Forwarded from نقدى بر اسلام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️ «علیاکبر رائفیپور، بلندگوى بنگاه دروغ پراكنى حوزه هاى پرورش ملاست
#قسمت_پنجم
علیاکبر رائفیپور بيسوادى حرّاف و موسسه تحت مدیریت او یعنی "مصاف"، از پرمخاطبترین چهرههای ترویجدهنده دروغ و اخبار و نظریههایی در سطح جامعه كه تنها هدفشان فريب نوجوانان و پر كردن ذهن آنها از چرنديات غير مستند است.
ايشان و چند شخص همانند او بعنوان بلند گوى دروغ پراكنى با ظاهرى علمى هدفى جز تخريب ذهن نوجوانان ندارند.
در اين ويديو به چند مورد از توهم های توطئه او و پرونده سازی علیه مخالفان می بینیم رائفیپور براستی نشان داد اندیشه هایش طبق قاعده "کسی که با ما نباشد علیه ماست" شکل گرفته است. ديدن آن خالى از لطف نيست.
اين ويديو را انتشار دهيد كه برخى نوجوانان كه طرفدار او هستند به ميزان شيادى اين موجود پى ببرند.
@Naghde_Eslamm
www.eslam.nu
#قسمت_پنجم
علیاکبر رائفیپور بيسوادى حرّاف و موسسه تحت مدیریت او یعنی "مصاف"، از پرمخاطبترین چهرههای ترویجدهنده دروغ و اخبار و نظریههایی در سطح جامعه كه تنها هدفشان فريب نوجوانان و پر كردن ذهن آنها از چرنديات غير مستند است.
ايشان و چند شخص همانند او بعنوان بلند گوى دروغ پراكنى با ظاهرى علمى هدفى جز تخريب ذهن نوجوانان ندارند.
در اين ويديو به چند مورد از توهم های توطئه او و پرونده سازی علیه مخالفان می بینیم رائفیپور براستی نشان داد اندیشه هایش طبق قاعده "کسی که با ما نباشد علیه ماست" شکل گرفته است. ديدن آن خالى از لطف نيست.
اين ويديو را انتشار دهيد كه برخى نوجوانان كه طرفدار او هستند به ميزان شيادى اين موجود پى ببرند.
@Naghde_Eslamm
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️ «علیاکبر رائفیپور، بلندگوى بنگاه دروغ پراكنى حوزه هاى پرورش ملاست
#قسمت_پنجم
علیاکبر رائفیپور بيسوادى حرّاف و موسسه تحت مدیریت او یعنی "مصاف"، از پرمخاطبترین چهرههای ترویجدهنده دروغ و اخبار و نظریههایی در سطح جامعه كه تنها هدفشان فريب نوجوانان و پر كردن ذهن آنها از چرنديات غير مستند است.
ايشان و چند شخص همانند او بعنوان بلند گوى دروغ پراكنى با ظاهرى علمى هدفى جز تخريب ذهن نوجوانان ندارند.
در اين ويديو به چند مورد از توهم های توطئه او و پرونده سازی علیه مخالفان می بینیم رائفیپور براستی نشان داد اندیشه هایش طبق قاعده "کسی که با ما نباشد علیه ماست" شکل گرفته است. ديدن آن خالى از لطف نيست.
اين ويديو را انتشار دهيد كه برخى نوجوانان كه طرفدار او هستند به ميزان شيادى اين موجود پى ببرند.
@Naghde_Eslamm
www.eslam.nu
#قسمت_پنجم
علیاکبر رائفیپور بيسوادى حرّاف و موسسه تحت مدیریت او یعنی "مصاف"، از پرمخاطبترین چهرههای ترویجدهنده دروغ و اخبار و نظریههایی در سطح جامعه كه تنها هدفشان فريب نوجوانان و پر كردن ذهن آنها از چرنديات غير مستند است.
ايشان و چند شخص همانند او بعنوان بلند گوى دروغ پراكنى با ظاهرى علمى هدفى جز تخريب ذهن نوجوانان ندارند.
در اين ويديو به چند مورد از توهم های توطئه او و پرونده سازی علیه مخالفان می بینیم رائفیپور براستی نشان داد اندیشه هایش طبق قاعده "کسی که با ما نباشد علیه ماست" شکل گرفته است. ديدن آن خالى از لطف نيست.
اين ويديو را انتشار دهيد كه برخى نوجوانان كه طرفدار او هستند به ميزان شيادى اين موجود پى ببرند.
@Naghde_Eslamm
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️محمد و سئوالاتى كه كل ادعاى نبوتش را به باد فنا داد.
#قسمت_پنجم
▪️سئوال دوم: درباره مردی كه ازين سوى زمين به آن سو رفت(ذوالقرنین در قرآن)، پاسخ محمد شبیه به سئوال قبلی بود.
مبهم و غير واضح و بدون ارائه هر نوع اسمى!
محمد پاسخ را به صورت آیاتى كه همراهش بود چنين ارائه داد:
وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا ﴿۸۳﴾
#ترجمه: و از تو در باره ذوالقرنين مى پرسند بگو به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند (۸۳)
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا ﴿۸۴﴾
#ترجمه: ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيله اى بدو بخشيديم (۸۴)
فَأَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۵﴾
تا راهى را دنبال كرد (۸۵)
حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا ﴿۸۶﴾
#ترجمه: تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد سپس ديد كه خورشيد در چشمه اى گلآلود و سياه غروب مى كند و نزديك آن طايفه اى را يافت فرموديم اى ذوالقرنين [اختيار با توست] يا عذاب مى كنى يا در ميانشان [روش] نيكويى پيش مى گيرى (۸۶)
در اين آيات نام آن مرد ذکر نشده بود، و محمد با یک داستان مضحك از پاسخ دقيق فرار کرد و اصحاب، سيره نویسان و مفسران قرآن را تا امروز در حال دست و پا زدن تنها گذاشت.
افسانه ذوالقرنين(مردى با دوشاخ) يكى از اسطوره هاى سريانى-اكدى است كه در آن هميشه اسكندر مقدونى را با دو شاخ بر روى سرش به نمايش ميگذاشته اند و داستان چشمه لجن يا تاريك نيز جزئى از همان افسانه سيرانى اكدى ميباشد، زمانى كه اسكندر به سوى طلوع آفتاب رفت و ديد كه خورشيد از دريا طلوع ميكند، همچنين در اينباره شخصيت اسطوره اى ديگرى به نام نارام سن يا نارام سين وجود دارد كه نوه سارگون آکدی بود، و داستان هایی که در آنها افسانه ياجوج، مأجوج و چشمه تاريك وجود دارد.
در واقع منبع اصلى این افسانه را كسى نميداند اما اينكه قرآن آنرا از روى افسانه نارام سين كپى كرده است، موضوعى است گريز ناپذير.
در ميان روايات اسلامى حدیثی وجود دارد بدين مضمون:
ابوذر به ما گفت: من روزی هنگام غروب آفتاب نزد رسول خدا در مسجد بودم، پس او به من گفت: ای ابوذر، می دانی خورشید کجا غروب می کند؟ گفتم: خدا و رسولش بهتر می دانند. او گفت: می رود زیر عرش خدا سجده می کند، و این سخنان الله متعال است: و خورشید به سوى جايگاهش روان است.
واقعا چرا سيره نويسان و راويان حديث براى توجيه اين داستان چنين دست و پا ميزنند؟؟
زیرا در واقع جایی که خورشید غروب و يا از آن طلوع کند وجود خارجى ندارد، اما محمد براى طفره از پاسخ به اين سئوال و با مشورت با معلمانش مجبور به كپى بردارى اين داستان بطور ناقص شده است و تا امروز تمامى مترجمان و مفسران در تلاش براى رفع و رجوع اين اشتباه پيامبرشان تقلا ميكنند.
در ادامه اين متن يكى از الواح گلى قوم اكده كه در اكتشافات بين النهرين يافت شده و در مورد افسانه نارام سين ميباشد را خدمت شما ارائه ميكنم.
ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/35931
#قسمت_پنجم
▪️سئوال دوم: درباره مردی كه ازين سوى زمين به آن سو رفت(ذوالقرنین در قرآن)، پاسخ محمد شبیه به سئوال قبلی بود.
مبهم و غير واضح و بدون ارائه هر نوع اسمى!
محمد پاسخ را به صورت آیاتى كه همراهش بود چنين ارائه داد:
وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا ﴿۸۳﴾
#ترجمه: و از تو در باره ذوالقرنين مى پرسند بگو به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند (۸۳)
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا ﴿۸۴﴾
#ترجمه: ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيله اى بدو بخشيديم (۸۴)
فَأَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۵﴾
تا راهى را دنبال كرد (۸۵)
حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا ﴿۸۶﴾
#ترجمه: تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد سپس ديد كه خورشيد در چشمه اى گلآلود و سياه غروب مى كند و نزديك آن طايفه اى را يافت فرموديم اى ذوالقرنين [اختيار با توست] يا عذاب مى كنى يا در ميانشان [روش] نيكويى پيش مى گيرى (۸۶)
در اين آيات نام آن مرد ذکر نشده بود، و محمد با یک داستان مضحك از پاسخ دقيق فرار کرد و اصحاب، سيره نویسان و مفسران قرآن را تا امروز در حال دست و پا زدن تنها گذاشت.
افسانه ذوالقرنين(مردى با دوشاخ) يكى از اسطوره هاى سريانى-اكدى است كه در آن هميشه اسكندر مقدونى را با دو شاخ بر روى سرش به نمايش ميگذاشته اند و داستان چشمه لجن يا تاريك نيز جزئى از همان افسانه سيرانى اكدى ميباشد، زمانى كه اسكندر به سوى طلوع آفتاب رفت و ديد كه خورشيد از دريا طلوع ميكند، همچنين در اينباره شخصيت اسطوره اى ديگرى به نام نارام سن يا نارام سين وجود دارد كه نوه سارگون آکدی بود، و داستان هایی که در آنها افسانه ياجوج، مأجوج و چشمه تاريك وجود دارد.
در واقع منبع اصلى این افسانه را كسى نميداند اما اينكه قرآن آنرا از روى افسانه نارام سين كپى كرده است، موضوعى است گريز ناپذير.
در ميان روايات اسلامى حدیثی وجود دارد بدين مضمون:
ابوذر به ما گفت: من روزی هنگام غروب آفتاب نزد رسول خدا در مسجد بودم، پس او به من گفت: ای ابوذر، می دانی خورشید کجا غروب می کند؟ گفتم: خدا و رسولش بهتر می دانند. او گفت: می رود زیر عرش خدا سجده می کند، و این سخنان الله متعال است: و خورشید به سوى جايگاهش روان است.
واقعا چرا سيره نويسان و راويان حديث براى توجيه اين داستان چنين دست و پا ميزنند؟؟
زیرا در واقع جایی که خورشید غروب و يا از آن طلوع کند وجود خارجى ندارد، اما محمد براى طفره از پاسخ به اين سئوال و با مشورت با معلمانش مجبور به كپى بردارى اين داستان بطور ناقص شده است و تا امروز تمامى مترجمان و مفسران در تلاش براى رفع و رجوع اين اشتباه پيامبرشان تقلا ميكنند.
در ادامه اين متن يكى از الواح گلى قوم اكده كه در اكتشافات بين النهرين يافت شده و در مورد افسانه نارام سين ميباشد را خدمت شما ارائه ميكنم.
ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/35931
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️ادعاى ارتباط با خدا توسط محمد،
و سئوالات ساده اى كه كل ادعاى محمد را به باد فنا داد.
محمد ادعا ميكرد از سوى خداى جهانيان بعنوان پيامبر برگزيده شده است ولى اعراب مكه اين ادعاى او را واهى و دروغين ميدانستند و بارها اثبات كرده بودند كه محمد دروغگوئى بيش نيست.…
و سئوالات ساده اى كه كل ادعاى محمد را به باد فنا داد.
محمد ادعا ميكرد از سوى خداى جهانيان بعنوان پيامبر برگزيده شده است ولى اعراب مكه اين ادعاى او را واهى و دروغين ميدانستند و بارها اثبات كرده بودند كه محمد دروغگوئى بيش نيست.…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟!
#قسمت_پنجم
در حدیثی که مسند احمد و طبرانی آمده و هیثمی آن را صحیح دانسته محمد به توضیح معنی واقعی جهاد پرداخته است و گفته:
قَالَ: فَأَيُّ الْهِجْرَةِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: " الْجِهَادُ ". قَالَ:
وَمَا الْجِهَادُ؟ قَالَ: " أَنْ تُقَاتِلَ الْكُفَّارَ إِذَا لَقِيتَهُمْ
". قَالَ: فَأَيُّ الْجِهَادِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: " مَنْ عُقِرَ
جَوَادُهُ وَأُهْرِيقَ دَمُهُ ".
رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالطَّبَرَانِيُّ، وَرِجَالُهُ رِجَالُ الصَّحِيحِ.
#منبع: مجمع الزوائد ومنبع الفوائد نویسنده: الهيثمي، نور الدين جلد: ٣ ص: ٢٠٧
#ترجمه:
آن مرد از پیامبر پرسید پس کدام هجرت بهترین هجرت است؟ پیامبر گفت جهاد کردن. آن مرد از پیامبر پرسید جهاد چیست؟ پیامبر گفت: "اینکه هنگامی که با کافران رو برو شدی با آنان بجنگی". آن مرد گفت: پس کدامین جهاد نیکوترین است؟ پیامبر گفت: "کسی است که اسبش پی و خونش ریخته شود."
دقت کنید که چقدر جهاد در اسلام دارای اجر است و اصل جهاد همان جهاد بدنی و شمشیر و در زمانه ما توپ و تفنگ است.
اگر دقت کرده باشید خود علماء اسلام هم به ثواب بی نهایت این عمل پی برده اند بطوری که رکنی از ارکان مسلمانان قرار گرفته است و علماء اسلام هم اگر بخواهند برای عملی ثوابی بتراشند که بیشمار باشد از آن عمل تعبیر به جهاد می کنند مثلا جهاد علمی، جهاد سازندگی، جهاد دانشگاهی،جهاد کشاورزی، جهاد خود کفایی، جهاد رسانه ای، تا جهاد نانوتکنولوژی و جهاد هایی که بعداخواهند آمد.
البته این بدان معنی نیست که جهاد در نگاه ذهنی ملاها به معنی لغوی تلاش و مجاهدت باشد بلکه همان معنی شرعی یعنی حصول قتال با غیر مسلمانان است. بدین صورت که اگر مسلمانان بتواند در جهاد علمی یا کشاورزی غلبه پیدا کند در واقع مقدمه ضربه زدن به غیر مسلمانان را حاصل کرده است. هدف چنانچه آیت الله مصباح یزدی هم گفته غلبه بر غیر مسلمانان است تا حکم الله جاری شود.
اما برویم سر وقت "جهاد نفس" که اکثراً بر سر منابر و بر زبان روشنفکران باصطلاح دینی و عرفای ما بسیار تکرار می شود ببینیم که ماهیتاً چه چیزی است.
مبارزه با هوس ها و خواهش های درونی و کنترل نفسانیات بدون شک یکی از پایه های اخلاقی بشری است.
حتی تا قبل از اینکه ادیان به وجود بیاید در باور های اولیه انسانی و خداباوری بشر این تحذیرات نفسانی بوده است. مثلا دروغ زشت بوده، ارتباط با محارم عملی زشت بوده، دزدی مذموم بوده، خیانت و حتی جالب است بدانید زنا کردن مذموم بوده است و اين موضوع هيچ ارتباطى به اديان و آموزه هاى دينى نداشته و ندارد و در واقع هيچ چیز يا كسى از آسمان نیامده که این ها را به بشر یاد بدهد. همان طور که بشر آتش و برنز را کشف کرده به مرور فهمیده که بر اعمال در شأن نوع انسان نیست و باید انسان از خواهش های نفسانی پرهیز کند.
حالا شدت و حدت در این میان متفاوت بوده اما پرهیز از خواهش های نفسانی بوده است. برای اطلاعات بیشتر در این زمینه توصیه می کنم حتما کتاب توتم و تابوی زیگموند فروید را مطالعه کنید.
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36221
#قسمت_پنجم
در حدیثی که مسند احمد و طبرانی آمده و هیثمی آن را صحیح دانسته محمد به توضیح معنی واقعی جهاد پرداخته است و گفته:
قَالَ: فَأَيُّ الْهِجْرَةِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: " الْجِهَادُ ". قَالَ:
وَمَا الْجِهَادُ؟ قَالَ: " أَنْ تُقَاتِلَ الْكُفَّارَ إِذَا لَقِيتَهُمْ
". قَالَ: فَأَيُّ الْجِهَادِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: " مَنْ عُقِرَ
جَوَادُهُ وَأُهْرِيقَ دَمُهُ ".
رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالطَّبَرَانِيُّ، وَرِجَالُهُ رِجَالُ الصَّحِيحِ.
#منبع: مجمع الزوائد ومنبع الفوائد نویسنده: الهيثمي، نور الدين جلد: ٣ ص: ٢٠٧
#ترجمه:
آن مرد از پیامبر پرسید پس کدام هجرت بهترین هجرت است؟ پیامبر گفت جهاد کردن. آن مرد از پیامبر پرسید جهاد چیست؟ پیامبر گفت: "اینکه هنگامی که با کافران رو برو شدی با آنان بجنگی". آن مرد گفت: پس کدامین جهاد نیکوترین است؟ پیامبر گفت: "کسی است که اسبش پی و خونش ریخته شود."
دقت کنید که چقدر جهاد در اسلام دارای اجر است و اصل جهاد همان جهاد بدنی و شمشیر و در زمانه ما توپ و تفنگ است.
اگر دقت کرده باشید خود علماء اسلام هم به ثواب بی نهایت این عمل پی برده اند بطوری که رکنی از ارکان مسلمانان قرار گرفته است و علماء اسلام هم اگر بخواهند برای عملی ثوابی بتراشند که بیشمار باشد از آن عمل تعبیر به جهاد می کنند مثلا جهاد علمی، جهاد سازندگی، جهاد دانشگاهی،جهاد کشاورزی، جهاد خود کفایی، جهاد رسانه ای، تا جهاد نانوتکنولوژی و جهاد هایی که بعداخواهند آمد.
البته این بدان معنی نیست که جهاد در نگاه ذهنی ملاها به معنی لغوی تلاش و مجاهدت باشد بلکه همان معنی شرعی یعنی حصول قتال با غیر مسلمانان است. بدین صورت که اگر مسلمانان بتواند در جهاد علمی یا کشاورزی غلبه پیدا کند در واقع مقدمه ضربه زدن به غیر مسلمانان را حاصل کرده است. هدف چنانچه آیت الله مصباح یزدی هم گفته غلبه بر غیر مسلمانان است تا حکم الله جاری شود.
اما برویم سر وقت "جهاد نفس" که اکثراً بر سر منابر و بر زبان روشنفکران باصطلاح دینی و عرفای ما بسیار تکرار می شود ببینیم که ماهیتاً چه چیزی است.
مبارزه با هوس ها و خواهش های درونی و کنترل نفسانیات بدون شک یکی از پایه های اخلاقی بشری است.
حتی تا قبل از اینکه ادیان به وجود بیاید در باور های اولیه انسانی و خداباوری بشر این تحذیرات نفسانی بوده است. مثلا دروغ زشت بوده، ارتباط با محارم عملی زشت بوده، دزدی مذموم بوده، خیانت و حتی جالب است بدانید زنا کردن مذموم بوده است و اين موضوع هيچ ارتباطى به اديان و آموزه هاى دينى نداشته و ندارد و در واقع هيچ چیز يا كسى از آسمان نیامده که این ها را به بشر یاد بدهد. همان طور که بشر آتش و برنز را کشف کرده به مرور فهمیده که بر اعمال در شأن نوع انسان نیست و باید انسان از خواهش های نفسانی پرهیز کند.
حالا شدت و حدت در این میان متفاوت بوده اما پرهیز از خواهش های نفسانی بوده است. برای اطلاعات بیشتر در این زمینه توصیه می کنم حتما کتاب توتم و تابوی زیگموند فروید را مطالعه کنید.
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36221
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️جهاد چيست؟
دفاع از وطن و ناموس يا قتل عام و غارت ؟
با استناد به فقه اسلامى،
حكومت اسلامى براى پذيرش اسلام، با غير مسلمانان ابتدا اتمام حجت می کند و اگر قبول نکنند بر آنان یورش برده می شود و اموال و زنان و کودکان آنان در ذمه اسلام قرار می گیرند(اسارت و…
دفاع از وطن و ناموس يا قتل عام و غارت ؟
با استناد به فقه اسلامى،
حكومت اسلامى براى پذيرش اسلام، با غير مسلمانان ابتدا اتمام حجت می کند و اگر قبول نکنند بر آنان یورش برده می شود و اموال و زنان و کودکان آنان در ذمه اسلام قرار می گیرند(اسارت و…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️سيّد كيست و به چه كسانى سادات ميگويند؟
#قسمت_پنجم
خود سید محسن صدرالاشراف محلاتی که چندین بار وزیر عدلیه و نخست وزیر شده بود و یکی از سران طایفه سادات محل هم بود، در خاطراتش مینویسد (۸) که او هیچگونه مدرکی در باره تبار طایفه خود ندیده بود و تنها عمویش نام هفت نفر از اجداد خود را میدانست، اگر چه خود خانواده ادعا میکرد که اجداد آنان در«زمان خلافت عباسیان به محلات آمده اند». پرسی سایکس نیز مینویسد که سادات شهر عقدا در نزدیکی یزد «پارسیان زرتشتی را اجداد خویش میشمردند و در واقع از دین زرتشتی به اسلام گرویده بودند.» (۹)
بسیاری سیدهای دروغین هم برای خودشان شجرهنامه تهیه کرده بودند. اکثر این شجره نامهها در شهر سامره (یکی از شهرهای مقدس شیعیان در عراق کنونی) جعل میشد و از این جهت بین مردم بهاین قبیل اشخاص «سیدهای سامره» میگفتند.(۱۰)
نکته دیگری که یادآور وجود و فراوانی سیدهای دروغین است، تعداد زیاد و حتی روزافزون امامزادهها در ایران است. ظاهرا همه این امامزادهها عبارت از قبرهای کسانی است که سید یعنی از نوادگان دوازده امام شیعیان بودهاند. به همین دلیل مردم برای نذر، خیرات، دعا و نیاز به زیارت این مقبرهها میروند و با این ترتیب این امامزادهها تبدیل به مراکز درآمد برای افراد ذینفع شدهاند.
برای نمونه در سال ۱۸۸۵ دیولافوا به نقل از مدرس مکتبخانهای در قزوین مینویسد که او خود بیش از بیست امامزاده را در ایران میشناسد که گویا سید معینی با همان نام و نشان در همه این امامزادهها مدفون است و با این ترتیب معلوم میشود اقلا ۱۹ مورد از آنها و شاید هم همه آنها یا قبر کس دیگری هستند و یا اصولا در آنجا کسی دفن نشده است. یعنی به نظر آن مدرس اصلا لازم هم نیست قبری واقعا مدفن امامزادهای باشد تا آن مکان به عنوان «امامزاده» اعلان و قبول شود و به محل زیارت، دعا و نذر و نیاز مردم تبدیل گردد. (۱۱)
▪️تعداد سیدها
چارلز ییت (۱۲) در مورد شمار سادات ایران در حوالی سال ۱۹۰۰ چنین گفته است: «ایران پر از سید است که همه جا را فراگرفتهاند. اینها علیالاصول قشری تنبل و بیفایده هستند که کار نمیکنند، اما انتظار دارند که دیگران زندگی آنان را تامین کنند. خواجههای ترکمن هم همین خاصیتها را دارا هستند.»
دیگر سیاحان اروپایی مانند فاولر، ویلسون و بریکتو نیز مشاهدات مشابهی روایت کردهاند. به گفته هوگو گروته، در سال ۱۹۰۷ در ایران حدودا ۱۰۰ هزار سید زندگی میکردند. یاکوب ادوارد پولاک، پزشک اتریشی که در ایران زندگی کرده و حتی کتابهای درسی به فارسی نوشته بود، میگوید (۱۳) که در سالهای ۱۸۵۰ سیدها حدود دو درصد جمعیت ایران را تشکیل میدادند. برخی سیاحان دیگر اروپایی قرن نوزدهم تعداد سیدهای ایران را حتی تا ۲۰ در صد جمعیت شهری کشور تخمین زدهاند که احتمالا مبالغهآمیز است، اما به هر حال این گمانهزنی نشان میدهد که فراوانی سادات در شهرها باعث ایجاد چنین تصوری در میان سیاحان خارجی شده است.
این تصور کمی هم به تمرکز تعداد سادات در شهرهایی از قبیل مشهد، قم، شوشترو دزفول مربوط میشود که دارای مقبره امام و یا امامزادههای مهم و معروف هستند.
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36280
#قسمت_پنجم
خود سید محسن صدرالاشراف محلاتی که چندین بار وزیر عدلیه و نخست وزیر شده بود و یکی از سران طایفه سادات محل هم بود، در خاطراتش مینویسد (۸) که او هیچگونه مدرکی در باره تبار طایفه خود ندیده بود و تنها عمویش نام هفت نفر از اجداد خود را میدانست، اگر چه خود خانواده ادعا میکرد که اجداد آنان در«زمان خلافت عباسیان به محلات آمده اند». پرسی سایکس نیز مینویسد که سادات شهر عقدا در نزدیکی یزد «پارسیان زرتشتی را اجداد خویش میشمردند و در واقع از دین زرتشتی به اسلام گرویده بودند.» (۹)
بسیاری سیدهای دروغین هم برای خودشان شجرهنامه تهیه کرده بودند. اکثر این شجره نامهها در شهر سامره (یکی از شهرهای مقدس شیعیان در عراق کنونی) جعل میشد و از این جهت بین مردم بهاین قبیل اشخاص «سیدهای سامره» میگفتند.(۱۰)
نکته دیگری که یادآور وجود و فراوانی سیدهای دروغین است، تعداد زیاد و حتی روزافزون امامزادهها در ایران است. ظاهرا همه این امامزادهها عبارت از قبرهای کسانی است که سید یعنی از نوادگان دوازده امام شیعیان بودهاند. به همین دلیل مردم برای نذر، خیرات، دعا و نیاز به زیارت این مقبرهها میروند و با این ترتیب این امامزادهها تبدیل به مراکز درآمد برای افراد ذینفع شدهاند.
برای نمونه در سال ۱۸۸۵ دیولافوا به نقل از مدرس مکتبخانهای در قزوین مینویسد که او خود بیش از بیست امامزاده را در ایران میشناسد که گویا سید معینی با همان نام و نشان در همه این امامزادهها مدفون است و با این ترتیب معلوم میشود اقلا ۱۹ مورد از آنها و شاید هم همه آنها یا قبر کس دیگری هستند و یا اصولا در آنجا کسی دفن نشده است. یعنی به نظر آن مدرس اصلا لازم هم نیست قبری واقعا مدفن امامزادهای باشد تا آن مکان به عنوان «امامزاده» اعلان و قبول شود و به محل زیارت، دعا و نذر و نیاز مردم تبدیل گردد. (۱۱)
▪️تعداد سیدها
چارلز ییت (۱۲) در مورد شمار سادات ایران در حوالی سال ۱۹۰۰ چنین گفته است: «ایران پر از سید است که همه جا را فراگرفتهاند. اینها علیالاصول قشری تنبل و بیفایده هستند که کار نمیکنند، اما انتظار دارند که دیگران زندگی آنان را تامین کنند. خواجههای ترکمن هم همین خاصیتها را دارا هستند.»
دیگر سیاحان اروپایی مانند فاولر، ویلسون و بریکتو نیز مشاهدات مشابهی روایت کردهاند. به گفته هوگو گروته، در سال ۱۹۰۷ در ایران حدودا ۱۰۰ هزار سید زندگی میکردند. یاکوب ادوارد پولاک، پزشک اتریشی که در ایران زندگی کرده و حتی کتابهای درسی به فارسی نوشته بود، میگوید (۱۳) که در سالهای ۱۸۵۰ سیدها حدود دو درصد جمعیت ایران را تشکیل میدادند. برخی سیاحان دیگر اروپایی قرن نوزدهم تعداد سیدهای ایران را حتی تا ۲۰ در صد جمعیت شهری کشور تخمین زدهاند که احتمالا مبالغهآمیز است، اما به هر حال این گمانهزنی نشان میدهد که فراوانی سادات در شهرها باعث ایجاد چنین تصوری در میان سیاحان خارجی شده است.
این تصور کمی هم به تمرکز تعداد سادات در شهرهایی از قبیل مشهد، قم، شوشترو دزفول مربوط میشود که دارای مقبره امام و یا امامزادههای مهم و معروف هستند.
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36280
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️سيد كيست و از كجا آمده است؟
اين قشر مفتخورى كه مانند زالو به جان فرهنگ ما افتاده اند از كجا و در چه زمانى بوجود آمدند؟
هیچکدام از سران آل صفی که همه صوفیان سنی مذهب بودند و از جمله خود شیخ صفی الدین اردبیلی ادعای سید بودن نکرده بودند. اما پس از آنکه شاه…
اين قشر مفتخورى كه مانند زالو به جان فرهنگ ما افتاده اند از كجا و در چه زمانى بوجود آمدند؟
هیچکدام از سران آل صفی که همه صوفیان سنی مذهب بودند و از جمله خود شیخ صفی الدین اردبیلی ادعای سید بودن نکرده بودند. اما پس از آنکه شاه…
Forwarded from نقدى بر اسلام
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️مناظره بين مسلمان و خداناباور
#قسمت_پنجم
#مسلمان: آخوند عبدالواحد زروندی- به نمايندگى از اسلام
#خداناباور: دكتر آزاد فارسانی- به نمايندگى از منتقدين اسلام و خداناباوران
اين گفتگوى زيبا را حتما ببينيد و به نكات مهمى كه جناب فارسانى عزيز بيان ميكنند را با دقت دنبال كنيد.
اى كاش آخوندهاى حاكم در ايران و يا مراجع تقليد هم جرأت مناظره داشتند و از اعتقاداتشان دفاع ميكردند.
ما بارها اعلام كرده ايم و از مراجع تقليد براى مناظره و دفاع از اعتقاداتشان دعوت كرده ايم اما نه خود آنها و نه شاگردانشان هيچگاه جرأت اينكار را به خود نداده اند.
لینک این مناظره در یوتیوب
@naghde_eslamm
#قسمت_پنجم
#مسلمان: آخوند عبدالواحد زروندی- به نمايندگى از اسلام
#خداناباور: دكتر آزاد فارسانی- به نمايندگى از منتقدين اسلام و خداناباوران
اين گفتگوى زيبا را حتما ببينيد و به نكات مهمى كه جناب فارسانى عزيز بيان ميكنند را با دقت دنبال كنيد.
اى كاش آخوندهاى حاكم در ايران و يا مراجع تقليد هم جرأت مناظره داشتند و از اعتقاداتشان دفاع ميكردند.
ما بارها اعلام كرده ايم و از مراجع تقليد براى مناظره و دفاع از اعتقاداتشان دعوت كرده ايم اما نه خود آنها و نه شاگردانشان هيچگاه جرأت اينكار را به خود نداده اند.
لینک این مناظره در یوتیوب
@naghde_eslamm
Audio
▪️مناظره بين مسلمان و خداناباور "فایل صوتی"
#قسمت_پنجم
#مسلمان: آخوند عبدالواحد زروندی- به نمايندگى از اسلام
#خداناباور: دكتر آزاد فارسانی- به نمايندگى از منتقدين اسلام و خداناباوران
اين گفتگوى زيبا را حتما ببينيد و به نكات مهمى كه جناب فارسانى عزيز بيان ميكنند را با دقت دنبال كنيد.
اى كاش آخوندهاى حاكم در ايران و يا مراجع تقليد هم جرأت مناظره داشتند و از اعتقاداتشان دفاع ميكردند.
ما بارها اعلام كرده ايم و از مراجع تقليد براى مناظره و دفاع از اعتقاداتشان دعوت كرده ايم اما نه خود آنها و نه شاگردانشان هيچگاه جرأت اينكار را به خود نداده اند.
لینک این مناظره در یوتیوب
@naghde_eslamm
#قسمت_پنجم
#مسلمان: آخوند عبدالواحد زروندی- به نمايندگى از اسلام
#خداناباور: دكتر آزاد فارسانی- به نمايندگى از منتقدين اسلام و خداناباوران
اين گفتگوى زيبا را حتما ببينيد و به نكات مهمى كه جناب فارسانى عزيز بيان ميكنند را با دقت دنبال كنيد.
اى كاش آخوندهاى حاكم در ايران و يا مراجع تقليد هم جرأت مناظره داشتند و از اعتقاداتشان دفاع ميكردند.
ما بارها اعلام كرده ايم و از مراجع تقليد براى مناظره و دفاع از اعتقاداتشان دعوت كرده ايم اما نه خود آنها و نه شاگردانشان هيچگاه جرأت اينكار را به خود نداده اند.
لینک این مناظره در یوتیوب
@naghde_eslamm
Forwarded from نقدى بر اسلام
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️مناظره بين مسلمان و خداناباور
#قسمت_پنجم
#مسلمان: آخوند عبدالواحد زروندی- به نمايندگى از اسلام
#خداناباور: دكتر آزاد فارسانی- به نمايندگى از منتقدين اسلام و خداناباوران
اين گفتگوى زيبا را حتما ببينيد و به نكات مهمى كه جناب فارسانى عزيز بيان ميكنند را با دقت دنبال كنيد.
اى كاش آخوندهاى حاكم در ايران و يا مراجع تقليد هم جرأت مناظره داشتند و از اعتقاداتشان دفاع ميكردند.
ما بارها اعلام كرده ايم و از مراجع تقليد براى مناظره و دفاع از اعتقاداتشان دعوت كرده ايم اما نه خود آنها و نه شاگردانشان هيچگاه جرأت اينكار را به خود نداده اند.
لینک این مناظره در یوتیوب
@naghde_eslamm
#قسمت_پنجم
#مسلمان: آخوند عبدالواحد زروندی- به نمايندگى از اسلام
#خداناباور: دكتر آزاد فارسانی- به نمايندگى از منتقدين اسلام و خداناباوران
اين گفتگوى زيبا را حتما ببينيد و به نكات مهمى كه جناب فارسانى عزيز بيان ميكنند را با دقت دنبال كنيد.
اى كاش آخوندهاى حاكم در ايران و يا مراجع تقليد هم جرأت مناظره داشتند و از اعتقاداتشان دفاع ميكردند.
ما بارها اعلام كرده ايم و از مراجع تقليد براى مناظره و دفاع از اعتقاداتشان دعوت كرده ايم اما نه خود آنها و نه شاگردانشان هيچگاه جرأت اينكار را به خود نداده اند.
لینک این مناظره در یوتیوب
@naghde_eslamm
Audio
▪️مناظره بين مسلمان و خداناباور "فایل صوتی"
#قسمت_پنجم
#مسلمان: آخوند عبدالواحد زروندی- به نمايندگى از اسلام
#خداناباور: دكتر آزاد فارسانی- به نمايندگى از منتقدين اسلام و خداناباوران
اين گفتگوى زيبا را حتما ببينيد و به نكات مهمى كه جناب فارسانى عزيز بيان ميكنند را با دقت دنبال كنيد.
اى كاش آخوندهاى حاكم در ايران و يا مراجع تقليد هم جرأت مناظره داشتند و از اعتقاداتشان دفاع ميكردند.
ما بارها اعلام كرده ايم و از مراجع تقليد براى مناظره و دفاع از اعتقاداتشان دعوت كرده ايم اما نه خود آنها و نه شاگردانشان هيچگاه جرأت اينكار را به خود نداده اند.
لینک این مناظره در یوتیوب
@naghde_eslamm
#قسمت_پنجم
#مسلمان: آخوند عبدالواحد زروندی- به نمايندگى از اسلام
#خداناباور: دكتر آزاد فارسانی- به نمايندگى از منتقدين اسلام و خداناباوران
اين گفتگوى زيبا را حتما ببينيد و به نكات مهمى كه جناب فارسانى عزيز بيان ميكنند را با دقت دنبال كنيد.
اى كاش آخوندهاى حاكم در ايران و يا مراجع تقليد هم جرأت مناظره داشتند و از اعتقاداتشان دفاع ميكردند.
ما بارها اعلام كرده ايم و از مراجع تقليد براى مناظره و دفاع از اعتقاداتشان دعوت كرده ايم اما نه خود آنها و نه شاگردانشان هيچگاه جرأت اينكار را به خود نداده اند.
لینک این مناظره در یوتیوب
@naghde_eslamm
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️محمد، پيامبر اعراب، پسر چه كسى بود عبدالله يا شخصى ديگر؟
#قسمت_پنجم
همانطور كه در قسمت قبل اثبات كرديم؛ اهل تاریخ و سیره نقل کرده اند که محمد چهار سال از حمزه کوچک تر بوده است اختلاف سن محمد و حمزه در عیون الأثر چنین بیان شده است:
وَذَكَرَ الزُّبَيْرُ أَنَّ حَمْزَةَ أَسَنُّ مِنَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ
عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِأَرْبَعِ سِنِينَ. وَحَكَى أَبُو عُمَرَ نَحْوَهُ
وَقَالَ: وَهَذَا لا يَصْلُحُ عِنْدِي، لأَنَّ الْحَدِيثَ الثَّابِتَ أَنَّ حَمْزَةَ وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبْدِ الأَسَدِ
أَرْضَعَتْهُمَا ثُوَيْبَةُ مَعَ رسول الله صلى الله عليه وسلم، إلا أَنْ تَكُونَ أَرْضَعَتْهُمَا فِي زَمَانَيْنِ. قُلْتُ: وَأَقْرَبُ من هذا ما روينا عن ابن إسحق مِنْ طَرِيقِ الْبَكَّائِيِّ أَنَّهُ كَانَ أَسَنَّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِسَنَتَيْنِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ.
#منبع: عيون الأثر نویسنده: ابن سيد الناس ج: ١ ص: ٤١
#ترجمه:
زبیر گفته است پیامبر چهار سال از حمزه بزرگتر بوده است. این مطلب را ابوعمر نیز ذکر کرده است و گفته که نزد من درست نیست زیرا حدیث ثابت در این باره این است که حمزه و عبدالله بن عبدالاسد را ثوبیه با رسول الله شیر داده است و این واقع نمی شود مگر آن که آن دو در دو زمان شیر خورده باشند. من می گویم: نزدیک تر از این آنچه است که ابن اسحاق از طریق بکائی ذکر نموده که حمزه دو سال از پیامبر بزرگتر بوده است و خداوند داناترین است.
حال بیایم سن محمد و حمزه را از طریق دیگری محاسبه کنیم.
#اولاً: سیره ابن هشام در باب ولادت محمد می گوید:
حدثنا أبو محمد عبد الملك بن هِشَامٍ قَالَ: حَدَّثَنَا زِيَادُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ البكَّائي عن محمد بن
إسحاق قال: وُلد رَسُولِ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- يَوْمَ الِاثْنَيْنِ، لاثنتيْ عَشْرَةَ لَيْلَةً خَلَتْ
مِنْ شهر ربيع الأول، عامَ الفيل
#منبع: سيرة ابن هشام-ت طه عبد الرؤوف سعد نویسنده: عبد الملك بن هشام ج: ١ ص: ١٤٦
#ترجمه:
محمد بن اسحاق گوید: رسول خدا در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول عام الفیل به دنیا آمد
#ثانيا ؛ غزوه اُحُد که حمزه در آن کشته شد در شوال سال سوم هجرت رخ داد و جمهور بر آن توافق دارند چنانچه ابن حجر گوید:
وَكَانَتْ عِنْدَهُ الْوَقْعَةُ الْمَشْهُورَةُ فِي شَوَّالٍ سَنَةَ ثَلَاثٍ بِاتِّفَاقِ الْجُمْهُورِ وَشَذَّ مَنْ قَالَ سَنَةَ أَربع
#منبع: فتح الباري نویسنده : العسقلاني، ابن حجر ج: ٧ صفحه: ٣٤٦
استنتاج از مطالب قبلی این می شود که محمد در جنگ احد ٥٥ ساله بوده و سال یازدهم هجری در ٦٣ سالگى یعنی بعد از ٨ سال از مرگ حمزه فوت کرده است زیرا حمزه در جنگ اُحُد ٥٩ ساله بوده است.
ادامه دارد
https://t.me/naghde_eslamm/36706ن
#قسمت_پنجم
همانطور كه در قسمت قبل اثبات كرديم؛ اهل تاریخ و سیره نقل کرده اند که محمد چهار سال از حمزه کوچک تر بوده است اختلاف سن محمد و حمزه در عیون الأثر چنین بیان شده است:
وَذَكَرَ الزُّبَيْرُ أَنَّ حَمْزَةَ أَسَنُّ مِنَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ
عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِأَرْبَعِ سِنِينَ. وَحَكَى أَبُو عُمَرَ نَحْوَهُ
وَقَالَ: وَهَذَا لا يَصْلُحُ عِنْدِي، لأَنَّ الْحَدِيثَ الثَّابِتَ أَنَّ حَمْزَةَ وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبْدِ الأَسَدِ
أَرْضَعَتْهُمَا ثُوَيْبَةُ مَعَ رسول الله صلى الله عليه وسلم، إلا أَنْ تَكُونَ أَرْضَعَتْهُمَا فِي زَمَانَيْنِ. قُلْتُ: وَأَقْرَبُ من هذا ما روينا عن ابن إسحق مِنْ طَرِيقِ الْبَكَّائِيِّ أَنَّهُ كَانَ أَسَنَّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِسَنَتَيْنِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ.
#منبع: عيون الأثر نویسنده: ابن سيد الناس ج: ١ ص: ٤١
#ترجمه:
زبیر گفته است پیامبر چهار سال از حمزه بزرگتر بوده است. این مطلب را ابوعمر نیز ذکر کرده است و گفته که نزد من درست نیست زیرا حدیث ثابت در این باره این است که حمزه و عبدالله بن عبدالاسد را ثوبیه با رسول الله شیر داده است و این واقع نمی شود مگر آن که آن دو در دو زمان شیر خورده باشند. من می گویم: نزدیک تر از این آنچه است که ابن اسحاق از طریق بکائی ذکر نموده که حمزه دو سال از پیامبر بزرگتر بوده است و خداوند داناترین است.
حال بیایم سن محمد و حمزه را از طریق دیگری محاسبه کنیم.
#اولاً: سیره ابن هشام در باب ولادت محمد می گوید:
حدثنا أبو محمد عبد الملك بن هِشَامٍ قَالَ: حَدَّثَنَا زِيَادُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ البكَّائي عن محمد بن
إسحاق قال: وُلد رَسُولِ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- يَوْمَ الِاثْنَيْنِ، لاثنتيْ عَشْرَةَ لَيْلَةً خَلَتْ
مِنْ شهر ربيع الأول، عامَ الفيل
#منبع: سيرة ابن هشام-ت طه عبد الرؤوف سعد نویسنده: عبد الملك بن هشام ج: ١ ص: ١٤٦
#ترجمه:
محمد بن اسحاق گوید: رسول خدا در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول عام الفیل به دنیا آمد
#ثانيا ؛ غزوه اُحُد که حمزه در آن کشته شد در شوال سال سوم هجرت رخ داد و جمهور بر آن توافق دارند چنانچه ابن حجر گوید:
وَكَانَتْ عِنْدَهُ الْوَقْعَةُ الْمَشْهُورَةُ فِي شَوَّالٍ سَنَةَ ثَلَاثٍ بِاتِّفَاقِ الْجُمْهُورِ وَشَذَّ مَنْ قَالَ سَنَةَ أَربع
#منبع: فتح الباري نویسنده : العسقلاني، ابن حجر ج: ٧ صفحه: ٣٤٦
استنتاج از مطالب قبلی این می شود که محمد در جنگ احد ٥٥ ساله بوده و سال یازدهم هجری در ٦٣ سالگى یعنی بعد از ٨ سال از مرگ حمزه فوت کرده است زیرا حمزه در جنگ اُحُد ٥٩ ساله بوده است.
ادامه دارد
https://t.me/naghde_eslamm/36706ن
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا پدر پيامبر اسلام عبدالله بود يا شخصى ديگر؟
چرا به پيامبر مسلمانان اتهام حرام زاده بودن زده شده است؟
آيا تاريخ اسلام در اينمورد چيزى نوشته است؟
آيا ابى كبشه پدر واقعى محمد بوده است؟
به چه دلايلى عبدالله نميتواند پدر محمد بوده باشد؟
به زودى مقاله زيبائى…
چرا به پيامبر مسلمانان اتهام حرام زاده بودن زده شده است؟
آيا تاريخ اسلام در اينمورد چيزى نوشته است؟
آيا ابى كبشه پدر واقعى محمد بوده است؟
به چه دلايلى عبدالله نميتواند پدر محمد بوده باشد؟
به زودى مقاله زيبائى…
Audio
پرونده شنیداری
موضوع: پشت پرده های انقلاب (اعترافات جعفر شفیع زاده) -
#قسمت_پنجم
با به اشتراک گذاشتن این فایل صوتی، در روشنگری و مبارزه براى زدودن جهل و خرافات در جامعه سهیم باشید.
@naghde_eslamm
www.eslam.nu
موضوع: پشت پرده های انقلاب (اعترافات جعفر شفیع زاده) -
#قسمت_پنجم
با به اشتراک گذاشتن این فایل صوتی، در روشنگری و مبارزه براى زدودن جهل و خرافات در جامعه سهیم باشید.
@naghde_eslamm
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️مشكل ضماير در قرآن و سر درگمى مفسرين در طول تاريخ
#قسمت_پنجم(آخر)
گاها نویسنده آيات در میان تاویل خود از متن الحاقی، محمد را خطاب قرار می دهد. وی لا به لای تاویل با استنتاج از آن، به مسائل محمد پل می زند و توضیح می دهد که به مشرکین چه بگوید و چه کارهایی را باید انجام دهد؛ سپس در ادامه به جمع بندی داستان ها پرداخته و یا به تاویل خود ادامه می دهد (به همین دلیل قصص انبیا کوتاه و عاری از جزئیاتی هستند که در تورات می توان دید). از همین رو گاه الله به صورت سوم شخص مفرد ظاهر می شود و گاه به صورت اول شخص جمع. در جاهایی که به صورت اول شخص جمع ظاهر می شود در واقع تاویل یا تکراری است از متن الحاقی.
دلیل تمامی ابهامات، تغییر ضمایر و پراکندگی متن در این نهفته است که متن نامه ها همواره به متن دیگری خارج از آن اشاره دارند و معنا و منظور اصلی نویسنده تنها با حضور متن ارجاعی قابل درک است.
برای مثال در سوره ۶۸ (قلم ) می خوانیم:
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَىٰ وَهُوَ مَكْظُومٌ ﴿٤٨﴾
#ترجمه: پس در [امتثال] حکم پروردگارت شکیبایی ورز و مانند همدم ماهی[=یونس] مباش آنگاه که اندوه زده ندا در داد
لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ ﴿٤٩﴾
#ترجمه: اگر لطفی از جانب پروردگارش تدارک[حال] او نمی کرد قطعا نکوهش شده بر زمین خشک انداخته می شد
فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿٥٠﴾
#ترجمه: پس پروردگارش وی را برگزید و از شایستگانش گردانید
ظاهرا این آیات اشاره به داستان یونس دارند اما پیشتر در این سوره هیچ اشاره ای به داستان یونس نشده است بلکه داستان کاملا متفاوتی نقل می شود درباره باغداران که ان شاء الله نگفتند و باغشان آفت زد. پس داستان یونس باید در جای دیگری نقل شده باشد و نویسنده به آن ارجاع میدهد.
همچنین در سوره ۱۴ می خوانیم:
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ
طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ﴿۲۴﴾
#ترجمه: آیا ندیدی چگونه خداوند کلمه طیبه (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزه ای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت و شاخه آن در آسمان است؟
چرا باید عبارت الم ترا(آیا ندیدی) به کار رفته باشد؟ در هیچ کجای این متن اشاره ای به این مثل مشاهده نمی شود. مشخص است که نویسنده توجه محمد را به قسمتی از داخل متنی دیگر جلب میکند.
اینرا نیز باید در نظر داشت که نظم و ترتیب آیات می تواند کاملا تصادفی یا اشتباهی باشد برای مثال در سوره نمل آیه ۳۰، متن ناگهان نقل قولی را از سلیمان با عبارت بسم الله الرحمن الرحیم آغاز می کند اما این نقل قول مشخص و واضح نیست. همچنین دقت کنید به آیات پراکنده سوره بقره که برخی مکی و برخی مدنی هستند. به نظر می رسد که گرد آورندگان قرآن، آیات نا مشخص و متفرقه را در یکجا و در سوره بقره جمع کرده اند.
پايان
https://t.me/naghde_eslamm/36901
#قسمت_پنجم(آخر)
گاها نویسنده آيات در میان تاویل خود از متن الحاقی، محمد را خطاب قرار می دهد. وی لا به لای تاویل با استنتاج از آن، به مسائل محمد پل می زند و توضیح می دهد که به مشرکین چه بگوید و چه کارهایی را باید انجام دهد؛ سپس در ادامه به جمع بندی داستان ها پرداخته و یا به تاویل خود ادامه می دهد (به همین دلیل قصص انبیا کوتاه و عاری از جزئیاتی هستند که در تورات می توان دید). از همین رو گاه الله به صورت سوم شخص مفرد ظاهر می شود و گاه به صورت اول شخص جمع. در جاهایی که به صورت اول شخص جمع ظاهر می شود در واقع تاویل یا تکراری است از متن الحاقی.
دلیل تمامی ابهامات، تغییر ضمایر و پراکندگی متن در این نهفته است که متن نامه ها همواره به متن دیگری خارج از آن اشاره دارند و معنا و منظور اصلی نویسنده تنها با حضور متن ارجاعی قابل درک است.
برای مثال در سوره ۶۸ (قلم ) می خوانیم:
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَىٰ وَهُوَ مَكْظُومٌ ﴿٤٨﴾
#ترجمه: پس در [امتثال] حکم پروردگارت شکیبایی ورز و مانند همدم ماهی[=یونس] مباش آنگاه که اندوه زده ندا در داد
لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ ﴿٤٩﴾
#ترجمه: اگر لطفی از جانب پروردگارش تدارک[حال] او نمی کرد قطعا نکوهش شده بر زمین خشک انداخته می شد
فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿٥٠﴾
#ترجمه: پس پروردگارش وی را برگزید و از شایستگانش گردانید
ظاهرا این آیات اشاره به داستان یونس دارند اما پیشتر در این سوره هیچ اشاره ای به داستان یونس نشده است بلکه داستان کاملا متفاوتی نقل می شود درباره باغداران که ان شاء الله نگفتند و باغشان آفت زد. پس داستان یونس باید در جای دیگری نقل شده باشد و نویسنده به آن ارجاع میدهد.
همچنین در سوره ۱۴ می خوانیم:
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ
طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ﴿۲۴﴾
#ترجمه: آیا ندیدی چگونه خداوند کلمه طیبه (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزه ای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت و شاخه آن در آسمان است؟
چرا باید عبارت الم ترا(آیا ندیدی) به کار رفته باشد؟ در هیچ کجای این متن اشاره ای به این مثل مشاهده نمی شود. مشخص است که نویسنده توجه محمد را به قسمتی از داخل متنی دیگر جلب میکند.
اینرا نیز باید در نظر داشت که نظم و ترتیب آیات می تواند کاملا تصادفی یا اشتباهی باشد برای مثال در سوره نمل آیه ۳۰، متن ناگهان نقل قولی را از سلیمان با عبارت بسم الله الرحمن الرحیم آغاز می کند اما این نقل قول مشخص و واضح نیست. همچنین دقت کنید به آیات پراکنده سوره بقره که برخی مکی و برخی مدنی هستند. به نظر می رسد که گرد آورندگان قرآن، آیات نا مشخص و متفرقه را در یکجا و در سوره بقره جمع کرده اند.
پايان
https://t.me/naghde_eslamm/36901
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️مشكل ضماير در قرآن و سردرگمى مفسرين
ضمایر در متن قرآن مرتب تغییر میکند و اين موضوع يكى از بزرگترين مشكلات مفسرين در طول تاريخ بوده است. گاهی الله به صورت سوم شخص مفرد (او) به کار رفته است و گاهی ناگهان دوباره به شکل اول شخص جمع(ما) ظاهر میشود. گاهی در…
ضمایر در متن قرآن مرتب تغییر میکند و اين موضوع يكى از بزرگترين مشكلات مفسرين در طول تاريخ بوده است. گاهی الله به صورت سوم شخص مفرد (او) به کار رفته است و گاهی ناگهان دوباره به شکل اول شخص جمع(ما) ظاهر میشود. گاهی در…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها
#قسمت_پنجم
این را می گویند اسباب بازى حسابی که قیمتش گران است و ساختنش کار هر بافنده و حلاج نیست، بخصوص که اجزاي اصلی اش _ یعنی جفت چرخها _ ساخت خارج بود و محصولی وارداتی و صد در صد انگلیسی، اما ظاهرا این فرنگیهاي احمق چرخهاي به این گردى و قشنگی را در مورد دیگرى مصرف می کردند.
آنها را به عنوان درپوش روي حلب هاي هجده لیتري نفت "ب . پ." پرِس می کردند و به ولایات می فرستادند؛ و طفلکی " جعفرِ آزاد" باید مدتها انتظار می کشید تا " خواجه" حلب نفتش تمام شود و وقتی حلب تازه اي باز می کند درش را با چنان ظرافت و دقتی بردارد که لبه هایش کج و کوله نشود،و تازه هر دانه اش را به قیمت دوشاهی به او بفروشد، تا او بتواند با تدارك دیگر ملزومات و با الهام از صنایع مونتاژي گلگلو را بسازد و به قیمت دو قران به بچه اعیانها بفروشد _ و به تعبیر حسودانۀ خواجه _ بیندازد. البته با درِ قوطی هم ممکن بود گلگلو درست کنند، منتها یادتان باشد که در آن روزگار نه قوطیهاي کنسرو و شیشه هاي دهن گشادِ مربا به این فراوانی بود و نه صنعت پلاستیک سازي همه چیز را از ارزش و اهمیت انداخته بود. راست می گویند که برکت از روزگار ما رفته است .
بارى، پدر در آستانۀ حرکت با گشاده دستی، که محصول قرض بیست تومانی بود، به آرزوى یک سالۀ نورچشمی تحقق بخشیده و گلگلویی برایم خریده بود. و من در طول دو سه ساعت راه سفر، چه برنامه ها در ذهنم ریخته بودم که به محض رسیدن به صحن امامزاده با گلگلویم جولان بدهم و به لهیب حسادت بچه ها دامن بزنم . یک ساعتی به غروب مانده رسیدیم و من با جهانی شور و شوق گلگلو را برداشتم و از صحن امامزاده زدم به صحرا.
دستۀ گلگلو را گرفتم و روى زمینهاى ناهموار به حرکتش آوردم، در حالیکه صداى قور و قورم، به تقلید موتور ماشین در فضاي باز بیابان پیچیده بود. چشمتان روز بد نبیند، هنوز یک دور نزده بودم که یکی از چرخهاي دوگانه گلگلو در رفت و چرخ احلام و آمال من از کار افتاد. خدا می داند چه وحشتی بر سراپاي وجودم مستولی شد. به نظرم دنیا زیر و رو شده بود. همه آرزوهاي خودنمایانه و جاه طلبانه ام دود شده و به هوا رفته بود. علاوه بر این مصایب طاقت فرسا، ترس از ضربات نی قلیان
مادر در اعماق جانم پنجه افکنده بود. اگر مادر بفهمد گلگلوي دو قرانی را شکسته ام، دست کم چهار تا نی قلیان سیم پیچ بر سر و کله ام خرد خواهد کرد. حیران و اشک ریزان گلگلوي شکسته را برداشتم و به طرف صحن امامزاده راه افتادم.
در طول راه می کوشیدم با مرور در حوادث دو سه روز گذشته علت این ناکامی را کشف کنم. آخر آدم تا مرتکب معصیتی نشده باشدکه خدا غضبش نمی کند و گلگلویش را نمی شکند. هیچ وقت برایتان اتفاق افتاده در مقام دادستانی قهار و سختگیر به محاکمۀ خودتان پرداخته باشید؟ اگر چنین کرده اید، می دانید چه شکوهی دارد محکمۀ وجدان.
از یک گوشۀ دادگاه مدعی العموم فریاد می زند که " این مجازات دزدى است؛ دو عدد نان برنجی از توي قابلمه کش رفتن و توي دهن چپاندن البته مکافات دارد. مکافاتش همین است که گلگلوى آدم بشکند". درست در لحظه اى که مدعی العموم می خواهد ادعایش را به کرسی بنشاند، از گوشۀ دیگر ذهن صداي وکیل مدافع تسخیرى بر می خیزد که " چه می گویی؟ برداشتن و خوردن دو تا نان برنجی ناقابل، ولی خوشمزه، آنهم از توي صندوقخانۀ مادر که اسمش دزدي نیست. به فرض اینکه دزدى هم باشد، مکافاتش به این سنگینی نباید باشد".
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/37009
#قسمت_پنجم
این را می گویند اسباب بازى حسابی که قیمتش گران است و ساختنش کار هر بافنده و حلاج نیست، بخصوص که اجزاي اصلی اش _ یعنی جفت چرخها _ ساخت خارج بود و محصولی وارداتی و صد در صد انگلیسی، اما ظاهرا این فرنگیهاي احمق چرخهاي به این گردى و قشنگی را در مورد دیگرى مصرف می کردند.
آنها را به عنوان درپوش روي حلب هاي هجده لیتري نفت "ب . پ." پرِس می کردند و به ولایات می فرستادند؛ و طفلکی " جعفرِ آزاد" باید مدتها انتظار می کشید تا " خواجه" حلب نفتش تمام شود و وقتی حلب تازه اي باز می کند درش را با چنان ظرافت و دقتی بردارد که لبه هایش کج و کوله نشود،و تازه هر دانه اش را به قیمت دوشاهی به او بفروشد، تا او بتواند با تدارك دیگر ملزومات و با الهام از صنایع مونتاژي گلگلو را بسازد و به قیمت دو قران به بچه اعیانها بفروشد _ و به تعبیر حسودانۀ خواجه _ بیندازد. البته با درِ قوطی هم ممکن بود گلگلو درست کنند، منتها یادتان باشد که در آن روزگار نه قوطیهاي کنسرو و شیشه هاي دهن گشادِ مربا به این فراوانی بود و نه صنعت پلاستیک سازي همه چیز را از ارزش و اهمیت انداخته بود. راست می گویند که برکت از روزگار ما رفته است .
بارى، پدر در آستانۀ حرکت با گشاده دستی، که محصول قرض بیست تومانی بود، به آرزوى یک سالۀ نورچشمی تحقق بخشیده و گلگلویی برایم خریده بود. و من در طول دو سه ساعت راه سفر، چه برنامه ها در ذهنم ریخته بودم که به محض رسیدن به صحن امامزاده با گلگلویم جولان بدهم و به لهیب حسادت بچه ها دامن بزنم . یک ساعتی به غروب مانده رسیدیم و من با جهانی شور و شوق گلگلو را برداشتم و از صحن امامزاده زدم به صحرا.
دستۀ گلگلو را گرفتم و روى زمینهاى ناهموار به حرکتش آوردم، در حالیکه صداى قور و قورم، به تقلید موتور ماشین در فضاي باز بیابان پیچیده بود. چشمتان روز بد نبیند، هنوز یک دور نزده بودم که یکی از چرخهاي دوگانه گلگلو در رفت و چرخ احلام و آمال من از کار افتاد. خدا می داند چه وحشتی بر سراپاي وجودم مستولی شد. به نظرم دنیا زیر و رو شده بود. همه آرزوهاي خودنمایانه و جاه طلبانه ام دود شده و به هوا رفته بود. علاوه بر این مصایب طاقت فرسا، ترس از ضربات نی قلیان
مادر در اعماق جانم پنجه افکنده بود. اگر مادر بفهمد گلگلوي دو قرانی را شکسته ام، دست کم چهار تا نی قلیان سیم پیچ بر سر و کله ام خرد خواهد کرد. حیران و اشک ریزان گلگلوي شکسته را برداشتم و به طرف صحن امامزاده راه افتادم.
در طول راه می کوشیدم با مرور در حوادث دو سه روز گذشته علت این ناکامی را کشف کنم. آخر آدم تا مرتکب معصیتی نشده باشدکه خدا غضبش نمی کند و گلگلویش را نمی شکند. هیچ وقت برایتان اتفاق افتاده در مقام دادستانی قهار و سختگیر به محاکمۀ خودتان پرداخته باشید؟ اگر چنین کرده اید، می دانید چه شکوهی دارد محکمۀ وجدان.
از یک گوشۀ دادگاه مدعی العموم فریاد می زند که " این مجازات دزدى است؛ دو عدد نان برنجی از توي قابلمه کش رفتن و توي دهن چپاندن البته مکافات دارد. مکافاتش همین است که گلگلوى آدم بشکند". درست در لحظه اى که مدعی العموم می خواهد ادعایش را به کرسی بنشاند، از گوشۀ دیگر ذهن صداي وکیل مدافع تسخیرى بر می خیزد که " چه می گویی؟ برداشتن و خوردن دو تا نان برنجی ناقابل، ولی خوشمزه، آنهم از توي صندوقخانۀ مادر که اسمش دزدي نیست. به فرض اینکه دزدى هم باشد، مکافاتش به این سنگینی نباید باشد".
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/37009
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️امام زاده تراشى و ترويج خرافات توسط ملاها
على اكبر سعيدى سيرجانى در قسمتى از متن مينويسد:
در یکی از آن سالهاي طلایی که ارادتمند شما قدم شومش را بر ششمین پلکان لغزندة زندگی نهاده بود، مقارن آغاز تابستان، ناگهان سنگی در مرداب افتاد و شایعه اي در شهرك سوت…
على اكبر سعيدى سيرجانى در قسمتى از متن مينويسد:
در یکی از آن سالهاي طلایی که ارادتمند شما قدم شومش را بر ششمین پلکان لغزندة زندگی نهاده بود، مقارن آغاز تابستان، ناگهان سنگی در مرداب افتاد و شایعه اي در شهرك سوت…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ
#قسمت_پنجم
از دهه ٦٠ هجری (٦٨٠ میلادی) در سراسر منطقه سوریه تنها سکه هایی یافت میشوند که به عربی واژۀِ «مُحَمَد (muhammad)» را نگارش کرده اند.
همینکه نگارش عربی «مُحَمَد (muhammad)» بر روی سکه ها مرسوم گشت، معنی سوریه ای و عربی این واژه هم که «ستایش شونده/ ستایش شده» است، پذیرفته شد. یک شکل جانبی دیگر از نام «مُحَمَد» هم که آنرا «مَخمِد (Machmed)» مینوشتند و کُهن تر هم است، برای مدت زمان درازی بکار برده میشد. به هر روی، این شکل جانبی که در نوشته های یونانی «مَمِد ( ,Ma/med Mamed)» نگارش شده است، دینکار مسیحی به نام «یوحناس دمشقی (Johannes von Damaskus)» که در باختر سوریه میزیست و در سال ٧٥٠ میلادی درگذشت، بکار برده است تا «مُحَمَد» را «پیامبر دروغین» بنامد(١١).
تصور پذیر است که عربی کردن «محمت (MHMT)» سبب خوانش «احمِد/احمَد» شده باشد.
این امکان هم هست که این خوانشِ نام «مُحَمَد» دلیل مذهبی داشته باشد: چندین سوره (برای نمونه سوره های ٦١ و ٦) نام «احمد» را با «مُحَمِد» برابر دانسته اند. از اینرو نتیجه گیری «شپرنگر (Sprenger)» پذیرفتنی است که در قرن نُهم میلادی یک چرخشی میان خوانش نام «مُحَمَد» و «احمِد» (که هم معنی ترجمه میشدند) وجود داشته است: "و این قابل تصور است که خیلی زود روایت هایی ساخته شدند که برپایۀِ آنها به مادر یا پدر بزرگِ رسول الله در رویا فرمان داده شد که پیش از زایش پیامبر، او را "مُحَمَد" بنامند.
به هر روی در همۀِ روایت هایی که به نام رسول الله اشاره کرده اند، ما گواه یک نوسان میان «احمد» و«مُحَمَد» هستیم(١٢).
از زمانِ «عبدالمک» مروان خوانشِ عربیِ نام «مُحَمَد» به دلیلِ گُستر ِش فرهنگِ عربی، چیرگی یافت. نشانه های کاملا روشنِ مسیحی روی سکه ها که برداشتِ اسلامی از نام «مَخمِد/ مُحَمَ ِد» را رد میکنند، به کمک نوشته هایی بر دیوار اندرونی قبه الصخره (در کنار مسجد القصی) که از سال ٧٢ عربی (٦٣٩ میلادی) سرچشمه میگیرند و گزارش هایِ قرآنیِ هماهنگ با آن، تبدیل به یقین میشود(١٣).
در اینجا «عیسی مسیح»، پسر مریم، «مُحَمَد»، خدمتکار خدا، پیامبر، رسول، کلام خدا و روان (روح) خداست. دستکم تا پیرامون سال ٧٠٠ میلادی، و شاید تا
٦٥٠ میلادی، سخن از «مُحَمَد عیسی» است. همانگونه که پیش از این روشن بیان شد، نام «مُحَمَد» میتوانست در منطقه هایی که در نزدیکی سرزمین های فنقیان (Phoenicia) بودند، در جایگاه یک واژۀِ بیگنانۀِ اوگاریتی (رأس شمرۀ) به معنی «برگزیده» بکاربُرده شده باشد(١٤).
این اتصور که عیسی برگزیده است به فرهنگِ گفتاری و نوشتاری مسیحی نزدیک است: مردم اسرائیل خودشان را « مردمِ برگزیده» میدانند؛ و به همین گونه در سخنان «پاول مقدس (یکی از بزرگان مسیحی)» در کتابِ تاریخی «Apg ١٣،١٧( »Acts of Apostels) به آن اشاره شده است(١٥).
ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/37400
#قسمت_پنجم
از دهه ٦٠ هجری (٦٨٠ میلادی) در سراسر منطقه سوریه تنها سکه هایی یافت میشوند که به عربی واژۀِ «مُحَمَد (muhammad)» را نگارش کرده اند.
همینکه نگارش عربی «مُحَمَد (muhammad)» بر روی سکه ها مرسوم گشت، معنی سوریه ای و عربی این واژه هم که «ستایش شونده/ ستایش شده» است، پذیرفته شد. یک شکل جانبی دیگر از نام «مُحَمَد» هم که آنرا «مَخمِد (Machmed)» مینوشتند و کُهن تر هم است، برای مدت زمان درازی بکار برده میشد. به هر روی، این شکل جانبی که در نوشته های یونانی «مَمِد ( ,Ma/med Mamed)» نگارش شده است، دینکار مسیحی به نام «یوحناس دمشقی (Johannes von Damaskus)» که در باختر سوریه میزیست و در سال ٧٥٠ میلادی درگذشت، بکار برده است تا «مُحَمَد» را «پیامبر دروغین» بنامد(١١).
تصور پذیر است که عربی کردن «محمت (MHMT)» سبب خوانش «احمِد/احمَد» شده باشد.
این امکان هم هست که این خوانشِ نام «مُحَمَد» دلیل مذهبی داشته باشد: چندین سوره (برای نمونه سوره های ٦١ و ٦) نام «احمد» را با «مُحَمِد» برابر دانسته اند. از اینرو نتیجه گیری «شپرنگر (Sprenger)» پذیرفتنی است که در قرن نُهم میلادی یک چرخشی میان خوانش نام «مُحَمَد» و «احمِد» (که هم معنی ترجمه میشدند) وجود داشته است: "و این قابل تصور است که خیلی زود روایت هایی ساخته شدند که برپایۀِ آنها به مادر یا پدر بزرگِ رسول الله در رویا فرمان داده شد که پیش از زایش پیامبر، او را "مُحَمَد" بنامند.
به هر روی در همۀِ روایت هایی که به نام رسول الله اشاره کرده اند، ما گواه یک نوسان میان «احمد» و«مُحَمَد» هستیم(١٢).
از زمانِ «عبدالمک» مروان خوانشِ عربیِ نام «مُحَمَد» به دلیلِ گُستر ِش فرهنگِ عربی، چیرگی یافت. نشانه های کاملا روشنِ مسیحی روی سکه ها که برداشتِ اسلامی از نام «مَخمِد/ مُحَمَ ِد» را رد میکنند، به کمک نوشته هایی بر دیوار اندرونی قبه الصخره (در کنار مسجد القصی) که از سال ٧٢ عربی (٦٣٩ میلادی) سرچشمه میگیرند و گزارش هایِ قرآنیِ هماهنگ با آن، تبدیل به یقین میشود(١٣).
در اینجا «عیسی مسیح»، پسر مریم، «مُحَمَد»، خدمتکار خدا، پیامبر، رسول، کلام خدا و روان (روح) خداست. دستکم تا پیرامون سال ٧٠٠ میلادی، و شاید تا
٦٥٠ میلادی، سخن از «مُحَمَد عیسی» است. همانگونه که پیش از این روشن بیان شد، نام «مُحَمَد» میتوانست در منطقه هایی که در نزدیکی سرزمین های فنقیان (Phoenicia) بودند، در جایگاه یک واژۀِ بیگنانۀِ اوگاریتی (رأس شمرۀ) به معنی «برگزیده» بکاربُرده شده باشد(١٤).
این اتصور که عیسی برگزیده است به فرهنگِ گفتاری و نوشتاری مسیحی نزدیک است: مردم اسرائیل خودشان را « مردمِ برگزیده» میدانند؛ و به همین گونه در سخنان «پاول مقدس (یکی از بزرگان مسیحی)» در کتابِ تاریخی «Apg ١٣،١٧( »Acts of Apostels) به آن اشاره شده است(١٥).
ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/37400
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️دگرديسى عيسى بن مريم به محمد بن عبدالله، اتفاقى كه در گذر زمان شخصيت جديد و دين جديدى با هويت عربى خلق كرده است.
آيا محمد بن عبدالله، صفتى براى عيسى بن مريم بوده است كه در گذر تاريخ به شخصيتى حقيقى تبديل شده است؟
براى خواندن اين مقاله زيبا كانال نقد اسلام…
آيا محمد بن عبدالله، صفتى براى عيسى بن مريم بوده است كه در گذر تاريخ به شخصيتى حقيقى تبديل شده است؟
براى خواندن اين مقاله زيبا كانال نقد اسلام…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن
#قسمت_پنجم
محمد ادعا میکنُد که خُدا این آیه ها را برای او فرستاده است». در این پیوند قرآن میگوید: «و [٦] آنها گفته اند که محمد افسانه های گذشتگان را رونویسی میکند، و دیگران این افسانه ها را شب و روز برای محمد بازگویی میکُنند. به آنها بگو، این افسانه ها را آنکسی برای محمد فرستاده که به اسرار آسمانها و زمین آگاهی دارد: براستی، خدا بخشنده و مهربان است.»] در جایی دیگر محمد ادعا میکند که این آیه نیز بر او نازل شده است: «هنگامیکه [٧] آیه های ما برای او روخوانی میشود، او (نادر ابن الحریص) میگفت، اینها افسانه های گُذشتگان هستند! و تنها ارزش این آیه ها سودی است که به محمد میرسانند: لعنت [٨] بر هر دروغگو و گُناهکار که آیه های خُدا را که برای او
میخوانند و میشنود، با اینهمه همچنان بر درستی اندیشه خودش پافشاری و افتخار میکند، انگار که او هرگز آیه های ما را نشنیده باشد! ای ُمحمد! گزارش دربارۀِ کیفر دردناکی که در انتظار این شخص است، به او بده [٩].» پاسُخ محمد به این اتهام هایی که به او میزدند، نه خُرسند کُننده بوده اند، و نه بَسنده تا ما را از ادامۀِ پژوهش دربارۀِ یک سری از آیه های ویژه در قرآن بازدارند که تاییدی بر ادعای دُشمنان محمد هستند.
بدون شک داستان های «رُستم و اسفندیار و پادشاهان پیشدادی ایرانی» که «نادر ابن الحریص» بازگویی میکرد، در میانِ داستان هایی بودند که چند نسل سپس تر، فردوسی، نام آورترین چکامه سرای پارسی، به سامان (به نظم) درآورد و در کتاب شاهنامه در دسترس آیندگان گذاشت.
بدون گمانه زنی همۀِ این داستان ها بسیار کُهن هستند، ولی برای ادامۀِ این پژوهشی که در دست داریم، ما نیازی به اشاره به داستان هایِ کتابِ شاهنامه یا بازگویی از آن نداریم؛ از آنجا که این کتاب سده ها پس از زمان محمد به شکل کنونی درآمده است، داده های (اطلاعات) تاریخی آن کُمکی به کار پژوهشی ما نمیکُنند. خوشبختانه ما در کتاب اوستا و دیگر کتاب های پارسی و زرتُشتی داده ها و دانستنی های مهمی در دسترس داریم که باوجود دیرینگی شان میتوان درستی و تاریخی بودن آنها را باورکرد؛ و سرچشمۀِ داده ها (اطلاعات) و دانستنی های ما در این پژوهش این کتاب ها هستند.
و همچنین این نتیجه گیری نمیتواند از راستی بدور باشد: از آنجا که عرب ها دلبستگی فراوانی به شنیدن افسانه های رُستم و اسفندیار و پادشاهان ایرانی داشتند، بیگمان آنها با داستان های پیشدادیان (خاندان های پادشاهی ایرانی پیش از نگاشته شدن تاریخ)، و داستان های جمشید آشنا بودند.
ادامه دارد ......
https://t.me/naghde_eslamm/37960
#قسمت_پنجم
محمد ادعا میکنُد که خُدا این آیه ها را برای او فرستاده است». در این پیوند قرآن میگوید: «و [٦] آنها گفته اند که محمد افسانه های گذشتگان را رونویسی میکند، و دیگران این افسانه ها را شب و روز برای محمد بازگویی میکُنند. به آنها بگو، این افسانه ها را آنکسی برای محمد فرستاده که به اسرار آسمانها و زمین آگاهی دارد: براستی، خدا بخشنده و مهربان است.»] در جایی دیگر محمد ادعا میکند که این آیه نیز بر او نازل شده است: «هنگامیکه [٧] آیه های ما برای او روخوانی میشود، او (نادر ابن الحریص) میگفت، اینها افسانه های گُذشتگان هستند! و تنها ارزش این آیه ها سودی است که به محمد میرسانند: لعنت [٨] بر هر دروغگو و گُناهکار که آیه های خُدا را که برای او
میخوانند و میشنود، با اینهمه همچنان بر درستی اندیشه خودش پافشاری و افتخار میکند، انگار که او هرگز آیه های ما را نشنیده باشد! ای ُمحمد! گزارش دربارۀِ کیفر دردناکی که در انتظار این شخص است، به او بده [٩].» پاسُخ محمد به این اتهام هایی که به او میزدند، نه خُرسند کُننده بوده اند، و نه بَسنده تا ما را از ادامۀِ پژوهش دربارۀِ یک سری از آیه های ویژه در قرآن بازدارند که تاییدی بر ادعای دُشمنان محمد هستند.
بدون شک داستان های «رُستم و اسفندیار و پادشاهان پیشدادی ایرانی» که «نادر ابن الحریص» بازگویی میکرد، در میانِ داستان هایی بودند که چند نسل سپس تر، فردوسی، نام آورترین چکامه سرای پارسی، به سامان (به نظم) درآورد و در کتاب شاهنامه در دسترس آیندگان گذاشت.
بدون گمانه زنی همۀِ این داستان ها بسیار کُهن هستند، ولی برای ادامۀِ این پژوهشی که در دست داریم، ما نیازی به اشاره به داستان هایِ کتابِ شاهنامه یا بازگویی از آن نداریم؛ از آنجا که این کتاب سده ها پس از زمان محمد به شکل کنونی درآمده است، داده های (اطلاعات) تاریخی آن کُمکی به کار پژوهشی ما نمیکُنند. خوشبختانه ما در کتاب اوستا و دیگر کتاب های پارسی و زرتُشتی داده ها و دانستنی های مهمی در دسترس داریم که باوجود دیرینگی شان میتوان درستی و تاریخی بودن آنها را باورکرد؛ و سرچشمۀِ داده ها (اطلاعات) و دانستنی های ما در این پژوهش این کتاب ها هستند.
و همچنین این نتیجه گیری نمیتواند از راستی بدور باشد: از آنجا که عرب ها دلبستگی فراوانی به شنیدن افسانه های رُستم و اسفندیار و پادشاهان ایرانی داشتند، بیگمان آنها با داستان های پیشدادیان (خاندان های پادشاهی ایرانی پیش از نگاشته شدن تاریخ)، و داستان های جمشید آشنا بودند.
ادامه دارد ......
https://t.me/naghde_eslamm/37960
Telegram
نقدى بر اسلام
از آنجا که محمد بن عبدالله با تورات و انجیل آشنایی کارشناسانه نداشت، او نه انجیل های چهارگانه را میشناخت که از سویِ خط اصلی کلیسا پذیرفته و تایید شده بودند و نه با کتاب های دینیِ یهودیان همانند «تالموت» و «میدارش» آشنایی داشت که تفسیرهای دلبخواهی از تورات…
Forwarded from نقدى بر اسلام
مهدى موهوم شيعيان، نماد توحش و بربريتى است كه تفكر تكفيرى شيعى از آن نشأت گرفته است
#قسمت_پنجم
▪️روايت هجدهم:
امام رضا می فرماید: « هنگامی که قائم ما ظهور کند، جز خون ریختن و کشتن دشمنان و عرق کردن در اثر جنگ و پيكار و خوابیدن بر زین اسب ها (به سبب پیکارهای فراوان) نخواهد بود ».
#متن_عربى: عن الرضا:
«لو قد خرج قائمنا لک یکن إلا العلق، و العرق، و النوم علی السروج».
#منابع:
١) النعمانی، كتاب الغيبة، ص ۲۸۵؛
٢) اثبات الهداه، ج۳، ص ۵۴۳
▪️روايت نوزدهم:
مفضل می گوید: امام صادق یادی از حضرت قائم به میان آورد. من عرض کردم: امیدوارم که برنامه و حکومت حضرت به آسانی برقرار شود.
حضرت فرمود: « خیر، چنان نمی شود مگر آن که سختی ها و كشتارهاى بسیاری را ببینید ».
#متن_عربى: عن المفضل بن عمر، سمعت أبا عبدالله و قد ذکر القائم، فقلت: إنی لأرجوا أن یکون أمره فی سهوله: فقال:
« لا یکون ذلک حتی تمسحوا العرق و العلق».
#منابع:
١) النعمانی، كتاب الغيبة، ص ۲۸۴؛
٢) اثبات الهداه، ج۳، ص ۵۴۳٫
▪️روايت بيستم:
امام صادق می فرماید: « علی فرمود: برای من روا بود که فراریان را به قتل برسانم و زخمیان را بکشم؛
ولی دست به این کار نزدم؛ برای این که اگر شیعیان قیام کردند، زخمیانشان را به قتل نرسانند؛ ولی برای حضرت قائم جایز و رواست و زمینه وجود دارد که فراریان را به قتل برساند و زخمیان را نابود گرداند ».
#متن_عربى: عن أبی عبدالله: أنه قال: « إن علیاً قال: کان لی أن القتل المولی، و أجهز علی الجریح، ولکنی ترکت ذلک للعاقبه من أصحابی إن خرجوا لم یقتلوا، و القائم له أن یقتل المولی، و یجهز علی الجریح ».
#منابع:
١) النعمانی، كتاب الغيبة، ص ۲۳۱؛
٢) ر.ک: كتاب التهذیب، ج۶، ص ۱۵۴؛
٣) وسائل الشیعه، ج۱۱، ص ۵۷؛
٤) بحار الانوار از علامه مجلسى، ج۵۲، ص ۳۵۳؛
٥) مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص ۵۴٫
▪️روايت بيست و يكم:
امام باقر می فرماید: « حضرت مهدی با برنامه ای نو، سنتی جدید و قضاوتی تازه قیام می کند. بر عرب ها روزگار بسیار سختی خواهد بود و شایسته شأن و موقعیت او جز کشتن نیست».
#متن_عربى: الباقر : « یقوم بأمر جدید و سنه جدیده و قضاء جدید، علی العرب شدید، و لیس من شأنه إلا التقل »
#منبع: بحار الانوار نوشته علامه مجلسى، ج۵۲، صفحه ٣٤٩٫
ادامه دارد ....
#قسمت_پنجم
▪️روايت هجدهم:
امام رضا می فرماید: « هنگامی که قائم ما ظهور کند، جز خون ریختن و کشتن دشمنان و عرق کردن در اثر جنگ و پيكار و خوابیدن بر زین اسب ها (به سبب پیکارهای فراوان) نخواهد بود ».
#متن_عربى: عن الرضا:
«لو قد خرج قائمنا لک یکن إلا العلق، و العرق، و النوم علی السروج».
#منابع:
١) النعمانی، كتاب الغيبة، ص ۲۸۵؛
٢) اثبات الهداه، ج۳، ص ۵۴۳
▪️روايت نوزدهم:
مفضل می گوید: امام صادق یادی از حضرت قائم به میان آورد. من عرض کردم: امیدوارم که برنامه و حکومت حضرت به آسانی برقرار شود.
حضرت فرمود: « خیر، چنان نمی شود مگر آن که سختی ها و كشتارهاى بسیاری را ببینید ».
#متن_عربى: عن المفضل بن عمر، سمعت أبا عبدالله و قد ذکر القائم، فقلت: إنی لأرجوا أن یکون أمره فی سهوله: فقال:
« لا یکون ذلک حتی تمسحوا العرق و العلق».
#منابع:
١) النعمانی، كتاب الغيبة، ص ۲۸۴؛
٢) اثبات الهداه، ج۳، ص ۵۴۳٫
▪️روايت بيستم:
امام صادق می فرماید: « علی فرمود: برای من روا بود که فراریان را به قتل برسانم و زخمیان را بکشم؛
ولی دست به این کار نزدم؛ برای این که اگر شیعیان قیام کردند، زخمیانشان را به قتل نرسانند؛ ولی برای حضرت قائم جایز و رواست و زمینه وجود دارد که فراریان را به قتل برساند و زخمیان را نابود گرداند ».
#متن_عربى: عن أبی عبدالله: أنه قال: « إن علیاً قال: کان لی أن القتل المولی، و أجهز علی الجریح، ولکنی ترکت ذلک للعاقبه من أصحابی إن خرجوا لم یقتلوا، و القائم له أن یقتل المولی، و یجهز علی الجریح ».
#منابع:
١) النعمانی، كتاب الغيبة، ص ۲۳۱؛
٢) ر.ک: كتاب التهذیب، ج۶، ص ۱۵۴؛
٣) وسائل الشیعه، ج۱۱، ص ۵۷؛
٤) بحار الانوار از علامه مجلسى، ج۵۲، ص ۳۵۳؛
٥) مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص ۵۴٫
▪️روايت بيست و يكم:
امام باقر می فرماید: « حضرت مهدی با برنامه ای نو، سنتی جدید و قضاوتی تازه قیام می کند. بر عرب ها روزگار بسیار سختی خواهد بود و شایسته شأن و موقعیت او جز کشتن نیست».
#متن_عربى: الباقر : « یقوم بأمر جدید و سنه جدیده و قضاء جدید، علی العرب شدید، و لیس من شأنه إلا التقل »
#منبع: بحار الانوار نوشته علامه مجلسى، ج۵۲، صفحه ٣٤٩٫
ادامه دارد ....
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️مهدى موهوم شيعيان، موجودى كه آخوندى به نام عثمان ابن سعيد او را زائيد تا بوسيله آن جيب مردم خردباخته را خالى كند.
اما جالب آنكه اين موجود موهوم بعدها توسط مجلسى و اسلافش به جانورى خونخوار تبديل شد كه با آمدنش جز توحش و بربريت و قتل و جنايت هيچ ثمره اى…
اما جالب آنكه اين موجود موهوم بعدها توسط مجلسى و اسلافش به جانورى خونخوار تبديل شد كه با آمدنش جز توحش و بربريت و قتل و جنايت هيچ ثمره اى…
جلسه پنجم - از مکه تا کوفه
@ImansaIran
فايل شنيدارى
▪️موضوع: از مکه تا رسیدن به کربلا چه گذشت
#قسمت_پنجم
▪️سخنران: استاد بزرگوار ايمان سليمانى اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد
▪️موضوع: از مکه تا رسیدن به کربلا چه گذشت
#قسمت_پنجم
▪️سخنران: استاد بزرگوار ايمان سليمانى اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد
Forwarded from نقدى بر اسلام
على بن ابيطالب يك شخصيت حقيقى، يا حاصل جعل تاريخ؟
#قسمت_پنجم(آخر)
▪️مشخصات آیین عل (ال)
این خدا (ال/عل) در نزد علویان «ذوالفقار علی» نام دارد.
از این جا بود که شمشیرِ ذوالفقار نیز یکی از مشخصههای «حضرت علی» بعدی شد (به اشتباه «ذوالفقار» را شمشیر دو نوکی تعریف کردهاند. البته این فقط توسط «ابن شهر آشوب» در سال ۱۱۹۲ میلادی توصیف شده و از آن هنگام تا کنون شیعیان به نادرستی این شمشیر را این گونه نشان میدهند. البته واژهی ذوالفقار در عربی به معنی «فقرات / یا دندانه» است. از این رو، شمشیر اِل/ عل یا روی آن مانند ستون فقرات برجستگی داشت یا یک لبهاش دندانهای بود، مانند برخی چاقوهای شکاری کنونی).
شیعیان طبق توصیف ابن شهر آشوب در سال ۱۱۹۲ میلادی چشم بسته همین توصیف را برداشتند، اگرچه از نظر فنی چنین چیزی امکان ناپذیر است
حال این پرسش پیش میآید که چرا علی باید شمشیر داشته باشد و این ایده از کجا سرچشمه گرفته است. این ایده بسیار بسیار قدیمی است و به پیش از یهودیت برمیگردد. خدای اِل / عل در کوهی در نزدیک پایتخت هیتیها یعنی هاتوشا در صخره کندهکاری شده بود. و فراموش
نکنیم که کوههای بلند جایگاه خدایان بوده است. در واقع شمشیر خدا یا اِل شمشیری است که در صخره فرو رفته است که این البته یادآور میترا نیز هست.
باری، شمشیر اِل یا علی آن شمشیری نیست که «ابن شهر آشوب» در سال ۱۱۹۲ میلادی توصیف کرده است بلکه شمشیری است که از سنگ و صخره هم سختتر و محکمتر است و به همین دلیل هیچ شمشیری در برابر آن نمیتواند تاب بیاورد. از سوی دیگر، اِل یا علی نه خودِ «نور» بلکه پرتو یا جلوهای از نور است. به همین دلیل نور، هستهی آیین علویان یا الویان را تشکیل میدهد. در «ام الکتاب» آمده که این کتاب را «نورالکتاب» نیز مینامند. در «ام الکتاب» محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین شخصیتهای واقعی نیستند بلکه «پنج نور» هستند که از ازل وجود داشتند.
این که چرا «فرزندان نور» خود را بعدها به «حضرت علی» مسلمانان منتسب کردند به سرکوبهای بسیار خونینی برمیگردد که خود حدیث دیگریست.
این مقاله کوتاه و اشارهوار فقط به عنوان پیشمزه عرضه شده است. اصل نوشتار در چند مقاله در سال ۲۰۲۲ منتشر خواهد شد که تمامی اسناد و مدارک یافته شده دربارهی «اِل» در اوگاریت و همچنین آیین اِل در اوگاریت و آیین علویان کنونی به گونه بسط داده شده و همچنین عقاید و آراء غلات شیعه آورده خواهد شد.
فايل پى دى اف اين مقاله در چند روز آينده در همين كانال به اشتراك گذاشته خواهد شد كه شما مخاطبين محترم بتوانيد كل مقاله را يكجا داشته باشيد.
دو نمونه ديگر ازين دست مقالات بدست ما رسيده است كه بزودى خدمت شما ارائه خواهد شد.
پايان
#قسمت_پنجم(آخر)
▪️مشخصات آیین عل (ال)
این خدا (ال/عل) در نزد علویان «ذوالفقار علی» نام دارد.
از این جا بود که شمشیرِ ذوالفقار نیز یکی از مشخصههای «حضرت علی» بعدی شد (به اشتباه «ذوالفقار» را شمشیر دو نوکی تعریف کردهاند. البته این فقط توسط «ابن شهر آشوب» در سال ۱۱۹۲ میلادی توصیف شده و از آن هنگام تا کنون شیعیان به نادرستی این شمشیر را این گونه نشان میدهند. البته واژهی ذوالفقار در عربی به معنی «فقرات / یا دندانه» است. از این رو، شمشیر اِل/ عل یا روی آن مانند ستون فقرات برجستگی داشت یا یک لبهاش دندانهای بود، مانند برخی چاقوهای شکاری کنونی).
شیعیان طبق توصیف ابن شهر آشوب در سال ۱۱۹۲ میلادی چشم بسته همین توصیف را برداشتند، اگرچه از نظر فنی چنین چیزی امکان ناپذیر است
حال این پرسش پیش میآید که چرا علی باید شمشیر داشته باشد و این ایده از کجا سرچشمه گرفته است. این ایده بسیار بسیار قدیمی است و به پیش از یهودیت برمیگردد. خدای اِل / عل در کوهی در نزدیک پایتخت هیتیها یعنی هاتوشا در صخره کندهکاری شده بود. و فراموش
نکنیم که کوههای بلند جایگاه خدایان بوده است. در واقع شمشیر خدا یا اِل شمشیری است که در صخره فرو رفته است که این البته یادآور میترا نیز هست.
باری، شمشیر اِل یا علی آن شمشیری نیست که «ابن شهر آشوب» در سال ۱۱۹۲ میلادی توصیف کرده است بلکه شمشیری است که از سنگ و صخره هم سختتر و محکمتر است و به همین دلیل هیچ شمشیری در برابر آن نمیتواند تاب بیاورد. از سوی دیگر، اِل یا علی نه خودِ «نور» بلکه پرتو یا جلوهای از نور است. به همین دلیل نور، هستهی آیین علویان یا الویان را تشکیل میدهد. در «ام الکتاب» آمده که این کتاب را «نورالکتاب» نیز مینامند. در «ام الکتاب» محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین شخصیتهای واقعی نیستند بلکه «پنج نور» هستند که از ازل وجود داشتند.
این که چرا «فرزندان نور» خود را بعدها به «حضرت علی» مسلمانان منتسب کردند به سرکوبهای بسیار خونینی برمیگردد که خود حدیث دیگریست.
این مقاله کوتاه و اشارهوار فقط به عنوان پیشمزه عرضه شده است. اصل نوشتار در چند مقاله در سال ۲۰۲۲ منتشر خواهد شد که تمامی اسناد و مدارک یافته شده دربارهی «اِل» در اوگاریت و همچنین آیین اِل در اوگاریت و آیین علویان کنونی به گونه بسط داده شده و همچنین عقاید و آراء غلات شیعه آورده خواهد شد.
فايل پى دى اف اين مقاله در چند روز آينده در همين كانال به اشتراك گذاشته خواهد شد كه شما مخاطبين محترم بتوانيد كل مقاله را يكجا داشته باشيد.
دو نمونه ديگر ازين دست مقالات بدست ما رسيده است كه بزودى خدمت شما ارائه خواهد شد.
پايان
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️آيا شخصيت على بن ابيطالب يك شخصيت تاريخى است و يا اينكه جزو جعليات تاريخ اسلام و شيعه ميباشد؟
آيا قبل از اسلام نام على در ميان اعراب وجود داشته است؟
آيا علويان ساكن سوريه و تركيه پيروان على شيعيان هستند؟
آيا براى اثبات وجود على بن ابيطالب هيچ مدرك تاريخى…
آيا قبل از اسلام نام على در ميان اعراب وجود داشته است؟
آيا علويان ساكن سوريه و تركيه پيروان على شيعيان هستند؟
آيا براى اثبات وجود على بن ابيطالب هيچ مدرك تاريخى…
Forwarded from نقدى بر اسلام
چه کسانی قرآن را نوشته اند؟
#قسمت_پنجم
دیگر اینکه، گزارشهایی را که با واقعیت همخوانی ندارند، باید در بخش افسانه ها طبقه بندی کرد. این روش جدا سازی تاریخ از افسانه در تولیداتِ اندیشمندی بُنیاد «اناره(Inârah)»به شیوه رسا تشریح شده است، از این رو نیازی به تکرار آن در اینجا نیست بدینسان راه برای پژوهش دربارۀِ پیدایش قرآن و تاریخچۀِ نگارش آن بدونِ راهبندان گشوده شد. بازدۀِ این پژوهشها نشان میدهند که برخی از جمله هایِ کوتاه قرآن که به محمد نسبت میدهند، در دوران ساسانیان نگاشته شده اند و با گذشت زمان جمله های تازه به قرآن افزوده شدند. رویهم رفته زبان این جملات عربی است، ولی یک عربی که از زبان سریانی/ آرامی بسیار تأثیر گرفته است(٨)، افزون بر آن واژگان فراوانی از زبان پارسی و یونانی در قرآن یافت میشود.
اینگونه به نظر میآید که نخستین آیه ها با خط سریانی نگاشته شدهاند(٩)، سپس از دوران عبدالمک مروان این آیه ها با خط عربی که هنوز رسا و کامل نبود، بازنویسی شده اند نیست.
کهنترین قرآنهای دستنویس شده نشان میدهند که نگارش قرآن در نیمه دوم قرن هشتم میلادی هنوز پایان نیافته بود، نه شکل «کامل» امروزی را یافته بود و نه هنوز خطی نوآوری شده بود که بتوانست وات های (حروف) صدا دار را به نگارش درآورد. بیگمان نخستین خط کامل برای قرآن که با نقطه گذاری و نشانه های زیر و زِبَر (فتحه و کسره) همراه بود، در پایانِ قرن نهم و یا آغاز قرن دهم میلادی پدید آمد. در این دوره بود که برخی از آیه ها که با آغاز جنبش قرآنی در چرخش بودند، به نوشته های قرآن افزوده شدند.(١٠)
سرچشمۀِ اختلافِ دیدگاه درباره برخورد قرآن با دگراندیشان همینجاست: برخی سنگدلی قرآن در برخورد با دگراندیشان را نکوهش میکنند، و برخی دیگر بر این باورند که قرآن رواداری، بردباری و انسان دوستی را سفارش میکند. و هر دو گروه نیز در تایید دیدگاهشان به قرآن تکیه میکنند. این اختلاف دیدگاه دربارۀِ قرآن نشان میدهد که قرآن یک نوشتۀِ هَمگن و همجوری نیست، بلکه این کتاب پیامهای متضادی را در خودش گردآورده است، گویا این کتاب دارای یک گذشتۀِ دور و درازی است و در روندِ شکل گرفتنش از دگرگونیها و ناآرامیهای مذهبی، اخلاقی و سیاسیِ پیش آمده، تأثیر گرفته است. شاید رویهم رفته بتوان گفت که آیه های کهنتر به رواداری، بردباری و ارزشهای انسانی توجه دارند، همچنین آدم میتواند بگوید: آیه های نُخستین به باورهای مسیحی نزدیکتر هستند تا آیه های سپسین.
مدت زیادی است که مسلمانان با مشکل تضاد در آیه های قرآن آشنا هستند. از این رو آنها در آغاز کوشش کردند که مشکل آیه های متضاد را با گفتمان «ناسخ و منسوخ» بگشایند و در این پیوند آنها میگویند:
گاهی پیش آمده است که مُحمد آیه ای را شتابزده موعظه کرده، ولی الله همان آیه را بهتر از پیش برای محمد فرستاده است.
ادامه دارد ….
#قسمت_پنجم
دیگر اینکه، گزارشهایی را که با واقعیت همخوانی ندارند، باید در بخش افسانه ها طبقه بندی کرد. این روش جدا سازی تاریخ از افسانه در تولیداتِ اندیشمندی بُنیاد «اناره(Inârah)»به شیوه رسا تشریح شده است، از این رو نیازی به تکرار آن در اینجا نیست بدینسان راه برای پژوهش دربارۀِ پیدایش قرآن و تاریخچۀِ نگارش آن بدونِ راهبندان گشوده شد. بازدۀِ این پژوهشها نشان میدهند که برخی از جمله هایِ کوتاه قرآن که به محمد نسبت میدهند، در دوران ساسانیان نگاشته شده اند و با گذشت زمان جمله های تازه به قرآن افزوده شدند. رویهم رفته زبان این جملات عربی است، ولی یک عربی که از زبان سریانی/ آرامی بسیار تأثیر گرفته است(٨)، افزون بر آن واژگان فراوانی از زبان پارسی و یونانی در قرآن یافت میشود.
اینگونه به نظر میآید که نخستین آیه ها با خط سریانی نگاشته شدهاند(٩)، سپس از دوران عبدالمک مروان این آیه ها با خط عربی که هنوز رسا و کامل نبود، بازنویسی شده اند نیست.
کهنترین قرآنهای دستنویس شده نشان میدهند که نگارش قرآن در نیمه دوم قرن هشتم میلادی هنوز پایان نیافته بود، نه شکل «کامل» امروزی را یافته بود و نه هنوز خطی نوآوری شده بود که بتوانست وات های (حروف) صدا دار را به نگارش درآورد. بیگمان نخستین خط کامل برای قرآن که با نقطه گذاری و نشانه های زیر و زِبَر (فتحه و کسره) همراه بود، در پایانِ قرن نهم و یا آغاز قرن دهم میلادی پدید آمد. در این دوره بود که برخی از آیه ها که با آغاز جنبش قرآنی در چرخش بودند، به نوشته های قرآن افزوده شدند.(١٠)
سرچشمۀِ اختلافِ دیدگاه درباره برخورد قرآن با دگراندیشان همینجاست: برخی سنگدلی قرآن در برخورد با دگراندیشان را نکوهش میکنند، و برخی دیگر بر این باورند که قرآن رواداری، بردباری و انسان دوستی را سفارش میکند. و هر دو گروه نیز در تایید دیدگاهشان به قرآن تکیه میکنند. این اختلاف دیدگاه دربارۀِ قرآن نشان میدهد که قرآن یک نوشتۀِ هَمگن و همجوری نیست، بلکه این کتاب پیامهای متضادی را در خودش گردآورده است، گویا این کتاب دارای یک گذشتۀِ دور و درازی است و در روندِ شکل گرفتنش از دگرگونیها و ناآرامیهای مذهبی، اخلاقی و سیاسیِ پیش آمده، تأثیر گرفته است. شاید رویهم رفته بتوان گفت که آیه های کهنتر به رواداری، بردباری و ارزشهای انسانی توجه دارند، همچنین آدم میتواند بگوید: آیه های نُخستین به باورهای مسیحی نزدیکتر هستند تا آیه های سپسین.
مدت زیادی است که مسلمانان با مشکل تضاد در آیه های قرآن آشنا هستند. از این رو آنها در آغاز کوشش کردند که مشکل آیه های متضاد را با گفتمان «ناسخ و منسوخ» بگشایند و در این پیوند آنها میگویند:
گاهی پیش آمده است که مُحمد آیه ای را شتابزده موعظه کرده، ولی الله همان آیه را بهتر از پیش برای محمد فرستاده است.
ادامه دارد ….
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️چه كسانى قرآن را نوشته اند؟
آيا شخصى به نام محمد نقشى در نوشتن اين آيات و سوره ها داشته است؟
اگر محمد قرآن را ننوشته است، پس چه كس يا كسانى اين كتاب را تهيه كرده اند و به چه منظورى؟
پروفسور كار هاينتس اوليگ در يك مقاله بسيار خواندنى به اين موضوع پرداخته…
آيا شخصى به نام محمد نقشى در نوشتن اين آيات و سوره ها داشته است؟
اگر محمد قرآن را ننوشته است، پس چه كس يا كسانى اين كتاب را تهيه كرده اند و به چه منظورى؟
پروفسور كار هاينتس اوليگ در يك مقاله بسيار خواندنى به اين موضوع پرداخته…
جلسه پنجم - از مکه تا کوفه
@ImansaIran
فايل شنيدارى
▪️موضوع: از مکه تا رسیدن به کربلا چه گذشت
#قسمت_پنجم
▪️سخنران: استاد بزرگوار ايمان سليمانى اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد
▪️موضوع: از مکه تا رسیدن به کربلا چه گذشت
#قسمت_پنجم
▪️سخنران: استاد بزرگوار ايمان سليمانى اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد