Forwarded from اتچ بات
✔️جهان از پنجرهی اتاق من
🖋#نسترن_کیوانپور
▪️یک پُستِ وبلاگی بود راجع به یک عکاس که دقیقا از یک زاویهی ثابت طی یک سال از یک سوژهی ثابت عکس میگرفت. فقط یادم است که سوژه مردی بود که شبها در کنار خیابان به انتظار میایستاد. عکسها کاملا شبیهِ هم بود و زندگیِ یکنواخت و تکراریِ همسایه را در مقطعی از شبانهروز نشان میداد. با دیدنِ مجموعهی عکسها به این فکر میکردم که چرا زندگیِ تکراریِ یک فرد باید برای کسی جذاب باشد یا عکاسی هرشب دوربینش را بردارد و از این حجم از تکرار و یکنواختی تصویری هم ثبت کند!
▫️حدود یک ماه از قرنطینهی اختیاریِ خانگی میگذرد و کمکم رفتارِ روزمرهی همسایهها برایم جذاب شده. تا لنگِ ظهر خواب هستم و به محضِ تاریک شدنِ هوا انرژیام فوران میکند؛ شروع میکنم به فیلم و سریال دیدن، کتاب خواندن و چرخیدن در فضای مجازی. جالبترین سرگرمیام هم شده نگاه کردن به ساختمانهای روبهرو از پنجره یا بالکن. همسایههایی که ردی از حضورشان را در فضاهای مختلف خانههایشان میبینم؛ آدمهایی که از این فاصله، جزئیاتشان مشخص نیست، مثلِ من تا این ساعت خوابشان نبُرده. دورِ میز مینشینند، تلویزیون نگاه میکنند، کتاب میخوانند یا روی بالکن کمی هوای تازه تنفس میکنند، به آپارتمانهای دیگر نگاه میکنند و شاید برای ساکنانشان داستانسرایی.
▪️ساعت از دو صبح که میگذرد شروع میکنم به قصه گفتن در موردِ همسایهها؛ دختری که توی کُمدش عروسکی سخنگو دارد، پیرمردی که تنها تفریحش این است که صبحِ زود بیدار شود و چای دم کند، زن و شوهری که از یک سیّارهی دیگر به زمین آمدهاند و هر شب رأس ساعتی معین به دیوارِ روبهرویشان خیره میشوند، زنِ جوانی که روی بالکن قهوه میخورد و به آیندهای نامعلوم میاندیشد و ...
▫️بورخس در یکی از داستانهایش میگوید: "در سرزمینِ بیابانی در ایران، بُرجیست بس بلند از سنگ، بدونِ دری و پنجرهای. در این سلولِ مُدور، مردی به نظرم میآید که شعری بُلند برای مردی میسُراید که در سلولِ مُدوری دیگر، شعری میسُراید برای مردی در سلولِ مُدوری دیگر.. این سِیر پایانی ندارد و هیچکس نمیتواند آنچه را که این زندانیان مینویسند، بخواند."
▪️احساس میکنم کرونا ما را در خانه محبوس کرده است؛ از آن زندانهایی که بورخس توصیفش کرده؛ برای همسایهی روبهرویی داستانی میگویم در ذهنم و او برای همسایهای دیگر داستانی میگوید در ذهنش و همسایهای دیگر نیز. هیچکس نمیتواند آنچه را این همسایهها میگویند بشنود و این سِیر پایانی ندارد.
🆔هزار و یک شهر را در تلگرام دنبال کنید: @hezaaryekshahr
🆔هزار و یک شهر را در اینستاگرام دنبال کنید: @hezaaroyekshahr
#هزار_و_یک_شهر #روایت #کرونا #قرنطینه_خانگی #درخانه_بمانیم #خانه_بمانیم #خورخه_لوئیس_بورخس #داستان
🖋#نسترن_کیوانپور
▪️یک پُستِ وبلاگی بود راجع به یک عکاس که دقیقا از یک زاویهی ثابت طی یک سال از یک سوژهی ثابت عکس میگرفت. فقط یادم است که سوژه مردی بود که شبها در کنار خیابان به انتظار میایستاد. عکسها کاملا شبیهِ هم بود و زندگیِ یکنواخت و تکراریِ همسایه را در مقطعی از شبانهروز نشان میداد. با دیدنِ مجموعهی عکسها به این فکر میکردم که چرا زندگیِ تکراریِ یک فرد باید برای کسی جذاب باشد یا عکاسی هرشب دوربینش را بردارد و از این حجم از تکرار و یکنواختی تصویری هم ثبت کند!
▫️حدود یک ماه از قرنطینهی اختیاریِ خانگی میگذرد و کمکم رفتارِ روزمرهی همسایهها برایم جذاب شده. تا لنگِ ظهر خواب هستم و به محضِ تاریک شدنِ هوا انرژیام فوران میکند؛ شروع میکنم به فیلم و سریال دیدن، کتاب خواندن و چرخیدن در فضای مجازی. جالبترین سرگرمیام هم شده نگاه کردن به ساختمانهای روبهرو از پنجره یا بالکن. همسایههایی که ردی از حضورشان را در فضاهای مختلف خانههایشان میبینم؛ آدمهایی که از این فاصله، جزئیاتشان مشخص نیست، مثلِ من تا این ساعت خوابشان نبُرده. دورِ میز مینشینند، تلویزیون نگاه میکنند، کتاب میخوانند یا روی بالکن کمی هوای تازه تنفس میکنند، به آپارتمانهای دیگر نگاه میکنند و شاید برای ساکنانشان داستانسرایی.
▪️ساعت از دو صبح که میگذرد شروع میکنم به قصه گفتن در موردِ همسایهها؛ دختری که توی کُمدش عروسکی سخنگو دارد، پیرمردی که تنها تفریحش این است که صبحِ زود بیدار شود و چای دم کند، زن و شوهری که از یک سیّارهی دیگر به زمین آمدهاند و هر شب رأس ساعتی معین به دیوارِ روبهرویشان خیره میشوند، زنِ جوانی که روی بالکن قهوه میخورد و به آیندهای نامعلوم میاندیشد و ...
▫️بورخس در یکی از داستانهایش میگوید: "در سرزمینِ بیابانی در ایران، بُرجیست بس بلند از سنگ، بدونِ دری و پنجرهای. در این سلولِ مُدور، مردی به نظرم میآید که شعری بُلند برای مردی میسُراید که در سلولِ مُدوری دیگر، شعری میسُراید برای مردی در سلولِ مُدوری دیگر.. این سِیر پایانی ندارد و هیچکس نمیتواند آنچه را که این زندانیان مینویسند، بخواند."
▪️احساس میکنم کرونا ما را در خانه محبوس کرده است؛ از آن زندانهایی که بورخس توصیفش کرده؛ برای همسایهی روبهرویی داستانی میگویم در ذهنم و او برای همسایهای دیگر داستانی میگوید در ذهنش و همسایهای دیگر نیز. هیچکس نمیتواند آنچه را این همسایهها میگویند بشنود و این سِیر پایانی ندارد.
🆔هزار و یک شهر را در تلگرام دنبال کنید: @hezaaryekshahr
🆔هزار و یک شهر را در اینستاگرام دنبال کنید: @hezaaroyekshahr
#هزار_و_یک_شهر #روایت #کرونا #قرنطینه_خانگی #درخانه_بمانیم #خانه_بمانیم #خورخه_لوئیس_بورخس #داستان
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
✔️وقتی کرونا به کمکِ معماران میآید!
🖋 #آرمین_رضوانی
▪️کرونا هر ایرادی که داشته یک حُسن بزرگ دارد که کار را اندکی برای ما معمارها راحت کرده؛ قانع کردن کارفرما به رعایت برخی نکات در طراحی و ساخت به دلیل حفظ سلامت، آن هم بدون کوچکترین مخالفتی!
▫️چند روز پیش جلسهای با یکی از کارفرماها در دفتر داشتیم. قرار بود در یک قطعه زمین، چهار دستگاه ویلا ساخته شود که یکی از آنها برای سکونت خود کارفرما بود. پس از پایان طراحی، به نظر کارفرما متراژ طبقهی همکف زیاد شده بود! یک سری فضاها را نام بُرد که وجودشان از نظرش ضروری بود اما از آنجا که مازاد متراژ طبقهی همکف، هزینهی اضافه به او تحمیل میکرد، برای حذف روی فضای ورودی دست گذاشت.
▪️اصولا در طراحیهایی که انجام میدهم، بسته به متراژ ساختمان، فضایی را برای ورودی در نظر میگیرم که متاسفانه حدود ۵۵ درصد کارفرماها با این موضوع مخالفت میکنند. فضای ورودی این ویلا حدود ۱۵ مترمربع مساحت داشت، شامل کمد لباس مهمان، جاکفشی، آینه، راهپله به طبقهی بالا و البته یک سرویس عمومی برای طبقه که به نظر کارفرما این فضا خیلی بزرگ بود.
▫️در معماری ایرانی سلسلهمراتب فضاها در خانه به خوبی رعایت میشد اما ما میراثدار خوبی نبودهایم. عموما در معماری ایرانی، سرویس بهداشتی را دور از محیط اصلی خانه جانمایی میکردند و دلیلش آلودگیهای مستمر و گازهای متصاعدشده از آن بود. هرچند متراژ خانههای امروزی با توجه به رشد بالای جمعیت و کمبود مسکن چنان کم شده که عملا این امکان از طراح و معمار گرفته شده است، در طراحی ساختمانهایی مانند ویلا هنوز میتوان این موارد را به خوبی رعایت کرد.
▪️فضای ورودی باید مانند دیگر فضاها در منزل تعریف شود اما در حقش اجحاف شده. یک فضای ورودیِ آرمانی که نقشِ فیلترینگ را بین فضای بیرونی و داخلی خانه ایفا میکند، دارای دو دورِ ورودی و خروجی است که باز هم متاسفانه باید بگویم درِ دوم از دید خیلی از طراحها و کارفرماها به نظر اضافی و بیهوده میآید.
▫️ویروس کرونا سنگین است و به کفش میچسبد، فضای ورودی میتواند جایی باشد که از ورود کفش و لباس آلوده به محیط خانه جلوگیری کند، فرد پس از ورود دستهایش را بشوید و با خیال راحت وارد محیط اصلی خانه شود.
▪️کارفرما با این توضیحاتِ من قانع شد که این فضا را حذف نکند اما به نظرم اوضاعی که کرونا برایمان به وجود آورده یک تلنگر است برای اندیشیدن به این موضوع که شاید تقصیر ما معمارهاست که نتوانستهایم اهمیت فضای ووردی را در خانه خوبی جا بیاندازیم.
🆔هزار و یک شهر را در تلگرام دنبال کنید: @hezaaryekshahr
🆔هزار و یک شهر را در اینستاگرام دنبال کنید: @hezaaroyekshahr
#هزار_و_یک_شهر #روایت #کرونا #قرنطینه_خانگی #درخانه_بمانیم #خانه_بمانیم #خورخه_لوئیس_بورخس #داستان #معماری #طراحی_ساختمان #معمار
🖋 #آرمین_رضوانی
▪️کرونا هر ایرادی که داشته یک حُسن بزرگ دارد که کار را اندکی برای ما معمارها راحت کرده؛ قانع کردن کارفرما به رعایت برخی نکات در طراحی و ساخت به دلیل حفظ سلامت، آن هم بدون کوچکترین مخالفتی!
▫️چند روز پیش جلسهای با یکی از کارفرماها در دفتر داشتیم. قرار بود در یک قطعه زمین، چهار دستگاه ویلا ساخته شود که یکی از آنها برای سکونت خود کارفرما بود. پس از پایان طراحی، به نظر کارفرما متراژ طبقهی همکف زیاد شده بود! یک سری فضاها را نام بُرد که وجودشان از نظرش ضروری بود اما از آنجا که مازاد متراژ طبقهی همکف، هزینهی اضافه به او تحمیل میکرد، برای حذف روی فضای ورودی دست گذاشت.
▪️اصولا در طراحیهایی که انجام میدهم، بسته به متراژ ساختمان، فضایی را برای ورودی در نظر میگیرم که متاسفانه حدود ۵۵ درصد کارفرماها با این موضوع مخالفت میکنند. فضای ورودی این ویلا حدود ۱۵ مترمربع مساحت داشت، شامل کمد لباس مهمان، جاکفشی، آینه، راهپله به طبقهی بالا و البته یک سرویس عمومی برای طبقه که به نظر کارفرما این فضا خیلی بزرگ بود.
▫️در معماری ایرانی سلسلهمراتب فضاها در خانه به خوبی رعایت میشد اما ما میراثدار خوبی نبودهایم. عموما در معماری ایرانی، سرویس بهداشتی را دور از محیط اصلی خانه جانمایی میکردند و دلیلش آلودگیهای مستمر و گازهای متصاعدشده از آن بود. هرچند متراژ خانههای امروزی با توجه به رشد بالای جمعیت و کمبود مسکن چنان کم شده که عملا این امکان از طراح و معمار گرفته شده است، در طراحی ساختمانهایی مانند ویلا هنوز میتوان این موارد را به خوبی رعایت کرد.
▪️فضای ورودی باید مانند دیگر فضاها در منزل تعریف شود اما در حقش اجحاف شده. یک فضای ورودیِ آرمانی که نقشِ فیلترینگ را بین فضای بیرونی و داخلی خانه ایفا میکند، دارای دو دورِ ورودی و خروجی است که باز هم متاسفانه باید بگویم درِ دوم از دید خیلی از طراحها و کارفرماها به نظر اضافی و بیهوده میآید.
▫️ویروس کرونا سنگین است و به کفش میچسبد، فضای ورودی میتواند جایی باشد که از ورود کفش و لباس آلوده به محیط خانه جلوگیری کند، فرد پس از ورود دستهایش را بشوید و با خیال راحت وارد محیط اصلی خانه شود.
▪️کارفرما با این توضیحاتِ من قانع شد که این فضا را حذف نکند اما به نظرم اوضاعی که کرونا برایمان به وجود آورده یک تلنگر است برای اندیشیدن به این موضوع که شاید تقصیر ما معمارهاست که نتوانستهایم اهمیت فضای ووردی را در خانه خوبی جا بیاندازیم.
🆔هزار و یک شهر را در تلگرام دنبال کنید: @hezaaryekshahr
🆔هزار و یک شهر را در اینستاگرام دنبال کنید: @hezaaroyekshahr
#هزار_و_یک_شهر #روایت #کرونا #قرنطینه_خانگی #درخانه_بمانیم #خانه_بمانیم #خورخه_لوئیس_بورخس #داستان #معماری #طراحی_ساختمان #معمار
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
✔️گوشهایی برای نشنیدن
🖋#مرتضی_رویتوند
▫️در زمانهایی دور شهر کوچکی بود با مردمانی نیک. در این شهر هر شهروند به کاری مشغول بود و چندین نفر هم این شهر را اداره میکردند. مردم این شهر با خوبی و خوشی زندگی میکردند تا آنکه در یک شب زمستانی تعدادی از درختان چنار میدان اصلی شهر قطع شد. مردم به صرافت افتادند که این کار چه کسی است؟ آن درختها بخشی از هویت شهر محسوب میشدند. شهردار به میان مردم آمد و چند دقیقهای از آفت جدید درختان گفت.
مدتی بعد تنها خیاط شهر در تصادفی با یک درشکه پایش شکست. مردم از درشکهچی که پسرعموی شهردار بود شکایت کردند و شهردار هم بلافاصله چند عکس قدیمی رو کرد که نشان میداد درشکهچی از کودکی پایش شکسته بوده است.
▪️چند روز بعد دیوار اطراف شهر را دزدیدند! شهردار گفت «لعنت به موریانهها» هر چه مردم گفتند که موریانه را چه به خوردن دیوار؟ شهردار گوشش بدهکار نبود. مدتی بعد در شهر قیمت سیبزمینی هفده برابر شد! و وقتی به شهردار شکایت بردند شهردار به آنها تاخت که «چرا شلوغش میکنید! این فقط خطای دید است! سیبزمنی در بعضی نقاط شهر رایگان توزیع میشود».
▫️چند ماه برف سنگینی آمد و همه راههای ورودی شهر بسته شد. شهردار بیانیهای صادر کرد که این برف شایعهی اجنبی است و اصلا برفی در کار نیست! تا آنکه دانشمندان به شهردار اطلاع دادند که در چند روز آینده بارانی اسیدی خواهد آمد و کسی نباید از خانه خارج شود! شهردار هم این موضوع را به اطلاع شهروندان رساند.
▪️در روز باران اسیدی همه مردم شهر زیر باران اینسو و آنسو میرفتند. وقتی هم به آنها هشدار میدادند که شهردار گفته این باران اسیدی است مردم میخندیدند و میگفتند: «مثل ماجرای درختها؟!»، «مثل قیمت سیبزمینی؟!»، «مثل قضیه دیوار شهر؟!»
🆔هزار و یک شهر را در تلگرام دنبال کنید: @hezaaryekshahr
🆔هزار و یک شهر را در اینستاگرام دنبال کنید: @hezaaroyekshahr
#هزار_و_یک_شهر #روایت #کرونا #قرنطینه_خانگی #درخانه_بمانیم #خانه_بمانیم #داستان #طنز #مدیریت_شهری #مدیریت
🖋#مرتضی_رویتوند
▫️در زمانهایی دور شهر کوچکی بود با مردمانی نیک. در این شهر هر شهروند به کاری مشغول بود و چندین نفر هم این شهر را اداره میکردند. مردم این شهر با خوبی و خوشی زندگی میکردند تا آنکه در یک شب زمستانی تعدادی از درختان چنار میدان اصلی شهر قطع شد. مردم به صرافت افتادند که این کار چه کسی است؟ آن درختها بخشی از هویت شهر محسوب میشدند. شهردار به میان مردم آمد و چند دقیقهای از آفت جدید درختان گفت.
مدتی بعد تنها خیاط شهر در تصادفی با یک درشکه پایش شکست. مردم از درشکهچی که پسرعموی شهردار بود شکایت کردند و شهردار هم بلافاصله چند عکس قدیمی رو کرد که نشان میداد درشکهچی از کودکی پایش شکسته بوده است.
▪️چند روز بعد دیوار اطراف شهر را دزدیدند! شهردار گفت «لعنت به موریانهها» هر چه مردم گفتند که موریانه را چه به خوردن دیوار؟ شهردار گوشش بدهکار نبود. مدتی بعد در شهر قیمت سیبزمینی هفده برابر شد! و وقتی به شهردار شکایت بردند شهردار به آنها تاخت که «چرا شلوغش میکنید! این فقط خطای دید است! سیبزمنی در بعضی نقاط شهر رایگان توزیع میشود».
▫️چند ماه برف سنگینی آمد و همه راههای ورودی شهر بسته شد. شهردار بیانیهای صادر کرد که این برف شایعهی اجنبی است و اصلا برفی در کار نیست! تا آنکه دانشمندان به شهردار اطلاع دادند که در چند روز آینده بارانی اسیدی خواهد آمد و کسی نباید از خانه خارج شود! شهردار هم این موضوع را به اطلاع شهروندان رساند.
▪️در روز باران اسیدی همه مردم شهر زیر باران اینسو و آنسو میرفتند. وقتی هم به آنها هشدار میدادند که شهردار گفته این باران اسیدی است مردم میخندیدند و میگفتند: «مثل ماجرای درختها؟!»، «مثل قیمت سیبزمینی؟!»، «مثل قضیه دیوار شهر؟!»
🆔هزار و یک شهر را در تلگرام دنبال کنید: @hezaaryekshahr
🆔هزار و یک شهر را در اینستاگرام دنبال کنید: @hezaaroyekshahr
#هزار_و_یک_شهر #روایت #کرونا #قرنطینه_خانگی #درخانه_بمانیم #خانه_بمانیم #داستان #طنز #مدیریت_شهری #مدیریت
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
✔️کاش در جهان پساکرونایی، آپارتمانهایی بسازیم، با بالکنهای بزرگ
🖋 #منیژه_غزنویان
▫️اولین بار که دیدمت هنوز با «آپارتمان» کنار نیامده بودم. پس ذهنم بود که خانه ای کلنگی در روستا یا اتاقکی در حاشیه شهر بخریم، اما صدای دوستم نهیب میزد: «اگر حافظ طبیعت و سهم گونههای دیگری، نباید زیر اب آپارتمان را بزنی.» وقتی گرفتیمت، چه حالی داشتی. خوش انصاف، شیره جانت را مکیده و روی هر زخمت، یک چسب نواری زده بود! دلبر نبودی ولی معصومیتت دلمان را برد. کم کم به هم خو کردیم، و ذره ذره خاطره انباشتیم در هم.
▪️وقتی برای فروش گذاشتیمت, من هنوز مردد بودم. هر بار، پاهایم از بردنم به بنگاه، تمرد میکردند! بقیه میگفتند تو دیگر جای زندگی نیستی، با آن همسایه ها، با آن چاه فاضلابی که در هر باران، مست میشود و کل رنجهای این سالیان را عق میزند بالا، و آن بوی چشم و حلق سوز زباله که توفیق اجباری همدردی با چاه را نصیبمان میکند!
▫️من ولی با وجود همه اینها عاشقت بودم، عاشق آن نمای اجری، آن پنجره های زبر و زرنگ، آن پیچ امین الدوله همسایه... روز آخری هم که برای وداع آمدیم، دستمال را برداشتم و بیاختیار شروع کردم به سابیدن، سابیدنی که هی تندتر و عصبیتر میشد. به ته اتاق که رسیدم، برگشتم. برق لبخندت هقهق گریهام را بلند کرد: «نمیفروشم، من این لعنتی را...» اینطور شد که دوباره ماندیم بیخ ریش هم، چه ماندنی!
▪️در این جنگ جهانی کرونایی که خانه ها سنگر شده اند، صدای جر و نق همسایهها یا سکوت مرگبارشان که میآید، میگویم: «چه میگذرد بر این بینواها؟» گوشه دنج آرامت لم دادهام و تو مهربانانه در آغوشم گرفتهای. «به نظرت واقعا میشود اینجاها زندگی کرد؟» این را به تو میگویم و به فکر فرو میروم. «چند روز است آدمها را ندیدهام؟ گربهها و سگها را؟ گنجشکها را؟ امسال بهار، گل و شکوفه دیدم اصلا؟ آسمان را چه؟ بدنم، بدنم تا چند روز دیگر میتواند بدون آفتاب دوام بیاورد؟»
▫️چشمانم را میبندم و تو را تصور میکنم، با بالکنی بزرگ و پر از گل؛ که مجبور نبودهام فضایش را با کولر و ماشین لباسشویی پر کنم. نشستهایم و چای و نان کشمشی میخوریم. برای همسایه دست تکان میدهیم. اولین قطرههای باران بر صورتمان میغلتد. عطر نم را با نفس جانداری به عمق ریه هایمان میکشیم و همه با هم سرودی را سرمی اندازیم. هر چه باران تندتر میشود، ما هم بلندتر میخوانیم. دیگر داریم داد میزنیم، و باران میشوید و میبرد، همهچیز را، این روزها را...
چشمانم را باز میکنم. باشلار درست میگوید: «تخیل، بر ارزش واقعیت میافزاید.» دستت را میفشارم و میگویم: «کاش در جهان پساکرونایی، آپارتمانهای قابل سکونتتری بسازیم، با بالکنهای بزرگ...»
🆔هزار و یک شهر را در تلگرام دنبال کنید: @hezaaryekshahr
🆔هزار و یک شهر را در اینستاگرام دنبال کنید: @hezaaroyekshahr
#هزار_و_یک_شهر #روایت #کرونا #قرنطینه_خانگی #درخانه_بمانیم #خانه_بمانیم #داستان #بالکن #خانه #تخیل #ساختمان # انسان_شناسی
🖋 #منیژه_غزنویان
▫️اولین بار که دیدمت هنوز با «آپارتمان» کنار نیامده بودم. پس ذهنم بود که خانه ای کلنگی در روستا یا اتاقکی در حاشیه شهر بخریم، اما صدای دوستم نهیب میزد: «اگر حافظ طبیعت و سهم گونههای دیگری، نباید زیر اب آپارتمان را بزنی.» وقتی گرفتیمت، چه حالی داشتی. خوش انصاف، شیره جانت را مکیده و روی هر زخمت، یک چسب نواری زده بود! دلبر نبودی ولی معصومیتت دلمان را برد. کم کم به هم خو کردیم، و ذره ذره خاطره انباشتیم در هم.
▪️وقتی برای فروش گذاشتیمت, من هنوز مردد بودم. هر بار، پاهایم از بردنم به بنگاه، تمرد میکردند! بقیه میگفتند تو دیگر جای زندگی نیستی، با آن همسایه ها، با آن چاه فاضلابی که در هر باران، مست میشود و کل رنجهای این سالیان را عق میزند بالا، و آن بوی چشم و حلق سوز زباله که توفیق اجباری همدردی با چاه را نصیبمان میکند!
▫️من ولی با وجود همه اینها عاشقت بودم، عاشق آن نمای اجری، آن پنجره های زبر و زرنگ، آن پیچ امین الدوله همسایه... روز آخری هم که برای وداع آمدیم، دستمال را برداشتم و بیاختیار شروع کردم به سابیدن، سابیدنی که هی تندتر و عصبیتر میشد. به ته اتاق که رسیدم، برگشتم. برق لبخندت هقهق گریهام را بلند کرد: «نمیفروشم، من این لعنتی را...» اینطور شد که دوباره ماندیم بیخ ریش هم، چه ماندنی!
▪️در این جنگ جهانی کرونایی که خانه ها سنگر شده اند، صدای جر و نق همسایهها یا سکوت مرگبارشان که میآید، میگویم: «چه میگذرد بر این بینواها؟» گوشه دنج آرامت لم دادهام و تو مهربانانه در آغوشم گرفتهای. «به نظرت واقعا میشود اینجاها زندگی کرد؟» این را به تو میگویم و به فکر فرو میروم. «چند روز است آدمها را ندیدهام؟ گربهها و سگها را؟ گنجشکها را؟ امسال بهار، گل و شکوفه دیدم اصلا؟ آسمان را چه؟ بدنم، بدنم تا چند روز دیگر میتواند بدون آفتاب دوام بیاورد؟»
▫️چشمانم را میبندم و تو را تصور میکنم، با بالکنی بزرگ و پر از گل؛ که مجبور نبودهام فضایش را با کولر و ماشین لباسشویی پر کنم. نشستهایم و چای و نان کشمشی میخوریم. برای همسایه دست تکان میدهیم. اولین قطرههای باران بر صورتمان میغلتد. عطر نم را با نفس جانداری به عمق ریه هایمان میکشیم و همه با هم سرودی را سرمی اندازیم. هر چه باران تندتر میشود، ما هم بلندتر میخوانیم. دیگر داریم داد میزنیم، و باران میشوید و میبرد، همهچیز را، این روزها را...
چشمانم را باز میکنم. باشلار درست میگوید: «تخیل، بر ارزش واقعیت میافزاید.» دستت را میفشارم و میگویم: «کاش در جهان پساکرونایی، آپارتمانهای قابل سکونتتری بسازیم، با بالکنهای بزرگ...»
🆔هزار و یک شهر را در تلگرام دنبال کنید: @hezaaryekshahr
🆔هزار و یک شهر را در اینستاگرام دنبال کنید: @hezaaroyekshahr
#هزار_و_یک_شهر #روایت #کرونا #قرنطینه_خانگی #درخانه_بمانیم #خانه_بمانیم #داستان #بالکن #خانه #تخیل #ساختمان # انسان_شناسی
Telegram
attach 📎
✔️دموکراسی ویروسی
🖋 #شایسته_مدنی
▫️با آغاز سال 2020 شاهد تغییر و دگرگونی ناگهانی و متفاوتی در جهان هستیم. نخستین خبرها حاکی از پیدایش ویروسی شبیه آنفولانزا در یکی از شهرهای چین بود و با سایر اخبار جهان که از جنگ و درگیری بین دولتها، اعتراضات مردمی، ترور، سقوط هواپیما، انقراض گونهی جانوری، آلودگی آبهای زیرزمینی و غیره سخن میگفت، تفاوت چندانی نداشت. عادت کرده بودیم روز را با خبر ناخوشایند شروع کنیم و ضمناً تا حدی نسبت به آن بیتفاوت باشیم. برای بقا گاهی به این «بیتفاوتی مدنی» نیاز داریم.
▪️اما اینبار با دفعات پیشین فرق میکند. این دگرگونکنندهی ناشناس، دنیا را دست گرفته و همهی رفتارهای روزمره، تصمیمات و سیاستهای کلان را به سمتی که خودش میخواهد میچرخاند. تا همین یک ماه پیش صحبت از برخورد شهاب سنگی به بزرگی قاره آفریقا به زمین بود و امروز کسی لحظهای از آن خبر یاد نمیکند. با موجودی نامرئی طرف هستیم که هر روز اطلاعات جدیدی از خلق و خویش مخابره میکند؛ جنسش از چربی است، سنگین است، ریه را درگیر میکند، روی مس تا 4 ساعت و روی پلاستیک تا 96 ساعت زنده میماند اما در حقیقت بیولوژی فرهنگی این ویروس نامیراست.
▫️بخش زیادی از بودجههای تحقیقاتی روانه آزمایشگاهها میشوند تا بیشتر دربارهی کووید 19 بدانند. دویست سال بود که بشر احساس میکرد جهان را در دست دارد. به ماه قدم گذاشت، هواپیما ساخت، واکسن کشف کرد، قلب مصنوعی ساخت و اعضای یک انسان را به انسان دیگر پیوند زد و در اکثر حوزهها به تولید انبوه رسید. شاید یکی از نگرانیها در عصر تکنولوژی رقابت ما با رباتهای انساننما بود، اینکه کمکم خلقت نیز دست بشر و در آزمایشگاه رقم بخورد و دور نباشد که ربات از انسان غیرقابل تشخیص شود.
▪️دگرگونی در جهان امر تازهای نیست. البته تا کنون هر تغییر و دگرگونی مبتنی بر زیادهخواهی یا به نقل از ابن خلدون، مبتنی بر عصبیت انسانها بوده است. عمدهترین مظهر آن جنگ، خشونت و کشت و کشتار است. گویی به نقل از هابز، در انسان خواستنی سیریناپذیر و همیشگی برای رسیدن به قدرت بیشتر وجود دارد و «انسان، گرگ انسان است» و پس از این تجربیات تاریخی «چه کسی جرأت دارد این جمله را نفی کند؟» کووید 19 از چین حرکت کرده و در حال فتح جهان است. تمام معادلات، نظم کهنه و نوین جهانی را در هم کوبیده و اکنون دنیا صحنهی تئاتری است که نویسندهی نمایشنامهاش هیچ انتخابی برای بازیگرانش باقی نگذاشته است.
▫️برخلاف چامسکی که در مقالهی اخیرش گفته است بزرگترین خطر برای بشریت جنگ هستهای است نه کووید19 من معتقدم بزرگترین خطر برای دنیا، جهانگشایی کووید19 است که بدون هرگونه مانع، بدون هرگونه سلاح اعم از هستهای و غیرهستهای، بدون رو در رویی نیروهای متخاصم، بدون جنگ و به قول معروف حتی بدون شلیک یک گلوله در حال انجام است. اگر تا کنون تاریخ را فاتحان، قدرتمندان و سیاستمداران نوشته و به نفع خودشان روایت کردهاند، اما اکنون در این لحظه تاریخی که کووید 19 مینویسد دقیقتر و شفافتر است. تاریخی که در مدت کوتاهی، خطاهای بشری را جلوی چشم آورد و انسان معاصر را آنالیز کرد.
▪️این ویروس، فقیر و غنی، قوی و ضعیف، دولت و سیاست نمیشناسد، انسان را در ماجرای شگفتی درگیر کرد و به زندگی و سرنوشت او ابعاد جدید و پیچیدهای بخشید. هرچند خودش محصول نابخردی ما در مصرف است اما شیوه مصرف و سبک زندگیمان را زیر سوال برد، اینکه تا چه اندازه مجاز هستیم هر چه دوست داریم بخوریم و پوشیم و در نهایت روش برخورد ما با یکدیگر و طبیعت را به چالش کشید، نشان داد چقدر متمدن هستیم یا ادای تمدن را در میآوریم. چقدر ضعیف هستیم و چه اندازه میتوانیم به تنهایی از پس زندگی با محدودیت برآییم. تابآوری ما در برابر تغییرات چقدر است. چقدر برابری را درونی کردهایم یا همچنان با شعار برابری به تفاوت طبقاتی و جنسیتی باور داریم. ارزشهای فرهنگی ما کدامند و چقدر قبول داریم کنشهای ما متأثر از دیگران و اثرگذار بر دیگران است. جایگاه علم، خرافات و باورهای ما کجاست. کووید 19 توقف اساسی و اجباری برای جهان رقم زد تا از این قطار پرشتاب توسعه پیاده شویم و ببینیم مسیری که با سرعت طی میکردیم به چه سرانجامی میرسد.
🆔هزار و یک شهر را در تلگرام دنبال کنید: @hezaaryekshahr
🆔هزار و یک شهر را در اینستاگرام دنبال کنید: @hezaaroyekshahr
#هزار_و_یک_شهر #روایت #کرونا #قرنطینه_خانگی #درخانه_بمانیم #خانه_بمانیم #داستان #نوام_چامسکی #بیتفاوتی_مدنی
🖋 #شایسته_مدنی
▫️با آغاز سال 2020 شاهد تغییر و دگرگونی ناگهانی و متفاوتی در جهان هستیم. نخستین خبرها حاکی از پیدایش ویروسی شبیه آنفولانزا در یکی از شهرهای چین بود و با سایر اخبار جهان که از جنگ و درگیری بین دولتها، اعتراضات مردمی، ترور، سقوط هواپیما، انقراض گونهی جانوری، آلودگی آبهای زیرزمینی و غیره سخن میگفت، تفاوت چندانی نداشت. عادت کرده بودیم روز را با خبر ناخوشایند شروع کنیم و ضمناً تا حدی نسبت به آن بیتفاوت باشیم. برای بقا گاهی به این «بیتفاوتی مدنی» نیاز داریم.
▪️اما اینبار با دفعات پیشین فرق میکند. این دگرگونکنندهی ناشناس، دنیا را دست گرفته و همهی رفتارهای روزمره، تصمیمات و سیاستهای کلان را به سمتی که خودش میخواهد میچرخاند. تا همین یک ماه پیش صحبت از برخورد شهاب سنگی به بزرگی قاره آفریقا به زمین بود و امروز کسی لحظهای از آن خبر یاد نمیکند. با موجودی نامرئی طرف هستیم که هر روز اطلاعات جدیدی از خلق و خویش مخابره میکند؛ جنسش از چربی است، سنگین است، ریه را درگیر میکند، روی مس تا 4 ساعت و روی پلاستیک تا 96 ساعت زنده میماند اما در حقیقت بیولوژی فرهنگی این ویروس نامیراست.
▫️بخش زیادی از بودجههای تحقیقاتی روانه آزمایشگاهها میشوند تا بیشتر دربارهی کووید 19 بدانند. دویست سال بود که بشر احساس میکرد جهان را در دست دارد. به ماه قدم گذاشت، هواپیما ساخت، واکسن کشف کرد، قلب مصنوعی ساخت و اعضای یک انسان را به انسان دیگر پیوند زد و در اکثر حوزهها به تولید انبوه رسید. شاید یکی از نگرانیها در عصر تکنولوژی رقابت ما با رباتهای انساننما بود، اینکه کمکم خلقت نیز دست بشر و در آزمایشگاه رقم بخورد و دور نباشد که ربات از انسان غیرقابل تشخیص شود.
▪️دگرگونی در جهان امر تازهای نیست. البته تا کنون هر تغییر و دگرگونی مبتنی بر زیادهخواهی یا به نقل از ابن خلدون، مبتنی بر عصبیت انسانها بوده است. عمدهترین مظهر آن جنگ، خشونت و کشت و کشتار است. گویی به نقل از هابز، در انسان خواستنی سیریناپذیر و همیشگی برای رسیدن به قدرت بیشتر وجود دارد و «انسان، گرگ انسان است» و پس از این تجربیات تاریخی «چه کسی جرأت دارد این جمله را نفی کند؟» کووید 19 از چین حرکت کرده و در حال فتح جهان است. تمام معادلات، نظم کهنه و نوین جهانی را در هم کوبیده و اکنون دنیا صحنهی تئاتری است که نویسندهی نمایشنامهاش هیچ انتخابی برای بازیگرانش باقی نگذاشته است.
▫️برخلاف چامسکی که در مقالهی اخیرش گفته است بزرگترین خطر برای بشریت جنگ هستهای است نه کووید19 من معتقدم بزرگترین خطر برای دنیا، جهانگشایی کووید19 است که بدون هرگونه مانع، بدون هرگونه سلاح اعم از هستهای و غیرهستهای، بدون رو در رویی نیروهای متخاصم، بدون جنگ و به قول معروف حتی بدون شلیک یک گلوله در حال انجام است. اگر تا کنون تاریخ را فاتحان، قدرتمندان و سیاستمداران نوشته و به نفع خودشان روایت کردهاند، اما اکنون در این لحظه تاریخی که کووید 19 مینویسد دقیقتر و شفافتر است. تاریخی که در مدت کوتاهی، خطاهای بشری را جلوی چشم آورد و انسان معاصر را آنالیز کرد.
▪️این ویروس، فقیر و غنی، قوی و ضعیف، دولت و سیاست نمیشناسد، انسان را در ماجرای شگفتی درگیر کرد و به زندگی و سرنوشت او ابعاد جدید و پیچیدهای بخشید. هرچند خودش محصول نابخردی ما در مصرف است اما شیوه مصرف و سبک زندگیمان را زیر سوال برد، اینکه تا چه اندازه مجاز هستیم هر چه دوست داریم بخوریم و پوشیم و در نهایت روش برخورد ما با یکدیگر و طبیعت را به چالش کشید، نشان داد چقدر متمدن هستیم یا ادای تمدن را در میآوریم. چقدر ضعیف هستیم و چه اندازه میتوانیم به تنهایی از پس زندگی با محدودیت برآییم. تابآوری ما در برابر تغییرات چقدر است. چقدر برابری را درونی کردهایم یا همچنان با شعار برابری به تفاوت طبقاتی و جنسیتی باور داریم. ارزشهای فرهنگی ما کدامند و چقدر قبول داریم کنشهای ما متأثر از دیگران و اثرگذار بر دیگران است. جایگاه علم، خرافات و باورهای ما کجاست. کووید 19 توقف اساسی و اجباری برای جهان رقم زد تا از این قطار پرشتاب توسعه پیاده شویم و ببینیم مسیری که با سرعت طی میکردیم به چه سرانجامی میرسد.
🆔هزار و یک شهر را در تلگرام دنبال کنید: @hezaaryekshahr
🆔هزار و یک شهر را در اینستاگرام دنبال کنید: @hezaaroyekshahr
#هزار_و_یک_شهر #روایت #کرونا #قرنطینه_خانگی #درخانه_بمانیم #خانه_بمانیم #داستان #نوام_چامسکی #بیتفاوتی_مدنی
Telegram
attach 📎