#پارت۷۳
مادر است و مادرها می فهمند! من نگاهش کنم از چشمانم می خواند تا چه اندازه با او آشنایم.
نخواند که در خصوصی ترین لحظات زندگی ام با پسرش ذکر خیر او و مهربانی هایش همیشه بوده است.
از نگاهم نخواند رج به رج رویاهای بافته شده ی پسرش در صندوقچه ی خاطرات یه دختر عاشق و خیال پرداز را!
گرم صحبت با خانوم صبوری بود و من دیگر نمی توانستم تحمل کنم و با ببخشیدی جمعشان را ترک می کنم و راه حیاط خانه را در پیش می گیرم.
سر راه لیوان دیگری شربت بر می دارم و مقابل فواره ی عظیم و زیبای مرکزی حیاط می ایستم و نفس های عمیق می گیرم.
لبم را داخل دهانم می کشم و جام درون دستم را می فشارم.
ناراحتم که هیچوقت آن عروسی نبودم که مادرش در ذهن داشته و من ذره ای به آن شباهت نداشتم؟ قطعا نیستم!
ناراحتم که هرگز آنقدری برایش با ارزش نبودم که نیمه شبی با یک تماس یک دنیا آرزو را پشت سر بگذارد و با سر در پی ام بدود؟ نیستم!
ناراحتم که او فارغ از غم و درد و حسرت و مسئولیت، اینجا زندگی اش را ادامه داده و من زیر کوهی از خستگی داشتم دفن می شدم؟ نیستم!
بغضم را قورت می دهم و قطره اشک سرکش را از روی گونه ام پاک می کنم و من اینجا بودم که به وظایفم برسم نه اینکه عزای چیزهایی را بگیرم که هرگز نداشتم!
می چرخم و دیدن شخصی پشت سرم قلبم را کف پایم می اندازد!
-عذر می خوام! نمی خواستم بترسونمتون!
دستم را روی سینه ام می گذارم و چشم می بندم و چند نفس عمیق می گیرم!
-واقعا متاسفم! حالتون خوبه؟
چشم باز می کنم و کینه توزانه ترین نگاهی که از خودم سراغ دارم را روانه اش می کنم و دستم را دور جام محکم می کنم تا مبادا محتویاتش را در صورتش خالی کنم!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
مادر است و مادرها می فهمند! من نگاهش کنم از چشمانم می خواند تا چه اندازه با او آشنایم.
نخواند که در خصوصی ترین لحظات زندگی ام با پسرش ذکر خیر او و مهربانی هایش همیشه بوده است.
از نگاهم نخواند رج به رج رویاهای بافته شده ی پسرش در صندوقچه ی خاطرات یه دختر عاشق و خیال پرداز را!
گرم صحبت با خانوم صبوری بود و من دیگر نمی توانستم تحمل کنم و با ببخشیدی جمعشان را ترک می کنم و راه حیاط خانه را در پیش می گیرم.
سر راه لیوان دیگری شربت بر می دارم و مقابل فواره ی عظیم و زیبای مرکزی حیاط می ایستم و نفس های عمیق می گیرم.
لبم را داخل دهانم می کشم و جام درون دستم را می فشارم.
ناراحتم که هیچوقت آن عروسی نبودم که مادرش در ذهن داشته و من ذره ای به آن شباهت نداشتم؟ قطعا نیستم!
ناراحتم که هرگز آنقدری برایش با ارزش نبودم که نیمه شبی با یک تماس یک دنیا آرزو را پشت سر بگذارد و با سر در پی ام بدود؟ نیستم!
ناراحتم که او فارغ از غم و درد و حسرت و مسئولیت، اینجا زندگی اش را ادامه داده و من زیر کوهی از خستگی داشتم دفن می شدم؟ نیستم!
بغضم را قورت می دهم و قطره اشک سرکش را از روی گونه ام پاک می کنم و من اینجا بودم که به وظایفم برسم نه اینکه عزای چیزهایی را بگیرم که هرگز نداشتم!
می چرخم و دیدن شخصی پشت سرم قلبم را کف پایم می اندازد!
-عذر می خوام! نمی خواستم بترسونمتون!
دستم را روی سینه ام می گذارم و چشم می بندم و چند نفس عمیق می گیرم!
-واقعا متاسفم! حالتون خوبه؟
چشم باز می کنم و کینه توزانه ترین نگاهی که از خودم سراغ دارم را روانه اش می کنم و دستم را دور جام محکم می کنم تا مبادا محتویاتش را در صورتش خالی کنم!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪