسی #اسطوره
✍سجاد سرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
🔸واژهٔ «ناهید» در فارسی صورت تحولیافتهٔ «اَناهتیا/آناهیتا» در زبان فارسی باستان است و این صورتِ باستانی در فارسی نو هم دیده میشود.
🔸واژهٔ «اَناهیتا» [anāhita] از سه جزء تشکیل شده: a-n-āhita. در فارسی باستان a- پیشوند منفیساز به معنای «-نا» و -n- همخوان (صامت) میانجی (در واژههایی که با واکه شروع میشوند) و āhita به معنای «عیب و آلودگی و آلایش». بنابراین اناهیتا یعنی «پاک و بیعیب و بیآلایش».
🔸در فارسی میانه، واژهٔ āhid به معنای «عیب و آلودگی» است و -n- همخوان (صامت) میانجی (در واژههایی که با واکه شروع میشوند) و a- پیشوند نفی. بنابراین اَناهید همان معنای اَناهیتا را میدهد: «پاک و بیعیب و بیآلایش».
🔸واژهٔ «ناهید» در فارسی نو صورت تحولیافتهٔ «اَناهید» است که a- از ابتدای آن حذف شده است، نظیر «امرداد» و «اناب»، که تبدیل شدهاند به «مرداد» و «ناب».
🔸با توجه به توضیحات بالا، شاید بتوانیم سیر تحول این واژه را اینچنین ترسیم کنیم:
اَناهیتا (فارسی باستان) ← اَناهید (فارسی میانه) ← ناهید (فارسی نو)
🔸ناهید یا اَناهید یا آناهیتا یکی از خدایان ایرانی است، الههٔ بارندگی و رویش و زایندگی. به روایت کتاب دکتر ژاله آموزگار، قدمت ستایش ناهید بسیار پیشین و حتی به زمان پیش از زردشت میرسد. ناهید همتای ایزدبانو سَرَسوَتی در آیین ودایی، افرودیت، الههٔ عشق و زیبایی در یونان، و ایشتر، الههٔ بابلی، است. ناهید در بالاترین طبقهٔ آسمان جای گزیده است و به فرمان اورمزد باران و برف و تگرگ را فرومیباراند. (تاریخ اساطیری ایران، ذیل مدخل «ناهید/اَناهید»).
📎این روزها به اسطورهها بسیار میاندیشم و به تعبیر جوزف کمبلِ اسطورهشناس در کمند آن اسیر شدهام.
#ریشهشناسی #اسطوره
✍سجاد سرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
Forwarded from علوم وفنون ادبی (normohamadi-1976)
هوشیار و گوشدار
🔸در خط بسیار پیش میآید که صورت نوشتاری واژه با صورتی که تلفظ میشود همخوانی ندارد، مثلاً «خواهر» و «خوش» نوشته میشود و «خاهر» و «خُش» تلفظ میشود. این امر را «املای تاریخی» مینامند.
🔸املای تاریخی صورت کهن تلفظ واژه را نشان میدهد. اینگونه املا شاید برای نوآموزان و آموزگاران زبان کمی ناخوشایند باشد، اما برای زبانشناسان تاریخی و ریشهشناسان دلیلها و دلالتهای راهگشایی دارد.
🔸املای تاریخی مختص زبان فارسی نیست. برای نمونه، میبینم که در زبان فرانسوی یا انگلیسی کلمات به گونهای نوشته میشوند و به گونهٔ دیگری تلفظ میشوند. اما زبان ترکی استانبولی، بهدلیل تازگی خط، با مسئلهٔ املای تاریخی مواجههٔ جدی پیدا نکرده، چون واژهها همانگونه که نوشته میشوند تلفظ میشوند.
🔸در فارسی میانه یا پهلوی، واژهٔ ōšyār (هوشیار) بهشکل wšd’l’ (یعنی هوشدار) نوشته شده است. گویی که «هوشدار» نوشته میشود ولی «هوشیار» خوانده میشود. در اینجا با املای تاریخی مواجهیم و درمییابیم که «یار» در هوشیار ارتباطی به «یاری و یاوری کردن» ندارد، بلکه صورت تحولیافتهٔ «دار» است.
🔸این تحول در واژههای دیگری نیز دیده میشود:
آبدار ← آبیار
دامدار ← دامیار
دهدار ← دهیار
شهردار ← شهریار
🔸باید توجه داشته باشیم که در فارسی نو معمولاً هر دو صورت به کار میروند در دو معنای مختلف، یعنی مثلاً «دهدار» و «دهیار» در فارسی در دو معنای متفاوت به کار میروند (همزمانی)، هرچند که دومی صورت تحولیافتهٔ اولی است (درزمانی).
🔸جزء اول این واژه، یعنی «هوش»، طبق یک احتمال، از «گوش» مشتق شده است. درواقع کسی که گوش دارد، یا گوشدار است، صاحب هوش و هوشداری و هوشیاری هم هست. به قول مولانا،
آدمی فربه شود از راه گوش
جانور فربه شود از حلق و نوش
همچنین در جای دیگر میگوید:
محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست
#واژهشناسی #ریشهشناسی #املای_تاریخی
✍سجاد سرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
🔸در خط بسیار پیش میآید که صورت نوشتاری واژه با صورتی که تلفظ میشود همخوانی ندارد، مثلاً «خواهر» و «خوش» نوشته میشود و «خاهر» و «خُش» تلفظ میشود. این امر را «املای تاریخی» مینامند.
🔸املای تاریخی صورت کهن تلفظ واژه را نشان میدهد. اینگونه املا شاید برای نوآموزان و آموزگاران زبان کمی ناخوشایند باشد، اما برای زبانشناسان تاریخی و ریشهشناسان دلیلها و دلالتهای راهگشایی دارد.
🔸املای تاریخی مختص زبان فارسی نیست. برای نمونه، میبینم که در زبان فرانسوی یا انگلیسی کلمات به گونهای نوشته میشوند و به گونهٔ دیگری تلفظ میشوند. اما زبان ترکی استانبولی، بهدلیل تازگی خط، با مسئلهٔ املای تاریخی مواجههٔ جدی پیدا نکرده، چون واژهها همانگونه که نوشته میشوند تلفظ میشوند.
🔸در فارسی میانه یا پهلوی، واژهٔ ōšyār (هوشیار) بهشکل wšd’l’ (یعنی هوشدار) نوشته شده است. گویی که «هوشدار» نوشته میشود ولی «هوشیار» خوانده میشود. در اینجا با املای تاریخی مواجهیم و درمییابیم که «یار» در هوشیار ارتباطی به «یاری و یاوری کردن» ندارد، بلکه صورت تحولیافتهٔ «دار» است.
🔸این تحول در واژههای دیگری نیز دیده میشود:
آبدار ← آبیار
دامدار ← دامیار
دهدار ← دهیار
شهردار ← شهریار
🔸باید توجه داشته باشیم که در فارسی نو معمولاً هر دو صورت به کار میروند در دو معنای مختلف، یعنی مثلاً «دهدار» و «دهیار» در فارسی در دو معنای متفاوت به کار میروند (همزمانی)، هرچند که دومی صورت تحولیافتهٔ اولی است (درزمانی).
🔸جزء اول این واژه، یعنی «هوش»، طبق یک احتمال، از «گوش» مشتق شده است. درواقع کسی که گوش دارد، یا گوشدار است، صاحب هوش و هوشداری و هوشیاری هم هست. به قول مولانا،
آدمی فربه شود از راه گوش
جانور فربه شود از حلق و نوش
همچنین در جای دیگر میگوید:
محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست
#واژهشناسی #ریشهشناسی #املای_تاریخی
✍سجاد سرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
Forwarded from علوم وفنون ادبی (normohamadi-1976)
جهنم (و دوزخ)
🔸در اینکه واژهٔ «جهنم» از عربی به فارسی آمده اختلافنظری وجود ندارد، اما در اینکه از کدام زبان به عربی راه یافته اختلافنظر وجود دارد. دو احتمال اصلی به قرار زیرند:
۱. «جهنم» از زبان فارسی گرفته شده و معرب واژهٔ «جَهَنّام» یا «هِنّام» است (بنگرید به: مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانی، ذیل مدخل «جهنم»).
۲. «جهنم» از زبان عبری و واژهٔ גֵּיהִנֹּם /ge-hinnom/ گرفته شده. گِ+هینوم یعنی «درهٔ هینّوم». هینوم نام درهای عمیق در نزدیکی اورشلیم است. در این دره برای مولوخ، یکی از خدایان کنعان، آتش میافروختند و قربانی میکردند. یوشیا، پادشاه یهودا، در قرن هفتم پیش از میلاد، دست به اصلاحات دینی زد و پرستش مولوخ را منع کرد و از آن پس این دره مکانی شد برای ریختن فضولات و زبالههای شهر. لفظ «دره» در «جهنمدره» میتواند یادآور درهٔ هینّوم باشد (بنگرید به: فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی، دکتر محمد حسندوست، ذیل مدخل «جهنم»).
🔸در زبان فارسی برای جهنم از کلمهٔ «دوزخ» استفاده میشده و میشود.
در فارسی میانه: dōšaxv
در اوستایی: -daož-ahva
در ایرانی باستان: -dauž-ahva
کلمهٔ °dauž به معنای «بد و زشت» و کلمهٔ -ahva به معنای «هستی و حیات» است. دوزخ یعنی «حیات زشت» یا «هستیِ بد».
📎دربارهٔ معنا و مفهوم جهنم مراجعه کنید به یادداشتی با همین عنوان در کانال الهیاتیک.
#واژهشناسی #ریشهشناسی #تورات #عهد_عتیق
✍سجاد سرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
🔸در اینکه واژهٔ «جهنم» از عربی به فارسی آمده اختلافنظری وجود ندارد، اما در اینکه از کدام زبان به عربی راه یافته اختلافنظر وجود دارد. دو احتمال اصلی به قرار زیرند:
۱. «جهنم» از زبان فارسی گرفته شده و معرب واژهٔ «جَهَنّام» یا «هِنّام» است (بنگرید به: مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانی، ذیل مدخل «جهنم»).
۲. «جهنم» از زبان عبری و واژهٔ גֵּיהִנֹּם /ge-hinnom/ گرفته شده. گِ+هینوم یعنی «درهٔ هینّوم». هینوم نام درهای عمیق در نزدیکی اورشلیم است. در این دره برای مولوخ، یکی از خدایان کنعان، آتش میافروختند و قربانی میکردند. یوشیا، پادشاه یهودا، در قرن هفتم پیش از میلاد، دست به اصلاحات دینی زد و پرستش مولوخ را منع کرد و از آن پس این دره مکانی شد برای ریختن فضولات و زبالههای شهر. لفظ «دره» در «جهنمدره» میتواند یادآور درهٔ هینّوم باشد (بنگرید به: فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی، دکتر محمد حسندوست، ذیل مدخل «جهنم»).
🔸در زبان فارسی برای جهنم از کلمهٔ «دوزخ» استفاده میشده و میشود.
در فارسی میانه: dōšaxv
در اوستایی: -daož-ahva
در ایرانی باستان: -dauž-ahva
کلمهٔ °dauž به معنای «بد و زشت» و کلمهٔ -ahva به معنای «هستی و حیات» است. دوزخ یعنی «حیات زشت» یا «هستیِ بد».
📎دربارهٔ معنا و مفهوم جهنم مراجعه کنید به یادداشتی با همین عنوان در کانال الهیاتیک.
#واژهشناسی #ریشهشناسی #تورات #عهد_عتیق
✍سجاد سرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
Forwarded from علوم وفنون ادبی (normohamadi-1976)
نردبان
🔸خیلی از ما ممکن است، بدون اینکه اصل و ریشۀ یک کلمه را بشناسیم، به تلفظ بزرگترها و قدیمیترها ایراد بگیریم و بخندیم. گاهی هم با قدیمیترها کاری نداریم و خودمان تلفظهای یکدیگر را نادرست میدانیم و به هم تذکر میدهیم. اما ممکن است با اندکی بررسی متوجه شویم که تلفظی که غلط میانگاشتیم چندان هم بیراه نبوده.
🔸نردبان یکی از همان واژههایی است که آن را بهصورت «نوردبان» یا «نوردبام» نیز شنیدهایم. وقتی بهسراغ اصل کلمه میرویم، میفهمیم که این کلمه از دو جزء تشکیل شده که جزء اولش ازقضا همان «نورد» /navard/ است که به «نرد» تبدیل شده. جزء دومش نیز «بان» است که به هر دو صورتِ بام و بان استفاده شده.
🔸«نورد» یا در معنای «چوبی است که چون جولاهان[=بافندگان] جامه بافند بر آن میپیچند» (به نقل از دهخدا) که در این صورت معنای نردبان یعنی چوبی که با آن به بام میروند؛ یا در معنای «نوردیدن و پیمودن» است که در این صورت نردبان وسیلهای است که با آن بام را مینوردند و میپیمایند. پس با اینکه امروزه صورت معیار این کلمه «نردبان» است، تلفظ «نوردبام» یا «نوردبان» که برخی اوقات میشنویم نیز چندان بیمورد نیست و به اصل این کلمه نزدیکتر است.
📎مولانا از این کلمه بسیار استفاده کرده. برای نمونه، در یکی از غزلهای زیبایش با مطلعِ «من از کجا غم و شادی این جهان ز کجا*من از کجا غم باران و ناودان ز کجا» این بیت را گفته:
تو مرغ چارپری تا بر آسمان پری
تو از کجا و ره بام و نردبان ز کجا
📎کاملِ غزل را میتوانید در فرستۀ بعد با صدای دکتر سروش بشنوید.
#واژگان #ریشهشناسی
✍سجاد سرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
🔸خیلی از ما ممکن است، بدون اینکه اصل و ریشۀ یک کلمه را بشناسیم، به تلفظ بزرگترها و قدیمیترها ایراد بگیریم و بخندیم. گاهی هم با قدیمیترها کاری نداریم و خودمان تلفظهای یکدیگر را نادرست میدانیم و به هم تذکر میدهیم. اما ممکن است با اندکی بررسی متوجه شویم که تلفظی که غلط میانگاشتیم چندان هم بیراه نبوده.
🔸نردبان یکی از همان واژههایی است که آن را بهصورت «نوردبان» یا «نوردبام» نیز شنیدهایم. وقتی بهسراغ اصل کلمه میرویم، میفهمیم که این کلمه از دو جزء تشکیل شده که جزء اولش ازقضا همان «نورد» /navard/ است که به «نرد» تبدیل شده. جزء دومش نیز «بان» است که به هر دو صورتِ بام و بان استفاده شده.
🔸«نورد» یا در معنای «چوبی است که چون جولاهان[=بافندگان] جامه بافند بر آن میپیچند» (به نقل از دهخدا) که در این صورت معنای نردبان یعنی چوبی که با آن به بام میروند؛ یا در معنای «نوردیدن و پیمودن» است که در این صورت نردبان وسیلهای است که با آن بام را مینوردند و میپیمایند. پس با اینکه امروزه صورت معیار این کلمه «نردبان» است، تلفظ «نوردبام» یا «نوردبان» که برخی اوقات میشنویم نیز چندان بیمورد نیست و به اصل این کلمه نزدیکتر است.
📎مولانا از این کلمه بسیار استفاده کرده. برای نمونه، در یکی از غزلهای زیبایش با مطلعِ «من از کجا غم و شادی این جهان ز کجا*من از کجا غم باران و ناودان ز کجا» این بیت را گفته:
تو مرغ چارپری تا بر آسمان پری
تو از کجا و ره بام و نردبان ز کجا
📎کاملِ غزل را میتوانید در فرستۀ بعد با صدای دکتر سروش بشنوید.
#واژگان #ریشهشناسی
✍سجاد سرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
Forwarded from علوم وفنون ادبی (normohamadi-1976)
چندش
🔸مصدر «چندیدن» در زبان پهلوی به معنای «لرزیدن» است. «چند» در کلمۀ «بومچندگ» از همین مصدر گرفته شده، کلمهای که در فارسی میانه معادل زمینلرزه بوده. «بوم» (اسم) به معنای زمین + «چند» (بن مضارع) به معنای لرز + «-َگ» (پسوند اسمساز).
🔸با اینکه این مصدر در فارسی معیار از بین رفته، اما همچنان در بعضی گویشها حضور دارد، مثلاً میگویند «از درد به خود میچندم».
🔸از این ریشه یک کلمه هست که در فارسی معیار همچنان باقی مانده: «چندش» که اسم مصدر است. ایرج میرزا میگوید:
بر تنِ او چندشی آمد پدید
پس عرقی گرم به جانش دوید
جالب است که فرهنگ دهخدا در معنای چندش همین معنای لرزیدن را برجسته کرده: «لرز تند که با سرما نبود. لرزش نامطبوعی که در اعصاب آدمی پیدا شود، آنگاه که کاردی یا شیشۀ نوکتیزی را بر شیشه و امثال آن کشند. حالتی نامطبوع که از دیدن جراحتی صعب یا شنیدن آواز کشیده شدن نوکتیزی بر فلز و چوب سخت یا چیزی دیگر مزاجهای عصبانی را دست دهد». اما در فرهنگهای جدیدتر مثل فرهنگ فارسی عمید معنایی آمده که امروزه در ذهن ما متبادر میشود: «حالتی که از دیدن چیزی ناخوشایند به انسان دست بدهد». و از همینجا نیز میتوان به تحول معنایی این واژه پیبرد.
#واژگان #ریشهشناسی
سجادسر گلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
🔸مصدر «چندیدن» در زبان پهلوی به معنای «لرزیدن» است. «چند» در کلمۀ «بومچندگ» از همین مصدر گرفته شده، کلمهای که در فارسی میانه معادل زمینلرزه بوده. «بوم» (اسم) به معنای زمین + «چند» (بن مضارع) به معنای لرز + «-َگ» (پسوند اسمساز).
🔸با اینکه این مصدر در فارسی معیار از بین رفته، اما همچنان در بعضی گویشها حضور دارد، مثلاً میگویند «از درد به خود میچندم».
🔸از این ریشه یک کلمه هست که در فارسی معیار همچنان باقی مانده: «چندش» که اسم مصدر است. ایرج میرزا میگوید:
بر تنِ او چندشی آمد پدید
پس عرقی گرم به جانش دوید
جالب است که فرهنگ دهخدا در معنای چندش همین معنای لرزیدن را برجسته کرده: «لرز تند که با سرما نبود. لرزش نامطبوعی که در اعصاب آدمی پیدا شود، آنگاه که کاردی یا شیشۀ نوکتیزی را بر شیشه و امثال آن کشند. حالتی نامطبوع که از دیدن جراحتی صعب یا شنیدن آواز کشیده شدن نوکتیزی بر فلز و چوب سخت یا چیزی دیگر مزاجهای عصبانی را دست دهد». اما در فرهنگهای جدیدتر مثل فرهنگ فارسی عمید معنایی آمده که امروزه در ذهن ما متبادر میشود: «حالتی که از دیدن چیزی ناخوشایند به انسان دست بدهد». و از همینجا نیز میتوان به تحول معنایی این واژه پیبرد.
#واژگان #ریشهشناسی
سجادسر گلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
Forwarded from علوم وفنون ادبی (normohamadi-1976)
فرنگی
🔸کمی پیشتر، مردم ما نسبت به زبان خودشان حساسیتهایی داشتند. وقتی کالا و محصولات و مواد غذایی از اروپا به ایران میآمد، شباهتی میان آن شیء با محصولی داخلی پیدا میکردند و با اضافه کردن صفت «فرنگی» به آن اسم نامگذاریاش میکردند.
🔸اطلسیفرنگی، توالتفرنگی، توتفرنگی، فلفلفرنگی، کلاهفرنگی، گوجهفرنگی/بادنجانفرنگی، عروسکفرنگی، نخودفرنگی، هویجفرنگی نمونههایی از این نامگذاریاند.
🔸اما زمانیکه ماکارونی و گریپفروت و مانند آن وارد ایران شدند، مردم با اینکه میتوانستند برایشان «رشتهفرنگی» و «دارابیفرنگی» و مانند آن بسازند، ترجیح میدادند واژهٔ خارجیاش را به کار ببرند. فرهنگستان از این صفت چند واژه ساخته: رشتهفرنگی، حلیمفرنگی، سربندی فرنگی.
🔸فرنگی منسوب به فرنگ است. فرنگ یا فرنگستان یعنی اروپا؛ فرنگی یعنی اروپایی. فرنگ از واژهٔ فرانسویِ Franc گرفته شده. «فرانک» به معنای قوم ژرمن است. از آنجا که فرانکها سالها در اروپا غلبه داشتند، ایرانیان و هندیان و عربها مردم اروپا را فرانکی میدانستند. در فارسی: فرنگی؛ در هندی: feringhi؛ در عربی: الإفرنجي و الفرنجي.
🔸احتمالاً این واژه چنین مسیری را طی کرده باشد:
فرانک Franc (فرانسوی باستان) ← افرنج/فرنج (عربی) ← فرنگ (فارسی)
🔸ابوسعیدابوالخیر، خاقانی، نظامی، سعدی، مولانا، شیخ بهایی، هاتف اصفهانی، اوحدی مراغهای، صائب تبریزی و بسیاری دیگر از ادیبان و شاعران در آثار خود از واژهٔ «فرنگ» استفاده کردهاند. برای نمونه، ابوسعید ابوالخیر میگوید:
از باده به روی شیخ رنگ آوردن
اسلام ز جانب فرنگ آوردن
ناقوس به کعبه در درنگ آوردن
بتوان، نتوان تو را به چنگ آوردن
#واژهگزینی #واژهگزینی_مردمی #ریشهشناسی
سجادسرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
🔸کمی پیشتر، مردم ما نسبت به زبان خودشان حساسیتهایی داشتند. وقتی کالا و محصولات و مواد غذایی از اروپا به ایران میآمد، شباهتی میان آن شیء با محصولی داخلی پیدا میکردند و با اضافه کردن صفت «فرنگی» به آن اسم نامگذاریاش میکردند.
🔸اطلسیفرنگی، توالتفرنگی، توتفرنگی، فلفلفرنگی، کلاهفرنگی، گوجهفرنگی/بادنجانفرنگی، عروسکفرنگی، نخودفرنگی، هویجفرنگی نمونههایی از این نامگذاریاند.
🔸اما زمانیکه ماکارونی و گریپفروت و مانند آن وارد ایران شدند، مردم با اینکه میتوانستند برایشان «رشتهفرنگی» و «دارابیفرنگی» و مانند آن بسازند، ترجیح میدادند واژهٔ خارجیاش را به کار ببرند. فرهنگستان از این صفت چند واژه ساخته: رشتهفرنگی، حلیمفرنگی، سربندی فرنگی.
🔸فرنگی منسوب به فرنگ است. فرنگ یا فرنگستان یعنی اروپا؛ فرنگی یعنی اروپایی. فرنگ از واژهٔ فرانسویِ Franc گرفته شده. «فرانک» به معنای قوم ژرمن است. از آنجا که فرانکها سالها در اروپا غلبه داشتند، ایرانیان و هندیان و عربها مردم اروپا را فرانکی میدانستند. در فارسی: فرنگی؛ در هندی: feringhi؛ در عربی: الإفرنجي و الفرنجي.
🔸احتمالاً این واژه چنین مسیری را طی کرده باشد:
فرانک Franc (فرانسوی باستان) ← افرنج/فرنج (عربی) ← فرنگ (فارسی)
🔸ابوسعیدابوالخیر، خاقانی، نظامی، سعدی، مولانا، شیخ بهایی، هاتف اصفهانی، اوحدی مراغهای، صائب تبریزی و بسیاری دیگر از ادیبان و شاعران در آثار خود از واژهٔ «فرنگ» استفاده کردهاند. برای نمونه، ابوسعید ابوالخیر میگوید:
از باده به روی شیخ رنگ آوردن
اسلام ز جانب فرنگ آوردن
ناقوس به کعبه در درنگ آوردن
بتوان، نتوان تو را به چنگ آوردن
#واژهگزینی #واژهگزینی_مردمی #ریشهشناسی
سجادسرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
Forwarded from علوم وفنون ادبی (normohamadi-1976)
نردبان
🔸خیلی از ما ممکن است، بدون اینکه اصل و ریشۀ یک کلمه را بشناسیم، به تلفظ بزرگترها و قدیمیترها ایراد بگیریم و بخندیم. گاهی هم با قدیمیترها کاری نداریم و خودمان تلفظهای یکدیگر را نادرست میدانیم و به هم تذکر میدهیم. اما ممکن است با اندکی بررسی متوجه شویم که تلفظی که غلط میانگاشتیم چندان هم بیراه نبوده.
🔸نردبان یکی از همان واژههایی است که آن را بهصورت «نوردبان» یا «نوردبام» نیز شنیدهایم. وقتی بهسراغ اصل کلمه میرویم، میفهمیم که این کلمه از دو جزء تشکیل شده که جزء اولش ازقضا همان «نورد» /navard/ است که به «نرد» تبدیل شده. جزء دومش نیز «بان» است که به هر دو صورتِ بام و بان استفاده شده.
🔸«نورد» یا در معنای «چوبی است که چون جولاهان[=بافندگان] جامه بافند بر آن میپیچند» (به نقل از دهخدا) که در این صورت معنای نردبان یعنی چوبی که با آن به بام میروند؛ یا در معنای «نوردیدن و پیمودن» است که در این صورت نردبان وسیلهای است که با آن بام را مینوردند و میپیمایند. پس با اینکه امروزه صورت معیار این کلمه «نردبان» است، تلفظ «نوردبام» یا «نوردبان» که برخی اوقات میشنویم نیز چندان بیمورد نیست و به اصل این کلمه نزدیکتر است.
📎مولانا از این کلمه بسیار استفاده کرده. برای نمونه، در یکی از غزلهای زیبایش با مطلعِ «من از کجا غم و شادی این جهان ز کجا*من از کجا غم باران و ناودان ز کجا» این بیت را گفته:
تو مرغ چارپری تا بر آسمان پری
تو از کجا و ره بام و نردبان ز کجا
📎کاملِ غزل را میتوانید در فرستۀ بعد با صدای دکتر سروش بشنوید.
#واژگان #ریشهشناسی
سجادسرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
🔸خیلی از ما ممکن است، بدون اینکه اصل و ریشۀ یک کلمه را بشناسیم، به تلفظ بزرگترها و قدیمیترها ایراد بگیریم و بخندیم. گاهی هم با قدیمیترها کاری نداریم و خودمان تلفظهای یکدیگر را نادرست میدانیم و به هم تذکر میدهیم. اما ممکن است با اندکی بررسی متوجه شویم که تلفظی که غلط میانگاشتیم چندان هم بیراه نبوده.
🔸نردبان یکی از همان واژههایی است که آن را بهصورت «نوردبان» یا «نوردبام» نیز شنیدهایم. وقتی بهسراغ اصل کلمه میرویم، میفهمیم که این کلمه از دو جزء تشکیل شده که جزء اولش ازقضا همان «نورد» /navard/ است که به «نرد» تبدیل شده. جزء دومش نیز «بان» است که به هر دو صورتِ بام و بان استفاده شده.
🔸«نورد» یا در معنای «چوبی است که چون جولاهان[=بافندگان] جامه بافند بر آن میپیچند» (به نقل از دهخدا) که در این صورت معنای نردبان یعنی چوبی که با آن به بام میروند؛ یا در معنای «نوردیدن و پیمودن» است که در این صورت نردبان وسیلهای است که با آن بام را مینوردند و میپیمایند. پس با اینکه امروزه صورت معیار این کلمه «نردبان» است، تلفظ «نوردبام» یا «نوردبان» که برخی اوقات میشنویم نیز چندان بیمورد نیست و به اصل این کلمه نزدیکتر است.
📎مولانا از این کلمه بسیار استفاده کرده. برای نمونه، در یکی از غزلهای زیبایش با مطلعِ «من از کجا غم و شادی این جهان ز کجا*من از کجا غم باران و ناودان ز کجا» این بیت را گفته:
تو مرغ چارپری تا بر آسمان پری
تو از کجا و ره بام و نردبان ز کجا
📎کاملِ غزل را میتوانید در فرستۀ بعد با صدای دکتر سروش بشنوید.
#واژگان #ریشهشناسی
سجادسرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
Forwarded from علوم وفنون ادبی (normohamadi-1976)
کهکشان
🔸کلمۀ «کهکشان» متشکل است از: که+کش+ان.
«کَه» صورت کوتاهشدۀ «کاه» است،
«کِش» ستاک حالِ «کشیدن» است،
و «-ان» هم پسوند.
🔸یا اینطور بگوییم که کهکشان متشکل است از «اسم+صفت حالیه».
صفت حالیه یا ناپایدار، در مقابل صفت مشبهه یا پایدار، از «ستاک حال+ان» ساخته میشود، مانند لرزان، گریان، خندان، تابان، درخشان، جوشان و... .
🔸بعضی صفتهای حالیه بهتنهایی به کار نمیروند، اما وقتی با اسم ترکیب میشوند:
یا قید میسازند، مانند فریادکشان، رقصکنان، پایکوبان؛
یا اسم رویداد، مانند حنابندان، آشتیکنان، یخبندان.
کلمۀ کهکشان هم به همین شیوه ساخته شده، اما اکنون نه قید است نه اسم رویداد.
🔸در قدیم که کاهها را روی اسب و استر میگذاشتند، بخشی از این کاهها از لابهلای بار در مسیر میریخته و رنگِ کاه به جاده روشنی میبخشیده و راه اینگونه «کاهکشان» میشده. یا آنطور که در دهخدا آمده: «این را کهکشان از آن گویند که مشابه بدان است که کسی کاه را در رسن بسته بر زمین ریگآلوده کشد و خطها از آن بر زمین پدید آیند». کهکشانِ پرستاره و سیاره نیز همچون نواری است که آسمان را کاهکشان کرده.
🔸معادل انگلیسی کهکشان galaxy است. وقتی با g کوچک نوشته میشود اشاره به کهکشان دارد و با G بزرگ دلالت میکند به کهکشان راه شیری. این واژه از اصطلاحی یونانی وام گرفته شده. از یونانی به لاتین و از لاتین به فرانسوی و سپس از فرانسوی به انگلیسی راه یافته. معنایش «راه شیری» (Milky Way) است و ماجرایش به افسانهای یونانی بازمیگردد: زئوس پسر خود هرکول را، که از زنی فناپذیر به دنیا آمده بود، بر سینههای همسرش هرا قرار داد تا از شیر هرا بنوشد و فناناپذیر شود. وقتی هرا از خواب بیدار شد، نوزاد ناشناسی را دید که در حال نوشیدن شیر است. هرا نوزاد را پس زد و در اثر این حرکت مقداری از شیر او به آسمان پاشید و راه شیری پدید آمد.
#واژگان #ساختواژه #ریشهشناسی
سجادسرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
🔸کلمۀ «کهکشان» متشکل است از: که+کش+ان.
«کَه» صورت کوتاهشدۀ «کاه» است،
«کِش» ستاک حالِ «کشیدن» است،
و «-ان» هم پسوند.
🔸یا اینطور بگوییم که کهکشان متشکل است از «اسم+صفت حالیه».
صفت حالیه یا ناپایدار، در مقابل صفت مشبهه یا پایدار، از «ستاک حال+ان» ساخته میشود، مانند لرزان، گریان، خندان، تابان، درخشان، جوشان و... .
🔸بعضی صفتهای حالیه بهتنهایی به کار نمیروند، اما وقتی با اسم ترکیب میشوند:
یا قید میسازند، مانند فریادکشان، رقصکنان، پایکوبان؛
یا اسم رویداد، مانند حنابندان، آشتیکنان، یخبندان.
کلمۀ کهکشان هم به همین شیوه ساخته شده، اما اکنون نه قید است نه اسم رویداد.
🔸در قدیم که کاهها را روی اسب و استر میگذاشتند، بخشی از این کاهها از لابهلای بار در مسیر میریخته و رنگِ کاه به جاده روشنی میبخشیده و راه اینگونه «کاهکشان» میشده. یا آنطور که در دهخدا آمده: «این را کهکشان از آن گویند که مشابه بدان است که کسی کاه را در رسن بسته بر زمین ریگآلوده کشد و خطها از آن بر زمین پدید آیند». کهکشانِ پرستاره و سیاره نیز همچون نواری است که آسمان را کاهکشان کرده.
🔸معادل انگلیسی کهکشان galaxy است. وقتی با g کوچک نوشته میشود اشاره به کهکشان دارد و با G بزرگ دلالت میکند به کهکشان راه شیری. این واژه از اصطلاحی یونانی وام گرفته شده. از یونانی به لاتین و از لاتین به فرانسوی و سپس از فرانسوی به انگلیسی راه یافته. معنایش «راه شیری» (Milky Way) است و ماجرایش به افسانهای یونانی بازمیگردد: زئوس پسر خود هرکول را، که از زنی فناپذیر به دنیا آمده بود، بر سینههای همسرش هرا قرار داد تا از شیر هرا بنوشد و فناناپذیر شود. وقتی هرا از خواب بیدار شد، نوزاد ناشناسی را دید که در حال نوشیدن شیر است. هرا نوزاد را پس زد و در اثر این حرکت مقداری از شیر او به آسمان پاشید و راه شیری پدید آمد.
#واژگان #ساختواژه #ریشهشناسی
سجادسرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)