رد خون، کانال رسمی کمند(مریم روحپرور)
22.8K subscribers
87 photos
8 videos
49 links
رمان‌های #ماهی #حامی #ترنج #طعم‌جنون #رخپاک #زمردسیاه #عشق‌خاموش #معجزه‌دریا #تاونهان #آغوش‌آتش #متهوش #چتر_بی_باران #گرگم_به_هوا
پارت گذاری رمان های #متهوش و #رد_خون یک شب در میون از یک رمان، به جز تعطیلات رسمی
کپی حتی با ذکر نام پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
#رد_خون
#پارت_دویست_هشتاد_شش

مژگان عصبی سمتش رفت و گفت:
-آلا تو خوب نیستی باید بری بیمارستان
-باشه میرم
مژگان لبخند زد و آلا چشم ریز کرد و گفت:
-فقط هامین...پیش کی می مونه، تو که شیفتت...مدام تغییر میکنه، یا بابام؟ یا آرون؟...یا آدمای خوابگاه؟
مژگان چشم بست و آلا صاف نشست با حس گرمای بیش از اندازه گفت:
-بزار فکر کنم...با پسرم باید چی کار کنم...وگرنه که من می خوام...خوب بشم
-دکتر گفت خطرناکه، مگه همین دایی شهاب زنگ نزد بهت گفت ممکنه آمبولی بشی؟ مگه نگفت اگ‍...
-فعلا زنده ام...بزار فکر کنم
-رنگت کبوده آلا، دیگه نفس کشیدن معمولی هم نداری، سینت به خس خس افتاده صدات از ته چاه در میاد اونم با کلی خس خس، ریه آدمو میکشه!
-بریم الان...تعطیل میشه
-من نمیرم سر کار
از جایش بلند شد و گفت:
-تو غلط می کنی...نری سر کار؟ اونم این کار...که موقعیتش عمراً دیگه واست...فراهم بشه
-واسه جون تنها خواهرمه
-نمی خوام...یه فکرایی دارم...یعنی فکر میکنم...شدنیه...تنها کسی...که بهش اعتماد...دارم
-کی؟
-بیا بریم الان...تعطیل میشه
هر دو راه افتادن سمت آموزشگاه زبان هامین، با آن حالش تا آن روز خودش را سرپا نگه داشته بود، دو روز بود کار هامین هم تعطیل بود و تمام وقتش را به هامین می گذراند، اما اکسیژن خونش داشت مدام پایین تر می آمد و این اصلا نشانه ی خوبی نبود.
قدم هایش سست و بی حال بود، سر گیجه و حالت تهوع اش چندین برابر شده بود.
اشکش چکید و گفت:
-تو این...مریضی...یکی هم سعی داره...بگه من هرزه ی تن فروشم...
خندید و سر به زیر برد گفت:
-دم خدا گرم...که حداقل نمی ذاره...یکی کی بریزه رو سرم...کلا دوست داره زیاد زیاد مصیبت بهم بده...واسه من یکی...دستش به کم نمیره...دستو دل بازی می کنه
مژگان دستش را گرفت  و آلا همان جور که به زور قدم بر می داشت گفت:
-به قول شهاب...انقدر من آدم مزخرفیم...که همون خدا هم از من خوشش نمیاد
-آلا!
آلا با غم خندید و گفت:
-داد زد اینو گفت...تو همون ماشین جدیدش همچین داد زد...که حتی استخونامم...مزخرف بودنمو قبول کردن...بازم دل سوزوند...اما این بار حق گفت...حق گفت که گفتم...دور بشه از منی که مزخرفم
-اونو ول کن، دل یه دنیارو می شکونه این که ناراحتی نداره
-ناراحت نشدم که...فقط قبول کردم
-زنگ نزد؟
-بلاکش کردم...زور گوئه...می دونم با زورش منو می برد بیمارستان...اما خداروشکر...دو روز هم ندیدمش...این جوری از زورگویی هاش در امان بودم
ویژگی‌های کانال VIP

🔺در طول هفته یک شب در میون دو پارت گذاشته میشه، اما تو vip هر شب پارت داریم،(البته از همین ابتدا کلی پارت تو کانال آماده ی خوندنه) کانال خلوت و بدون تبلیغات و دسترسی راحت تر به پارتا، از همه مهم تر حمایت از نویسنده❤️

کافیه تنها با پرداخت 40هزار تومان عضو کانال VIP #رد_خون  بشید 🔥

مریم روح پرور زمین
۵۸۹۲۱۰۱۳۵۶۴۸۶۳۹۵


شات واریز رو برای *یکی از دو آیدی ادمین ارسال کنید و منتظر پاسخ باشید، لطفا فقط برای یک نفر ارسال کنید🍃🌱
@Darya_1320
@Tanin0489

در کانال وی آی پی پارت 630هستیم