💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
در غمش هر شب به گردون پیک آهم می‌رسد
صبرکن، ای دل! شبی آخر به ما هم می‌رسد

شام تاریک غمش را گر سحر کردم چه سود؟
کز پس آن نوبت روز سیاهم می‌رسد

#ملک_الشعرای_بهار


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀

برگیر می لعل از آن پیش که در باغ

برلعل لب غنچه نهد صبح، شکرخند

صبح ‌است‌ و گلان‌ دیده گمارند به‌ خورشید

چون سوی بت نوش‌لبی‌، شیفته‌ای چند

#ملک_‌الشعرای_بهار


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
 این دود سیه فام که از بام وطن خاست
ازماست که‌برماست

وین شعله سوزان که برآمد ز چپ وراست
ازماست که‌برماست

جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم
با کس نسگالیم

از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست
ازماست که‌برماست….

#ملک_الشعرای_بهار


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

از تو گر مادر تو نیست رضا...

دان که راضی نبود از تو خدا....

#ملک_الشعرای_بهار

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
‌.
نیست کسی را نظر به حال کس امروز
وای به مرغی که ماند در قفس امروز

گر دهدت دست خیز و چارهٔ خودکن
داد مجو زان که نیست دادرس امروز

آن که به پیمان و عهد او شدم از راه
نیست بجزکشتن منش هوس امروز

وان که دو صد ادعا به عشق فزون داشت
بین که چه آهسته می کشد نفس امروز

همتی ای دل که پس نمانی از اغیار
پیش نیفتدکسی که ماند پس امروز

خانه خداگو به فکر خانهٔ خود باش
زان که یکی گشته دزد با عسس امروز

ملت جاهل مکن مجادله با بخت
فروبزرگی به دانش است وبس امروز

خود غم خود می خور ای بهارکه هرگز
کس نکند فکری از برای کس امروز

#ملک_الشعرای_بهار


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
شیرین‌لبی که آفت جان‌ها نگاه اوست
هرجا دلیست بستهٔ زلف سیاه اوست

او پادشاه کشور حسنست و ما اسیر
وآن زلف پر خم و صف مژگان سپاه اوست

#ملک_الشعرای_بهار


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
یا ز آه نیم شب‌، یا از دعا، یا از نگاه

هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد


#ملک_الشعرای_بهار🌹

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
شمعیم و دلی مشعله‌افروز و دگر هیچ
شب تا به سحر گریه‌ی جان سوز و دگر هیچ

افسانه بود معنی دیدار، که دادند
در پرده یکی وعده‌ی مرموز و دگر هیچ

خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات
مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ

زین قوم چه خواهی؟ که بهین پیشه‌ورانش
گهواره‌تراش‌اند و کفن‌دوز و دگر هیچ

زین مدرسه هرگز مطلب علم که اینجاست
لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ

خواهد بدل عمر، بهار از همه گیتی
دیدار رخ یار دل‌افروز و دگر هیچ

#ملک_الشعرای_بهار


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
من برگ گلم باغ شبستان من است
وآن‌ بلبل خوش‌ لهجه غزلخوان من‌ است

نوباوه شب که شبنمش می‌خوانند
هر صبح به نیم‌ بوسه مهمان من است

#ملک_الشعرای_بهار


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
اگرچه بسته قضا دست نوبهار امسال
بدین خوشیم که خُرّم بود بهار امسال

سزد که خلق نکوتر ز سال پار شوند
که نوبهار نکوتر بود ز پار امسال

نگار، پار سر قتل و جنگ و غارت داشت
ولی به صلح و صفاییم امیدوار امسال

ز کارزار عدو، پار کار ما شد زار
خدا کند که ‌شود کار خصم زار امسال

به حال زار فقیران کنید رحم که کرد
به حال زار شما رحم‌، روزگار امسال

در نشاط و طرب بازکن پیاله بنوش
که باز شد در الطاف کردگار امسال

به شادمانی قلب پریش هموطنان
نوید فتح و ظفر می‌دهد بهار امسال


#ملک_الشعرای_بهار


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
اگرچه بسته قضا دست نوبهار امسال
بدین خوشیم که خُرّم بود بهار امسال

سزد که خلق نکوتر ز سال پار شوند
که نوبهار نکوتر بود ز پار امسال

نگار، پار سر قتل و جنگ و غارت داشت
ولی به صلح و صفاییم امیدوار امسال

ز کارزار عدو، پار کار ما شد زار
خدا کند که ‌شود کار خصم زار امسال

به حال زار فقیران کنید رحم که کرد
به حال زار شما رحم‌، روزگار امسال

در نشاط و طرب بازکن پیاله بنوش
که باز شد در الطاف کردگار امسال

به شادمانی قلب پریش هموطنان
نوید فتح و ظفر می‌دهد بهار امسال


#ملک_الشعرای_بهار
‌#ا

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

دعوی چه کنی ؟ داعیه‌داران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند ...

افسوس که افسانه‌سرایان همه خفتند
اندوه که اندوه‌گساران همه رفتند ...

یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران
تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند ...

#ملک_الشعرای_بهار


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای‌نهان گشته‌ ز من‌، باش که حال دل زار

همچو خال تو نمایان شود انشاء‌الله

#ملک_الشعرای_بهار


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غم‌مخور جانا در این‌عالم که عالم هیچ نیست
نیست‌هستی‌جز دمی‌ناچیز و آن‌دم‌هیچ‌نیست

گر به‌واقع بنگری بینی که ملک لایزال
ابتدا و انتهای هر دو عالم هیچ نیست

بر سر یک مشت خاک اندر فضای بی‌کنار
کر و فر آدم و فرزند آدم هیچ نیست

در میان اصل‌های عام جز اصل وجود
بنگری اصلی مسلم و آن مسلم هیچ نیست

دفتر هستی وجود واحد بی‌انتها است
حشو این‌ دفتر اگر بیش‌ است‌ اگر کم‌ هیچ‌ نیست

در سراپای جهان گر بنگری بینی درست
کاین جهان غیر از اساس نامنظم هیچ نیست

چیزی از ناچیز را عمر و زمان کردند نام
زندگی چیزی‌ ز ناچیز است‌ و آن‌ هم‌ هیچ نیست

عمر،‌ در غم خوردن بیهوده ضایع شد «‌بهار»
شاد زی‌ باری که اصلا شادی و غم هیچ نیست

#ملک_الشعرای_بهار

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من گرفتار سیه‌چردهٔ شوخی شده‌ام
که به من دشمن و با مردم بیگانه صفاست

یوسف از مصر سفر کرد و بدینجا آمد
گو به یعقوب که فرزند تو در خانهٔ ماست

ُ#ملک_الشعرای_بهار

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تا به کنج لبت آن خال سیه‌رنگ افتاد
نافه را صدگره از خون به دل تنگ افتاد

آن نه خط است برآن عارض پرنقش و نگار
رنگ محویست که در دفتر ارژنگ افتاد

سیب از آسیب‌جهان‌رست که همرنگ تو شد
گشت نارنج ز غم زردکه نارنگ افتاد

دررهت چشم من از هفته به هفتادکشید
در پی‌ات کار من ازگام به فرسنگ افتاد

نرگس‌ از چشم تو چون برد حسد، کور آمد
سرو با قد تو چون خاست بپا، لنگ افتاد

از دل گمشدهٔ خوبش فرو بستم چشم
تا مرا دامنت ای گمشده در چنگ افتاد

دانم اندر دل سخت تو نکرده است اثر
نالهٔ من که ازو خون به دل تنگ افتاد

کرد چون همره چنگ این غزل آهنگ‌، بهار
چنگ دردل زد و با چنگ هم آهنگ افتاد



#ملک_الشعرای_بهار

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شیرین‌لبی که آفت جان‌ها نگاه اوست
هرجا دلیست بستهٔ زلف سیاه اوست

کردم سراغ دل ز مقیمان درگهش
گفتند رو بجوی مگر فرش راه اوست

گویند یار خون دل خلق می‌خورد
وان لعل سرخ و دست نگارین گواه اوست

او پادشاه کشور حسنست و ما اسیر
وآن زلف پر خم و صف مژگان سپاه اوست

گفتم به قتل من چه بود عذر آن نگار؟
گفتند خوی سرکش او عذرخواه اوست

گفتم بغیر عشق چه باشدگناه من
گفتند زندگانی عاشق گناه اوست

جانا بهار صید زبان‌بسته‌ایست لیک
چیزی که مایهٔ نگرانی است آه اوست

#ملک_الشعرای_بهار

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

دل ســوی
مهر می کشٖد
و مهر سوی دل


جایی که
مهر نیست مکن
جستجوی دل



#ملک_الشعرای_بهار


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گربوسه به من بخشی دانی به چه میماند؟

مرغی که گه کشتن‌، قاتل دهدش آبی

#ملک_الشعرای_بهار

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای مرغ سحر این نامه ببر
نزد صنم گل پیکر من

لیلای منی مجنون توام
من بندهٔ تو تو سرور من

دل شد ز غمت چون قطرهٔ خون
وز دیده چکید در ساغر من

ویرانه شود آن خانه که نیست
روشن ز رخت ای اختر من


#ملک_الشعرای_بهار
#صـبح_بـخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀