به غم نشاط منِ خاکسار نزدیک است
خزان من چو حنا با بهار نزدیک است
یکی است چشم فرو بستن و گشادن من
به مرگ، زندگیَم چون شرار نزدیک است
به چشمِ کم منگر جسم خاکسار مرا
که این غبارْ به دامان یار نزدیک است
چه غم ز دوری راه است بیقراران را؟
به موجهای سبکرو کنار نزدیک است
به آفتاب رسید از کنار گل شبنم
به وصل، دیدۀ شب زنده دار نزدیک است
چو سوخت تشنه لبی دانۀ مرا صائب
چه سود ازین که به من نوبهار نزدیک است؟
#صائب
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خزان من چو حنا با بهار نزدیک است
یکی است چشم فرو بستن و گشادن من
به مرگ، زندگیَم چون شرار نزدیک است
به چشمِ کم منگر جسم خاکسار مرا
که این غبارْ به دامان یار نزدیک است
چه غم ز دوری راه است بیقراران را؟
به موجهای سبکرو کنار نزدیک است
به آفتاب رسید از کنار گل شبنم
به وصل، دیدۀ شب زنده دار نزدیک است
چو سوخت تشنه لبی دانۀ مرا صائب
چه سود ازین که به من نوبهار نزدیک است؟
#صائب
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بیا بیا كه به سر، باز هم هوای تو دارم
به سر هوای تو دارم، به دل وفای تو دارم
مرا سری ست پر از شور و التهاب جوانی
كه آرزوی نثارش به خاك پای تو دارم
#سیمین_بهبهانی
#ب
❀═༅🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸࿇═❀
به سر هوای تو دارم، به دل وفای تو دارم
مرا سری ست پر از شور و التهاب جوانی
كه آرزوی نثارش به خاك پای تو دارم
#سیمین_بهبهانی
#ب
❀═༅🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸࿇═❀
به دامن می دود اشکم، گریبان می درد هوشم
نمی دانم چه می گوید نسیم صبح در گوشم
به اندک روزگاری بادبانِ کشتیِ مَی شد
ز لطف ساقیان، سجّادۀ تزویر بر دوشم
از آن روزی که بر بالای او آغوش وا کردم
دگر نامد به هم چون قبله از خمیازه آغوشم
به کار دیگران کن ساقی! این جام صبوحی را
که تا فردای محشر من خرابِ صحبتِ دوشم
ز چشمش مستیِ دنباله داری قسمت من شد
که شد نومیدْ صبحِ محشر از بیداریِ هوشم
من آن حُسنِ غریبم کاروانِ آفرینش را
که جای سیلیِ اِخوان بوَد نیلِ بناگوشم
کنارِ مادرِ ایّام را آن طفلِ بدخویم
که نتْواند به کامِ هر دو عالم کرد خاموشم
ز خواری آن یتیمم دامنِ صحرایِ امکان را
که گر خاکم سبو گردد، نمی گیرند بر دوشم
فلک بیهوده صائب سعی در اِخفایِ من دارد
نه آن شمعم که بتْوان داشت پنهان زیرِ سرپوشم
#صائب
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
نمی دانم چه می گوید نسیم صبح در گوشم
به اندک روزگاری بادبانِ کشتیِ مَی شد
ز لطف ساقیان، سجّادۀ تزویر بر دوشم
از آن روزی که بر بالای او آغوش وا کردم
دگر نامد به هم چون قبله از خمیازه آغوشم
به کار دیگران کن ساقی! این جام صبوحی را
که تا فردای محشر من خرابِ صحبتِ دوشم
ز چشمش مستیِ دنباله داری قسمت من شد
که شد نومیدْ صبحِ محشر از بیداریِ هوشم
من آن حُسنِ غریبم کاروانِ آفرینش را
که جای سیلیِ اِخوان بوَد نیلِ بناگوشم
کنارِ مادرِ ایّام را آن طفلِ بدخویم
که نتْواند به کامِ هر دو عالم کرد خاموشم
ز خواری آن یتیمم دامنِ صحرایِ امکان را
که گر خاکم سبو گردد، نمی گیرند بر دوشم
فلک بیهوده صائب سعی در اِخفایِ من دارد
نه آن شمعم که بتْوان داشت پنهان زیرِ سرپوشم
#صائب
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
به انتظار نبودی، ز انتظار چه دانی؟
تو بیقراریِ دلهای بیقرار چه دانی؟
نه عاشقی که بسوزی، نه بيدلی که بسازی
تو مست بادهی نازی، از اين دو کار چه دانی؟
هنوز غنچهی نشکفتهای به باغِ وجودی
تو روزگارِ گلی را که گشته خوار چه دانی؟
تو چون شکوفهی خندان و من چو ابر بهاران
تو از گريستنِ ابر نوبهار چه دانی؟
چو روزگار به کام تو لحظه لحظه گذشته
ز نامرادیِ عشّاقِ روزگار چه دانی؟
درون سينه نهانت کنم ز ديدهی مردم
تو قدر اين صدف -ای دُرّ شاهوار!- چه دانی؟
تو سربلند غروریّ و من خميدهقد از غم
ز بيدِ اين چمن -ای سرو باوقار!- چه دانی؟
تو خود عنانکشِ عقلیّ و دل به کس نسپاری
ز من که نيست ز خود هيچم اختيار چه دانی...؟
#رحیم_معینی_کرمانشاهی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
تو بیقراریِ دلهای بیقرار چه دانی؟
نه عاشقی که بسوزی، نه بيدلی که بسازی
تو مست بادهی نازی، از اين دو کار چه دانی؟
هنوز غنچهی نشکفتهای به باغِ وجودی
تو روزگارِ گلی را که گشته خوار چه دانی؟
تو چون شکوفهی خندان و من چو ابر بهاران
تو از گريستنِ ابر نوبهار چه دانی؟
چو روزگار به کام تو لحظه لحظه گذشته
ز نامرادیِ عشّاقِ روزگار چه دانی؟
درون سينه نهانت کنم ز ديدهی مردم
تو قدر اين صدف -ای دُرّ شاهوار!- چه دانی؟
تو سربلند غروریّ و من خميدهقد از غم
ز بيدِ اين چمن -ای سرو باوقار!- چه دانی؟
تو خود عنانکشِ عقلیّ و دل به کس نسپاری
ز من که نيست ز خود هيچم اختيار چه دانی...؟
#رحیم_معینی_کرمانشاهی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
با من غریبگی نکن ای آشناترین
ای روح زخم خورده ی ما را دواترین
توفان نوح شرح حقیری ست از دلم
لنگر بکش به سمت من ای ناخداترین ...
#مرتضی_خدمتی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
ای روح زخم خورده ی ما را دواترین
توفان نوح شرح حقیری ست از دلم
لنگر بکش به سمت من ای ناخداترین ...
#مرتضی_خدمتی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
باد صبـح آمٖـد نـسـیـم زلـف جـانـان میبرد
راستی نیک از کـمـنـد زلـف او جـان میبرد
میفرستم جان به دست باد پیشش گرچه
ناتوان افتاده است، افتان و خیزان میبرد
#سلمان_ساوجی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
باد صبـح آمٖـد نـسـیـم زلـف جـانـان میبرد
راستی نیک از کـمـنـد زلـف او جـان میبرد
میفرستم جان به دست باد پیشش گرچه
ناتوان افتاده است، افتان و خیزان میبرد
#سلمان_ساوجی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
ببوسه هایم را
گردن آویزِ لبانت میکنم
تا الفبای « عشق »از شراره های نگاهت
به چشـمانم کمانه کند
و مهر لبانم
بر دیواره ی احساست
نقش ببندد ...
#شهاب_شهابی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
گردن آویزِ لبانت میکنم
تا الفبای « عشق »از شراره های نگاهت
به چشـمانم کمانه کند
و مهر لبانم
بر دیواره ی احساست
نقش ببندد ...
#شهاب_شهابی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
بوی عَطرِ تو
غـــزل ریخت
به جان و تَنِ من ..!!
دوری ......
اَمّـــا....
تـــو ڪنارِ دلمی
این جایی
#محسن_بوجار
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
غـــزل ریخت
به جان و تَنِ من ..!!
دوری ......
اَمّـــا....
تـــو ڪنارِ دلمی
این جایی
#محسن_بوجار
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
🌙
بنشین! مَرو!
که در دلِ شب، در پناه ماه...
خوش تر ز حرفِ
عشق و
سکوت و
نگاه نیست...
#فریدون_مشیــری
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
بنشین! مَرو!
که در دلِ شب، در پناه ماه...
خوش تر ز حرفِ
عشق و
سکوت و
نگاه نیست...
#فریدون_مشیــری
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
بنـازم مـن ...
بهـارِ سبز چشمانت🌸
که در خود ...
صدهزاران عیـد دارد!😍
#قدیر_عبدالهی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
بهـارِ سبز چشمانت🌸
که در خود ...
صدهزاران عیـد دارد!😍
#قدیر_عبدالهی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
باغ منی هنوز و بهار منی هنوز
در چشم من، بِهْ از گلِ صدخرمنی هنوز
امّيد بخش و تازه رخ و شادی آفرين
صبحِ بهار و صبحدمِ گلشنی هنوز
در ديدگانْتْ گرمی جانبخش باقی است
خورشيد نيمروزِ مه بهمنی هنوز
#مهدی_حمیدی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
در چشم من، بِهْ از گلِ صدخرمنی هنوز
امّيد بخش و تازه رخ و شادی آفرين
صبحِ بهار و صبحدمِ گلشنی هنوز
در ديدگانْتْ گرمی جانبخش باقی است
خورشيد نيمروزِ مه بهمنی هنوز
#مهدی_حمیدی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
باد آمد و زان سرو خرامان خبر آورد
در کالبد سوخته، جانی دگر آورد
امروز هم از اول صبحم سر مستی ست
این بوی که بوده ست که باد سحر آورد
#امیر_خسرو_دهلوی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
در کالبد سوخته، جانی دگر آورد
امروز هم از اول صبحم سر مستی ست
این بوی که بوده ست که باد سحر آورد
#امیر_خسرو_دهلوی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
بیقرارِ عشٖق در یک جا نمیگیرد قرار
کوه اگر لنگر شود دریانمیگیرد قرار
آسمانبیهـــودهدراندیشهٔ تسخیر ماست
بادهی پــر زور در میـنا نمیگیرد قرار
#صائب_تبریزی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
کوه اگر لنگر شود دریانمیگیرد قرار
آسمانبیهـــودهدراندیشهٔ تسخیر ماست
بادهی پــر زور در میـنا نمیگیرد قرار
#صائب_تبریزی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
بدنبـــال منی هر روز، هر شب، هر کـــجا باشم
مرا آنقدر می خواهی که شک کردم خدا باشم
تو از من هم به من نزدیکتر، حتی خودم هستی
تو هستی و همین کافیست. من دیگر چرا باشم؟؟!
تو را با اینهمه عاشق که داری باز می خواهم
اگرچه دوست می دارم که از آنها ســوا باشم
تمام سرزمیــنم بازوان توست، می خواهم
مـــیان ســــــــرزمین آرزوهــایم رهـــــــا باشم
پریشان دوستم داری... گره خوردم به گیسویت
پریشان تر از این دیگر که ممکن نیست تا باشم
خودم را جای اســماعیل آوردم به قربانگاه
به من رخصت بده قربانی این ماجرا باشم
خــودم را می رســـانم تا تمـــــام آرزو هـــایم
اگر یک لحظه را حتی به جای تو خدا باشم !!!
#وحیده_گرجی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
به چه مانند کنم
خلوتِ آغوشِ تو را !؟
به یکی بسترِ گل؟
به پرستشگهِ عشق؟
یا به خلوتگهِ جان ها
که غم از یاد برد !
به نفس هایِ بهار؟
یا به یک خرمنِ یاس
که شمیمِ خوش آن را
همه جا باد برد!
به چه مانند کنم؟
من ندانم
به نگاهی تو بگو
به چه مانند کنم...؟
#مهدی_سهیلی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
خلوتِ آغوشِ تو را !؟
به یکی بسترِ گل؟
به پرستشگهِ عشق؟
یا به خلوتگهِ جان ها
که غم از یاد برد !
به نفس هایِ بهار؟
یا به یک خرمنِ یاس
که شمیمِ خوش آن را
همه جا باد برد!
به چه مانند کنم؟
من ندانم
به نگاهی تو بگو
به چه مانند کنم...؟
#مهدی_سهیلی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
#ب
بگردان ساقیا آن جام دیگر
بده جان مرا آرام دیگر
به جان تو که امروزم ببینی
که صبرم نیست تا ایام دیگر
اگر یک ذره رحمت هست بر من
مکن تأخیر تا هنگام دیگر
خلاصم ده خلاصم ده خلاصی
که سخت افتادهام در دام دیگر
اگر امروز در بر من ببندی
درافتم هر دمی از بام دیگر
مرا در دست اندیشه بمسپار
که اندیشهست خون آشام دیگر
می خام ار نگردانی تو ساقی
مرا زحمت دهد صد خام دیگر
بگیر این دلق اگر چه وام دارم
گرو کن زود بستان وام دیگر
بنه نامم غلام دردنوشان
نمیخواهم خدایا نام دیگر
#مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بگردان ساقیا آن جام دیگر
بده جان مرا آرام دیگر
به جان تو که امروزم ببینی
که صبرم نیست تا ایام دیگر
اگر یک ذره رحمت هست بر من
مکن تأخیر تا هنگام دیگر
خلاصم ده خلاصم ده خلاصی
که سخت افتادهام در دام دیگر
اگر امروز در بر من ببندی
درافتم هر دمی از بام دیگر
مرا در دست اندیشه بمسپار
که اندیشهست خون آشام دیگر
می خام ار نگردانی تو ساقی
مرا زحمت دهد صد خام دیگر
بگیر این دلق اگر چه وام دارم
گرو کن زود بستان وام دیگر
بنه نامم غلام دردنوشان
نمیخواهم خدایا نام دیگر
#مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀