کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
#پارت393


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت393

شومینه ی وسط اتاق سنگی بود و داخلش پر از هیزم....
کف چوبی که با قالیچه ای دستبافت مزین شده بود و میز گردی با دوصندلی گوشه ای جا گرفته بود و دو تا قاب عکس کوچیک روش بود...
یک نیمکت که روش دو بالش بزرگ و نرم و کلی بالشتک بود و جون میداد برای ریلکس کردن....
گیتار مشکی رنگی که به دیوار شومینه تکیه داده شده و چند پله گوشه ی سمت راست برای رفتن به اتاق زیر شیروونی تعبیه شده...

همه چیز خیلی ساده اما دلنشین!

خبری از تلویزیون نبود و وسایل این چنینی نبود و انگار واقعا این مکان برای آرامش و دوری از تجملات در نظر گرفته شده بود!

به قسمتی که می‌شد بهش گفت آشپزخونه هم سرک میکشم.
هرچیزی که برای یک زندگی ساده احتیاج بود در اینجا یافت میشد.
یخچال و گاز سه شعله و یک سری ظروف و یه فِر ذغالی...

خدای من!
در وصف زیبایی و انرژی مثبتی که این کلبه ی نقلی در خودش جا داده ، هرچی بگم کم گفتم!

هومان کنار در ورودی به دیوار تکیه داده و منتظره تا رصد و جستجوی من به پایان برسه!
از کنارش رد میشم و همونطور که به طرف پله ها میرم تا اتاقک بالا رو هم ببینم، با انگشت عدد یک رو نشون میدم و میگم :

_فقط یک دقیقه ی دیگه الان برمیگردم.

تکیه اشو از دیوار میگیره :

_راحت باش...
میرم وسایلو از ماشین بیارم!

از در بیرون میره...
بیخیال اتاق بالا میشم و دیدنش رو به بعدا موکول میکنم و برای کمک به هومان دنبالش میدوئم و میگم :

_وایسا منم باهات میام...

کتونی های سفیدم اصلا مناسب زمین گلی و خیس اینجا نیست اما چاره ای ندارم و اهمیتی نمیدم.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت393




و بروبچز بیایم شیدا رونفله کنیم..

.نخورنت یه وقت!!مواظب باش...چه طوماری نوشتم واست... برو حالش
و ببر!!!

امضا:
مسعود ادیب (ملقب به دراکولا شلخته شکموی بی ریخت دخترباز

چاکریم"


لبخندی روی لبم نشست...خیلی خلی مسعود!
هی خواهرجنی خواهر جنی می کنه تا منو بترسونه...

اما راستش دیشب که پیشم بود، همه ترسم از بین رفت...

الانم اگه به خواهر جنی و اون مزخرفات فکر نکنم، نمی ترسم......

گور بابای خواهرجنی، صبحونه روبچسب!!!

روی صندلی نشستم و با ذوق زل زدم به میز صبحونه اشتها شروع کردم به خوردن
* * * * * * * * *
روبروی آینه آرایشگاه وایساده بودم و خودم و برانداز می کردم. به به

بخورم خودم واا

چه تیکه ای
شدم...


یه سایه بنفش زده بودم که خیلی چشمام وناز کرده و بود..

.البته من که نزده بودم آرایشگره زده بود....

پنکک و رژ گونه و ریمل وغیره هم برام زده بود....رژلبم و گذاشته بودم تا توی تالار بزنم...

آخه اگه بخوام الان بزنم پاک میشه و فقط مایه دردسره!!

موهامم فر تقریبا درشتی کرده بود..

. یه ذره از موهام و بالای سرم بسته بود و با یه تاجی که روش گلای ریز بنفش داشت تزئین کرده بود...........

یه ذره از موهامم ریخته بود دورم... خیلی ناز شده بودم..... قربون خودم بشم من الهی...موهام خیلی خوشگل شده!!!


به پیراهن کوتاه مشکی تا بالای زانو پوشیده بودم....

تاپش پشت گردنی بود وحسابی دل و روده آدم و به نمایش میذاشت..

.از اونجایی که عروسی ارزو اینا مرد و زن قاطی آن،

یه شال میندازم روی شونه


@kadbanoiranii