رد خون، کانال رسمی کمند(مریم روحپرور)
22.9K subscribers
57 photos
5 videos
24 links
رمان‌های #ماهی #حامی #ترنج #طعم‌جنون #رخپاک #زمردسیاه #عشق‌خاموش #معجزه‌دریا #تاونهان #آغوش‌آتش #متهوش #چتر_بی_باران #گرگم_به_هوا
پارت گذاری رمان های #متهوش و #رد_خون یک شب در میون از یک رمان، به جز تعطیلات رسمی
کپی حتی با ذکر نام پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
#رد_خون
#پارت_دویست_هشتاد_یک

-آره سایه گفت
-میای؟
رهام که هنوز گیج بود سر تکان داد و گفت:
-آره بی کارم فردا میام
شهاب کمی از مشروبش را خورد و گفت:
-خوبه، بیا شمشیری ببین، فکر کنم درخواست داره ازت
رهام ساکت بود اما دل را به دریا زد و گفت:
-بین تو و آلا چیزی شده؟
شهاب ابرو در هم کشید و گفت:
-چرا باید بین من و اون چیزی بشه؟
-خب...خب تا دیشب با هم بودید، چی شد امروز برات بی اهمی‍...
-چون بی اهمیته، چون کسی نیست تو زندگیم که اهمیت داشته باشه، کی تو زندگی من اهمیت داشته که این داشته باشه
با فریادش رهام دستانش را به حالت تسلیم بالا برد و گفت:
-باشه داداش باشه فهمیدم فقط اون گلو پاره نشه
-دِ هی عین گاو داری سوال می کنی
رهام خنده ای کرد و گفت:
-مگه گاوا سوال می پرسن؟!
خشمگین کل مشوربش را سر کشید و رهام چرخید سمت مبل رفت خودش را رویش رها کرد، خم شد کنترل را برداشت تی وی را روشن کرد و گفت:
-نمی دونستم برسام این همه با آلا رفیقه، امروز که دیدم با هم حرف می زنن می خندن، فهمیدم خیلی وقته همو می شناسن!
دستگاه بازی را روشن کرد و دسته ی روی میز را برداشت و گفت:
-بیا یه گیم بزنیم نفلت کنم
جوابی از طرف شهاب نشنید، بازی را انتخاب کرد و گفت:
-بیا دیگه
سر چرخاند نگاهش کرد، با دیدن چشمان خشمگین و خیره به نقطه ای نا معلومش تعجب کرد، کمی صاف نشست، با دیدن انگشتانش که دور لیوان داشت فشرده می شد با ترس گفت:
-شهاب لیوان تو دستت می شکنه!
اما شهاب با فکی به شدت منقبض شده انگار که صدای رهام را نمی شنید، رهام یا شتاب سمتش دوید و فریاد زد:
-دیوونه
شهاب سر چرخاند نگاهش کرد و رهام غرید:
-چه مرگته، لیوانو الان می شکونی!
شهاب به لیوان خالی درون دستش نگاه کرد  عصبی جلو رفت لیوان را تقریبا روی کانتر کوبید و بطری را برداشت درون لیوان ریخت، رهام جلو رفت و گفت:
-امشب عادی نیستی، چرا حرف نمی زنی؟
پکی به سیگارش زد و گفت:
-بحثمون شد
-با آلا؟
شهاب عصبی چشم بست لیوان را برداشت کمی از آن خورد و گفت:
-عصبی شدم
رهام که شهاب را خوب می شناخت کمی سر کج کرد و گفت:
-چی گفتی بهش؟
شهاب سر چرخاند نگاهش کرد و گفت:
-عصبی بودم، یعنی رو مخم رفت
-خب
رو چرخاند کمی دیگر مشروب خورد و گفت:
-گفتم تو مزخرف ترین آدمی هستی که تو زندگیم دیدم
ویژگی‌های کانال VIP

🔺در طول هفته یک شب در میون دو پارت گذاشته میشه، اما تو vip هر شب پارت داریم،(البته از همین ابتدا کلی پارت تو کانال آماده ی خوندنه) کانال خلوت و بدون تبلیغات و دسترسی راحت تر به پارتا، از همه مهم تر حمایت از نویسنده❤️

کافیه تنها با پرداخت 40هزار تومان عضو کانال VIP #رد_خون  بشید 🔥

مریم روح پرور زمین
۵۸۹۲۱۰۱۳۵۶۴۸۶۳۹۵


شات واریز رو برای *یکی از دو آیدی ادمین ارسال کنید و منتظر پاسخ باشید، لطفا فقط برای یک نفر ارسال کنید🍃🌱
@Darya_1320
@Tanin0489

در کانال وی آی پی پارت 600هستیم