نقد دین اسلام
642 subscribers
16K photos
10.2K videos
1.51K files
9.5K links
هیچ امر مقدسی وجود ندارد. همه چیز و همه کس قابل نقد هستند.
Download Telegram
Forwarded from نقدى بر اسلام
●زنده به گور کردن زن، هدیه اسلام به نیمی از مردم دنیا!


#قسمت_دوازدهم
#زن_در_اسلام


⚡️با نگاهی به آیات قرآن و سنت اسلامی متوجه می‌شوید که اسلام زن‌ستیز ترین تفکر در تاریخ بشریت است.

⚡️هیچ تفکر، جریان و گروهی در تاریخ نتوانسته به اندازه اسلام به زن‌ستیزی، جنایت و تبعیض بپردازد.

⚡️در این قسمت اسنادی را از قرآن و سنت نقل می‌کنیم که مطابق آن زنان باید تحت هر شرایطی به اطاعت مطلق از مردان بپردازند و به نوعی می‌توان گفت که از دید اسلام، زنان برده مردان هستند.

~سوره نسا: #متن_عربی: ...فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ...(۳۴) 

#ترجمه: پس زنان شایسته و درست کار، فرمانبردار و مطیع شوهران خود هستند.


⚡️در این آیه، بی منطقی الله خیالی محمد را می‌توانید مشاهده کنید! طبق این آیه زنان شایسته کسانی هستند که اطاعت کننده شوهرانشان هستند و این، نگاه برتری طلبی و غیر انسانی‌ست که نمی‌تواند از سوی خداوند گفته شده باشد!.

⚡️در اسلام زنان از هیچ‌گونه حقوق انسانی برخوردار نیستند و صرفا برده هایی هستند که بایستی اطاعت کننده مردان باشد؛ اگر خداوند قرار بود آیه ای را بیان کند، بایستی می‌گفت که پس انسانهای درستکار فرمانبردار حق باشند! اما در آیه ۳۴ نسا فقط زنان را مورد خطاب قرار داده و به صورت مطلق گفته که مطیع شوهران خود باشید که این نگاه خفت‌آمیز، اوج زن‌ستیزی در اسلام را می‌رساند.


@naghde_eslamm
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
ادعای واهی پاکیزگی در اسلام و عدم رعایت بزرگان آن

#قسمت_دوازدهم

✍🏻یکی از دروغ‌هایی که اسلام‌گرایان مطرح می‌کنند این است که مدعی می‌شوند اسلام دین پاکی است و رعایت نظافت از پایه های ایمان به شمار می‌رود.

✍🏻زمانی که به تاریخ صدر اسلام و زندگی محمد پیامبر اسلام و اصحاب و اهل بیت او می‌نگریم، می‌بینیم که خبری از نظافت وجود ندارد؛ در قسمت قبل اسناد صحیحی را آوریم که مطابق آن پیامبر اسلام دستور به بلند کردن ریش و نهی از کوتاه کردن آن کرده بود و در این قسمت اسناد صحیحی را در مورد وجود شپش در نزد اینها به علت بلندی ریش و عدم رعایت پاکیزگی می‌آوریم.

#متن_عربی: (۷۵۴۸)حدثنا إسْمَاعِيلُ بن عَيَّاشٍ عن أبي بَكْرِ بن أبي مَرْيَمَ عن عبد الرحمن بن الأَسْوَدِ قال كان عُمَرُ بن الْخَطَّابِ يَقْتُلُ الْقَمْلَةَ في الصَّلاَة حتى يَظْهَرَ دَمُهَا على يَدِهِ.

#ترجمه: از عبد الرحمن بن أسود نقل شده است كه گفت: عمر بن خطاب، شپشی را در نماز كشت به طوری كه خون شپش بر دست او جاری شد.

#منبع: مصنف ابن أبي شيبة، جلد ۳، صفحه ۳۵۳، روایت ۷۵۴۸، انتشارات مکتبه رشد بیروت

#متن_عربی: وإن قتل القملة فلا بأس لأن عمر كان يقتل القمل في الصلاة رواه سعيد.

#ترجمه: در كشتن شپش اشكالی وجود ندارد، چرا كه عمر بن خطاب در حال نماز شپش می‌كشت.

#منبع: الكافي في فقه ابن حنبل، جلد ۱، صفحه ۳۹۳، نوشته عبد الله بن قدامة المقدسي.

✍🏻بر طبق این سند، عمر بن خطاب به حدی کثیف بوده و نظافت را رعایت نمی‌کرده که در بدن خود شپش داشته است؛ وبسایت ویکی‌پدیا در مورد شپش می‌نویسد: "شپش تن و سر اختلافات جزئی دارند و به‌طور کلی شپش سر از نظر اندازه کوچک‌تر و از نظر رنگ تیره‌تر و از نظر پوشش مقاوم‌تراست و شکاف‌های انتهای بدن آن عمیق‌تر است. به تجربه ثابت شده استفاده از نرم‌کننده‌های مو در استحمام روزانه و هم‌زمان شانه کردن موها بهترین روش خلاص شدن از شراین انگل می‌باشد". هم‌چنین این وبسایت در مورد مبارزه با شپش می‌نویسد: "با توجه به زیست‌شناسی شپش، بهترین راه رعایت موازین بهداشت فردی به ویژه استحمام و استفاده از آب گرم و صابون است. تعویض لباس‌های زیر، کوتاه کردن موها،...از راه‌های کاهش احتمال آلودگی به شپش است".

✍🏻بر طبق این اسناد، عمر بن خطاب به حدی کثیف و آلوده بوده که شپش بدن او را فراگرفته و در نماز آن شپش ها را می‌کشته است، یکی از دلایل مبتلا شدن او به شپش، بلندی ریش و عدم نظافت می‌باشد که در قسمت قبل آوردیم که محمد پیامبر اسلام به آنها دستور به بلند کردن ریش و عدم کوتاه کردن آن داده بود؛ آیا در اسلام جایی برای پاکیزگی و نظافت وجود دارد؟

@naghde_eslamm
Forwarded from نقدى بر اسلام
💥 چه كسى و با چه هدفى قرآن را نوشته است؟

#قسمت_دوازدهم

اما وقتی این نگارش را در نظر نگیریم (که به ر ـا عرـا ختم می شود) به یک رسم الخط پایه ای می رسیم که هیچ کس نمی تواند آنرا بخواند اما جالب توجه این است که این اصلا عربی نیست و باید یک زبان سریانی باشد که عربی شده است (یعنی فاقد الف در کلمه قرآن و عربی است) و باید به شکل قرآن عربی بوده باشد و می تواند به صورت قریان غربی یا آیات غربی خوانده شود که به وضوح سریانی است و هیچ شکی نیست که زبان سریانی کلیدی است برای بازکردن قفل متن قرآن چرا که کتابی که ادعا می کند کتابی روشن است، هیچ راهی نیست که شما بتوانید آنرا بفهمید مگر با خواندن تفاسیرش و حتی اگر با تفاسیر علامه های مسلمان هم آنرا بخوانید می فهمید که این علامه ها هم در اغلب موارد آنرا نمی فهمند و من در اینجا دو مثال می آورم:
▪️قرآن محمد را #امی توصیف می کند که توسط علمای اسلام به عنوان تحصیل نکرده یا عامی توصیف می شود
اما این کلمه به روشنی از کلمه عبری am ha aretz یا قوم مشترک می آید و این به این سبب است که در قرن سوم (یعنی زمانی که متاخرین قران را ویرایش کردند) ارتباط با زبان عبری قطع شده بود.
▪️ كلمه #فرقان در سوره ۲۵ برای علمای اسلام یک کلمه اسرارآمیز است و آنها می گوید که از ریشه فرق به معنای جدایی می آید. اما این اصلا عربی نیست و مشخص است که از کلمه سریانیPurqana یا رستگاری می اید که آشکارا مفهومی مسیحی است.
مثال های بی شماری وجود دارد که علما هیچ تصوری از معانی آن ندارند و نمی دانند که قرآن چه می گوید( برای مثال حورین که در واقع به معنای انگور است و نه باکره های بهشتی)

پس واقعا قرآن چیست؟؟
▪️اگر منظور ما از قرآن همین قرآنی است که نسخه اصلی آن در قاهره در سال های ۱۹۲۳ و ۱۹۲۴ تایید شده، همانطور که قبلا گفته ام در پاسخ به این سوال مشکلات زیادی داریم.
لایه اصلی قرآن خط الرسم اش است
که هیچ کس نمی تواند آنرا بخواند و به همین خاطر علمای اسلام مجبور بودند که به نگارش های قرن سوم هجری رجوع کنند و هدف این بود که گرامر قرآن را بررسی کرده و مشکلات زبانی متن را که بسیار بود برطرف کنند
چون یک متن شرعی باید ثابت باشد و به همین خاطر است که وانزبورگ Wansbrough به درستی معتقد است که قرآن تا قبل از قرن سومی هجری نمی توانسته مشروعیت یابد.
و حتی نام سوره های قرآن نیز تا قرن دهم هجری ثابت نبود.
برای مثال طبری سوره ۱۰۵ را ألَمْ تَرَ می خواند اما اکنون این سوره الفیل خوانده می شود که نشان می دهد حتی نام های سوره ها نیز در طول زمان تغییر می کرده است.

ادامه دارد....

https://t.me/naghde_eslamm/30117
Forwarded from نقدى بر اسلام
💥امامت مورد ادعاى شيعيان، ادعائى بى اساس و دروغين!

#قسمت_دوازدهم

در قسمت های قبل روایتی را بیان کردیم از بزرگان شیعه مبنی بر امامت علی بن ابیطالب.
اکنون خواهیم دید که حتی این روایت نیز نمی تواند دلیلی برای بزرگان شیعه باشد. ما در این رابطه می گوییم:
۱) قبل از هر چیز بایستی دانست این ادعای بزرگان شیعه که تمام علمای اهل سنت این روایت را صحیح دانسته اند، چیزی جز دروغ و شيادي نیست. بلکه عکس این ادعا صحیح می باشد. یعنی اینکه تمام محدثین اهل سنت بر جعلی بودن این روایت اتفاق نظر دارند
#منبع:
منهاج السنه النبویه، ابن تیمیه،جلد ۷ صفحه۱۱(تحقیق دکتر محمد رشاد سالم)
و همچنین بایستی توجه داشت این ادعا که این روایت در کتب سته حدیث اهل سنت روایت شده است، چیزی جز دروغ محض و عوام فریبی نیست. چون این روایت در هیچ یک از این کتابها روایت نشده است.
۲) استدلال به این آیه، مخالف با یکی از اساسی ترین معتقدات مذهب اثنی عشری می باشد. چون همانگونه که علمای شیعه در استدلالات خود به این نکته اشاره کرده اند، کلمه «إنما» در زبان عربی برای حصر بکار برده می شود.
و بدین ترتیب اگر بخواهیم این آیه را آنگونه که بزرگان شیعه می پندارند تفسیر کنیم بایستی از آنها بخواهیم امامت را تنها منحصر به علی بن ابی طالب بدانند و از اعتقاد با امامت سایر ائمه دست بکشند…
و بدیهیست بزرگان شیعه هرگز به قبول آنچه که خود مقرر داشته اند تن در نخواهند داد...
۳) بایستی توجه داشت در قران كسي مورد مدح و ستايش قرار نگرفته مگر اینکه شخص عملی واجب و یا مستحب انجام داده باشد. و همه ما میدانیم صدقه دادن و کمک به فقراء و مستمندان در اثنای نماز نه تنها مستحب نیست بلکه باعث انشغال شخص نماز گزار خواهد شد و او را از حضور قلب باز خواهد داشت.
حتی برخی از اهل علم انشغال به اینگونه اعمال را سبب بطلان نماز می دانند.
پس چگونه ممکن است علی در حين نماز چنین کاری انجام دهند و آنگاه مورد مدح و ستایش نیز قرار گیرند؟؟؟
بعد مگر همين اخوندها نميگويند علي انچنان در نماز از خود بيخود ميشد كه تير از قوزک پايش كشيدند؟؟
خوب دم خروس را باور كنيم يا قسم ...؟
۴) این قصه دروغین با آنچه در سیرت و زندگینامه علی ذکر شده تضاد و اختلافی آشکار دارد.
چون علي در زمان حیات محمد زندگی ساده ای داشته و هرگز اموال ایشان به حد نصاب زکات نمی رسیده است چه برسد به انگشتر زمرد نشان و دارايي و اموال ايشان بعد از غارت ايران و تجاوز به خانه و كاشانه ايرانيان توسط لشكر خونخوار اسلامي زياد شد.
مگر خود همين اخوندها بر روي منابر نميگويند علي از گرسنگي سنگ به شكم ميبست يا اینکه کل خانواده ی علی با یک دانه خرما افطار میکردند؟؟؟
حالا این آدم فقیر از کجا انگشتر زمرد نشان داشت که تازه آنرا نیز بدهد به کسی؟؟؟

ادامه دارد...

https://t.me/naghde_eslamm/30489
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ تاريخ شكل گيرى قرآن در تضاد با تعريف معجزه است.

#قسمت_دوازدهم

▪️روش های قرآن در انتقال پیام
یکی از روش های مسلمانان برای حفظ رازآمیزی دین، اینستکه #قرآن را «معجزه» معرفی کنند و سبک و روش آن را شگفت انگیز و آسمانی توصیف کنند.
البته این واکنش ناشی از ذهنیت رازگرا و دین گرا می باشد و قدرتمندان برای سلطه خود از آن سود برده اند. تلاش همیشگی طرفداران اسلام جلوگیری از مطالعه علمی قرآن است. منظور جلوگیری از روشی است که قرآن را به یک موضوع بحث و تحقیق تبدیل می سازد. یک کتاب زمانی که بشیوه علمی خوانده شود، به مقایسه با کتابهای دینی درآید و مورد بررسی انتقادی قرارگیرد، بمرور حالت مقدس خود را از دست می دهد.
در کشورهای عرب و ایران فرهنگ تحلیل علمی در باره قرآن وجود ندارد و تمام مدعیان تحلیل قرآن در حقیقت مفسران و یا دینسازان قرآن هستند. آنها از تحلیل قرآن بعنوان یک موضوع آزمایشگاهی و دانشگاهی همیشه پرهیز داشته اند زیرا اصل «قداست» شرط برخورد آنان است. برای جامعه شناس دین، هر دینی و نیز اسلام یک پدیده تاریخی و قابل مطالعه می باشد و معیار رازآمیز و باورگرا نمی تواند مانع آشکار شدن حقایق شود. برای جامعه شناس دین، تمامی ادیان در درون تاریخ بشری بوجود آمده اند و درک آنها مستلزم بررسی علمی تمامی عواملی است که در شکل گیری دین دخالت دارند.
قرآن یک تاریخ دارد و نگارش و جمع آوری آن محصول تلاش کاتبان و نویسندگان متعدد و فرمان حاکمان و تاثیر رویدادهای سیاسی و اجتماعی و نظامی گوناگون است. تاریخ نشان می دهد که قرآن از فرهنگ ها و ادیان و آئین های متعدد متاثر بوده و از نظر زبان در ابتدا به زبان عربی نبوده و متن کنونی اش از نظر واژه شناسی یک نوشته التقاطی بشمار می آید. این نوشتار محصول مجموعه اکوسیستم منطقه ای خاورمیانه می باشد.
در ابتدا باید روشن ساخت که واژه «قرآن»، واژه سیریاکی می باشد و با واژه عربی «اقرا»، هم ریشه نمی باشد.
این واژه توسط یهودیان نیز بکار رفته است. بنابراین پرسش اینجاست که چرا #محمد که از قبیله عربی قریش است، واژه قرآن اش از ریشه زبانی دیگری است؟ اینگونه موارد بسیار است. همین گونه پرسش های ساده ما را تشویق می کند که بسوی ریشه ها برویم. حال قرآن چه پیامی دارد و چگونه شکل گرفته است؟ این مطلب را در فصل های پیشین نشان دادیم که برخلاف باور عامیانه مسلمانان، قرآن الهام آسمانی نیست. همچنین بر خلاف ایدئولوژی زیان آور و ضدعلمی عبدالکریم سروش، قرآن رویا و خواب و خیال پیامبر اسلام نیز نمی باشد.

ادامه دارد ....

https://t.me/naghde_eslamm/32074
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ازدواج عمر بن خطاب و دختر علی بن ابی طالب، دروغ شيعيان و كودك همسرى خليفه مسلمين

#قسمت_دوازدهم(آخر)

در آخرين بخش ازين بحث به روايتى از كتاب كافى نوشته "شيخ كُلينى" ميپردازيم كه به اعتقاد اكثر علماى بزرگ تشيع، معتبرترين كتاب شيعيان پس از قرآن ميباشد.
متن عربى روايت:
«محمد بن يحيى و غيره عن أحمد بن محمد بن عيسى عن الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد عن هشام بن سالم عن سليمان بن خالد قال: سألت أبا عبد الله ع عن امرأة توفى زوجها أين تعتد في بيت زوجها تعتد أو حيث شاءت؟ قال: بلى حيث شاءت ثم قال: إن عليا ع لما مات عمر أتى أم كلثوم فأخذ بيدها فانطلق بها إلى بيته ».
#منبع:
كتاب الكافى از شيخ كلينى (٣٢٩ هـ) بخش ٦ صفحه ١١٥، (باب المتوفى عنها زوجها المدخول بها أين تعتد).
ببينيم علامه مجلسى در "كتاب مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول" ج ٢١ ص: ١٩٩درمورد صحت و سقم اين حديث چه ميگويد:
ايشان نوشته است: (الحديث الثانى): صحيح
يعنى اين حديث از ديد عالم رجالى بزرگ شيعيان، علامه مجلسى، صحيح ميباشد.
ترجمه: سلیمان بن خالد می‌گوید:
از امام صادق پرسيدم زنى كه همسرش وفات كند بايد در خانه‌اش (عده) بنشيند يا هر جايى كه خواست؟ فرمود بلكه هر جائيكه خواست برود.
امام ‌على، هنگامى كه عمر وفات كرد، ام كلثوم(دخترش) را با خود به خانه خودش برد.‌
حال براى اثبات ادعايمان به بررسی سندی حدیث بالا از دید علمای رجالی شیعه ميپردازيم :
1⃣ راوى اول #محمد_بن_يحيى:
از مشایخ کلینی است و کلینی ٢٧٤٧ روايت از او در كافي نقل کرده است.
قال النجاشي: " محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث
#نجاشى بزرگترين عالم رجالى شيعه او را معتبر و داراى احاديث فراوان ميداند.
2⃣ راوى دوم #احمد_بن_محمد_بن_عیسی:
كليني در کافی، ٧٤٤ روایت از احمد بن محمد بن عیسی دارد و نیز ثقه است:
ثقة، له كتب، ذكره الشيخ في رجاله: في أصحاب الرضا عليه السلام
ايشان نيز از ديد علماى علم رجال بسيار معتبر ميباشند.
3⃣ راوی سوم #نضر_بن_سوید است که جناب کلینی در کتاب کافی از او ١٨٤ روايت نقل كرده است و این راوی نیز ثقه است:
قال النجاشي " نضر بن السويد الصيرفي: كوفي، ثقة، صحيح الحديث، إنتقل إلى بغداد له كتاب نوادر رواها عنه جماعة
نجاشى درباره او ميگويد: نضير بن سويد، اهل كوفه بوده و داراى احاديث صحيح ميباشد.
4⃣ راوی چهارم #هشام_بن_سالم است که کلینی در کافی از او ٢٦٠ روایت نقل کرده است و این راوی نیز ثقه(معتبر-قابل اعتماد) است:
قال النجاشي: " هشام بن سالم الجواليقي، مولى بشر بن مروان، أبو الحكم، كان من سبي الجوزجان، روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن عليهما السلام. ثقة ثقة، له كتاب يرويه جماعة.
#نجاشى در مورد وى ميگويد: از راويانى است كه از "امام صادق و ابولحسن" نقل ميكرده، ثقه ثقه با تاكيد ايشان را قابل اعتماد معرفى كرده است.
5⃣ راوی پنجم #سليمان_بن_خالد است که از اصحاب امام صادق و باقر است و کلینی از او در کافی ٧٥ روايت نقل كرده است. این راوی نیز ثقه است:
سليمان بن خالد: بن دهقان بن نافلة... أبو الربيع الهلالي البجلي الأقطع النخعي - ثقة، من أصحاب الباقر والصادق (ع) وثقه الشيخ المفيد فسليمان بن خالد يكون موثقاً بشهادة علي بن إبراهيم أيضاً
ايشان را از ياران "امام باقر و صادق" معرفى كرده و ايشان را قابل اعتماد و معتبر دانسته اند. حتى على ابن ابراهيم، "استاد شيخ كلينى" در معتبر بودن وى شهادت داده است
با ارائه تمامى اسناد و مداركى كه در اين ١٢ بخش اثبات شد كه عمر بن خطاب خليفه دوم با ام كلثوم دختر خردسال على بن ابيطالب و فاطمه زهراء با كمال ميل هر دو خانواده ازدواج كرده و از وى صاحب فرزندى نيز شده بود.

https://t.me/naghde_eslamm/32601
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ اسماء الله الحسني، صفاتى براى الله يا نام بتهاى عرب؟

#قسمت_دوازدهم

▪️ سیر تکاملی الله درمیان اعراب:
#الله اسمی است که اعراب و آرامی ها آن را مورد استفاده قرار می دادند.بت پرستان عرب الله را به شکلی می پرستیدند که رمزی از الهه ماه بود و این امر در حفاری ها و آثار آنان وجود داشته است که این الهه ماه گونه با خورشید ازدواج کرد و حاصل ازدواج او دختران او یعنی ستارگان می باشند.
الله دختر بزرگش را #اللاه یا #اللات نامید که مونث از الله است.
اسم عبری #أیلوهیم شبیه اللهم است و یهود عرب این کلمه را بکار می بردند. تنها وجه اشتراک بین تورات و انجیل و قرآن اسم "رب" است که معنی لغوی آن سید است و زمانی که به انگلیسی ترجمه می کنیم این کلمه تبدیل می شود به: Lord.
به نظر می رسد علامت ماه و ستاره به عنوان نماد جهان اسلام باید ربطی به این داستان داشته باشد و این نماد در مقابل نماد صلیب عیسوی ها و ستاره داوود یهودیان است.
در پایان طبق وعده ای که داده بودم سعی می شود مباحث مورد نظر در هر دو دیدگاه اهل سنت و شیعه با هم بررسی شود. چیزی که به نظر می رسد البته در ظاهر امر این است که شیعه و اهل سنت راجع اسماء الحسنی با یکدیگر اختلافی ندارند و این به اصطلاح اسماء الحسنی در ماه رمضان از تلویزیون ایران نیز پخش می شود. اما شیعه در روایات خود دو کلمه "آه" و "رمضان" را هم جزء اسماء الحسنی می دانند.این قول شیعه در دو حدیث بدین صورت بیان شده است:
١) حدثنا أبو عبد الله الحسين بن أحمد العلوي ، قال : حدثنا محمد بن همام ، عن علي ابن الحسين ، قال : حدثني جعفر بن يحيى الخزاعي ، عن أبي إسحاق الخزاعي ، عن أبيه ، قال : دخلت مع أبي عبد الله عليه‌السلام على بعض مواليه يعوده فرأيت الرجل يكثر من قول « آه »فقلت له : يا أخي أذكر ربك واستغث به فقال أبو عبد الله : إن « آه » اسم من أسماء الله عزوجل فمن قال : « آه » فقد استغاث بالله تبارك وتعالى.
#منبع : معاني الأخبار نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : ١ صفحه : ٣٥٤
#ترجمه:
امام صادق ظاهراً با يكي از صحابه رفتند به عيادت يك بيماري آن بيمار در اثر شدّت بيماري آه مي‌كشيد آن كسي كه در خدمت حضرت بود به اين بيمار گفت چرا آه مي‌كشي بگو يا الله،
امام صادق گفت:
"آه اسمی از أسماء الله تعالي است" پس کسی که «آه» بگوید به درگاه خدا تمنا نموده است.

ادامه دارد.....

https://t.me/naghde_eslamm/33111
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چرا اسلام را كنار گذاشتم؟

#قسمت_دوازدهم

٣٣) به آیه ١٢ #سوره_مجادله توجه کنید: ای کسانی که ایمان آورده اید هرگاه با پیامبر گفتگوی محرمانه می کنید پیش از گفتگوی محرمانه خود صدقه اى تقديم بداريد این کار برای شما بهتر و پاکیزه تر است و اگر چیزی نیافتید بدانید که خدا آمرزنده مهربان است.
٣٤) در آیه بعدی می گوید: آیا ترسیدید که پیش از گفتگوی محرمانه خود صدقه هایی تقدیم دارید؟ و چون نكرديد و خدا هم بر شما بخشود شود پس نماز را برپا دارید و زکات را بدهید و از خدا و پیامبر او فرمان بريد و خدا به آنچه می کنید آگاه است می بینید چگونه محمد با نزول آیه ای در صدد استثمار مردم بر می آید؟
اما مثل این که چون کسی به حرف او گوش نمی کند در حکم خود تخفیف می دهد. اگر این حرفها حرف خداست این چندمین دفعه است که خدایی که بر همه چیز داناست تغییر عقیده می دهد؟
٣٥) اگر آیه ٤ #سوره_ابراهیم را خوانده باشید، می فهمید که #محمد یک پیامبر جهانی نیست و دین اسلام را هم برای عربها (مردم هم زبانش) آورده است. چرا که در این آیه می خوانیم: و ما هیچ پیامبری را در میان هيچ فومی نفرستادیم جز به زبان آن قوم تا بر آنها [حرفهای خدا را بیان کند و حجت بر آنان تمام شود پس خداوند هرکه را بخواهد هدایت می کند و هرکه را بخواهد بیراه می گذارد.
حتما تا به حال شنیده اید که پیامبر به علت عصمت ذاتی هیچ گاه به گناه آلوده نمی شود و به اصطلاح #معصوم است(البته همه مسلمانان اين اعتقاد را قبول ندارند ولى شيعه ها به آن اصرار دارند).
اما فکر نمی کنم تا به حال به آیات نخست #سوره_فتح توجه کرده باشید. در آیه ی اول و بخشی از آیه دوم این سوره آمده است که:
ما تو را به فتحی آشکار در دنیا پیروز می گردانیم تا از گناه گذشته و آینده ی تو درگذريم با توجه به این آیه حتما محمد در گذشته گناه کرده و در آینده نیز گناه خواهد کرد که #الله می خواهد به وسیله ی این آیه از گناه او درگذرد. مفسران در مورد این آیه می گویند منظور از گناه پیغمبر، گناه او بود به عقیده مشرکان که دعوت محمد را به توحید گناهی بزرگ می دانستند. اما چه لزومی داشت که الله با پیامبرش از زبان مشركان سخن بگوید؟
اگر هم از زبان مشرکان این آیه را گفته، پس منظور از گناه آینده چه بوده است؟
مگر الله با کافران در مورد گناه بودن دعوت محمد به توحید هم عقیده بوده که حال او بخواهد از گناه او درگذرد؟

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/33552
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چه كسانى قرآن را نوشته و هدفشان چه بوده است؟

#قسمت_دوازدهم

و نهایتا اینکه نویسنده در #آیات_مکی نسبت به مکه و منطقه حجاز اطلاعاتی نمی دهد و به نظر میرسد که شناختی از منطقه ندارد. در عوض توصیف وی از نشانه های الله بیشتر منطقه ای خوش آب و هوا و حتی کنار دریا را به ذهن متبادر میکند (برای مثال نگاه کنید به آیات سوره (٨٠) تنها مورد استثنایی در اشاره افراد حاضر در مکه #سوره_ابی_لهب است.
اما همین اشاره نیز نشان میدهد که نویسنده در کنار محمد حضور نداشته است زیرا ضرورتی برای مکتوب کردن این سوره که چیزی جز لعن و نفرین نیست به نظر نمی‌رسد (البته رد این فرضیه که نویسنده در مکه حضور نداشته است به این معنا نیست که محمد حامیانی در مکه نداشته و کسانی نبوده اند که وی را در انجام کارش کمک و تشویق کنند مانند سلمان و يا ورقه بن نوفل).
٤) فرضیه چهارم این است که محمد، متن را به صورت نامه هایی از دوردست دریافت میکرده است و البته دلایل بسیار زيادى برای پذیرش و اثبات این فرضیه وجود دارد.
عدم اشاره به محتوا و مضمون، زمانها و مکانها، دقیقا به این خاطر است که نویسنده در حال پاسخ به نامه‌ای (یا پیام شفاهی) از سوی محمد است و بنابراین نیازی به اشاره به موضوع نبوده است زیرا موضوع و مشکل توسط محمد قبلا در نامه‌ای بیان شده است. مثلا سئوالات فوق تنها در یک مکاتبه معنا می یابد و از وی می پرسد که آیا این داستان را شنیده یا دریافت کرده است و سپس توضیح کوتاهی درباره آن می دهد. کافی است متن قرآن را به چشم نامه ای بخوانید که براي محمد ارسال میشده است. اجازه دهید چند نمونه را بررسی کنیم:
٤) الف/ در قرآن به جملات بسیاری برمی‌خوریم که هیچ نیاز نیست به عنوان نتیجه یک مکالمه حضوری ثبت شوند یا حتی به خاطر سپرده شوند.
بسیاری مسائل شخصی هستند و تنها خود محمد را خطاب قرار می دهند بنابراین هیچ ضرورتی برای انتقال آن به شخص سوم نیست. در ابتداي سوره طه میخوانیم.
▪️مَا أَنزَلْنَا عَلَیکَ الْقرآن لِتَشْقَى ﴿سوره ٢٠ ،آیه دوم﴾
#ترجمه: قرآن را نازل نکردیم تا به رنج افتی»
این آیه و بسیاری دیگر از آیات از یک دیالوگ شخصی خبر می دهد و هیچ نیازی نیست که در یک مکالمه حضوری این جمله را به عنوان پیامی به مردم حفظ یا ثبت شود.
مضحک است که تصور کنیم، محمد چنین عباراتی را برای مردم قرائت میکرده است. مشخص است که محمد پیامی داده است و از مشکلاتی که درهنگام موعظه قرآن برایش پیش آمده شکایت کرده است.
در ادامه و در آیه ١١٤ نویسنده عنوان میکند:
«پس بلندمرتبه است خدا فرمانرواى بر حق و در [خواندن] قرآن پیش از آنکه وحى آن بر تو پایان یابد شتاب مکن و بگو پروردگارا بر دانشم بیفزاى.»
به نظر میرسد که محمد صبر نکرده است تا تمام محتوا از طریق نامه‌ها (احتمالا داستان موسی) برایش ارسال شود.
پس خصوصی بودن برخی پیامها نشان می دهد که متن از یک مکاتبه حاصل شده است و نه مکالمه رو در رو.

ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/33824ً
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️قرمطيان، تخريب كعبه و بى تفاوتى الله در دفاع از خانه امنش!

#قسمت_دوازدهم

در سال ۳۱۵ ه بار دیگر ابوطاهر، به قتل و تاراج قافله حجاج پرداخت و تا کوفه پیش رفت. مردم بغداد دچار اضطراب شدند. مقتدر خلیفه عباسی ، ابوالقاسم يوسف بن ابي الساج را که قلمرو حکومتش در آذربایجان و اران و نقاط دیگر بود و از امرای معتبر به شمار می آمد با سی هزار سپاهی به جنگ ابوطاهر نامزد کرد. در محل حروراء نزدیک کوفه میان طرفین جنگ در گرفت و شکست بر ابن ابی الساج وارد آمد، و علت این شکست آن بود که وی به کثرت سپاه خود مغرور بود و ابوطاهر با اینکه بیش از دو هزار سپاهی که بیشتر آنها پیاده بودند همراه نداشت، با شبیخون بر سپاه ابن ابی الساج بر او پیروز آمده وی را اسیر کرد و با سگان به زنجیر بست.
ابوطاهر پس از بازگشت از هیت، به شهر رحبه هجوم برد و آنجا را منصرف شد. پس از استقرار در رحبه، گروههایی به نواحی اطراف فرستاد، از جمله حسین بن علی ستبر ثقفی و معاذ کلابی را به کفر ثونا و رأس العين و نصيبين فرستاد و پیش از اینها سليمان جلی را برای جمع آوری آذوقه به کفر ثونا فرستاده بود.
هنگامی که ابوطاهر به رحبه حمله برد ، قبایل عرب بنو ذهل، رفاعه و عجل به قرامطة سواد کوفه پیوستند و تحت رهبری دعاة خود که یکی از آنها، عیسی بن موسی برادرزاده عبدان ( كاتب ) بود قیام کردند. آنان ناحية واسط را تسخیر کرده بازور وارد کوفه شدند ، ولی لشکری از عباسیان آنها را شکست داد . افرادی که فرار کردند به ابوطاهر که به بحرین باز گشته بود پیوستند، آنان در بحرین ساکن شدند و به عجمیون معروف گشتند. در سال ۳۱۶ ه حملات پارتیزانی قرمطیان از صحرای شام تا کوههای سنجار گسترده شد
در سال ۳۱۷ ه حاجيان، بی مزاحمت و آزار قرمطیان به مکه رسیدند.
روز هشتم ذی حجه ابوطاهر قرمطی با ششصد سوار و نهصد پیاده به مکه ریختند و اموال حاجیان را غارت کرده و اینان را در مسجدالحرام و حتی در خانه کعبه کشتار کرده قسمتی از اجساد را در چاه زمزم ریختند. دربِ کعبه و حجرالاسود را کنده به هجر بردند. پوشش کعبه را قطعه قطعه کرده تقسیم نمودند و خانه های ثروتمندان مکه را غارت کردند. بنا به گفته آدام متز: فقرای مکه نیز در غارت شهر مقدس شرکت داشتند و تنها بادیه نشینان بیرون مکه بودند که در برابر یورشگران به مقاومت برخاستند مسعودی گوید:
...ابوطاهر قرمطی سوی مکه رفت و امیر آنجا محمد بن اسماعيل ملقب به ابن مخلب بود. مردان حکومت و عامه از خارج و غیره به جنگ او آمدند، اما از آن پس که نطيف غلام ابن حاج که جزو شحنه مکه بود کشته شد همه بگریختند و او هفتم ذی حجه همین سال با ششصد سوار و هفتصد پیاده وارد مکه شد و شمشیر در مردم نهاد، و آنها به مسجد و خانه پناه بردند و از دم تیغ گذشتند.

ادامه دارد.......

https://t.me/naghde_eslamm/34189
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چه کسی قرآن را نوشته است؟!

#قسمت_دوازدهم

در آن دوران شرک آمیز، مردم یمن خدایی را میپرستیدند که نامش الرحمن بود.
محمد برای مدتی نام الرحمن را برای خدایش بجای الله برگزید. بطور تصادفی این نام همچنین نامی برای خدا در دوران تلمودی به برای یهودیان بود (Noldeke: The Koran, The Origins of the Koran, p.5).
محمد زیرکانه خیال کرد که با استفاده کردن از واژه الرحمن میتواند هم یهودیان را و هم مشرکین را به پذیرش دینش علاقه مند کند. اما زمانی که او خود را رسول الرحمن معرفی کرد، مکیان هم گیج شدند.
قریشیان هیچ الرحمنی بجز الرحمن یمامه را نمیشناختند (برخی از نویسندگان نوشته اند که الرحمن در یمن بود).
برای تحقیق در مورد ادعای محمد، قریش نمایندگانی را به نزد یهودیان مدینه فرستادند، همانگونه که آنها میپنداشتند، الرحمن واقعا یک خدا در یمن یا یمامه بود. تاریخ نویس اسلامی ابن سعد مینویسد (Ibn Sa’d, vol.i, pp.189-190):
«قریش نضر بن الحارث و عقبه بن ابی معیط و چند نفر دیگر را به نزد یهودیان یثرب فرستاد تا از یهودیان در مورد محمد پرسش کنند. آنان به مدینه آمدند و به یهودیان گفتند: ما به نزد شما آمده ایم زیرا اتفاق مهمی در میان ما افتاده است. یتیمی بیچاره که ادعای بزرگی میکند، خود را رسول الرحمن میخواند، در حالی که ما هیچ الرحمانی را نمیشناسیم به غیر از الرحمن یمامه. آنها گفتند، به ما مشخصات او را بگویید. نمایندگان قریش مشخصات ظاهری محمد را به آنها گفتند. یهودیان پرسیدند در میان شما چه کسانی هواداران او هستند؟ نمایندگان قریش گفتند اشخاص فروتر میان ما، ناگهان یکی از علمای آنان خندید و گفت او پیامبری است که در کتابهای ما ویژگیهای او آمده است. ما همچنین میدانیم که مردمش در مقابل او بسیار خصمانه خواهند بود.»
وقتی ما با ذهنی بی طرف قرآن را میخوانیم، میبینیم که ٥٠ سوره نخستین (به ترتیب نزول نه ترتیب فعلی قرآن) به خوبی نشان میدهند که محمد در مورد انتخاب، الرحمن، خدا و الله هنوز تردید دارد و گیج است. او بسیار در اینکه چه کسی را باید بعنوان خدای خویش برگزیند شکاک بود. این خلاصه ای است از ٥٠ سوره نخستین و تفکر محمد در مورد خدایش:
تنها رب – ٦٨, ٩٢, ٨٩, ٩٤, ١٠٠, ١٠٨, ١٠٥, ١١٤, ٩٧, ١٠٦, ٧٥ (١١ سوره).
الرحمن و رب – ٥٥, ٣٦ (٢ سوره).
الرحمن، الله و رب – ٩٦, ٧٣, ٧٤, ٨١, ٨٧, ٥٣, ٨٥, ٥٠, ٣٨, ٧، ٧٢, ٢٥, ٣٥, ٥٦, ٢٦, ٢٧, ٢٨, ١٧ (١٨ سوره).
این مسئله نوسان، دو دلی، نادانی و گیجی محمد را در مورد خدایش نشان میدهد.
قرآن نیز این مسئله را تایید میکند که وقتی محمد آغاز به تبلیغ دینش کرد، گیج و نا آگاه بود و چیز زیادی در مورد دین نمیدانست. این چیزی است که قرآن میگوید:
وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ (ضحی/٧)
#ترجمه: و (الله) تو را (ای محمد!) گمشده یافت و هدایت کرد.
▪️بررسی تناقضات قرآن از لحاظ سبک نگارش آیات:
محمد ابن عبدالله بیان نموده است که قرآن کلام الله مجید است، الله‌ که خدای جهانیان می‌باشد و غیر از او خدائی در جهان نیست (لا اله الا الله). بیشتر جملات این کتاب مخاطب مردم هستند که با توجه به ادعای الهی بودن این کتاب کاملا طبیعی است. برخی از نوشته‌ها مخاطب الله است، این آیات با سایر آیات قرآن در تناقضی اساسی است، در این قسمت به این نوع تناقض می‌پردازم. با مطالعه‌ی قرآن، به تناقضاتی آشکار در این مطالب برخورد می‌نمائیم، از سوره‌هائی که با قل (بگو) شروع می‌شود تا سایر تناقضات.

ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/34733
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️چه كسى مذهب شيعه، خرافى ترين و ضدبشرى ترين آئين جهان را بوجود آورد؟

#قسمت_دوازدهم

ابن ابی شيبه از طريق قتاده روايت كرده كه گروهی از قبيله ی(زط) را نزد علی آوردند كه بت می پرستيدند و علی آنان را سوزاند.(#ادمين: اين همان هماى رحمت شيعيان است)
حافظ ابن حجر اين حديث را منقطع ميداند. و می گويد: اگر صحيح باشد مربوط به قصه هاى ديگر است؛ زيرا ابن ابی شيبه از طريق ايوب از نعمان نقل كرده كه گفت: من در رحبه علی را ديدم. مردی نزد او آمد و گفت: آنجا گروهی هستند كه در خانه ی خود بتی دارند و آن را می پرستند. علی نزد آنان رفت. آنان مجسمه ی يك مرد را بيرون آوردند، علی خانه را بر آنان آتش زد.
(#منبع: فتح الباري، ج ١٢، ص ٢٧٠)
#كشی در كتاب معرفة الرجال پس از بيان زندگينامه ی عبدالله بن سبأ زير باب <<في سبعين رجلا من الزط الذين ادعوا الربوبية في أمير المؤمنين>> با سند خويش روايت كرده كه ابو جعفر گفت: پس از فراغت از جنگ با اهل بصره، هفتاد مرد از قبيله ی (زط) نزد او آمدند و بر او سلام كردند و با زبان خود با او سخن گفتند.
علی با آنان با همان زبان سخن گفت و فرمود من آنچه كه شما می گوييد نيستم، من بنده ی خدا و مخلوق او هستم. آنان نپذيرفتند و گفتند: تو همان خدا هستی. علی گفت: اگر از گفته ی خود توبه نكنيد، شما را خواهم كشت. اما آنان توبه نكردند. علی دستور داد كه براى آنها چاه هايی بكنند سپس علی آنان را در آن چاه انداخت و روی آن را پوشاند و چاهی كه خالی بود آتش افروخت و دو آتش چاه به چاه های ديگر سرايت كرد تا اينكه خفه شدند و مردند.
در بحار الانوار از مناقب آل ابی طالب نقل شده كه علی برای آنان چاه هايی كند و آتش افروخت. و قنبر آنها را يكی پس از ديگری بر دوش می گرفت و در آتش می انداخت. سپس گفت:
إنـــــی إذا أبصرـــــت أمـــــرا منكـــــرا
ثـــــم احتفـــــرت حفـــــرا فحفـــــرا
أوقــــدت نــــارا ودعــــوت قنــــبرا
وقنـــــبر يحطـــــم حطـــــما منكـــــرا
#ترجمه: وقتی كه مسئله را بسيار زشت ديدم آتش افروختم و قنبر را صـدا زدم
ســـــپس چـــــاهی كنـــــدم و قنبـــر هيزمـــی بســـيار آورد
#ادمين: جناب آقاى هماى رحمت در كباب كردن انسانها سابقه و شهرت خاصى داشته است)
ابن شهر آشوب پس از اين روايت گفته كه: پس از اين ماجرا، مردی به اسم محمد بن نصير نميری بصری اين تفكر را زنده كرد و گمان برد كه خدای تعالی فقط در اين عصر ظاهر شده و آن هم علی است. پس از آنان گروه اندك نصيريه به او گرايش يافتند. آنان قومی بودند رها و بی هويت كه عبادات و مسايل شرعی را رها كرده و به منهيات و حرام پرداخته بودند و می گفتند: يهود بر حق هستند و ما از آنان نيستيم، نصاری هم بر حق هستند و ما از آنان نيستيم
(#منبع: مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب، ج ١، ص ٢٢٧).
حال كه ما هنوز از اين بحث ميكنيم كه علی ابن ابی طالب، ياران ابن سبأ و زنديقان را آتش زده است، مناسب است كه حادثه ای ديگر را هم كه ابن ابی الحديد در شرح نهج البلاغه ذكر كرده نقل كنيم. او ميگويد: ابو العباس احمدبن عبيدبن عمار ثقفی از محمدبن سليمان بن حبيب مصيصی، معروف به نوين روايت كرده و نيز از علی بن محمد نوفلی از مشايخ خود روايت كرده كه علی از كنار قومی عبور كرد كه در روز ماه رمضان
غذا می خوردند علی گفت: شايد مسافر يا مريض هستند. گفتند: خير هيچ كدام گفت: پس شايد شما از اهل كتاب هستيد و به خاطر ذمه و جزيه در امان مانده ايد. گفتند: خير، تو، و منظورشان اين بود كه تو خدا هستی.

ادامه دارد.....
https://t.me/naghde_eslamm/34793
Telegram : @Archive_Reza_Fazeli
Telegram : @Archive_Reza_Fazeli
پرونده‌ی شنیداری: زنده‌یاد رضا فاضلی

بخش- دوم
#قسمت_دوازدهم

با به اشتراک گذاشتن این سخنرانی، در روشنگری و ستیز براى زدودن نادانی و یاوه‌ها در جامعه هم‌دست باشید.
@Naghde_Eslamm
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️تناقضات ائمه شيعه، دلیلى بر بی در و پیکر بودن مذهب تشیع

#قسمت_دوازدهم

با اينكه موضوع كلى بحث ما در اين مقاله، اثبات تناقضات انبوه در مذهب شيعه و دليل اين تناقضات كه در واقع رفتار متناقض ائمه آنها بوده، در اين بخش به درگیری ها و مخالفت هایى در بين متوليان مذهب شيعه ميپردازيم كه در نهايت اكثر آنها به تكفير و لعن و دشنام به شخص مخالف كه همفكر و همسنخ و هم لباس خود عمامه به سرها ميباشد، ختم شده است.
از مهمترين اين دعواها در قرن حاضر ميتوان به دعوای میان علامه حسین فضل الله از مهمترين مراجع شيعه در ميان مردم لبنان، سوريه و عراق با بدنه اصلى مافياى آخوند های شیعه است.
شیخ جعفر شاخورى در کتاب مرجعیة المرحلة وغبار التغیر چنين نوشته است:
{ان من أسباب هذه الحمله تعود إلي دعوته إلي محاكاة التاریخ والتحقق من حوادثه بشكل علمى ، وانه دعا كبار العلماء علي مستوي العالم الإسلامى لدراسة الحوادث التاریخیة وأسباب الخلاف ومعالجتها بشکل موضوعی وعلمی من خلال القران الکریم ومن الأمور التی أنکرها والتی زادت من حدة الهجوم علیه هی مناقشته ورده لکثیر من الروایات التاریخیة التی تتکلم عن الهجوم على بیت فاطمة رضی الله عنها وحادثة کسر ضلعها... 
#ترجمه: از علل اين حمله، دعوت ایشان به نقل و تحقیق در حوادث تاریخی به گونه ای علمی بر میگردد، اينكه او علمای بزرگ اسلام را برای تحقیق حوادث تاریخی و علل اختلافات و حل آنها به گونه ای موضوعی و علمی در کنار قرآن دعوت کرد، و از جمله اموری كه فضل الله آن را انکار كرد و باعث اافزایش شدت حمله علیه او شد، مناقشه وی و رد کردن کثیری از مرویات تاریخی بود كه از هجوم علیه خانه فاطمه و واقعه شکستن پهلو آن حضرت یاد میکردند.
در حقيقت علامه فضل الله افسانه كشته شدن فاطمه بدست عمر در حضور على را بزرگترين توهين به على ناميده و آنرا عامل تفرقه بين اهل سنت و تشيع خطاب كرده و از بيخ و بن ساختگى ميداند.
حملاتی که به شیخ فضل الله در قالب انتشار بیانیه و مطالبی در کتب و مجلات از طرف نویسندگانی معلوم و در کثیری از موارد با اسم مستعار رخ میداد، مورد بررسی دقيق شیخ جعفر شاخورى قرار گرفته و ایشان روش یکی از این علما به اسم سید مرتضی عاملی را چنین بررسى و بيان ميكند:
#متن_عربى: عرض السید مرتضي العاملی فی کتابه جدولاً طویلاً من [۱٩۰] مفردة تکفل هو بصیاغتها خلافاً لنصوصها الاصلیة من اقوال السید محمد حسین فضل الله، وقد درست هذه [۱٩۰] مفردة فوجدت ان[٨] مفردات فقط هی التی یلتزم بها سماحة السید، وثلاثة مفردات نقلها بدقة، اما بقیة المفردات وهی [۱٧٩] فهی بین عبارات مقطعه الاوصال، وبين عبارات محرفه وعلیه فتکون نسبه الدقه فی النقل [۱٩۰/٣] أي ما يعادل [۱.۶%] ونسبه الصدق النسبی [۱۱/۱٩۰] أى ما یعادل[۶%]
#ترجمه: سید مرتضی عاملی در کتابش [۱٩۰] مساله ذکر كرده که متن آن در مُخالفت مَتن اصلى و اقوال سید محمد حسین فضل الله است و من [۱٩۰] موضوع را ذکر کردم که در میان آنها فقط [٨] موضوع بود که سید به آن معتقد بوده و [٣] موردشان را به دقت نقل کرده و اما [۱٧٩] مورد دیگر شامل عبارتهایی تحریف شده و مقطوع میباشد، پس نسبت دقت ایشان در نقل مطلب[٣/۱٩۰]یعنی معادل[۱.۶%] و نسبت صدق نسبی[۱۱.۱٩۰] یعنی معادل [۶%] میباشد
اين عالم بزرگ شیعی اعتراف میکند که در ردیه ای که بر علیه شیخ فضل الله توسط مرتضی عاملی نگاشته شده است فقط حدود ۱.۶ درصد از ۱۰۰ درصد مطالبی که برای نقد شیخ فضل الله طرح شده بود واقعی است، و از جانب شیخ صادر شده بود و سایر مطالبی که به ایشان منسوب شده جعلی و تقطیع شده و حتی در موارد کثیری تحریف شده است و این مهم به ما نشان میدهد که رویه عمامه به سرهای تشیع در مواجهه با عقاید مخالف سراسر مغالطه و تقطیع و تحریف اقوال است تا بتوانند از خرافات خود دفاع کنند.
اين فقط يك نمونه بود كه براى تخريب يكى از روحانيون بزرگ خودشان با استناد به موارد دروغ و افترا و جعل و تحريف ايشان را فقط بدليل عدم قبول يك داستان افسانه اى چنين مورد غضب قرار ميدهند.
آيت الله ميلانى به دروغ و از طرف آيت الله سيستانى، علامه فضل را تكفير كرده و وى را خارج از مذهب ناميد. باقى مفتخورهاى حوزه نيز يكى پس از ديگرى با تكفير علامه فضل الله و اهانتهاى بيشمار به وى، او را شخصى گمراه و نادان خطاب كردند كه در ادامه اين متن برخى از آنها را خدمتتان ارائه ميكنم.

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/35352
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟!

#قسمت_دوازدهم

امّا حقيقتا من نمی دانم کشته شدن در راه عقیده چه ربطی دارد که فردی خود و ده ها تن از افراد بی گناه را با بمب به کام مرگ بفرستد و اسمش را بگذارد جهاد در راه الله. اگر الگوی شما این حدیث نبوی است خب بهتر است در زندان های ایران و کشورهای غربی دشمن الله بمانید آن قدر مانند آن پسرک در داستان صحیح مُسلم شکنجه بشوید تا به حوریان مدّ نظر ملحق شوید.
تقریبا و بطور فشرده و اختصار آنچه که راجع جهاد بود برایتان بیان نمودم و دروغ ماله کشان روشنفکر نمای کراواتی مسلمان که ادعا دارند اسلام دین صلح است و جهاد فقط جهاد دفاعی است را برایتان تبیین کردیم.
▪️جزیه چيست؟
یکی دیگر از اهداف جهاد و فتوحات علاوه بر کسب حوری و شراب در آن جهان کسب اموالی به نام جزیه و غنیمت از بلاد کفّار است(در واقع همان راهزنى مذهبى).
این کلمه جزیه را خیلی زیاد شنیده ایم و اکثرا در مباحثات بین مسلمین گرامی و غیر مسلمانان راجع این کلمه زیاد بحث می شود.
مسلمانانى كه كوركورانه و گوسنفند وار بدنبال متوليان اسلام ميروند، در پاسخ می گويند: جزیه در عوض زکاتی است که غير مسلمانان به حکومت می پردازند و مَبلَغ آن بسیار ناچیز و اندک است و جهت حفظ و صیانت اهل ذمه این پول اخذ می شود.
امّا به راستی داستان جزیه آن طوری که اهل اسلام و خصوصاً روشنفکر نماهای کرواتی اهل اسلام می گویند همان چیزی که بیان شد؟
چرا مسلمین اصرار دارند احکام پوسیده ١٤٠٠ سال پیش خود را با زمانه ی ما تطبیق دهند؟
چرا حکومت های مدعی اجرای اسلام مانند ایران و مالزی و ترکیه و کشورهای خلیج این حکم را مانند سایر احکام دین علیه اهل ذمه ی خود پیاده نمی کنند؟
آیا واقعا جزیه تشریع الهی است؟
در قرآن فقط يك بار از جزيه یاد شده و آن هم در سوره توبه آیه ٢٩ است که می گوید:
قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ
وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ
دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿۲۹﴾
١) #ترجمه_فولادوند:
با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمى ‏آورند و آنچه را خدا و فرستاده‏ اش حرام گردانيده‏ اند حرام نمى دارند و متدين به دين حق نمى‏ گردند كارزار كنيد تا با [كمال] خوارى به دست ‏خود جزيه دهند.
٢) #ترجمه_انصاریان:
با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند، و آنچه را خدا و پیامبرش حرام کرده اند، حرام نمی شمارند، و دین حق را نمی پذیرند، بجنگید تا با دست خود در حالی که [نسبت به احکام دولت اسلامی] متواضع و فروتن اند، جزیه بپردازند.

ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36221
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها

#قسمت_دوازدهم

پدرم که در بیست و چهار ساعت اخیر مهر خاموشی بر لب نهاده و یا نگاه حیرت زده اش تماشاگر صحنه شده و از اینکه نقشه اش براي عزیمت سحرگاهی به سوي شهر با ممانعت متولیان بنده نقش بر آب شده بود دلگیر می نمود، آهی کشید که " چه عرض کنم آسیدمصطفی، مردم دیوانه شده اند و این بچه را هم دیوانه کرده اند، از دیشب تا حالا یک نفسه کارش گریه است.
دیشب که هجوم مردم را دیدم تصمیم گرفتم نزدیکیهاي سحر اهل و عیال را بردارم و برگردم سرِ خانه و زندگیمان، به صفر چاروادار هم خبر داده بودم که آماده باشد، اما نمی دانم این سید نومیدونی و این کل میرزا نخودبریز و از همه بدتر آن ملاتوتی از کجا خبر شدند، آمدند و جلوم را گرفتند که چرا مناع الخیر شده اي، مگر دین و ایمانت کجا رفته". سید ابروان انبوهش را تکانی داد و چینهاي افقی پیشانیش را درهم کشید و پرسشگر نگاه نافذِ پرسشگرش را در چشمان من دوخت که " خوب، میرزو! گوسالۀ سامري شده اي؟
بگو ببینم چرا دیشب گریه کردي؟". و من که براي نخستین بار با چنین سوالی و چونان سوالگري مواجه شده بودم، زدم زیر گریه که "گلگلوم شکسته بود، می ترسیدم مادرم کتکم بزند، بخدا خودش شکسته بود، من نشکسته بودمش". با شنیدن اعتراف بی شیله پیلۀ من چینهاى پیشانی سید تغییر جا داد و بر گونه هاي محاسن پوشش نشست و یک ردیف دندان زرد و سیاه نصفه نیمه از لاي لبان داغمه بسته اش نمایان گشت و در حالی که دستی بر سر من می کشید خنده اي تحویل پدرم داد که تازه آه راحتی کشیده و به دیوار پشت سرش تکیه داده بود .لحظه اى طولانی سکوتی سنگین برقرار شد. سپس، سید از جایش
برخاست، جلو صفه آمد و کلاه چرکین لبه دارش را برداشت، عباي خاك آلودش را تکانی داد و شال سیاه دورکمرش را باز کرد و بی هیچ نظم و دقتی دور سرش پیچید و دست مرا گرفت و به طرف حرم برد. روى صفۀ جلو حرم ایستاد و به جماعتی که بار دیگر با دیدن من هجوم آورده و می کوشیدند با لمس سر و گوشم دستشان را تبرك کنند، نهیبی زد که " بروید عقب، صلواتی ختم کنید". جمعیت عقب نشست و بانگ هماهنگ صلوات در فضاي زیارتگاه پیچید .
سید بی هیچ خطبه اى و مقدمه اي صدایش را بلند کرد که:" آهاي مردم، خوب گوشهایتان را وا کنید، به جدم قسم خیلی خرید". همهمه اي در میان خلق پیچید و از گوشه و کنار صحن زیارتگاه زمزمه هاى اعتراض در کار برخاستن بود که سید با نعره اى سیطره رخنه ناپذیر خود را بر جمعیت ثابت کرد و در حالیکه با دست پینه بسته اش به طرف من اشاره می کرد، بر قدرت صدایش افزود که " بله، خرید و خیلی خیلی هم خرید. جاي آزر بت تراش و سامري گوساله ساز خالی که بیایند و از شما سوارى بگیرند. طفل معصومی را یک شبانه روز است منتر کرده اید و از تفریح و بازي بازش داشته اید، به بهانۀ اینکه پریشب گریه کرده است، کاري که همه بچه ها در این سن و سال می کنند و باید بکنند، حیف که عقلش نمی رسد تا حسابی سوار سرتان بشود و از گرده لاغرتان سوارى بکشد.

ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/37009
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ

#قسمت_دوازدهم

خدا با «یعقوب» در هنگام خواب پیمان بست که فرزندان بیشماری را به او ببخشد، پیمانی که به نام یک اجازۀِ آسمانی در بُنیانگذاریِ ملت اسرائیل فهمیده میشود ( Gen 28,10-22).
سپس «یعقوب» آن سنگ را که در هنگام خواب سرش را روی آن گذاشته بود، بلند کرد بنام «یادمان سنگی (V. ١٨: Masseba( »)memorial stone، یک ستون سنگی) و آنجا را «خانه خدا» نامید (١٩ .V). در یک جای دیگر، «یعقوب» در راستای استوان کردن پیمان نامه اش با پدر زنش «لابان (Laban)» یک هِرم از توده ای از سنگ را برافراشت (٤٨-٤٥، ٣١ Gen)؛ این هرمِ سنگی را «لابان» «شهادتِ مُشتی سنگ» نامید (٤٧ .V)، و «یعقوب» آنرا «توده ای از سنگ که وظیفه شان دادن شهادت است»، نامگذاشت(٣٢).
از نگاهِ کتابِ «Psalmen» که بخشی از کتابِ «تنخ است (کتاب مقدس یهودیان که تورات یک بخش از آن است)»، این نمادِ سنگی میتواند همانند فرهنگ مهرازی (معماری) اشاره به سنگِ زیربنا در ساختمان سازی داشته باشد (118,22 Psalm). ولی از نگاه مسیحیان این نمادِ سنگی اشاره به «عیسی» میکند. در اینجا از رهنمودهای «افرَهات (Aphrahat)» یک دینکار سوریه ای برای روشن کردن اهمیتِ خَرسنگ (صخره) و سنگ در دانش عیسی شناسی کمک میگیریم: (رهنمود ١،٣) "اکنون از آن باور دینی بشنوید، که بر خَرسنگ استوار است، و از ساختمانی که از میان خَرسنگ سر به آسمان کشیده است...."33...(1،6) "اکنون من بازمیگردم به آن ادعای پیشین خودم، که گفتم، «عیسی مسیح» از سوی پیامبران خَرسنگ نامیده شده است.
زیرا در زمان های بسیار دور «داود» دربارۀِ او گفت: "آن سنگی که مهرازان (معماران) به دور انداختند، ُشد سر ساختمان" (118,22 Ps).34". "...آن سنگ «عیسی مسیح» است.
و سوای این، چگونه او میتوانست تبدیل به تاجِ سنگِ ساختمان (واپسین سنگی که با گذاشتن آن ساختمان به پایان میرسد) شود، اگر او در جایگاه تاج سنگ بر ساختمان ملت ها سر به آسمان نکشیده بود، درحالیکه بر روی بدنِ او بسان سنگِ زیر بنا، همه ساختمان سر به آسمان گذاشته است(٣٥).."
«افرَهات (Aphrahat)» نمونه های دیگر از نمادهایِ سنگی (که در دانش عیسی شناسی قابل فهم است) از تورات میآورد، برای نمونه از «Ezekiel (یک پیامبر یهودی) ١٣، ١٠» و «Ezekiel ٢٢، ٣٠» و «Isaiah (یک پیامبر یهودی) ٢٨، ١٦»:
خداوند بدینسان سخن میگوید: نگاه کُن، من بر کوه صهیون یک سنگ برگُزیده را میگذارم در یک گوشه پُر ارزش در جایگاه سنگ اصلی آن دیواری که باید ساختمان روی آن بنا شود"، و «21,44 Matthew» میافزاید:
هرکس که او را باور دارد، نباید از چیزی بترسد؛ ولی اگر کسی از روی سنگ بیافتد، (همانند شیشه) متلاشی میشود.." (٣٦).
سپس او با رهنمودِ 1،8 ادامه میدهد: "همچنین «دانیل» دربارۀِ این سنگی که منظور از آن «عیسی مسیح است»، سخن گفته است." او بدینسان گفته است: "آن سنگ از کوه تراشیده شده است، ولی نه با دست انسان، و او آن تندیس را درهم کوبید؛ و همه زمین از وجود او خُرسند (راضی) شد" (Dan 2,34f)».

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/37400
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن

#قسمت_دوازدهم

بهمن گُفت:’ این اورمزد است‘. و من به او دُرود گفتم. و اورمزد به من گفت :’ درود بر تو، ای ارداویراف! تو از جهان فانی به این جایگاه پاک و روشن آمده ای‘.
و سپس اورمزد به فرشته سروش و فرشته آذر فرمان داد: ’ارداویراف را با خود ببرید و پاداش انسان های پاک و مقدس و کیفر آدم های گُناهکار را به او نشان دهید‘. و سرانجام فرشته سروش و فرشته آذر دست مرا گرفتند، و از جایی به جای دیگر بُردند و من فرشتگان بُلندپایه و دیگر فرشتگان را دیدم.» در ادامۀِ یک داستان دراز گفته میشود چگونه ارداویراف از بهشت و دوزخ دیدن کرد، و چه چیزهایی را او در هرکدام از این جایگاه ها دید. پس از بازدید ارداویراف از دوزخ این داستان اینچنین ادامه پیدا میکند: [٢٥] «سرانجام سروش مقدس و فرشته آذر دست مرا گرفتند و مرا از آن جایگاه تاریک و ترسناک، به جایگاه روشنایی هدایت کردند، به جایگاهی که فرشتگان بُلندپایه پیرامون اورمزد گردهم آمده بودند. سپس من به اورمزد درود گفتم. و او مهربان بود. اورمزد گفت:’ ای خادم با ایمان، ارداویراف مقدس، بُلندمرتبه ترین پرستش کُنندگانِ اورمزد، به جهان مادی بازگرد، و راستی را همانگونه که دیدی و شناختی، با آفریدگان درمیان بِگُذار. من اورمزد هستم. هرکسی که سُخن راست گوید، من میشنوم و میدانم. با خِرَدمندان گفتگو کُن‘. و هنگامیکه اورمزد بدینسان سخن
میگفت، من شگفت زده شده بودم، چونکه من پرتویی (نوری) را میدیدم، ولی من هیچ پیکری را نمیدیدم، من آوایی را میشنیدم، و میدانستم که این اورمزد است.»
در اینجا دیگر نیازی به اشاره نیست که چه همانندی بُزرگی میان داستان سفر شبانۀِ «ارداویراف» و معراج افسانه ای محمد وجود دارد. در کتاب «زرتُشت نامه» که با گمانه زنی (احتمال) در سده سیزدهم میلادی نوشته شده است، افسانه ای بازگویی میشود که برپایه آن زرتُشت خودش، سده ها پیش از اَرداویراف، به آسمان فرازید (صعود کرد)، و پس از آن او اجازه یافته که از دوزخ نیز دیدن کُند. در آنجا بیان میشود که زرتُشت اهریمن را دید، فرشته ای که قرآن از او به نام «ابلیس» یاد میکُند. از سوی دیگر این افسانه تنها در چهارچوب فرهنگ پارسیان مرزین (محدود) نمانده است که بخشی از فرهنگ جهانی آریایی است. در «سانسکریت» که نوشته های کُهنِ فرهنگی / دینی هندوستان در دوران باستان است، داستان هایی همانند معراج محمد و سفر شبانۀِ ارداویراف وجود دارند، که از میان آنها ما به کتاب «سفر به جهان ایندرا» اشاره میکنیم. ایندرا در باورهای کُهن مردم هندوستان دارای بالاترین جایگاه خدایی بود. او خدای جنگ، توفان، باران و زایندگی و باروری (fertility) بود. در این افسانه بیان شده است که قهرمان داستان «ارجونا (Arjuna)» سفری به آسمان ها کرد، به جاییکه او کاخ آسمانی «ایندرا» را دید که نامش «وایوانتی (Vaivanti)» است و در باغ «ناندانام (Nandanam)» برپا شُده است.

ادامه دارد ......
https://t.me/naghde_eslamm/37960
Audio
فايل شنيدارى

▪️موضوع: روز عاشورا ، کشته شدگان و احوال آنها
#قسمت_دوازدهم
▪️سخنران: استاد بزرگوار ايمان سليمانى اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
قسمت دهم
قسمت یازدهم
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد
Forwarded from نقدى بر اسلام
چه کسانی قرآن را نوشته اند؟

#قسمت_دوازدهم

٥) سخنی دربارۀِ نویسندگان و ویرایش کنندگان آیه هاى قرآن
از آنجا که بیرون از قرآن هیچ اشاره اى به نویسندگان و ویرایش کنندگانِ این کتاب وجود ندارد، بدون رویکرد به گزارشهای سنتی که میگویند سرچشمۀِ قرآن وحیِ آسمانی است که بر محمد نازل شده است، تنها شیوۀِ نگارشِ گزاره های قرآنی میتوانند نشانه و گواهی هایی را به ما اریه کنند. دربارۀِ پُشتگرم بودن به این روش ها هنوز میتوان گفتگو کرد، زیرا اندکی دقیق نیستند، افزون بر این در این زمینه هنوز پژوهشهای فراگیر انجام نگرفته اند. از اینرو در ادامۀِ این نوشته به چند مورد که در این زمینه مشاهده شده است، اشاره ميكنيم که در آینده باید ژرفتر به آنها توجه شود.
به نظر میآید که سرچشمۀِ آیه های قرآن موعظه های شفاهی نبوده اند که آنها را سپس تر نوشته باشند. شاید یک سری استثناهایی هم وجود داشته باشند:
برای نمونه آیه های کوتاه نتیجۀِ موعظه های شفاهی بوده اند که برای مدت ها به گونه زبانی منتقل میشدند، تا اینکه بشکل کتبی درآمده اند. ولی راستی این است که بخش بزرگی از آیه های قرآن یک کار ادبی هستند که نخست به نگارش درآمده اند و سپس آنها را موعظه کرده اند.
کَند و کاوهای «گنِویو گوبیلُت (Geneviève Gobillot)» در سوره های ١٠، ٦٠ و ٨٢ نشان میدهند که اَنگاشت پذیر نیست که گفتمآنهای پیچیدۀِ مذهبی در این سوره ها نتیجه موعظه های شفاهی باشند، بلکه آنها تنها نتیجۀِ یک کار ادبی هستند که در پشت میز تحریر تولید شده اند.
نتیجه پژوهشهای «فرانک وان در ولدِن (Frank van der Velden)» در سوره های ٣، ٣٣ تا ٦٤ نشان میدهند: نویسندگانِ این سوره ها از مسائلِ داخلیِ مسیحیت و دین یهود آگاهی داشته اند. افزون بر این، آنها از روش «افرم(Ephrem)» در تفسیرِ نوشته هایِ مذهبیِ دین یهود و موعظه کردن و نوشته های رسمی و غیر رسمی دین یهود آگاهی داشتند(٢٤).»
اینگونه نوشته های مذهبی را تنها میتوان در پستوهای ساکت و آرام بنیادِ های دینی نوشت و سپس آنها را روخوانی کرد. این مسئله دربارۀِ نوشته های رسمی و غیر رسمی انجیل هم صادق است، همچنین در پیوند با کارهای ادبی انجام گرفته در اواخرِ دوران باستان. همۀِ این شواهد گواهی میدهند که نویسندگان قرآن آدم های با سوادی بوده اند كه با کارهای ادبی آشنایی داشته اند.
با اینهمه این نویسندگانِ قرآن اندیشه هایشان را همانند سروده و جمله های موزون به نگارش در آوردند، انگار که خداوند آنها را برای موعظه کردن به یک انسان، یا پیامبر داده تا برای شنوندگانش روخوانی کند. این سروده ها در آغاز برای روخوانی در یک گروه مذهبی نگاشته شدند و میبایست به نام آيه های آسمانی تکیه گاهی برای سخنانِ موعظه کُننده ها باشند.
شاید این شیوۀِ موعظه کردن برگزیده شد و پیوسته آن را نگهداشتند، زیرا هماهنگ با سنت های آشنایِ موعظه های پیامبران یهودی بود، یا اینکه در آغازِ جنبش قرآنی یک یا چندین تَن با ادعای های پیامبرگونه وجود داشته اند.

ادامه دارد ….