کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23.1K photos
28.9K videos
95 files
43.2K links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#قیمه_شاه_عباسی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#باقالی_قاتوق

خورشت گیلانی بسیااااااار لذیذ و خوشمزه.
برای ۴ نفر:
کره: ۵۰ گرم
سیر: ۵ حبه
لوبیا کشاورزی(لوبیا رشتی) : ۴۰۰ گرم
شوید: ۵ قاشق‌غذاخوری
آب: تا جایی که روی مواد رو بگیره
نمک + فلفل
زردچوبه: ۱ قاشق چایی‌خوری
تخم مرغ: ۱ عدد
اگه دوست داشتید ۲ تا تخم‌مرغ بزنید، یا شوید بیشتر بزنید، روغن مایع یا جامد بزنید،
اما دقت کنید که لوبیا رو ۷-۸ دقیقه تفت بدید (اما آروم هم بزنید که خورد نشه)
بعد از اضافه کردن آب، خورشت باید ۴۵ الی ۶۰ دقیقه بپزه تا جا بیفته.
۲ دقیقه قبل از سرو خورشت، تخم مرغ رو اضافه کنید. برای تخم مرغ ۲ دقیقه‌ کافی هست.
این خورشت رو به صورت سنتی در گمج (یه مدل قابلمه) درست میکنن که سفالی هست. این خورشت به عنوان پیش غذا هم سرو میشه.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پاناکوتا_خرما

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#شیرینی_زبان

نیاز داریم به یه خمیر هزار لا و شربت بار یا عسل
خمیر هزار لا از هایپری ها لوازم قنادی میتونید تهیه کنید
خمیر و باز میکنیم یه لایه روش شربت میزنیم بعد کنار هم قالب میزنیم تا آخر بعد میچینیم کف سینی فر برای این شیرینی دو لایه خمیر و روی هم قرار بدید و روش دوباره شربت و در آخر با چاقو خط انداخته میره تو فر ٢٠٠ درجه به مدت نیم ساعت آخر هم روش گریل بزنید خوشرنگ بشه و اگر برشته تر دوست دارید میتونید یکم بیشتر بزارید بمونه
اینم از شیرینی هامون که آماده شدن بسیار ترد و خوشمزه
شربت باری که میگم و اینجا میتونی ببینی  البته با مقدار کم درست کن بعد مابقی و میتونی نگه داری هر زمان برای کیک یا شیرینی ها نیاز بود استفاده کنی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#رپ_سیب_زمینی

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
ادامه رمان گل یاس

#پارت388

*"*" *"*" *"*" *"*" *"*" *"*" *"*" *"*"

سرحال و قبراق پیش از زنگ زدن آلارم گوشیم، بیدار شدم و اونقد برای این سفر اسرارآمیز، هیجان داشتم که کل دیشب رو بین خواب و بیداری گذروندم!

دست و رومو شستم و صفایی به موهام دادم و محکم بالای سرم دُم اسبی بستم که حالت چشمام کشیده تر به نظر بیاد.


شلوار جین مشکی و تیشرت سفید به تن کردم و سویشرت و کوله و گوشیمو برداشتم و از اتاقم بیرون اومدم.

داخل سالن روی یکی از مبل های تک نفره میشینم و کوله ی قرمز رنگ که سعی کردم زیاد سنگینش نکنم تا حملش برام راحت باشه، پایین پام میزارم و منتظر هومان می‌مونم.

طولی نمی‌کشه که صدای باز شدن در اتاقش در فضای ساکت سالن میپیچه و سرم به طرفش میچرخه...

هومان با استایلی متفاوت و باور نکردنی، شبیه به طبیعتگردهای اروپایی، از اتاقش بیرون میاد.

تیپی اسپرت با پوتین های برند و ساق کوتاه قهوه ای که خیلی بهش میاد.

مثل همیشه دلفریب و باجذبه!

بلند میشم و کولمم برمیدارم و به سمتش میرم :

_سلام آقای پسرعمو... صبح بخیر

با حرکت سر سلام میده و من محو ته ریش مرتب وکوتاهش میشم و نگم از عطر مسحور کننده اش!

_ آماده ای!

کوله رو نشونش میدم و پرانرژی جواب میدم :

_ بعله حاضر و آماده ام...
دوس دارم سریعتر راه بیفتیم و بفهمم این مقصد مرموز کجاست!


پایین میریم...
صبحانه میخوریم...
من خورده و نخورده از سر میز بلند میشم و هومان رو هم با شیطنت بلند میکنم تا راهی بشیم.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت389


هومان شخصا وسیله هامون رو تو صندوق عقب میزاره و پشت رول میشینه و حرکت میکنه.

در سکوت رانندگی میکنه و گاهی نگاهی به طرف من میندازه و منم این نگاه های گیراشو با لبخند جواب میدم.

بین راه، جلوی فروشگاه زنجیره ای بزرگی متوقف میشه و ماشینو خاموش میکنه.

کیف پولشو برمی‌داره و میگه :

_ وایسا تو ماشین تا برگردم!


_میخوای بری خوراکی بخری؟!


_ آره مایحتاج چند روزی که قراره اونجا باشیم، چون خارج از شهر و دور از این امکاناته!

با تعجب میپرسم :

_مگه قراره کجا بریم هومان؟!....
بگو دیگه مُردم از فضولی...

از این حالتم که منو تو خماری گذاشته بود و چیزی نمیگه، حسابی لذت می‌بره و با تفریح شونه بالا میندازه :


_ اشکال نداره یکم اذیت شو بلکه دفعه دیگه هوس نکنی از رازهای من با خبر بشی !

مشت آرومی به بازوش میزنم و بدجنسی حواله اش میکنم...

با لبخند محوش، دل منو آب میکنه و پیاده میشه.
خرید خوراکی و مواد غذایی از اون کارهاست که اصلا من نباشم نمیشه! پس معطل نمیکنم و پشت سرش پیاده میشم.

به سمتم برمیگرده اما قبل از اینکه چیزی بگه، میگم :

_ معمولا بهتره در اینجور مواقع و خرید مواد خوراکی یک خانم زیبا و متخصص و البته شکمو مثل من باهات بیاد...

بی غل و غش میخندم و کنارش قرار میگیرم و باهم وارد فروشگاه میشیم.

از اونجایی که از بچگی به سبد های بزرگ خرید علاقه ی خاصی داشتم، با ذوقی کودکانه یکی از سبد های چرخدارو از محلش برمیدارم و تند تند به طرف هومان که روبروی قفسه ی اول و پروتئین ها ایستاده، میرم.

با بازیگوشی های من و تشر و جدیت هومان برای کنترلم که اثری نداره، یک خرید پربار و مفرح پشت سر میزاریم و از هر قلم چیزی که هست، یکی برمیداریم.

مثل زوج های عاشق که برای خونشون به خرید میان، منو هومان هم همه چیز می‌خریم و چقد خوشحالم که هومان اصلا خساست به خرج نمیده.

افکارم به دلم میشینه و خریدها رو یکی یکی از سبد برمیدارم و روی پیشخوان صندوق میزارم.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت390
.....

تقریبا یک ساعتیه که از شهر خارج شدیم...

هومان بی حرف رانندگی میکنه و منم مزاحمش نمیشم و با تماشای مناظر اطراف جاده، سرگرمم...

از داخل کیسه ی تنقلات، آبمیوه های انبه رو در میارم و یکیشو برای هومان باز میکنم و به سمتش میگیرم.

_ اینو بگیر تا برات کیکم باز کنم، نزاشتم صبحونه درست حسابی بخوری!

نگاهشو بین صورتم و آبمیوه ی دستم گردوند و با نیمچه لبخند آبمیوه رو از دستم گرفت و قلپی ازش نوشید.

کیک دورنگ صبحانه رو هم از داخل نایلون درآوردم و بسته اش رو باز کردم و تیکه ای ازش جدا کردم و به طرف هومان گرفتم.

یه دستش به فرمونه و دست دیگه اش هم بطری آبمیوه...

با خنده کیکو جلوی دهنش نگه میدارم که گردنشو جلو میکشه و تیکه کیکو همراه با گاز گرفتن انگشت من به دهن میزاره!

جیغ کوتاهی میکشم و معترض و با ناراحتی ساختگی میگم :

_خیلی بدی هومان....
بیا و خوبی کن و نزار بچه گشنگی بکشه!


محتویات دهنشو قورت میده و با لحنی متفاوت از همیشه که انگار رگه هایی از خنده و شوخی توش هست میگه :

_ ولی اون گاز بیشتر از این کیک و آبمیوه چسبید!

واقعا واسم شگفت آوره که انگار یک آدم دیگه شده...
وگرنه هومان خشک و جدی رو چه این مدلی حرف زدن!

چقد سخته معنا کردن این نگاه عجیبش...!
خوندن هومان قطعا دشوارترین کاره...
کسی که برای فهمیدن حرفاش و منظوری که داره، چند ساعتی فکر میکنی و آخرم به هیچ نتیجه ای نمیرسی!

به جلو متمایل میشم و دوباره بهش نگاه میکنم که نگاهمو شکار میکنه...

چشماش میخنده و انگار همین برای من کافیه و باقی چیزها مهم نیست...

مدتی هست که دیگه نگاه هومان سرد و منجمد نیست و از اون حالت سیاه چاله ی توخالی و مخوف، بیرون اومده؛ این تغییرو به خوبی احساس میکنم و بابتش هزار مرتبه خدارو شکر میکنم....

هومان با خنده های محوش خیلی خواستنی تر میشه...

با لبخند چشم ازش میگیرم و از شیشه به جاده خیره میشم...
در دلم، دختری طغیانگر نجوا میکنه
( بهش بگو...)

عقلم بی‌رحمانه به دهنش میکوبه و صداشو خفه میکنه!
این راز دلی باید در همین دل بمونه...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت391


ربع ساعت دیگه هم سپری میشه تا اینکه هومان سرعتشو کم کم پایین میاره و ماشینو کنار جاده میکشه و وارد یک راه جنگلی میشه....

راهی سرسبز و سرپوشیده از درخت های بلند و گیاهانی که برگ های متفاوت دارن...
تنه ی درختا تا نیمه از انبوه جلبک های سبز پوشیده شده و نشونه ی رطوبت بالاست...

شیشه رو پایین میدم و هوای خنک و شرجی و مطبوعشو به ریه هام میفرستم....
بوی سبزه و چوب بارون خورده بینیمو پر میکنه و مژک های بویاییمو به بازی میگیره...

نشاط آوره و حال خوشمو افزون میکنه...

به سمت هومان برمی‌گردم و میگم :

_ هوا فوق العاده اس هومان، میشه سقفو باز کنم؟!....... تولوخدا ...

کلمه ی آخرو یجوری بچگونه و قشنگ میگم که مخالفتی نمیکنه و شیشه ها رو تا انتها پایین میده و منم دکمه ی کروک رو میزنم و سقفو جمع میکنم و با شوق به جمع شدنش نگاه میکنم.

موهامو از بند گل سر آزاد میکنم و سرمو تکون میدم. در هوا افشون میشن و دست بازیچه ی باد بینشون میپیچه...

هومان کوتاه نگاهم می‌کنه و با لبخند شیرینش چشم ازم میگیره...

بادِ جسور، موهای حالت دار اون رو هم به هم میریزه و چهره اش با اون موهای نامرتب خیلی با نمک میشه... اونقد که نمیتونم تحمل کنم و دست دراز میکنم و لپشو میکشم و میخندم.

وقتی دعوام نمیکنه و توپ و تشر نمیزنه و فقط یه اخم ساختگی تحویلم میده، مطمئن میشم که یک معجزه ای رخ داده و هومان کس دیگه ای شده!...


با توقف ماشین و (رسیدیم) گفتن هومان ، موهامو از تو صورتم کنار میزنم و پشت گوشم میفرستم و با چیزی که می بینم، فکم به زمین می‌چسبه و چشمام بیش از حد معمول گِرد میشه!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت392

یه کلبه ی چوبی با سقف شیروونی، وسط جنگل سبز!
بی حواس و غرق در رویایی بودن منظره ی پیش روم از ماشین پیاده میشم و به سمتش میرم...

دور تا دورشو از نظر میگذرونم و چند بار پلک میزنم.

زیبا و دیدنی...

مثل کلبه ی هفت کوتوله در قصه ی سفید برفی!

با هیجان به طرف هومان که دست به سینه کنار ماشین ایستاده و منو تماشا میکنه، برمیگردم :

_هومان اینجا خیلی خوشگله.... محشره.....
اصلا یجوریه انگار وسط دنیای خیالی!
اینجا واسه توعه؟؟!

دستاشو در جیبش فرو میبره و به سمتم میاد و نگاهی به دور و بر میندازه و نفس عمیقی میکشه :

_آره.... حالا فهمیدی کجا میام و به هیچکس نمیگم؟!
یه طبیعت بکر و روح نواز که به تمدد اعصاب و دوری از روزمرگی های سرسام آور و خسته کننده، بهترین گزینه اس!

دستمو دور بازوش حلقه میکنم و باهم به طرف کلبه میریم و وارد بالکنش میشیم.
هومان از داخل جیبش یه تک کلید خارج میکنه و قفلی که به در زده شده باز میکنه.

درو هُل میده و لالوی در با صدای جیری باز میشه...

هومان با دست اشاره میکنه که داخل برم...

خیلی ذوق زده ام و همونطور که پا در کلبه میزارم میگم :

_من اگه جای تو بودم هر هفته میومدم اینجا؛ پس چرا تو فقط در یه تاریخ خاص و هرسال یک بار میای؟!


پشت سرم داخل میاد و کلید برق رو میزنه و میگه :

_شاید بعدا دلیلشو بهت گفتم...!

با روشن شدن لامپ همه چیز واضح در چشمم میشینه و اطراف رو نگاه میکنم.

درست همونطور که تصورش کردم....
نقلی اما مجهز ....


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
کلبه شون 🥲😍😍
#پارت393

شومینه ی وسط اتاق سنگی بود و داخلش پر از هیزم....
کف چوبی که با قالیچه ای دستبافت مزین شده بود و میز گردی با دوصندلی گوشه ای جا گرفته بود و دو تا قاب عکس کوچیک روش بود...
یک نیمکت که روش دو بالش بزرگ و نرم و کلی بالشتک بود و جون میداد برای ریلکس کردن....
گیتار مشکی رنگی که به دیوار شومینه تکیه داده شده و چند پله گوشه ی سمت راست برای رفتن به اتاق زیر شیروونی تعبیه شده...

همه چیز خیلی ساده اما دلنشین!

خبری از تلویزیون نبود و وسایل این چنینی نبود و انگار واقعا این مکان برای آرامش و دوری از تجملات در نظر گرفته شده بود!

به قسمتی که می‌شد بهش گفت آشپزخونه هم سرک میکشم.
هرچیزی که برای یک زندگی ساده احتیاج بود در اینجا یافت میشد.
یخچال و گاز سه شعله و یک سری ظروف و یه فِر ذغالی...

خدای من!
در وصف زیبایی و انرژی مثبتی که این کلبه ی نقلی در خودش جا داده ، هرچی بگم کم گفتم!

هومان کنار در ورودی به دیوار تکیه داده و منتظره تا رصد و جستجوی من به پایان برسه!
از کنارش رد میشم و همونطور که به طرف پله ها میرم تا اتاقک بالا رو هم ببینم، با انگشت عدد یک رو نشون میدم و میگم :

_فقط یک دقیقه ی دیگه الان برمیگردم.

تکیه اشو از دیوار میگیره :

_راحت باش...
میرم وسایلو از ماشین بیارم!

از در بیرون میره...
بیخیال اتاق بالا میشم و دیدنش رو به بعدا موکول میکنم و برای کمک به هومان دنبالش میدوئم و میگم :

_وایسا منم باهات میام...

کتونی های سفیدم اصلا مناسب زمین گلی و خیس اینجا نیست اما چاره ای ندارم و اهمیتی نمیدم.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت394

هومان صندوق رو باز میکنه و کوله ها رو بیرون میکشه و کوله پشتی خودشو روی دوشش میندازه و کوله ی منو دست میگیره.
دوتا از پلاستیک های خوراکی و مواد غذایی رو برمیدارم و هومان هم آخرین نایلون رو دست میگیره.
من دوتا کیسه رو با یک دست میگیرم و صندوق رو میبندم و همراه هومان به کلبه برمیگردیم.
کفش هامونو دم در، درمیاریم و کناری میزاریم.

وارد آشپزخونه میشم و خریدا رو کنار یخچال میزارم و اون یکی نایلونم از هومان میگیرم :


_ بده من اینا رو جابه جا میکنم... تو رانندگی کردی، خسته ای برو استراحت کن.

با سر تایید میکنه و کوله ها رو همراه خودش به اتاق بالا میبره.

سویشرتمو در میارم و روی صندلی ميندازم.
لباسام اذیتم نمیکنن و فعلا نیازی به عوض کردنشون نیست.

در یخچالو باز میکنم و یکی یکی خوراکی هارو داخلش میچینم و مرتب داخل طبقه ها جا میدمشون.

از تمیزی و منظم بودن کلبه مشخصه که قبل از ما، کسی برای نظافت به اینجا اومده و کار منو راحت کرده؛ وگرنه الان باید دستمال سر می بستم و همه جا رو گردگیری میکردم!

دستامو میشورم و دوتا کنسرو تن ماهی برای ناهار داخل آب جوش ميندازم.
گوجه و خیار شور خُرد میکنم و باگت ها رو از بسته بندیش خارج میکنم

سعی میکنم کارها رو بی سر و صدا انجام بدم تا مزاحم خستگی در کردن هومان نشم!

دلم میخواد تا وقتی اینجاییم، خودم کارها رو انجام بدم و با عشق برای هومان غذا درست کنم و بهش رسیدگی کنم و مثل یک دختر کدبانو در این کلبه ی کوچیک وسط جنگل خانه داری کنم...!

این احساس شیرینِ کنارِ هومان بودن و در تنهاییاش جایی داشتن، با هیچ شکر و شهدی در دنیا قابل قیاس نیست...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت395

آهسته و روی نوک پا، پله ها رو بالا میرم اما باز هم صدای خفیفی از جیر جیر چوب بلند میشه.

اتاق زیر شیروونی منو یاد کارتون آنشرلی میندازه!
یه تخت دو نفره و یه کمد و یه آیینه و کنسول، که همشون از چوب های مرغوب و براق ساخته شدن و کنده کاری های ساده و با ظرافتی روشون کار شده...

یه تابلوی نقاشی از دوتا قو که سرشونو به هم تکیه دادن و میون یک دریاچه شناورند، به دیوار پشت تخت نصب شده ...

باورش سخته که هومان از اون تجملات و زندگی اشرافی حتی برای چند روز دل بکنه و برای خلوت و تنهایی به این کلبه ی دور افتاده بیاد!

به شکم روی تخت خوابیده و دستاشو زیر بالش گذاشته و تیشرتش بالا رفته و عضلات کمرش پیداست ...
به طرز خوابیدنش آروم میخندم و بی صدا کنارش میشینم.

گردن کج میکنم و به چهره ی غرقِ خوابش خیره میشم و گوش جان می‌سپارم به نفس های منظمش...

بلوزشو پایین میکشم تا کمرش سرما نخوره و موهاشو از روی پیشونیش کنار میزنم...
در دلم طوفان به پا میشه و احساساتمو برانگیخته میکنه!

بی اختیار لبمو به شقیه اش نزدیک میکنم اما قبل از اینکه حسش کنم همونجا متوقف میشم و نفس لرزونمو تو سینه حبس میکنم...

مغزم مجبورم میکنه تا عقب بکشم و خودمو بخاطر یک بوسه ی هوس انگیز رسوا نکنم!

با اینکه دلم میره برای نوازش ته ريشش با لبام، اما احساسِ بی حیامو سرکوب میکنم و برای پرت شدن حواسم چشمامو میبندم و سرمو به طرفین تکون میدم.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Darde Shirin
Aron Afshar
#آرون افشار

#درد شیرین

هدیه شبانه

آهنگ پیشنهادی شامگاهی

@kadbanoiranii
دراین شب زیبای زمستانی

واین سکوت که خدا را

به دلها دعوت میکند

برایتان یک دل بی کینه

یک دوستی دیـرینه

یک قلب آرام، یک تن سالم

و دنیا دنیا محبت آرزو دارم...

🦋
#شبتون_آروووم🦋



@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠با نام یگانہ معبود
🤍خدای بزرگ و مهربان
💠آغاز میکنیم روز دیگر را
🤍خدایا در این روز زیبا
💠تورو به بزرگیت قسم
🤍تورو به مهربونی هات
💠هرڪسی هرمشڪلی داره
🤍خودت برطرفش ڪن تا امروز
💠بشه یه روز بیاد ماندنی برای همہ

💠بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
🤍الـــهــی بــه امــیــد تـــو


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
         ‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌@kadbanoiranii
        ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌
Ay Eshgham
Mansour
#آی_عشقم

#منصور

هدیه روزانه

تقدیم نگاه زیباتون

@kadbanoiranii