کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23K photos
28.3K videos
95 files
42.4K links
Download Telegram
#پارت۷۱
#

دور میز می ایستم و مهشید سوت آرامی می کشد:

-دم و دستگاه رو برو!

تشر می زنم:

-مهشید!

-چیزی نگفتم که...

شربت تعارف شده را از روی سینی بر می دارم و قلپی می خورم که متوجه نزدیک شدن خانوم صبوری و خانوم دیگری در کنارش می شوم.

لبخند می زنم و منتظرشان می مانم. در آغوشم می کشد و خانوم جوانی که همراهش آمده به عنوان دخترش، صبا، معرفی می کند.

-مامان خوبه؟ رزا کوچولو؟

-همه خوبن مهستی جون... دائم تو خونه ی ما صحبت از شماست. مامان شیفته ی شما شده...

-منم به خدا حس می کنم سال هاست باهاش آشنام انقدر که خانوم و خاکیه!

لبخند می زنم و تا سرم را بر می گردانم می بینمش. در حلقه ای از مردان ایستاده بود و به نظر داشت گوش می داد اما نگاهش به این سمت بود.

اضطراب و استرس تنم را سرد کرده اما نفسی می گیرم و سرم را به احترام تکان می دهم که حرکتی مبنی بر جواب نمی بینم و به جایش سرش را پایین می اندازد.

ناخودآگاه اخم هایم در هم می رود و از حرکت نسنجیده ام پشیمان می شوم.

صبا دختر مهستی هم مانند خودش خوش برخورد و مهربان است و خیلی زود با مهشید بُر می خورد.

سرم را به حرف هایشان گرم می کنم و صدای سلام گرم خانومی از سمت راست نگاهم را به آن طرف می کشد.

-سلام خیلی خیلی خوش اومدین. خانوم صبوری جان مشتاق دیدار...

یک خانوم خوش پوش و کوتاه قامت، با آن روسری روشنی که به زیبایی دور سرش پیچیده و با سنجاق طلایی رنگ زیبایی ثابتش کرده بود در کنار محمدی که پشت سرش ایستاده بود و تقریبا تنش را در بر گرفته به من می گفت که این زن قطعا مادرش بود.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۷۳
مادر است و مادرها می فهمند! من نگاهش کنم از چشمانم می خواند تا چه اندازه با او آشنایم.

نخواند که در خصوصی ترین لحظات زندگی ام با پسرش ذکر خیر او و مهربانی هایش همیشه بوده است.

از نگاهم نخواند رج به رج رویاهای بافته شده ی پسرش در صندوقچه ی خاطرات یه دختر عاشق و خیال پرداز را!

گرم صحبت با خانوم صبوری بود و من دیگر نمی توانستم تحمل کنم و با ببخشیدی جمعشان را ترک می کنم و راه حیاط خانه را در پیش می گیرم.

سر راه لیوان دیگری شربت بر می دارم و مقابل فواره ی عظیم و زیبای مرکزی حیاط می ایستم و نفس های عمیق می گیرم.

لبم را داخل دهانم می کشم و جام درون دستم را می فشارم.

ناراحتم که هیچوقت آن عروسی نبودم که مادرش در ذهن داشته و من ذره ای به آن شباهت نداشتم؟ قطعا نیستم!

ناراحتم که هرگز آنقدری برایش با ارزش نبودم که نیمه شبی با یک تماس یک دنیا آرزو را پشت سر بگذارد و با سر در پی ام بدود؟ نیستم!

ناراحتم که او فارغ از غم و درد و حسرت و مسئولیت، اینجا زندگی اش را ادامه داده و من زیر کوهی از خستگی داشتم دفن می شدم؟ نیستم!

بغضم را قورت می دهم و قطره اشک سرکش را از روی گونه ام پاک می کنم و من اینجا بودم که به وظایفم برسم نه اینکه عزای چیزهایی را بگیرم که هرگز نداشتم!

می چرخم و دیدن شخصی پشت سرم قلبم را کف پایم می اندازد!

-عذر می خوام! نمی خواستم بترسونمتون!

دستم را روی سینه ام می گذارم و چشم می بندم و چند نفس عمیق می گیرم!

-واقعا متاسفم! حالتون خوبه؟

چشم باز می کنم و کینه توزانه ترین نگاهی که از خودم سراغ دارم را روانه اش می کنم و دستم را دور جام محکم می کنم تا مبادا محتویاتش را در صورتش خالی کنم!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۷۴
#

بدون حرفی راهم را می گیرم و می روم و کلامی هم خرجش نمی کنم.

میزی که قبل تر دور آن بودیم خالی بود و از خدا خواسته همان میز دوباره مقصدم می شود.

مهشید و سماواتی گوشه ای در حال خوش و بش بودند و چه خوب که نگاه چپ چپم را نمی بینند! محمد به همراه خانواده اش درکنار یک مرد میانسال و دو زن یکی هم سن مرد و یکی جوان تر می بینم و سعی می کنم نگاه کنجکاوانه ام را پنهان کنم.

باید با اعضای دیگر خانواده اش هم آشنا می شدم. این ها قرار بود خانواده ی رزای من باشند و من نمی خواستم بدون آشنا شدن با آن ها این جا را ترک کنم. این شکنجه را به خاطر هیچ تحمل نکردم!

نگاه که می گیرم و همان مردی را که در حیاط به او برخورد کرده بودم را می بینم و به وضوح نفس خشمگینی می گیرم که باعث می شود به محض رسیدن تک خند جذابی بزند و بگوید:

-خانوم من معذرت خواستم ازتون شما حتی نگفتین عذرخواهی منو پذیرفتین یا نه!

دست هایم را روی سینه ام به هم می پیچم و با حرکت سرم موهایم را به پشت سرم هدایت می کنم.

-اوهوم درسته... بذارین مرور کنیم. من جمع رو ترک می کنم تا لحظاتی تنها... تاکید می کنم تنها هوا بخورم و برمی گردم و اتفاقی به شما بر می خورم! کسی که به طرز خیلی غیر معمول و ترسناکی برای خدا می دونه چند دقیقه ایستاده و من رو تماشا کرده. بعدش عذر خواستن و به خاطر ادبی که خرج کرد من واسش تخفیف قائل شدم و نوشیدنیم رو تو صورتش خالی نکردم و... اوم... چیزی جا ننداختم که؟

صدای خنده ی بلندش چنان در جمع می پیچد و که تک و توک نگاه های اطرافمان را به طرفمان می کشد. اخم در هم می کشم و می غرم:

-می تونم برای تکمیل خوشیتون، کار ناتمامم رو تموم کنم اگر خیلی خوشتون اومده؟


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۷۵

یک دستش را در جیبش فرو می برد و دست دیگرش را روی سینه اش می گذارد و با حالت متواضعی سر خم می کند:

-بانوی زیبا استدعا دارم داستان رو از جانب من هم بشنوین! من بخاطر یه گفتگوی تلفنی تو حیاط بودم که شما تشریف آوردین و اصلا متوجه من نشدین. و باید بگم... خانوم شما برای نادیده گرفته شدن بی نهایت باشکوه به نظر می رسیدید. من رو ببخشین که خلوتتون رو به هم زدم اما بیشتر از اون متاسفم که بخاطرش حتی پشیمون هم نیستم. آشنایی با شما بهترین اتفاق تمام شبم خواهد بود.

چشم هایم را ریز می کنم و لعنت... می توانم بگویم او با این زبان و چرب و نرم و انتخاب کلمات شاهانه اش پروانه هایی را در دلم زنده کرد که سال هاست وجودشان را از یاد برده بودم.

تلاش می کنم تا نیشم را جمع کنم و سرتاپایش را از نظر نگذرانم و کنجکاوی هایم را سرکوب کنم...

-می تونم بهتون این اطمینان رو بدم که نوشیدنیم سرجاش می مونه و فعلا در امانید اما این نصیحت رو هم بهتون بدم که این دست از تعریفات اینجا و پیش من واقعا داره حروم می شه. شما با این حجم از استعداد امشب اینجا، قطعا جای اشتباهی ایستادین!

این بار فقط لبخند محوی روی لب هایش می نشیند و جوابی نمی دهد. نگاهش دنیا دنیا وزن دارد و من تا صبح می توانستم جواب زبان بازی هایش را بدهم، ولی پای نظر بازی و خیره شدن ها که وسط باشد همچون دخترهای دبیرستانی دست و پایم را گم می کردم.

-میشه اینطوری نگاهم نکنید؟ نمی خوام توجه ها رو جلب کنیم!

سرش را به شانه هاش نزدیک می کند و با لحن خاص و چشم هایی که برقشان از لوستر های عظیم سالن بیشتر چشمم را می زند می گوید:

-این بی نظیرترین صحنه ایه که به عمرم دیدم!
با ابروهایی بالا رفته با لحن تمسخرآمیزی می گویم:

-و من قراره که برای این تعریفای مبالغه آمیزتون غش و ضعف برم؟ منو خیلی دم دستی و ساده فرض کردین جناب! شک ندارم قبلیا با این جمله آخرتون دیگه طاقت از کف دادن و با چاقو دست بریدن. اما من؟ متاسفم!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🌟در این
🌸شب‌ زیبـای تـابستونی

🌟آرزویم  این است کہ
🌸کہ عالی بشود روز و شبت

🌟کہ ببارد به تمام رخ تو
🌸شـادی و شور و شعف

🌟و من از دور ببینم
🌸کہ پر از لبخند است
🌟چشم و دنیا و دلـت

🌸شبتون پر نـور و زیبـا

@kadbanoiranii
بسم الله الرحمن الرحیم

چند نکته اموزنده از کوروش کبیر :

از کسانی که از من متنفرند، ممنونم
آنها مرا قویتر میکنند.

ازکسانی که مرا دوست دارند،ممنونم
آنان قلب مرا بزرگتر میکنند.

ازکسانی که مرا ترک میکنند؛ممنونم
آنان به من میاموزند که هیچ چیز
تا ابد ماندنی نیست.

ازکسانی که با من میمانند؛ ممنونم
آنان به من معنای واقعی" دوست"
را نشان میدهند......🌷
🍃


@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

وااای اینا رو چقدر خوشگله برا #صبحانه_بچه_ها


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#_ته_چین_کدو_حلوایی_مریم_صرافها


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#_ته_چین_کدو_حلوایی_مریم_صرافها 🎃🎃🎃🎃🎃🎃🎃🎃🎃


🔴موادلازم:
برنج ۳ لیوان
زرده ۴ عدد
ماست شیرین و سفت ۱ لیوان
خامه صبحانه ۵۰ گ
روغن مایع ۱۰۰ گ
کره ۵۰ گ
پوره کدو حلوایی خام ۱ لیوان
مرغ پخته شده ۳۵۰ گ
خلال پسته و بادام ۵۰ گ
زرشک ۳ ق س
زعفران غلیظ ۴ق س
هل ساییده ۱ ق م
نمک و فلفل به مقدار لازم
🎃🎃🎃🎃🎃🎃🎃🎃🎃

🔴طرز تهیه :
برنج راخیس کرده و ابکش میکنیم ، زنده تر بر می داریم.
درون یک کاسه زرده + ماست +خامه+ زعفران+روغن مایع+نمک و فلفل +هل +پوره کدو حلوایی(کاملا میکس شده)
مواد را به ترتیب ذکر شده اضافه کرده با همزن می زنیم تا بوی زخم تخم مرغ ندهد.
برنج ابکش شده را ارام ارام اضافه کرده هم می زنیم تا خورد نشود.
در قالب دلخواه نصف برنج را ریخته بعد مرغ پخته شده را روی برنج چیده به کناره های قالب نخورد. بعد بقیه برنج را می ریزیم. روی مواد را صاف کرده.و با پشت قاشق فشرده می کنیم.
در فریک ربع گرم شده با دمای ۱۷۵ درجه ,مدت ۱/۵ساعت طبقه ی وسط می پزیم.

میتوان در قابلمه هم پخت.
بعد از بر گرداندن با خلال پسته و بادام که شسته و کمی تفت داده ایم تزیین میکنیم.
زرشک را هم شسته با روغن و شکر تفت می دهیم.
و روی ته چین می ریزیم.
قطعه های مرغ را با اب , پیاز , زرد چوبه ,زعفران می پزیم بعد سه الی چهار ساعت در سس قرار می دهیم.
سس : یک عدد تخم مرغ+ ۳ ق ماست + ۲ ق روغن مایع+زعفران و نمک

بعد از پخت روی ته چین کره ی اب شده با قاشق می ریزیم.
اگر در پلو پز می پزیم باید دم کنی استفاده کنید


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#نان_خرمایی

توسط آرزو گنجی کارشناس آشپزی

نان خرمایی

مواد اولیه :

آب 80 میلی لیتر
شکر 1 ق چ سر پر
مخمر 1 ق چ سر پر
کره 40 گرم
روغن مایع 1 ق س
تخم مرغ 1 عدد
پودر هل 1/2 ق چ
آدد 300 تا 330 گرم

موادمیانی :


خرمای چرخ شده 250 گرم
گردوی پودر شده 50 گرم
پودر هل 1 ق چ


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کاپ_کیک_سیب توسط مریم دائم الحضور کارشناس آشپزی

مواد اولیه کاپ کیک سیب

آرد 250گ
بیکینگ پودر 1 ق چ
آب سیب 1/2 پیمانه
ماست 2 ق س
شکر 170 گ
تخم مرغ 2 عدد
وانیل1/4 ق چ
پودر نارگیل 100گ
روغن مایع 1/2پیمانه
سیب 1عدد
پودر دارچین 1/2ق غ
شکر 1ق غ


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🔴 #فیلم_آموزشی

#پودینگ_انگور_سیاه
آموزش پودینگ انگور سیاه توسط فرشته قربانی 👌


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#نان_عروسکی_شکلاتی

#خانم_درویش

مواد لازم :

تخم مرغ ۱ عدد
مایه خمیر ۱ ق غ
شکر ½ پیمانه
کره آب شده ۶۰ گرم یا ¾ پیمانه
وانیل ½ ق چ یا ۴ قطره اسانس وانیل
شیر گرم ۱ پیمانه
آرد حدود ۴-۵ پیمانه

مواد رومال:
زرده تخم مرغ ۱ عدد
زعفران ۱ قاشق غذاخوری

مواد میانی:
کرم فیل شکلاتی، وانیلی به مقدار لازم

روش تهیه:
ابتدا مایه خمیر ، ۱ ق غ شکر و شیر را با هم مخلوط کنید حدود ۵ الی ۱۰ دقیقه در جای گرم قرار دهید تا مواد حجم بگیرد.
حال تخم مرغ، وانیل، شکر را با همزن دستی بزنید کره آب شده را نیز اضافه کنید، سپس مایه خمیر را اضافه و آرد را کم کم بیفزاید و مخلوط کنید تا جایی آرد اضافه کنید که خمیر بدست نچسبد در این مرحله خمیر را بمدت ۵ دقیقه ورز دهید. خمیر را در ظرف گذاشته روشو بپوشانید و بمدت یک ساعت در جای گرم قرار دهید تا حجم خمیر دو برابر شود.
حال از خمیر به اندازه ی مورد نظر برداشته و مابین آن کرم فیل زده و در سینی فر قرار دهید مجدد ۱۰ دقیقه به خمیر استراحت داده. سپس زرده ی تخم مرغ و زعفران را باهم مخلوط کنید و

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii
#ترشی_فانتزی
#ترشی_هویج


فلفل سبز بلند رو عین کاسبرگ گل برش میزنیم و هویج رو با تراش میتراشیم و داخل فلفل سبز میذاریم کمی نمک کمی فلفل معطر و چند شاخه مرزه داخل شیشه قرار میدیم و روش سرکه سفید میریزیم...
سرکه قهوه ای رنگ هویج رو تغییر میده و اگر سبزی معطر رو خرد کنیم لابلای گلها میره و از زیبایی اون کم میکنه
اینکار رو با چغندر و ترب سفید هم میتونیم انجام بدیم و و ترکیب اینها با هم برای دورچین غذا عالیه اگر با ترب سفید و کمی کلم بنفش اینکارو انجام بدیم رزها صورتی میشه.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#معجون_سیر_و_لیمو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۷۶


-خوشم میاد از تحلیلاتون. اما اینکه خانوم مهندس بزن بهادرمون تو خلوت وقتی پرستش می شه لپاش سرخ می شه چیزی نیست که همیشه اتفاق بیفته! من باعثش بودم؟ به خودم افتخار می کنم! این صحنه ست که تحسینم رو برانگیخته کرد.

این بار خنده ام می گیرد و مانعش هم نمی شوم. می خندم و نگاه هایش گرم ترم می کند و من با شرمی که کم کم داشت کار دستم می داد پشت انگشتانم را روی گونه ام می کشم و با لبخند تشرش می زنم:

-خیله خب قبول! تاثیر گذار بودین! میشه حالا تمومش کنین؟

-به یه شرط!

-هاه! اینجا اونجایی که شما از من دعوت می کنین که فردا باهاتون یه وعده رو همراه باشم؟

می خندد. خنده هایش هم مردانه و جذاب بودند.

-شما بی نظیری! اعتراف می کنم کم آوردم! هیچوقت قبل از این نشده بود که تا این اندازه پیش یه خانوم مستاصل بشم!

موهایم را کنار می زنم و چند ثانیه ای خیره اش می مانم. راست می گفت من هم تا به این اندازه پیش هیچ کسی بعد از محمد مستاصل نبودم.

-می تونم امیدوار باشم که فرداشب همراهیم کنین برای شام؟

زخمی بر قلبم داشتم و شکافی به عمق یک تجربه ی تلخ بر اعتمادم... شام و قرار عاشقانه هیچ کجای این تن خسته را مرهم نبوده و نیست!

دم دست ترین بهانه برای پر دادن پیشنهادهای این چنینی را در صورت خوب و جذابش می کوبم:

-عذر می خوام به دخترم قول دادم که شام رو با اون باشم!

نگاهش نمی کنم و بین تمام واکنش هایی که افراد پیش از او به این جمله نشان می دادند می گردم تا واکنش او را حدس بزنم. یک عذرخواهی و فرار؟ بهت زده و زبانی بند امده؟ خنده های عصبی؟


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۷۷

-می تونم افتخار همراهی ایشون رو هم داشته باشم پس؟

سر بلند می کنم و نگاهش می کنم. عمیق... دقیق!

جمله ی خودم را مرور می کنم تا مطمئن شوم که دقیق اطلاعات دادم و جمله ی او را هم... چیزی این وسط درست نبود!

عرق از تیره ی کمرم سر می خورد و کاویدن این چشم ها و مرور لحظاتی که گذشت، چیزی را دستگیرم نمی کند!

-خانوم ایزدی می تونم تصور کنم که چی تو ذهنتون می گذره. که با این جمله و بیان اینکه یک مادر هستین خیلی ها رو تونستین از سر خوتون باز کنید. البته که اگر من نمی دونستم این موضوع رو قطعا تعجب می کردم. اینکه شما تو این سن یک مادر مجرد و موفق هستین جدا تحسین برانگیزه اما حقیقتا من قبل از این با خانوم صبوری راجع به شما... خب... صحبت کردم. همه چیز رو می دونم و باید بگم غیر از اینکه احترام من رو نسبت به شما بیشتر کرد هیچ تاثیر دیگه ای نداشت! حالا می تونم قول اون شام رو ازتون بگیرم؟

راست می گفت! پیش از این واکنش های متفاوتی از این جمله ام دریافت می کردم اما این یکی؟ خاص بود!

مثل یک نسیم خنک وسط یک تابستان گرم، جانم را جلا داد... نفسم را تازه کرد، قسمت خیلی خیلی کوچکی از روحم را درمان کرد.

و با شنیدن نام خانوم صبوری دوزاری ام افتاد که باید همان آقای بختیاری معروف باشد. سکوتم ادامه دار می شود چون این جای قصه را نخوانده بودم...

-می شه خواهش کنم...

-صدرا جان اینجایی؟ با خانوم ایزدی آشنا شدین؟

نگاهم سخت از روی صورت آرامش بخشش کنده می شود و آب دهانم را قورت می دهم و نفس عمیقی می گیرم. رو به سماواتی جواب می دهد:

-بله بله. از هم صحبتیشون لذت می بردم...

-مشخص بود...

تکخندی می زند و دستی روی شانه اش می زند و رو به ادامه می دهد:

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۷۸
#

-خانوم ایزدی می شه خواهش کنم به ما بپیوندین؟ جناب فرهمند بزرگ مایلن رسما باهاتون آشنا شن!

نگاهم را به پشت سرش می دوزم. به همان جمعی که حالا خانوم صبوری و مهشید هم به آن ها اضافه شده بودند!

من مهمان آن ها بودم و جناب فرهمند بزرگ... دستور داده بودند که برای آشنایی به خدمتشان بروم؟

معلوم شد آن غرور و خودبرتربینی فرهمند کوچک به چه کسی رفته بود! ابرویی بالا می اندازم و با سنگین ترین لحنی که از خودم سراغ دارم می گویم:

-من در خدمتتون هستم از آشنایی با ایشون هم قطعا خوشحال می شم.

کف دستم را روی میز می گذارم و منتظر نگاهش می کنم. منظورم را خوب فهمیده بود و معذب دستی در موهایش می برد و با لحن صلح طلبانه ای می گوید:

-ایشون یکم خب چطور بگم، هنوز اخلاقای سنتی خودشون رو دارن دیگه... کوچیکتری و بزرگتری و این حرفا...

پوزخندی می زنم و به خودم یادآور می شوم که من برای چه اینجا آمده بودم! اگر این راهش بود پس سر خم می کردم.

جدا از آن هم حداقل پیش تر خودش به همراه مادرش به استقبالم آمده بودند و خوش آمد گفته بودند! به احترام مادری که آداب میزبانی را به خوبی به جا آورده بود به آدابشان احترام می گذارم.

-که اینطور! مسئله ای نیستش شما جلوتر بفرمایید.

لبخندی می زند و می رود. کمی آب برای خودم می ریزم و آرامش ظاهری ام را دوست دارم. این که گزک دست فرهمند جماعت ندهم را بیشتر!

صدرا یا همان آقای بختیاری هم در کنارم به راه می افتد و هرقدر که به جمعشان نزدیک تر می شوم از درون بیشتر یخ می زنم.

کنار مهشید قرار می گیرم و سلام بلندی جمعا می کنم و اول از همه مادرش پاسخم را می دهد.

-پدر ایشون خانوم ایزدی هستن.

-خوشبختم خانوم...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۷۹


مستقیم نگاه نمی کند! دستی به سبیلش می کشد و سرش را بالا می گیرد. کوتاه و گیرا صحبت می کند. موهای جوگندمی و چشمان مشکی و براق، قد بلند و چهار شانه، گردنی برافراشته اما نگاهی به زیر افتاده...

خدای من انگار نسخه ی سی سال بعدتر محمد بود! کوتاه تشکر می کنم.

-به خاطر اتفاقی که اون روز توی شرکت براتون افتاد و ما نتونستیم جلوش رو بگیریم عمیقا متاسفم!

و ناموس پرست بود درست مانند پسرش!

-ابدا مسئله ای نبود جناب... پیش میاد!

جمعمان با حالی که دور هم بودیم اما به نوعی مردانه و زنانه بود. آن مرد به همراه همسر و دخترش به عنوان شریک جدید کاری شان به من معرفی می شوند و نگاه های یک در میان دخترش به محمد... به من ربطی نداشت!

من وسط بودم و سمت چپم مهشید بود و سمت راستم صدرا ایستاده بود. هنوز سنگینی حرف هایش را روی دلم داشتم که تُن به تُن وزن نگاه ها روی شانه هایم می نشست!

محمد و نگاه های کنجکاوانه اش را وقعی نمی گذارم و نگاه های کنجکاوانه ی زن جوانی که کنار مهشید بود برایم جذاب تر می آید.

دستش را روی شکم نسبتا تختش گذاشته و یک دستش را روی کمرش قرار داده و از قرار معلوم انتظار نوزادش را می کشد.

لبخند تلخی روی لب هایم می نشیند که مادر محمد به حرف می آید:

-خانوم ایزدی جان ایشون عروس کوچیکم هستن یلدا جان...

-خوشبختم عزیزم و لطفا شهرزاد صدام کنین...

-بله شهرزاد جانم ایشونم دخترم محدثه و من هم منیر هستم.

لبخندی به دخترش که با نگاه مهربان و برق افتاده اش همین حالا هم از او انرژی مثبت می گرفتم زدم و او به حرف می آید:

-شهرزاد جون از همون اول که وارد شدی دلم خواست بیام باهات آشنا بشم. راستش بعد از قضیه اون دعوا یه جورایی هممون مشتاق دیدارت بودیم. بد گرد و خاک کرده بودی. داداشم خیلی شاکی بود.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۸۰
#

لحظه ای در سکوت نگاه می کند و بعد با لب هایی خندان دست در جیب می برد و می گوید:

-خانوم مهندس دست مریزاد دارینا... شما گفتین تغییرات کلی تو شرکت می دین ولی حقیقتا انتظار این حدش رو نداشتیم! خاک پونزده ساله ی شرکت رو تکوندین... واقعا دست مریزاد!

چشمانم ریز می شود و دسته ی صندلی را میان مشتم می فشارم. گستاخ!

به دعوای آن روز من و محسنی اشاره دارد. از جایم بر می خیزم و قدمی جلو می روم و یک پایم را بلند می کنم و به صورت یک وری لبه ی میز می نشینم.

-بالاخره کار رو باید سپرد دست کاردان... ما به تعهداتمون عمل کرده باشیم! بالاخره گاهی خاک شرکت... گاهی آدمای شرکت...

دهانش باز مانده و با ابروهایی بالا رفته نگاهش را میان من و مهشید می گرداند. فکر کرده که من زیر دست او هستم که جوابش را ندهم؟

من کارمند او نبودم! من اینجا قرارداد داشتم و حقوق بگیر او نبودم که برای من دور برداشته و ژست رئیس موابانه گرفته! دست آخر به سمت مهشید بر می گردد و می گوید:

-این رفیقت خشنه ها... شما با این روحیه ی ملایمت اصلا به هم نمی خورید...

از صمیمی صحبت کردنش با مهشید پی می برم که روابطشان قطعا از دایره ی کاری خارج شده است.

تعجبم را زیر اخم ملایمی پنهان می کنم و این بار با گارد پایین تری نسبت به لحظات پیش شوخی ظریفی می کنم:

-نمی خوام بگیرمش که به هم بخوریم...

مهشید پقی زیر خنده می زند و بعد دستش را مقابل دهانش می گذارد. از جایش بلند می شود و به سمت من می آید و مخاطب قرارم می دهد:

-آقای سماواتی تشریف آورده بودن ما رو برای سالگرد تاسیس شرکت دعوت کنن!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪