#پارت۷۷
-می تونم افتخار همراهی ایشون رو هم داشته باشم پس؟
سر بلند می کنم و نگاهش می کنم. عمیق... دقیق!
جمله ی خودم را مرور می کنم تا مطمئن شوم که دقیق اطلاعات دادم و جمله ی او را هم... چیزی این وسط درست نبود!
عرق از تیره ی کمرم سر می خورد و کاویدن این چشم ها و مرور لحظاتی که گذشت، چیزی را دستگیرم نمی کند!
-خانوم ایزدی می تونم تصور کنم که چی تو ذهنتون می گذره. که با این جمله و بیان اینکه یک مادر هستین خیلی ها رو تونستین از سر خوتون باز کنید. البته که اگر من نمی دونستم این موضوع رو قطعا تعجب می کردم. اینکه شما تو این سن یک مادر مجرد و موفق هستین جدا تحسین برانگیزه اما حقیقتا من قبل از این با خانوم صبوری راجع به شما... خب... صحبت کردم. همه چیز رو می دونم و باید بگم غیر از اینکه احترام من رو نسبت به شما بیشتر کرد هیچ تاثیر دیگه ای نداشت! حالا می تونم قول اون شام رو ازتون بگیرم؟
راست می گفت! پیش از این واکنش های متفاوتی از این جمله ام دریافت می کردم اما این یکی؟ خاص بود!
مثل یک نسیم خنک وسط یک تابستان گرم، جانم را جلا داد... نفسم را تازه کرد، قسمت خیلی خیلی کوچکی از روحم را درمان کرد.
و با شنیدن نام خانوم صبوری دوزاری ام افتاد که باید همان آقای بختیاری معروف باشد. سکوتم ادامه دار می شود چون این جای قصه را نخوانده بودم...
-می شه خواهش کنم...
-صدرا جان اینجایی؟ با خانوم ایزدی آشنا شدین؟
نگاهم سخت از روی صورت آرامش بخشش کنده می شود و آب دهانم را قورت می دهم و نفس عمیقی می گیرم. رو به سماواتی جواب می دهد:
-بله بله. از هم صحبتیشون لذت می بردم...
-مشخص بود...
تکخندی می زند و دستی روی شانه اش می زند و رو به ادامه می دهد:
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
-می تونم افتخار همراهی ایشون رو هم داشته باشم پس؟
سر بلند می کنم و نگاهش می کنم. عمیق... دقیق!
جمله ی خودم را مرور می کنم تا مطمئن شوم که دقیق اطلاعات دادم و جمله ی او را هم... چیزی این وسط درست نبود!
عرق از تیره ی کمرم سر می خورد و کاویدن این چشم ها و مرور لحظاتی که گذشت، چیزی را دستگیرم نمی کند!
-خانوم ایزدی می تونم تصور کنم که چی تو ذهنتون می گذره. که با این جمله و بیان اینکه یک مادر هستین خیلی ها رو تونستین از سر خوتون باز کنید. البته که اگر من نمی دونستم این موضوع رو قطعا تعجب می کردم. اینکه شما تو این سن یک مادر مجرد و موفق هستین جدا تحسین برانگیزه اما حقیقتا من قبل از این با خانوم صبوری راجع به شما... خب... صحبت کردم. همه چیز رو می دونم و باید بگم غیر از اینکه احترام من رو نسبت به شما بیشتر کرد هیچ تاثیر دیگه ای نداشت! حالا می تونم قول اون شام رو ازتون بگیرم؟
راست می گفت! پیش از این واکنش های متفاوتی از این جمله ام دریافت می کردم اما این یکی؟ خاص بود!
مثل یک نسیم خنک وسط یک تابستان گرم، جانم را جلا داد... نفسم را تازه کرد، قسمت خیلی خیلی کوچکی از روحم را درمان کرد.
و با شنیدن نام خانوم صبوری دوزاری ام افتاد که باید همان آقای بختیاری معروف باشد. سکوتم ادامه دار می شود چون این جای قصه را نخوانده بودم...
-می شه خواهش کنم...
-صدرا جان اینجایی؟ با خانوم ایزدی آشنا شدین؟
نگاهم سخت از روی صورت آرامش بخشش کنده می شود و آب دهانم را قورت می دهم و نفس عمیقی می گیرم. رو به سماواتی جواب می دهد:
-بله بله. از هم صحبتیشون لذت می بردم...
-مشخص بود...
تکخندی می زند و دستی روی شانه اش می زند و رو به ادامه می دهد:
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪