Forwarded from اتچ بات
از هر چه #فرار کنید روزی #شکارتان خواهد کرد.
وقتی احساس #اضطراب و نگرانی دارید، تظاهر نکنید که اضطراب ندارید. این کار #لایهی دیگری به اضطرابتان #میافزاید.
هر چه که از آن فرار کنید، روزی شکارتان خواهد کرد.
احساسات #منفی خود را #مخفی نکنید، حواس خود را #پرت نکنید. #وانمود_نکنید که خوبید.
خوردن، نوشیدن، خرید کردن، قرص خوردن، پر حرفی کردن، سوت زدن، بدون فکر این طرف و آن طرف رفتن، پیامها را چک کردن یا با دوستی تماس گرفتن، تلاش برای کنترل همه چیز در اطرافتان، حول داستانِ «من و زندگی پرمشغله من» چرخیدن، همه اینها راههایی است برای #انکار_اضطرابتان. راهی برای #ترک خویشتن.
#نفس بکشید. #پایتان را روی زمین و بالا و پایین رفتن قفسه سینهتان را با هر تنفس احساس کنید. به اضطرابتان و به این که چگونه از آن #خلاص شوید فکر نکنید. این تنها یک #الگوی قدیمی است.
اضطرابتان را کاملاً احساس کنید. جایش را در بدنتان #شناسایی کنید:
در شکم؟
قفسه سینه؟
گلو؟
سر؟
به کلمه «اضطراب» توجه #نکنید. مستقیم آن احساس زنده را لحظه به لحظه #حس کنید. بدون تلاش برای #متوقف کردن یا #خلاص شدن ازش.
حتی بدون #امید به این که برطرف شود. به خودتان اجازه دهید نسبت به چیزی که در بدنتان در این لحظه میگذرد آگاه باشید. نسبت به احساس فیزیکی این لحظه.
از گذشته و آینده #بیرون بیایید و در اکنون #شیرجه بزنید. از درون احساساتتان نفس_بکشید. با نفس، با #اکسیژن، با زندگی، با توجه و مهربانی به خودتان، آن احساس رو به #رسمیت بشناسید. به احساسات خود نشان دهید که اجازه دارند #وجود داشته باشند، که آنها هم #بخشی از زندگی هستند، که شما هیچ برنامهای برای نابودی آنها ندارید و آنها فعلا میتوانند همانجا #بمانند.
اگر احساسات_درونیتان #غوغا کردند، اگر در آسمان هوشیاریتان ابرهای #فکر و خیال زیادی جمع شده، این #عالیه !
سعی نکنید افکار رو #متوقف کنید و یا آن صداها، تصاویر، خاطرات، رویاها رو #ساکت کنید. این کار اضطرابتان را #بیشتر میکند. فقط فکر است که میخواهد فکر را #متوقف کند.
#آسمانی باشید که در آن، ابرهای تفکر #مجاز به پروازند. افکار واقعی #نیستند. و شما افکارتان نیستید. آنها فقط صدا و تصویرند.
@kheradedaroun
وقتی احساس #اضطراب و نگرانی دارید، تظاهر نکنید که اضطراب ندارید. این کار #لایهی دیگری به اضطرابتان #میافزاید.
هر چه که از آن فرار کنید، روزی شکارتان خواهد کرد.
احساسات #منفی خود را #مخفی نکنید، حواس خود را #پرت نکنید. #وانمود_نکنید که خوبید.
خوردن، نوشیدن، خرید کردن، قرص خوردن، پر حرفی کردن، سوت زدن، بدون فکر این طرف و آن طرف رفتن، پیامها را چک کردن یا با دوستی تماس گرفتن، تلاش برای کنترل همه چیز در اطرافتان، حول داستانِ «من و زندگی پرمشغله من» چرخیدن، همه اینها راههایی است برای #انکار_اضطرابتان. راهی برای #ترک خویشتن.
#نفس بکشید. #پایتان را روی زمین و بالا و پایین رفتن قفسه سینهتان را با هر تنفس احساس کنید. به اضطرابتان و به این که چگونه از آن #خلاص شوید فکر نکنید. این تنها یک #الگوی قدیمی است.
اضطرابتان را کاملاً احساس کنید. جایش را در بدنتان #شناسایی کنید:
در شکم؟
قفسه سینه؟
گلو؟
سر؟
به کلمه «اضطراب» توجه #نکنید. مستقیم آن احساس زنده را لحظه به لحظه #حس کنید. بدون تلاش برای #متوقف کردن یا #خلاص شدن ازش.
حتی بدون #امید به این که برطرف شود. به خودتان اجازه دهید نسبت به چیزی که در بدنتان در این لحظه میگذرد آگاه باشید. نسبت به احساس فیزیکی این لحظه.
از گذشته و آینده #بیرون بیایید و در اکنون #شیرجه بزنید. از درون احساساتتان نفس_بکشید. با نفس، با #اکسیژن، با زندگی، با توجه و مهربانی به خودتان، آن احساس رو به #رسمیت بشناسید. به احساسات خود نشان دهید که اجازه دارند #وجود داشته باشند، که آنها هم #بخشی از زندگی هستند، که شما هیچ برنامهای برای نابودی آنها ندارید و آنها فعلا میتوانند همانجا #بمانند.
اگر احساسات_درونیتان #غوغا کردند، اگر در آسمان هوشیاریتان ابرهای #فکر و خیال زیادی جمع شده، این #عالیه !
سعی نکنید افکار رو #متوقف کنید و یا آن صداها، تصاویر، خاطرات، رویاها رو #ساکت کنید. این کار اضطرابتان را #بیشتر میکند. فقط فکر است که میخواهد فکر را #متوقف کند.
#آسمانی باشید که در آن، ابرهای تفکر #مجاز به پروازند. افکار واقعی #نیستند. و شما افکارتان نیستید. آنها فقط صدا و تصویرند.
@kheradedaroun
Telegram
attach 📎
تو همونی هستی که هر روز صبح باهاش بیدار میشم
کسی که با او #نفس می کشم،
کسی که هر ضربان قلبش را مال خودم می دانم.
تو کسی هستی که با او راه می روم،
کسی که با او صحبت می کنم و می خوانم،
کسی که در هر لحظه بیداری هر روز #مقدس با من می ماند.
تو همونی هستی که باهاش مریض میشم، اونی که باهاش گریه میکنم،
اونی که خشم و شادی و شک اش مثل آتش در من #موج میزند.
تو همان کسی هستی که با او خواهم #مرد و به آغوشش باز #خواهم گشت.
تو #همانی هستی که در هر #صورت میبینم،
از میان هر جفت چشم #میدرخشی، در سکوتها، دنبالههای غبار و فضاهای سایهبان میدرخشی.
تو همراه همیشگی من، خانه ی من، دلیل من، شادی من، زندگی من هستی.
ما نمی توانیم #تقسیم شویم، نمی توانیم دو نفر باشیم و حتی #یک برای ما خیلی دور است.
من این آهنگ را برای خودم می خوانم،
در آهنگ #ناپدید می شوم و هرگز #تنها نیستم...
کسی که با او #نفس می کشم،
کسی که هر ضربان قلبش را مال خودم می دانم.
تو کسی هستی که با او راه می روم،
کسی که با او صحبت می کنم و می خوانم،
کسی که در هر لحظه بیداری هر روز #مقدس با من می ماند.
تو همونی هستی که باهاش مریض میشم، اونی که باهاش گریه میکنم،
اونی که خشم و شادی و شک اش مثل آتش در من #موج میزند.
تو همان کسی هستی که با او خواهم #مرد و به آغوشش باز #خواهم گشت.
تو #همانی هستی که در هر #صورت میبینم،
از میان هر جفت چشم #میدرخشی، در سکوتها، دنبالههای غبار و فضاهای سایهبان میدرخشی.
تو همراه همیشگی من، خانه ی من، دلیل من، شادی من، زندگی من هستی.
ما نمی توانیم #تقسیم شویم، نمی توانیم دو نفر باشیم و حتی #یک برای ما خیلی دور است.
من این آهنگ را برای خودم می خوانم،
در آهنگ #ناپدید می شوم و هرگز #تنها نیستم...
Forwarded from اتچ بات
یادت باشد:
هیچ احساسی واقعا #غیر قابل تحمل نیست.
وقتی در آن احساس #نفس میکشی، همان نفَست آن را قابل تحمل می کند.
#حضورت
#شناختت
#عشقت..
بله، به نظر غیر قابل تحمل می آید. چون درباره اش فکر می کنی، #مقاومت می کنی و البته این تقصیر تو نیست.
درسته، احساسات می توانند بسیار دردناک، شدید، ترسناک و بزرگ باشند.
میتوانند افکار بسیاری را تحریک کنند مثل:
این احساس من را #می کُشد،
نمیتوانم #تحمل کنم،
این خیلی زیاده،
خیلی #خطرناکه،
خیلی #ناامنه،
این غلطه
غیر قابل تحمله
ولی تو داری #تحملش می کنی، حتی زمانی که به نظر غیر قابل تحمل می آید. حتی زمانی که فکر می کنی در آینده نمیتوانی #تحملش کنی.
تو اکنون، همین الان داری تحملش می کنی.
میبینی؟
و چیزی #عظیم تر دارد تو را حمل می کند. تو را نگاه می دارد. #حمایتت می کند. تو را تاب می آورد.
من غیر قابل تحمل ترین افکار و احساسات را درون خود #تجربه کرده ام.
خشم. تهدید. سوگ عمیق و بی نهایت، تنهایی.
و هر گاه که به درون آن چاه سیاه و تاریک افتادم فکر کردم که دارم می میرم و از بین میروم. ولی آن طور نشد.
من به جایی رسیدم که دیدم #سیاه ترین و افسرده ترین حالت های درونم هم قابل تحمل بوده اند.
قابل تحمل، امن، دوست داشتنی و خِیر،
و همه شان از #هیچ چیز ساخته نشده اند مگر نور...
احساس تو قابل تحمل است اما فقط لحظه به لحظه، نفس به نفس
فقط در پناه لحظه اکنون
پس این لحظه را #ببلع
به آرامی
با یک حضور عاشقانه...
#جف
@kheradedaroun
هیچ احساسی واقعا #غیر قابل تحمل نیست.
وقتی در آن احساس #نفس میکشی، همان نفَست آن را قابل تحمل می کند.
#حضورت
#شناختت
#عشقت..
بله، به نظر غیر قابل تحمل می آید. چون درباره اش فکر می کنی، #مقاومت می کنی و البته این تقصیر تو نیست.
درسته، احساسات می توانند بسیار دردناک، شدید، ترسناک و بزرگ باشند.
میتوانند افکار بسیاری را تحریک کنند مثل:
این احساس من را #می کُشد،
نمیتوانم #تحمل کنم،
این خیلی زیاده،
خیلی #خطرناکه،
خیلی #ناامنه،
این غلطه
غیر قابل تحمله
ولی تو داری #تحملش می کنی، حتی زمانی که به نظر غیر قابل تحمل می آید. حتی زمانی که فکر می کنی در آینده نمیتوانی #تحملش کنی.
تو اکنون، همین الان داری تحملش می کنی.
میبینی؟
و چیزی #عظیم تر دارد تو را حمل می کند. تو را نگاه می دارد. #حمایتت می کند. تو را تاب می آورد.
من غیر قابل تحمل ترین افکار و احساسات را درون خود #تجربه کرده ام.
خشم. تهدید. سوگ عمیق و بی نهایت، تنهایی.
و هر گاه که به درون آن چاه سیاه و تاریک افتادم فکر کردم که دارم می میرم و از بین میروم. ولی آن طور نشد.
من به جایی رسیدم که دیدم #سیاه ترین و افسرده ترین حالت های درونم هم قابل تحمل بوده اند.
قابل تحمل، امن، دوست داشتنی و خِیر،
و همه شان از #هیچ چیز ساخته نشده اند مگر نور...
احساس تو قابل تحمل است اما فقط لحظه به لحظه، نفس به نفس
فقط در پناه لحظه اکنون
پس این لحظه را #ببلع
به آرامی
با یک حضور عاشقانه...
#جف
@kheradedaroun
Telegram
attach 📎
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هنگام #مراقبه، تنها کار تو این است که نسبت به آنچه که در این لحظه برمی خیزد #کنجکاو باشی.
سعی نکن که از هیچ کدام از تجربیاتت #خلاص شوی.
افکار دیوانه کننده: تنها #نگاهشان کن
احساسات نامطلوب: فقط در آنها #نفس بکش. با آنها #گریه کن. #بخند.
حتی به آن بخشی از وجودت که از مراقبه کردن #بیزار است هم عشق بورز؛ آن بچه ای که نمیتواند ساکن بنشیند و میخواهد جای #دیگری باشد.
آن بچه ای که به خاطر افکار #غیرمعنوی و احساسات #منفی اش احساس گناه و خجالت می کند.
کودکی که شدیداً دلش میخواد از این جا #فرار کند و کار دیگری انجام دهد.
با آغوشی باز آنها را در #بر بگیر.
در آنها نفس بکش و به آنها #عشق بورز
در مراقبه، هر چه که #نامطلوب است؛ خواستنی است.
حتی مقاومت تو، #مقدس است.
@kheradedaroun
سعی نکن که از هیچ کدام از تجربیاتت #خلاص شوی.
افکار دیوانه کننده: تنها #نگاهشان کن
احساسات نامطلوب: فقط در آنها #نفس بکش. با آنها #گریه کن. #بخند.
حتی به آن بخشی از وجودت که از مراقبه کردن #بیزار است هم عشق بورز؛ آن بچه ای که نمیتواند ساکن بنشیند و میخواهد جای #دیگری باشد.
آن بچه ای که به خاطر افکار #غیرمعنوی و احساسات #منفی اش احساس گناه و خجالت می کند.
کودکی که شدیداً دلش میخواد از این جا #فرار کند و کار دیگری انجام دهد.
با آغوشی باز آنها را در #بر بگیر.
در آنها نفس بکش و به آنها #عشق بورز
در مراقبه، هر چه که #نامطلوب است؛ خواستنی است.
حتی مقاومت تو، #مقدس است.
@kheradedaroun
#پشیمان_نباش
برای تمام رویاهای از دست رفته سوگواری #کن
اما پشیمان #نباش
پشیمانی فقط یک #دروغ رقّتانگیز است.
تو نمیتوانی گذشته را #تغییر دهی.
تو همانی بودی که بودی،
همه چیز همانی بود که بود،
هیچ چیز نمیتوانست غیر از چیزی که بود ،باشد. دوست من،
حرفم را #باور کن،
تو همیشه میتوانی دوباره #شروع کنی،
مهم نیست قبلا چه اتفاقی افتاده است، میتوانی دوباره شروع کنی،
امروز و اینجا برای #توست،
میتوانی یک قدم کوچک برداری،
یک تصمیم کوچک بگیری،
حرفی را بزنی که هیچگاه #جرات نکردی به زبان بیاوری،
بگذار آن خویش ِ قدیمی #بمیرد
بگذار خویشی جدید #متولد شود
آن الگوی بر مبنای ترس را در هم #شکن،
از منطقه امن خودت بیرون بیا،
اگر لازم است چیزی را اصلاح کن،
اگر لازم است عذرخواهی کن،
اما به لحظه حال #بازگرد
همیشه باید به این لحظه #برگردی،
باید در لحظه حال #نفس بکشی،
در لحظه حال #قدم برداری،
هر چه را در لحظه حال احساس می کنی، احساس کن،
در لحظه حال #بخند و #گریه کن،
در برابر لحظه حال #زانو بزن و زندگیات را به آن اختصاص بده….
گذشته #مُرده است دوست من،
و تو برای شروع دوباره، در #بهترین جا هستی…
@kheradedaroun
برای تمام رویاهای از دست رفته سوگواری #کن
اما پشیمان #نباش
پشیمانی فقط یک #دروغ رقّتانگیز است.
تو نمیتوانی گذشته را #تغییر دهی.
تو همانی بودی که بودی،
همه چیز همانی بود که بود،
هیچ چیز نمیتوانست غیر از چیزی که بود ،باشد. دوست من،
حرفم را #باور کن،
تو همیشه میتوانی دوباره #شروع کنی،
مهم نیست قبلا چه اتفاقی افتاده است، میتوانی دوباره شروع کنی،
امروز و اینجا برای #توست،
میتوانی یک قدم کوچک برداری،
یک تصمیم کوچک بگیری،
حرفی را بزنی که هیچگاه #جرات نکردی به زبان بیاوری،
بگذار آن خویش ِ قدیمی #بمیرد
بگذار خویشی جدید #متولد شود
آن الگوی بر مبنای ترس را در هم #شکن،
از منطقه امن خودت بیرون بیا،
اگر لازم است چیزی را اصلاح کن،
اگر لازم است عذرخواهی کن،
اما به لحظه حال #بازگرد
همیشه باید به این لحظه #برگردی،
باید در لحظه حال #نفس بکشی،
در لحظه حال #قدم برداری،
هر چه را در لحظه حال احساس می کنی، احساس کن،
در لحظه حال #بخند و #گریه کن،
در برابر لحظه حال #زانو بزن و زندگیات را به آن اختصاص بده….
گذشته #مُرده است دوست من،
و تو برای شروع دوباره، در #بهترین جا هستی…
@kheradedaroun
ادامه پست قبل
از دست دادن، #ناامیدی، از هم پاشیدنِ امیدها و آیندهي در همشکسته.
من تاریکی را #جشن میگیرم و در آن می آسایم.
اجازه میدهم تا شب هستهي وجودم را لمس کند.
شب را به عنوان معشوق خویش #برمیگزینم.
من با قلبْشکستهها میگریم.
با آنها که توسط دنیا مورد خشونت واقع شدهاند، #نادیده گرفته شدهاند و مورد تهاجم قرار گرفتهاند، تا #بهشت میگریم.
من موفقیت زنان و مردان را #جشن میگیرم و هنگام زمین خوردنشان، در کنارشان میمانم.
من #تنها هستم و نمیتوانم خود را از #انسانیت دور کنم.
من هیچ چیز نیستم و همه چیز را با عشق و کنجکاوی #لبریز میکنم.
من در تضادِ وجودِ خویش #نفس میکشم.
در ضدیتها و ناهنجاری ها نفسِ خویش را #بیرون میدهم
و همه وجودم با #رازی ابدی به لرزه میافتد.
و من در درونِ خویش، شادم.
بله، بودنِ من منبع #عمیقترینِ شادیهاست
اگر امروز، #آخرین روز زندگی من باشد، اگر این #آخرین پیادهروی من در این خیابان باشد، بگذار تنها با شکرگزاری بر لبهایم، با عشق در قلبم، و با حیرتی کودکانه از #آسیبپذیری خویش، از آن بگذرم.
من خویش را به #سکوت میبخشم.
@kheradedaroun
از دست دادن، #ناامیدی، از هم پاشیدنِ امیدها و آیندهي در همشکسته.
من تاریکی را #جشن میگیرم و در آن می آسایم.
اجازه میدهم تا شب هستهي وجودم را لمس کند.
شب را به عنوان معشوق خویش #برمیگزینم.
من با قلبْشکستهها میگریم.
با آنها که توسط دنیا مورد خشونت واقع شدهاند، #نادیده گرفته شدهاند و مورد تهاجم قرار گرفتهاند، تا #بهشت میگریم.
من موفقیت زنان و مردان را #جشن میگیرم و هنگام زمین خوردنشان، در کنارشان میمانم.
من #تنها هستم و نمیتوانم خود را از #انسانیت دور کنم.
من هیچ چیز نیستم و همه چیز را با عشق و کنجکاوی #لبریز میکنم.
من در تضادِ وجودِ خویش #نفس میکشم.
در ضدیتها و ناهنجاری ها نفسِ خویش را #بیرون میدهم
و همه وجودم با #رازی ابدی به لرزه میافتد.
و من در درونِ خویش، شادم.
بله، بودنِ من منبع #عمیقترینِ شادیهاست
اگر امروز، #آخرین روز زندگی من باشد، اگر این #آخرین پیادهروی من در این خیابان باشد، بگذار تنها با شکرگزاری بر لبهایم، با عشق در قلبم، و با حیرتی کودکانه از #آسیبپذیری خویش، از آن بگذرم.
من خویش را به #سکوت میبخشم.
@kheradedaroun
#پایانی در کار نیست.
هیچ چیز باشکوه تر از #آغازِ مسیر نیست. قلبت با امکانات #اوج می گیرد، اولین گام کودکانه را در #ناشناخته بر می داری. لرزان اما زنده قدم می زنی.
آن هرگز درمورد رسیدن به انتها و خط پایان #نبود. بلکه همیشه درمورد عاشق شدن به شروع بود. و زندگی همیشه یک #آغاز است. هر گام، هر نفس، هر روزِ کاملاً تازه، هر دعوتی به تسلیم، هر غروب، هر طلوع، هر موج شادی و اندوه، هر فرصتی برای #اعتماد.
امواج اقیانوس پایان #نمیگیرند. آنها فقط به اقیانوسشان، به منبعشان باز #میگردند، دوباره ظاهر می شوند، فرو می افتند، همچون بچه های بینهایت #بازی می کنند، در عشقی ناگفتتی می افتند. از منظر منبع اصلاً هیچ چیزی جز رقص #رخ نداده است. در این وسعتِ حضور، آغازها پایانند و پایانها آغاز.
ما در تقاطعِ جاده ها #دیدار می کنیم. من شما را نمی شناسم و شما مرا نمی شناسید. ما توسط سرنوشت یا شانس کنار هم آورده #شده ایم و در اعماق اقیانوس #می رقصیم.
اگر #اکسیژن تو تمام شود، من تو را #نفس می کشم.
@kheradedaroun
هیچ چیز باشکوه تر از #آغازِ مسیر نیست. قلبت با امکانات #اوج می گیرد، اولین گام کودکانه را در #ناشناخته بر می داری. لرزان اما زنده قدم می زنی.
آن هرگز درمورد رسیدن به انتها و خط پایان #نبود. بلکه همیشه درمورد عاشق شدن به شروع بود. و زندگی همیشه یک #آغاز است. هر گام، هر نفس، هر روزِ کاملاً تازه، هر دعوتی به تسلیم، هر غروب، هر طلوع، هر موج شادی و اندوه، هر فرصتی برای #اعتماد.
امواج اقیانوس پایان #نمیگیرند. آنها فقط به اقیانوسشان، به منبعشان باز #میگردند، دوباره ظاهر می شوند، فرو می افتند، همچون بچه های بینهایت #بازی می کنند، در عشقی ناگفتتی می افتند. از منظر منبع اصلاً هیچ چیزی جز رقص #رخ نداده است. در این وسعتِ حضور، آغازها پایانند و پایانها آغاز.
ما در تقاطعِ جاده ها #دیدار می کنیم. من شما را نمی شناسم و شما مرا نمی شناسید. ما توسط سرنوشت یا شانس کنار هم آورده #شده ایم و در اعماق اقیانوس #می رقصیم.
اگر #اکسیژن تو تمام شود، من تو را #نفس می کشم.
@kheradedaroun
انسانی که خیر #کل انسانها را نمیخواهدپس خیر فرد و گروه خاصی را هم #نمیخواهد.
شما وقتی در بند خیر افراد #خاصی هستید، در حقیقت به #تعلقات خودتان میاندیشید، نه به خیر آن انسانها، این خیر ریشهای در عشق ندارد بلکه #نفس است.
@kheradedaroun
شما وقتی در بند خیر افراد #خاصی هستید، در حقیقت به #تعلقات خودتان میاندیشید، نه به خیر آن انسانها، این خیر ریشهای در عشق ندارد بلکه #نفس است.
@kheradedaroun
Forwarded from عکس نگار
دوست من،
من نمی دانم چگونه #کمکت کنم،
#نمیدانم چگونه دردت را کم کنم،
نمیدانم چگونه سردرد، ترس، اندوه و اشتیاقی را که اعماق وجودت را میسوزاند از میان بردارم
من هم این مهمانان را #میشناسم.
و هرگز راهی را #نیافتم که آنها را در خودم نابود کنم!!
من هم به اندازه شما شکسته و گم گشته هستم.
بله، من هم احساس تنهایی و اشتیاقی را که از آن صحبت میکنید میشناسم،
من سالها از دردهایم #فرار کردم،
همه راه حلها را #امتحان کردم و اعتیاد را نیز امتحان کردم
تلاش کردم تا تنهاییام را با الکل، سکس و غذا از میان بردارم
سعی کردم تا با شلوغ کردن اطرافم با آدمها، حواسم را #پرت کنم.
به انسان ها #عادت کردم اما همچنان تنهایی مرا تسخیر میکرد.
تلاش کردم تا با مذهب، معنویت، تعصب، باور و امید واهی خودم را #هیپنوتیزم کنم،
زمانهایی بود که بسیار به خودکشی #نزدیک بودم
زمان.هایی که ظاهرا تنها #جواب ممکن، خودکشی بود.
تلاش کردم تا با دارو تنهاییام را از #میان بردارم، نادیدهاش بگیرم، خودم را در کار و فعالیتهای بی فایده دفن کنم،
به خودم التماس میکردم: فقط #حرکت کن. نایست.
با این حال، تنهایی در نیمه شب در بر میزد
تنهاییام را میدیدم که در خیالبافیهای روزنه و کابوسهای شبانه بر در میزد.
آن قدر #فرار کردم تا پاهایم زخمی و خونین شد،
آن قدر فرار کردم که دیگر #نمیتوانستم فرار کنم
و سپس زندگی مرا وادار به توقف کرد.
در میان بیماری، خستگی، و هجوم درد
تنها زمانی که #توقف کردم، #شفای من آغاز شد،
من به سمت #تنهایی خود بازگشتم و اجازه دادم وجودم را #انباشته کند.
فکر کردم که #میمیرم اما در بطن تنهایی، من فقط عشق یافتم و زندگی بیشتر و نور بیشتر
و اتصالی #عمیق تر با لطف زندگی
این تاریکیِ درون من، تنها یک کودک گم شده بود که نیاز به عشق داشت.
تنها بود و منتظر من بود،
و این یک وصال زیبا بود.
حالا من و تنهایی، با هم مانند «من یک نفر» زندگی میکنیم،
با هم #نفس میکشیم و با هم در میان علفزار راه میرویم،
زیر آسمان مینشینیم و میخندیم و میگریم.
من عشق را در #تاریکی یافتهام.
حالا دوست من
من در کنارت #مینشینم، ساکن، حاضر، اینجا
من ترست را #میبینم، شکستگی باشکوهت و قلب مشتاقت را میبینم و در برابر این هدایا، و این ابعادِ پر قدرت تو #تعظیم میکنم.
من به توانایی تو برای ملاقات با خودت ایمان دارم.
خودت را #ملاقات کن...
من هیچ علاقهای به #اصلاح تو ندارم،
نمی دانم چگونه کمکت کنم
اما در آن نقطهی #بیچارگیِ تو، شعلهي شفا را میبینم.
نه من نمیتوانم #اصلاحت کنم،
اما میتوانم #عاشقت باشم،
همان قدر که عاشق خودم هستم!
که بسیار #زیاد است.
@kheradedaroun
من نمی دانم چگونه #کمکت کنم،
#نمیدانم چگونه دردت را کم کنم،
نمیدانم چگونه سردرد، ترس، اندوه و اشتیاقی را که اعماق وجودت را میسوزاند از میان بردارم
من هم این مهمانان را #میشناسم.
و هرگز راهی را #نیافتم که آنها را در خودم نابود کنم!!
من هم به اندازه شما شکسته و گم گشته هستم.
بله، من هم احساس تنهایی و اشتیاقی را که از آن صحبت میکنید میشناسم،
من سالها از دردهایم #فرار کردم،
همه راه حلها را #امتحان کردم و اعتیاد را نیز امتحان کردم
تلاش کردم تا تنهاییام را با الکل، سکس و غذا از میان بردارم
سعی کردم تا با شلوغ کردن اطرافم با آدمها، حواسم را #پرت کنم.
به انسان ها #عادت کردم اما همچنان تنهایی مرا تسخیر میکرد.
تلاش کردم تا با مذهب، معنویت، تعصب، باور و امید واهی خودم را #هیپنوتیزم کنم،
زمانهایی بود که بسیار به خودکشی #نزدیک بودم
زمان.هایی که ظاهرا تنها #جواب ممکن، خودکشی بود.
تلاش کردم تا با دارو تنهاییام را از #میان بردارم، نادیدهاش بگیرم، خودم را در کار و فعالیتهای بی فایده دفن کنم،
به خودم التماس میکردم: فقط #حرکت کن. نایست.
با این حال، تنهایی در نیمه شب در بر میزد
تنهاییام را میدیدم که در خیالبافیهای روزنه و کابوسهای شبانه بر در میزد.
آن قدر #فرار کردم تا پاهایم زخمی و خونین شد،
آن قدر فرار کردم که دیگر #نمیتوانستم فرار کنم
و سپس زندگی مرا وادار به توقف کرد.
در میان بیماری، خستگی، و هجوم درد
تنها زمانی که #توقف کردم، #شفای من آغاز شد،
من به سمت #تنهایی خود بازگشتم و اجازه دادم وجودم را #انباشته کند.
فکر کردم که #میمیرم اما در بطن تنهایی، من فقط عشق یافتم و زندگی بیشتر و نور بیشتر
و اتصالی #عمیق تر با لطف زندگی
این تاریکیِ درون من، تنها یک کودک گم شده بود که نیاز به عشق داشت.
تنها بود و منتظر من بود،
و این یک وصال زیبا بود.
حالا من و تنهایی، با هم مانند «من یک نفر» زندگی میکنیم،
با هم #نفس میکشیم و با هم در میان علفزار راه میرویم،
زیر آسمان مینشینیم و میخندیم و میگریم.
من عشق را در #تاریکی یافتهام.
حالا دوست من
من در کنارت #مینشینم، ساکن، حاضر، اینجا
من ترست را #میبینم، شکستگی باشکوهت و قلب مشتاقت را میبینم و در برابر این هدایا، و این ابعادِ پر قدرت تو #تعظیم میکنم.
من به توانایی تو برای ملاقات با خودت ایمان دارم.
خودت را #ملاقات کن...
من هیچ علاقهای به #اصلاح تو ندارم،
نمی دانم چگونه کمکت کنم
اما در آن نقطهی #بیچارگیِ تو، شعلهي شفا را میبینم.
نه من نمیتوانم #اصلاحت کنم،
اما میتوانم #عاشقت باشم،
همان قدر که عاشق خودم هستم!
که بسیار #زیاد است.
@kheradedaroun
#پشیمان_نباش
برای تمام رویاهای از دست رفته سوگواری #کن
اما پشیمان #نباش
پشیمانی فقط یک #دروغ رقّتانگیز است.
تو نمیتوانی گذشته را #تغییر دهی.
تو همانی بودی که بودی،
همه چیز همانی بود که بود،
هیچ چیز نمیتوانست غیر از چیزی که بود ،باشد. دوست من،
حرفم را #باور کن،
تو همیشه میتوانی دوباره #شروع کنی،
مهم نیست قبلا چه اتفاقی افتاده است، میتوانی دوباره شروع کنی،
امروز و اینجا برای #توست،
میتوانی یک قدم کوچک برداری،
یک تصمیم کوچک بگیری،
حرفی را بزنی که هیچگاه #جرات نکردی به زبان بیاوری،
بگذار آن خویش ِ قدیمی #بمیرد
بگذار خویشی جدید #متولد شود
آن الگوی بر مبنای ترس را در هم #شکن،
از منطقه امن خودت بیرون بیا،
اگر لازم است چیزی را اصلاح کن،
اگر لازم است عذرخواهی کن،
اما به لحظه حال #بازگرد
همیشه باید به این لحظه #برگردی،
باید در لحظه حال #نفس بکشی،
در لحظه حال #قدم برداری،
هر چه را در لحظه حال احساس می کنی، احساس کن،
در لحظه حال #بخند و #گریه کن،
در برابر لحظه حال #زانو بزن و زندگیات را به آن اختصاص بده….
گذشته #مُرده است دوست من،
و تو برای شروع دوباره، در #بهترین جا هستی…
@kheradedaroun
برای تمام رویاهای از دست رفته سوگواری #کن
اما پشیمان #نباش
پشیمانی فقط یک #دروغ رقّتانگیز است.
تو نمیتوانی گذشته را #تغییر دهی.
تو همانی بودی که بودی،
همه چیز همانی بود که بود،
هیچ چیز نمیتوانست غیر از چیزی که بود ،باشد. دوست من،
حرفم را #باور کن،
تو همیشه میتوانی دوباره #شروع کنی،
مهم نیست قبلا چه اتفاقی افتاده است، میتوانی دوباره شروع کنی،
امروز و اینجا برای #توست،
میتوانی یک قدم کوچک برداری،
یک تصمیم کوچک بگیری،
حرفی را بزنی که هیچگاه #جرات نکردی به زبان بیاوری،
بگذار آن خویش ِ قدیمی #بمیرد
بگذار خویشی جدید #متولد شود
آن الگوی بر مبنای ترس را در هم #شکن،
از منطقه امن خودت بیرون بیا،
اگر لازم است چیزی را اصلاح کن،
اگر لازم است عذرخواهی کن،
اما به لحظه حال #بازگرد
همیشه باید به این لحظه #برگردی،
باید در لحظه حال #نفس بکشی،
در لحظه حال #قدم برداری،
هر چه را در لحظه حال احساس می کنی، احساس کن،
در لحظه حال #بخند و #گریه کن،
در برابر لحظه حال #زانو بزن و زندگیات را به آن اختصاص بده….
گذشته #مُرده است دوست من،
و تو برای شروع دوباره، در #بهترین جا هستی…
@kheradedaroun
هیچ احساسی را به عنوان یک حس #منفی قضاوت نکن
به سادگی #احساسش کن
بگذار انرژیاش در بدنت #حرکت کند.
در حس ناراحتی خود #نفس بکش
به #غمت هوا برسان
خشمت را مملو از حس #حضور کن
خشم خود را با کنجکاوی #نرم کن
تو هیچ چیز #منفی ای پیدا #نخواهی کرد
فقط بخشی #گرانبها از وجودت را خواهی یافت که در تمنای پذیرفته شدن است
لازم نیست بر اساسِ آن تمنا #عمل کنی یا از آن رخدادی غم انگیز #بیافرینی
آن تمنا، #جنبش خداوند است در تو، نه کمتر و نه بیشتر
پس در برابرش سر #خم کن
احساسش کن
بگذار انرژیاش در بدنت #حرکت کند
همچون کودکی به آن عشق بورز تا اسرار خود را برایت #فاش کند!!!
@kheradedaroun
به سادگی #احساسش کن
بگذار انرژیاش در بدنت #حرکت کند.
در حس ناراحتی خود #نفس بکش
به #غمت هوا برسان
خشمت را مملو از حس #حضور کن
خشم خود را با کنجکاوی #نرم کن
تو هیچ چیز #منفی ای پیدا #نخواهی کرد
فقط بخشی #گرانبها از وجودت را خواهی یافت که در تمنای پذیرفته شدن است
لازم نیست بر اساسِ آن تمنا #عمل کنی یا از آن رخدادی غم انگیز #بیافرینی
آن تمنا، #جنبش خداوند است در تو، نه کمتر و نه بیشتر
پس در برابرش سر #خم کن
احساسش کن
بگذار انرژیاش در بدنت #حرکت کند
همچون کودکی به آن عشق بورز تا اسرار خود را برایت #فاش کند!!!
@kheradedaroun
پس اگر #اکنون احساس تنهایی و طرد شدگی داری،
اگر #ترسیده ای و گم شده ای،
اگر تمام دانسته هایت #سقوط کرده اند؟
اگر آینده ات #مبهم و مه آلود است
بدان که تنها نیستی.
و افراد بسیاری با تو همراهند (تو قادر به دیدن آنها نیستی)
این یک مسیرِ #ویرانی است؟
گاهی باید فرو بریزیم تا #شفا یابیم؟
در هر دردی #نجوایی هست،
و درد خودش یک مسیر است.
روزی تو کتاب #تغییر خودت را خواهی نوشت،
امروز کتاب ترس ها و اشتیاقت را #بنویس.
تمام #بی_توجهی ناامیدی های آن کودک گم شده را با نفس هایت بیرون بده
و در تاریکی شب #نفس بکش
به این لحظه #اسرارآمیز اکنون برگرد.
گوش کن
گوش کن
ماه دارد زمزه می کند:
«این لحظه» دوست من
«این لحظه»...
@kheradedaroun
اگر #ترسیده ای و گم شده ای،
اگر تمام دانسته هایت #سقوط کرده اند؟
اگر آینده ات #مبهم و مه آلود است
بدان که تنها نیستی.
و افراد بسیاری با تو همراهند (تو قادر به دیدن آنها نیستی)
این یک مسیرِ #ویرانی است؟
گاهی باید فرو بریزیم تا #شفا یابیم؟
در هر دردی #نجوایی هست،
و درد خودش یک مسیر است.
روزی تو کتاب #تغییر خودت را خواهی نوشت،
امروز کتاب ترس ها و اشتیاقت را #بنویس.
تمام #بی_توجهی ناامیدی های آن کودک گم شده را با نفس هایت بیرون بده
و در تاریکی شب #نفس بکش
به این لحظه #اسرارآمیز اکنون برگرد.
گوش کن
گوش کن
ماه دارد زمزه می کند:
«این لحظه» دوست من
«این لحظه»...
@kheradedaroun