دوستان و همدمان
اگر در طول نمایشگاه یا بعد از آن مطلب، عکس، نکته، یادداشت یا نقد و نظری درباره هر یک از کتابهای من داشتید، لطفا برایم بفرستید تا در کانال #رادیو_ایرانمهر، فیسبوک و صفحه اینستاگرام به صورت پست دائم و استوری منتشر کنم.
کتاب هایی از من که در نمایشگاه تهران در دسترس هستند:
#ابر_صورتی (مجموعه داستان): #نشر_چشمه
#بارون_ساز(مجموعه داستان): نشر چشمه
#فریدون_پسر_فرانک (رمان): #نشر_گمان
#سفر_با_گردباد
(تحلیل و بازخوانی آثار صائب تبریزی) : #کانون_پرورش_فکری_کودکان_و_نوجوانان
#دلخون (فیلمنامه) : نشر سوره مهر
#رویا_ها_میآیند( فیلمنامه): #انتشارات_امیرکبیر
#خار_و_خورشید (فیلمنامه): انتشارات امیرکبیر
(#pink_cloud)
مجموعه داستان به زبان انگلیسی . #نشر_شمع_و_مه
(candele & fog)
(#nuage_rose)
مجموعه داستان به زبان فرانسه نشر:
(l'aube)
ارادتمند
#علیرضا_ایرانمهر
▶️ @hafezkk
▶️ @hafezkk
اگر در طول نمایشگاه یا بعد از آن مطلب، عکس، نکته، یادداشت یا نقد و نظری درباره هر یک از کتابهای من داشتید، لطفا برایم بفرستید تا در کانال #رادیو_ایرانمهر، فیسبوک و صفحه اینستاگرام به صورت پست دائم و استوری منتشر کنم.
کتاب هایی از من که در نمایشگاه تهران در دسترس هستند:
#ابر_صورتی (مجموعه داستان): #نشر_چشمه
#بارون_ساز(مجموعه داستان): نشر چشمه
#فریدون_پسر_فرانک (رمان): #نشر_گمان
#سفر_با_گردباد
(تحلیل و بازخوانی آثار صائب تبریزی) : #کانون_پرورش_فکری_کودکان_و_نوجوانان
#دلخون (فیلمنامه) : نشر سوره مهر
#رویا_ها_میآیند( فیلمنامه): #انتشارات_امیرکبیر
#خار_و_خورشید (فیلمنامه): انتشارات امیرکبیر
(#pink_cloud)
مجموعه داستان به زبان انگلیسی . #نشر_شمع_و_مه
(candele & fog)
(#nuage_rose)
مجموعه داستان به زبان فرانسه نشر:
(l'aube)
ارادتمند
#علیرضا_ایرانمهر
▶️ @hafezkk
▶️ @hafezkk
Forwarded from حافظ خوانی خصوصی (Alireza Iranmehr)
زن کدخدا و گربه و
نیم من گوشت!
و یه تحلیل کوچولو
#مولانا
@hafezkk
#رادیو_ایرانمهر
در رادیو ایرانمهر
به صدای اندیشیدن
خود گوش کنید
نیم من گوشت!
و یه تحلیل کوچولو
#مولانا
@hafezkk
#رادیو_ایرانمهر
در رادیو ایرانمهر
به صدای اندیشیدن
خود گوش کنید
راهنمای استفادهی آسان از #رادیو_ایرانمهر
در کانال رادیو ایرانمهر مجموعهی گوناگونی از مطالب تقدیم شما میشود که برای دسترسی و انتخاب آسان درون چند جعبه با (#هشتک) مخصوص خود قرار گرفتهاند.
1️⃣ داستانهای ایرانی و خارجی را که معمولا همراه نقد و نگاه کوتاهی در پایان آن است میتوانید درون جعبهای با هشتک : #داستانـوـزندگی پیدا کنید
2️⃣ شعرهای کهن و امروزی را همراه با تحلیل و واکاوی آن می توانید درون این جعبه: #شعر_و_زندگی گوش کنید.
3️⃣ گفتارهایی دربارهی هنر، فلسفه، روانشناسی و زندگی نیز وجود دارند که میتوانید درون جعبهی: #هنرـو_زندگی پیدایشان کنید.
4️⃣ بخش ویژهای در رادیو ایرانمهر داریم و در آن آرزوهایی خلق می کنیم که میتوانید آنها را درون جعبهی: #هنرـآرزوها پیدا کنید
5️⃣ ویدئو، انیمیشن و نوشتههایی نیز هستند که توی جعبهی: #سرگرمی قرار گرفتهاند.
6️⃣ همچنین مجموعه ای از سریالهای داستانی و تاریخی وجود دارند که با کلیک روی هشتک #سریالها میتوانید از فهرست بهروز شدهی آن اطلاع پیدا کنید و با رفتن به هشتک هر سریال تمام قسمتهای آن را دریافت کنید.
رادیو ایرانمهر پیوسته با آثار و پادکستهای تازه به روزرسانی میشود
▶️ @hafezkk
▶️ @hafezkk
اینجا رادیو ایرانمهر، صدای داستان، شعر و زندگی...
در کانال رادیو ایرانمهر مجموعهی گوناگونی از مطالب تقدیم شما میشود که برای دسترسی و انتخاب آسان درون چند جعبه با (#هشتک) مخصوص خود قرار گرفتهاند.
1️⃣ داستانهای ایرانی و خارجی را که معمولا همراه نقد و نگاه کوتاهی در پایان آن است میتوانید درون جعبهای با هشتک : #داستانـوـزندگی پیدا کنید
2️⃣ شعرهای کهن و امروزی را همراه با تحلیل و واکاوی آن می توانید درون این جعبه: #شعر_و_زندگی گوش کنید.
3️⃣ گفتارهایی دربارهی هنر، فلسفه، روانشناسی و زندگی نیز وجود دارند که میتوانید درون جعبهی: #هنرـو_زندگی پیدایشان کنید.
4️⃣ بخش ویژهای در رادیو ایرانمهر داریم و در آن آرزوهایی خلق می کنیم که میتوانید آنها را درون جعبهی: #هنرـآرزوها پیدا کنید
5️⃣ ویدئو، انیمیشن و نوشتههایی نیز هستند که توی جعبهی: #سرگرمی قرار گرفتهاند.
6️⃣ همچنین مجموعه ای از سریالهای داستانی و تاریخی وجود دارند که با کلیک روی هشتک #سریالها میتوانید از فهرست بهروز شدهی آن اطلاع پیدا کنید و با رفتن به هشتک هر سریال تمام قسمتهای آن را دریافت کنید.
رادیو ایرانمهر پیوسته با آثار و پادکستهای تازه به روزرسانی میشود
▶️ @hafezkk
▶️ @hafezkk
اینجا رادیو ایرانمهر، صدای داستان، شعر و زندگی...
Forwarded from اتچ بات
.
@hafezkk
کنار دریا کلی خوش گذشته بود و داشتیم از جادهی چالوس برمی گشتیم تهرون. دخترها عقب نشسته بودن و با صدای برادر شماعی زاده می رقصیدن تا رسیدیم به این شاهکار:
((عکس گل امیدم افتاده بود رو برکه
قهرت پرپرش کرد حالا یک یک تو برکه))
یکی از دخترها جیغ کشید: اینو عوضش نکن! می خوام تا خود تهرون فقط همینو گوش کنم! دوس پسرش که پشت فرمون بود گفت: اون برکه ی عشقی که می گه توش پر از قورباغه و مار و سوسکه، جرات داری بری توش؟ دختر گفت: اگه حسن جون بگه می پرم توش.
تا خود پل فردیس فقط همین ترانه رو پلی کردیم و دور از چشم مامورین محترم اون سال ها که هنوز حساسیت خیلی بالایی داشتن حرکات موزون ریزی هم کردیم و به این بیت شاهکار ترانه خندیدم که می گه:
((وقتی قهری با من، من با کی بگردی؟))
می گفتیم یارو چقدر پر رو بوده و همه ی درد عشقش اینه که وقتی طرف قهر کرده کیو پیدا کنه باهاش بره بگرده یه وقت حوصله اش سر نره... ولی اون سال های نمی دونستیم واقعیت پنهان شده در ترانهی شماعی زاده از یه قهوه تلخ روشنفکرانه هم تلخ تره. که اگه می دونستیم حتما کنار جاده می ایستادیم و توی یکی از جیگرکی های کنار جاده چند سیخ دل سوخته می زدیم و به حال خودمون تعمق میکردیم. اگه می فهمیدم در پشت ظاهر فداکارانه ی عشق چه خودخواهی عظیمی پنهان شده. این که وقتی کسی بهت می گه دوستت داره چقدر به تنهایی و رنج خودش فکر می کنه و وقتی می گه من بدون تو می میرم دروغ نمی گه، اما درواقع داره به مرگ خودش فکر می کنه نه تو!
برادر شماعی زاده توی این ترانهی جانسوز و عمیق خیلی خوب معجزه ی عشق رو نشون می ده وقتی میفرماد:
((تو اگه قهری من که آشتیم))
این قانون نانوشته و گفتمان درونی بیشتر عشق ها ست که وقتی کسی رو خیلی دوس داریم و عمر و علاقهمون رو به پاش می ریزیم انگار طرف رو مدیون خودمون کردیم. انگار یه جورایی میخوایم به طرف بگیم: خجالت بکش ببین من چه قدر دوستت دارم، ببین من چقدر بدون تو زجر میکشم، ببین چقدر تنها هستم... انگار تنهایی و زجر کشیدن ما الزاما تعهدی برای طرف مقابل ایجاد می کنه که اگه بهش عمل نکرد و تسلیم عشق ما نشه باید اسمش رو توی دسته ی آدم بدها بنویسیم و اخلاقا تنبیه اش کنیم. عشق ایثارگرانه ظاهر خیلی زیبا و معصومانه و مظلومانهای داره اما اگه با دقت بهش نگاه کنی میبینی پشت این نوع از عشق یه جور خودخواهی سازمان یافته پنهان شده. انگار وقتی با از خود گذشتگی کسی رو دوس داشته باشیم همیشه حق با ما ست و برادر شماعی زاده چه خوب این مفهوم رو بیان می کنه وقتی می فرماد:
(( دل من جز دل تو دیگه یاری نداره
به پا ترکش نکنی که قراری نداره))
این یه اخطار شدیدالحن اخلاقی ست که عاشق خودخواهانه به معشوق می گه: حواست باشه! ببین من بدون تو چقدر تنها و بیقرار می شم پس چاره ای جز این نداری که یا به وظیفه ی خودت که من به تو می گم عمل کنی یا بری به جهنم آدم بدهای نفهم و بیشعور و بیوفا!
تازه این فقط لایهی اولیهی شعرعمیق برادرمون شماعیزاده است. فعلا باهاش دور از چشم حاسدان و تنگ نظران یه حرکت موزون ریزی بکنیم تا کم کم به بخشهای رهایی بخش و عارفانه و فلسفی ماجرا برسیم.
#علیرضا_ایرانمهر
🔽🔽🔽
@hafezkk
@hafezkk
@hafezkk
در #رادیو_ایرانمهر به صدای
اندیشیدن خود گوش کنید
.
@hafezkk
کنار دریا کلی خوش گذشته بود و داشتیم از جادهی چالوس برمی گشتیم تهرون. دخترها عقب نشسته بودن و با صدای برادر شماعی زاده می رقصیدن تا رسیدیم به این شاهکار:
((عکس گل امیدم افتاده بود رو برکه
قهرت پرپرش کرد حالا یک یک تو برکه))
یکی از دخترها جیغ کشید: اینو عوضش نکن! می خوام تا خود تهرون فقط همینو گوش کنم! دوس پسرش که پشت فرمون بود گفت: اون برکه ی عشقی که می گه توش پر از قورباغه و مار و سوسکه، جرات داری بری توش؟ دختر گفت: اگه حسن جون بگه می پرم توش.
تا خود پل فردیس فقط همین ترانه رو پلی کردیم و دور از چشم مامورین محترم اون سال ها که هنوز حساسیت خیلی بالایی داشتن حرکات موزون ریزی هم کردیم و به این بیت شاهکار ترانه خندیدم که می گه:
((وقتی قهری با من، من با کی بگردی؟))
می گفتیم یارو چقدر پر رو بوده و همه ی درد عشقش اینه که وقتی طرف قهر کرده کیو پیدا کنه باهاش بره بگرده یه وقت حوصله اش سر نره... ولی اون سال های نمی دونستیم واقعیت پنهان شده در ترانهی شماعی زاده از یه قهوه تلخ روشنفکرانه هم تلخ تره. که اگه می دونستیم حتما کنار جاده می ایستادیم و توی یکی از جیگرکی های کنار جاده چند سیخ دل سوخته می زدیم و به حال خودمون تعمق میکردیم. اگه می فهمیدم در پشت ظاهر فداکارانه ی عشق چه خودخواهی عظیمی پنهان شده. این که وقتی کسی بهت می گه دوستت داره چقدر به تنهایی و رنج خودش فکر می کنه و وقتی می گه من بدون تو می میرم دروغ نمی گه، اما درواقع داره به مرگ خودش فکر می کنه نه تو!
برادر شماعی زاده توی این ترانهی جانسوز و عمیق خیلی خوب معجزه ی عشق رو نشون می ده وقتی میفرماد:
((تو اگه قهری من که آشتیم))
این قانون نانوشته و گفتمان درونی بیشتر عشق ها ست که وقتی کسی رو خیلی دوس داریم و عمر و علاقهمون رو به پاش می ریزیم انگار طرف رو مدیون خودمون کردیم. انگار یه جورایی میخوایم به طرف بگیم: خجالت بکش ببین من چه قدر دوستت دارم، ببین من چقدر بدون تو زجر میکشم، ببین چقدر تنها هستم... انگار تنهایی و زجر کشیدن ما الزاما تعهدی برای طرف مقابل ایجاد می کنه که اگه بهش عمل نکرد و تسلیم عشق ما نشه باید اسمش رو توی دسته ی آدم بدها بنویسیم و اخلاقا تنبیه اش کنیم. عشق ایثارگرانه ظاهر خیلی زیبا و معصومانه و مظلومانهای داره اما اگه با دقت بهش نگاه کنی میبینی پشت این نوع از عشق یه جور خودخواهی سازمان یافته پنهان شده. انگار وقتی با از خود گذشتگی کسی رو دوس داشته باشیم همیشه حق با ما ست و برادر شماعی زاده چه خوب این مفهوم رو بیان می کنه وقتی می فرماد:
(( دل من جز دل تو دیگه یاری نداره
به پا ترکش نکنی که قراری نداره))
این یه اخطار شدیدالحن اخلاقی ست که عاشق خودخواهانه به معشوق می گه: حواست باشه! ببین من بدون تو چقدر تنها و بیقرار می شم پس چاره ای جز این نداری که یا به وظیفه ی خودت که من به تو می گم عمل کنی یا بری به جهنم آدم بدهای نفهم و بیشعور و بیوفا!
تازه این فقط لایهی اولیهی شعرعمیق برادرمون شماعیزاده است. فعلا باهاش دور از چشم حاسدان و تنگ نظران یه حرکت موزون ریزی بکنیم تا کم کم به بخشهای رهایی بخش و عارفانه و فلسفی ماجرا برسیم.
#علیرضا_ایرانمهر
🔽🔽🔽
@hafezkk
@hafezkk
@hafezkk
در #رادیو_ایرانمهر به صدای
اندیشیدن خود گوش کنید
.
Telegram
attach 📎
Forwarded from حافظ خوانی خصوصی (Alireza Iranmehr)
به مادرت نگاه کن! به مادرانی که اطرافت میبینی نگاه کن! اگه در چهرهی هر ده زن بیشتر از پنج نفر رو با دردی فروخفته دیدی، اگه پشت لبخند پر از محبت و دلسوزی مادران یه نگرانی عمیق دیدی، اگه دیدی بیشتر شون چاره ای جز فدا کردن خودشون برای حفظ چیزهایی که دوس داشتن نداشتن، اگه دیدی بیشتر شون با دردهای زودرس استخوانی و عصبی و زنانه دست به گیریبان اند، اگه دیدی مدام در حال سرکوب افسردگی و احساس ناکامی و تنهایی شون هستند اون وقت می تونی درک کنی چرا دریاچه های ایران خشک می شن، رودخونه هاش ناپدید میشن و یوزپلک های زیباش به سمت تاریخ می دوند. جامعه ای که بستر حیات خودش رو تخریب می کنه اون رو در همهی ابعادش انجام می ده. چه کتک زدن دخترانش جلوی ورودی ورزشگاه ها باشه، یا قربانی کردن تدریجی و روزمرهی مادران یا بی تفاوت گذشتن از کنار مرگ یک خرس یا خشک شدن یک تالاب... گاهی باید همه چیز رو با هم داشت یا هیچ چیز نداشت.
#علیرضا_ایرانمهر
🔽🔽🔽
@hafezkk
@hafezkk
@hafezkk
در #رادیو_ایرانمهر به صدای
اندیشیدن خود گوش کنید
.
#علیرضا_ایرانمهر
🔽🔽🔽
@hafezkk
@hafezkk
@hafezkk
در #رادیو_ایرانمهر به صدای
اندیشیدن خود گوش کنید
.
Forwarded from حافظ خوانی خصوصی (Alireza Iranmehr)
کسی که
در این راه
بی حجاب رود
چه طور #حافظ
خودش رو
درون خودش
عریان میکنه؟
و آرام میشه؟
🔽 @hafezkk
#رادیو_ایرانمهر
در این راه
بی حجاب رود
چه طور #حافظ
خودش رو
درون خودش
عریان میکنه؟
و آرام میشه؟
🔽 @hafezkk
#رادیو_ایرانمهر
Forwarded from حافظ خوانی خصوصی (Alireza Iranmehr)
بی خیالش مباد منظر چشم
زان که این گوشه جای خلوت اوست
قدیم ها می گفتن چشم پنجره ی روحه. برای همین اگه دقیق به چشم آدم ها نگاه کنی می تونی احساس درونی شون رو ببینی. اما این فقط درمورد آدم ها نیست. وقتی به چشم های یه سگ هم خیره بشی میتونی ترس و شادی هاش رو ببینی. یا اگه چند تا گربه داشته باشی می تونی به راحتی تشخیص بدی که هر کدوم چه احساسات متفاوت و متضادی دارن. حتا می تونی بری توی پارک و یه جا آروم بشینی وکلاغ ها رو نگاه کنی و خشم، تعجب یا هوس و کنجکاوی شو رو نسبت به چیزهای مختلف ببینی.
امروز وقتی داشتم از دفتر مرتضا برمی گشتم درست سرکوچه چند تا گربه دیدم. ظاهرا یه چیز خشمزه توی سطل زباله پیدا کرده بودن و با لذت داشتن می خوردن. وقتی من رسیدم همه شون برگشتن و نگاهم کردن. توی نگاهشون کمی تردید و سوال و یه عالمه احساس رضایت بود. همون موقع یه ماشین سفید کنار سطل زباله نگه داشت و یه مرد میان سال ازش پیاده شد. اون هم مثه گربه ها برگشت منو نگاه کرد. اما توی چشم هاش پر از خستگی و ملال بود.
مثل زمانی که تو هنوز زنده بودی و با هم قدم می زدیم پیاده تا خونه برگشتم. به چشم آدم ها حساس شده بود و بی اختیار هر کسی از کنارم می گذشت به چشم هاش نگاه میکردم. دومین آدمی که دیدم یه دختر زیبا بود که از توی سوپر مارکت بیرون اومد. توی چشم هاش پر از افسون و اندوه بود. نفر بعدی یه زن میان سال بود. توی چشم هاش پر از خشم بود. بعد پسر نوجوونی رو دیدم که چشم هاش پر از حسرت بود. هنوز خیلی مونده بود به خونه برسم که دیدم دیگه نمی تونم توی چشم آدم ها نگاه کنم. بهترین چیزی که در طول این مسیر دیده بودم همون نگاه پر از رضایت مندی گربه های توی سطل آشغال بود.
می دونی عزیزم. شاید این چیز احمقانه ای باشه که آدم آرزو کنه یه گربه باشه تا خوشبخت بشه اما به نظرم این خیلی مهمه که بدونی چه چیزی در گربه ها باعث می شه احساس خوبی از زنده بودن شون داشته باشه. یا چه چیزی در ذهن ماست که باعث می شه لحظه به لحظه بدون این که گرسنه باشیم یا زخمی عفونی و دردناک توی بدن مون داشته باشیم احساس ناراحتی و ناکامی و رنج کنیم. سرچشمه این درد عظیم و موهوم انسانی کجاست؟ شاید تو بعد از مرگت اینو فهمیده باشی عزیزم. لطفا امشب اگه تونستی بهم بگو. به قول حافظ دلم نمی خوام منظر چشم هام از خیال تو خالی بشه
#علیرضا_ایرانمهر
برشی از کتاب #حافظ_خوانی_خصوصی
@hafezkk
@hafezkk
@hafezkk
در #رادیو_ایرانمهر به صدای
اندیشیدن خود گوش کنید
.
زان که این گوشه جای خلوت اوست
قدیم ها می گفتن چشم پنجره ی روحه. برای همین اگه دقیق به چشم آدم ها نگاه کنی می تونی احساس درونی شون رو ببینی. اما این فقط درمورد آدم ها نیست. وقتی به چشم های یه سگ هم خیره بشی میتونی ترس و شادی هاش رو ببینی. یا اگه چند تا گربه داشته باشی می تونی به راحتی تشخیص بدی که هر کدوم چه احساسات متفاوت و متضادی دارن. حتا می تونی بری توی پارک و یه جا آروم بشینی وکلاغ ها رو نگاه کنی و خشم، تعجب یا هوس و کنجکاوی شو رو نسبت به چیزهای مختلف ببینی.
امروز وقتی داشتم از دفتر مرتضا برمی گشتم درست سرکوچه چند تا گربه دیدم. ظاهرا یه چیز خشمزه توی سطل زباله پیدا کرده بودن و با لذت داشتن می خوردن. وقتی من رسیدم همه شون برگشتن و نگاهم کردن. توی نگاهشون کمی تردید و سوال و یه عالمه احساس رضایت بود. همون موقع یه ماشین سفید کنار سطل زباله نگه داشت و یه مرد میان سال ازش پیاده شد. اون هم مثه گربه ها برگشت منو نگاه کرد. اما توی چشم هاش پر از خستگی و ملال بود.
مثل زمانی که تو هنوز زنده بودی و با هم قدم می زدیم پیاده تا خونه برگشتم. به چشم آدم ها حساس شده بود و بی اختیار هر کسی از کنارم می گذشت به چشم هاش نگاه میکردم. دومین آدمی که دیدم یه دختر زیبا بود که از توی سوپر مارکت بیرون اومد. توی چشم هاش پر از افسون و اندوه بود. نفر بعدی یه زن میان سال بود. توی چشم هاش پر از خشم بود. بعد پسر نوجوونی رو دیدم که چشم هاش پر از حسرت بود. هنوز خیلی مونده بود به خونه برسم که دیدم دیگه نمی تونم توی چشم آدم ها نگاه کنم. بهترین چیزی که در طول این مسیر دیده بودم همون نگاه پر از رضایت مندی گربه های توی سطل آشغال بود.
می دونی عزیزم. شاید این چیز احمقانه ای باشه که آدم آرزو کنه یه گربه باشه تا خوشبخت بشه اما به نظرم این خیلی مهمه که بدونی چه چیزی در گربه ها باعث می شه احساس خوبی از زنده بودن شون داشته باشه. یا چه چیزی در ذهن ماست که باعث می شه لحظه به لحظه بدون این که گرسنه باشیم یا زخمی عفونی و دردناک توی بدن مون داشته باشیم احساس ناراحتی و ناکامی و رنج کنیم. سرچشمه این درد عظیم و موهوم انسانی کجاست؟ شاید تو بعد از مرگت اینو فهمیده باشی عزیزم. لطفا امشب اگه تونستی بهم بگو. به قول حافظ دلم نمی خوام منظر چشم هام از خیال تو خالی بشه
#علیرضا_ایرانمهر
برشی از کتاب #حافظ_خوانی_خصوصی
@hafezkk
@hafezkk
@hafezkk
در #رادیو_ایرانمهر به صدای
اندیشیدن خود گوش کنید
.
شیر در تن آهو
علیرضا ایرانمهر
نی که تو شیرزاده ای
در تن آهوی نهان؟!
@hafezkk
در پی تو همی دوم
گرچه که می دوانمت
#مولانا
#علیرضا_ایرانمهر
#رادیو_ایرانمهر
در تن آهوی نهان؟!
@hafezkk
در پی تو همی دوم
گرچه که می دوانمت
#مولانا
#علیرضا_ایرانمهر
#رادیو_ایرانمهر
Forwarded from حافظ خوانی خصوصی (Alireza Iranmehr)
زن کدخدا و گربه و
نیم من گوشت!
و یه تحلیل کوچولو
#مولانا
@hafezkk
#رادیو_ایرانمهر
در رادیو ایرانمهر
به صدای اندیشیدن
خود گوش کنید
نیم من گوشت!
و یه تحلیل کوچولو
#مولانا
@hafezkk
#رادیو_ایرانمهر
در رادیو ایرانمهر
به صدای اندیشیدن
خود گوش کنید
Forwarded from حافظ خوانی خصوصی (Alireza Iranmehr)
میدونی بدترین چیز تنهایی چیه؟ همه خاطرات قشنگ آدم هرز میره! کسی نیست که لحظههای یه روز زیبا رو باهاش به یاد بیاری، خاطراتی که میشه باهاش روزهای ملول زندگی رو تحمل کرد
@hafezkk
#رادیو_ایرانمهر
@hafezkk
#رادیو_ایرانمهر
Forwarded from حافظ خوانی خصوصی (Alireza Iranmehr)
میدونی تماشاگهراز کجاست عزیزم؟ همون جایی که حافظ می گه:
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد
به نظرم تماشاگهراز احتمالا جاییه که توش یه جور شادمانی بی دلیل و اسرار آمیز داری! بعد یه احمقی می خواد سرک بکشه توی زندگیت و ببینه چه کار میکنی، چی میخوری، با کی هستی که این طوری شادی، وسط این همه درد و رنج بازم میخندی و خوشحالی؟!
اما مطمئنا هیچی نمی تونه ببینه! تماشاگه راز مثه یه باغ اسرار آمیزه که هر شب از توش صدای تنبور و تنبک مییاد، صدای خنده های پر از لذت و سرمستی زنانه و نفس های تند و بی تابانهی مردها می یاد، و آدم های احمق رو به هوس خام میندازه و فکر میکنن اگه اونا هم توی باغ بودن میتونستن حسابی عشق و حال کنن. بعد یواشکی از لب دیوار سرک می کشن ببینن توی این بهشت زمینی چه خبره. اما جز تاریکی مطلق هیچی نمی بینن!
چون خوشبختانه احمق ها يا همون هايي كه حافظ بهشون مي گه نامحرمان نمی تونن تماشاگه راز رو ببین! براي همين اين قدر زيبا و اسرار آميز و منحصر به فرده!
دنبالم بيا، مي خوام يه تيكه اش رو نشونت بدم عزيزم!
برشي از كتاب: #حافظ_خوانی_خصوصی
#عليرضا_ايرانمهر
@hafezkk
#رادیو_ایرانمهر
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد
به نظرم تماشاگهراز احتمالا جاییه که توش یه جور شادمانی بی دلیل و اسرار آمیز داری! بعد یه احمقی می خواد سرک بکشه توی زندگیت و ببینه چه کار میکنی، چی میخوری، با کی هستی که این طوری شادی، وسط این همه درد و رنج بازم میخندی و خوشحالی؟!
اما مطمئنا هیچی نمی تونه ببینه! تماشاگه راز مثه یه باغ اسرار آمیزه که هر شب از توش صدای تنبور و تنبک مییاد، صدای خنده های پر از لذت و سرمستی زنانه و نفس های تند و بی تابانهی مردها می یاد، و آدم های احمق رو به هوس خام میندازه و فکر میکنن اگه اونا هم توی باغ بودن میتونستن حسابی عشق و حال کنن. بعد یواشکی از لب دیوار سرک می کشن ببینن توی این بهشت زمینی چه خبره. اما جز تاریکی مطلق هیچی نمی بینن!
چون خوشبختانه احمق ها يا همون هايي كه حافظ بهشون مي گه نامحرمان نمی تونن تماشاگه راز رو ببین! براي همين اين قدر زيبا و اسرار آميز و منحصر به فرده!
دنبالم بيا، مي خوام يه تيكه اش رو نشونت بدم عزيزم!
برشي از كتاب: #حافظ_خوانی_خصوصی
#عليرضا_ايرانمهر
@hafezkk
#رادیو_ایرانمهر
توی لیوان های کاغذی قهوه ی فرانسه و کیک ساده خوردیم. اون جا صندلی برای نشست نداره ولی ما نزدیک به چهل و پنج دقیقه رو به روی هم ایستاده بودیم و توی بیشتر این چهل و پنج دقیقه پرستو با تعجب نگام میکرد. براش فکرها و آرزوهاش رو تعریف کردم. تعریف کردم دوباره به اون ویلای عجیب حوالی شمشک برمیگرده و مردی رو که دفهی پیش توجه زیادی بهش نداشت دوباره ملاقات می کنه، ولی این بار همه چیز با دفه پیش فرق می کنه. براش تعریف کردم که چه طور خوش شانسی های بزرگ به زندگیش رو می یارن. چه طور به بهترین مهمونی ها دعوت می شه، چه طور به فاصله یه هفته سه تا از شاخ ترین پسرهای تهرون عاشقش میشن. تعریف کردم چه طور سعی میکنه تصمیم عاقلانه بگیره و با یه آهن فروش پولدار که تازه زنش فوت کرده بود ازدواج می کنه. ولی مردک آهن فروش اون قدر پیش پا افتاده است که کم کم حالش رو به هم می زنه و هفت ماه بعد یا یه عالمه پول ازش جدا می شه. بعد برای اولین بار توی زندگیش عاشق یه پسری می شه که فقط سه سال از خودش بزرگ تره و نه خیلی پولداره و نه خیلی مشهور و نه حتا خیلی خوش تیپ ولی به زندگیش عشق و شادی می یاره و فکر می کنه بالاخره گمشدهی زندگیش رو پیدا کرده اما پسره توی یه سال و نیم هر چی پول داشتن خرج می کنه و بقیه رو هم میریزه به حساب خودش و برای همیشه ناپدید می شه، براش تعریف کردم چه طور پر از خشم می شه و چه طور سعی می کنه انتقام بگیره... وقتی این چیزها رو تعریف می کردم پرستو با لذت به حرف هام گوش میکرد ولی من یهو احساس حماقت عمیق کردم. احساس کردم دارم داستان یه سریال مزخرف و پیش پا افتاده رو تعریف می کنم. داستانی پر از لحظه های حسرت بار که آدم های زیادی با اشتیاق دنبالش می کنن، آدم هایی که زندگی واقعی شون هیچ شکوه و جلوه ی فوق العادهای نداشته، آدمهایی که هیچ وقت در زندگی شون احساس و دریافت منحصر به فردی نداشتن و مثل گوسالههایی رنگارنگ اگه با دقت به چهرهی هر کدوم شون نگاه کنی یه ویژگی منحصر به فرد می بینی ولی همه شون سرنوشت مشترکی دارن، توی یه گاوداری بزرگ به دنیا اومدن، شبیه بقیه رشد کردن، شبیه بقیه شیر دادن و شبیه بقیه سلاخی شدن. اما پرستو برای اولینبار لبخند تمسخر آمیزش رو کنار گذاشته بود و با حالتی مجذوبانه نگام می کرد، حالتی که وقتی قلب زنی رو به دست آوردی می تونی توی چشم هاش ببینی.
میدونی عزیزم، به نظرم هیچ چیز توی دنیا پنهان نیست. همه ی ما می تونیم همون طور که گذشته ی خودمون رو به یاد می یاریم آینده ی خودمون رو هم ببینیم. یا مثه پرستو یه مرد سی و هفت ساله پیدا بشه و همهی اتفاقات آینده رو توی یه کافه وسط خیابون انقلاب برامون تعریف کنه. اما همه چیز اون قدر شبیه یه سریال احمقانه است که فقط دوس داریم نگاهش کنیم و سرگرم بشیم، چون باور نمی کنیم که زندگی واقعی مون هم می تونه به همین اندازه تراژیک یا احمقانه باشه، شاید برای همینه که بیشتر آدم ها نمی تونن آینده خودشون رو تغییر بدن.
@hafezkk
من و پرستو بدون این که بفهمیم همه ی اون کیک ساده رو خورده بودیم و من داشتم کم کم به سی سالگی ترسناک این زن نزدیک می شدم... دارم از خستگی بی هوش می شم عزیزم. بقیه اش رو بعدا برات می نویسم...
برشي از کتاب : #حافظ_خوانی_خصوصی
#عليرضا_ايرانمهر
به زودي: #نشر_چشمه
داستان های دیگه ام رو می تونید در کتاب های #ابر_صورتی و #بارون_ساز بخونید
#رادیو_ایرانمهر
@hafezkk
تهیه کتاب در این آدرس:
http://www.cheshmeh.ir/Book/2146/2322/%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%88%D9%86%20%D8%B3%D8%A7%D8%B2
میدونی عزیزم، به نظرم هیچ چیز توی دنیا پنهان نیست. همه ی ما می تونیم همون طور که گذشته ی خودمون رو به یاد می یاریم آینده ی خودمون رو هم ببینیم. یا مثه پرستو یه مرد سی و هفت ساله پیدا بشه و همهی اتفاقات آینده رو توی یه کافه وسط خیابون انقلاب برامون تعریف کنه. اما همه چیز اون قدر شبیه یه سریال احمقانه است که فقط دوس داریم نگاهش کنیم و سرگرم بشیم، چون باور نمی کنیم که زندگی واقعی مون هم می تونه به همین اندازه تراژیک یا احمقانه باشه، شاید برای همینه که بیشتر آدم ها نمی تونن آینده خودشون رو تغییر بدن.
@hafezkk
من و پرستو بدون این که بفهمیم همه ی اون کیک ساده رو خورده بودیم و من داشتم کم کم به سی سالگی ترسناک این زن نزدیک می شدم... دارم از خستگی بی هوش می شم عزیزم. بقیه اش رو بعدا برات می نویسم...
برشي از کتاب : #حافظ_خوانی_خصوصی
#عليرضا_ايرانمهر
به زودي: #نشر_چشمه
داستان های دیگه ام رو می تونید در کتاب های #ابر_صورتی و #بارون_ساز بخونید
#رادیو_ایرانمهر
@hafezkk
تهیه کتاب در این آدرس:
http://www.cheshmeh.ir/Book/2146/2322/%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%88%D9%86%20%D8%B3%D8%A7%D8%B2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نگذار بمیری
اینها به آرامی تو را میکشند
کلماتی که میشنوید شاید زندگی تون رو نجات بده
پابلو نرودا
احمد شاملو
کوروش یزدانی
خسرو دوامی
ارنست همینگوی
همفری بوگارت
@hafezkk
دمتون گرم
#رادیو_ایرانمهر
اینها به آرامی تو را میکشند
کلماتی که میشنوید شاید زندگی تون رو نجات بده
پابلو نرودا
احمد شاملو
کوروش یزدانی
خسرو دوامی
ارنست همینگوی
همفری بوگارت
@hafezkk
دمتون گرم
#رادیو_ایرانمهر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نگذار بمیری
اینها به آرامی تو را میکشند
کلماتی که میشنوید شاید زندگی تون رو نجات بده
پابلو نرودا
احمد شاملو
کوروش یزدانی
خسرو دوامی
ارنست همینگوی
همفری بوگارت
@hafezkk
دمتون گرم
#رادیو_ایرانمهر
اینها به آرامی تو را میکشند
کلماتی که میشنوید شاید زندگی تون رو نجات بده
پابلو نرودا
احمد شاملو
کوروش یزدانی
خسرو دوامی
ارنست همینگوی
همفری بوگارت
@hafezkk
دمتون گرم
#رادیو_ایرانمهر
Forwarded from حافظ خوانی خصوصی (Alireza Iranmehr)
عزیزم، اگه زندگی کنار کسی که دوسش داری شبیه اون چیزی که دوس داری نیست، یا اگه دیگه از کارهایی که همیشه فکر می کردی دوس داری لذت نمی بری، حواست رو جمع کن! سعی نکن به خود بقبولانی که همه چی درسته و تو حالت خوبه و داری از زندگیت لذت می بری. چون احتمالا یه جای کار یه چیز خیلی مهم خراب شده و داره بد جوری می لنگه. بهتره بگردی عقب و همه چیز رو از اول مرور کنی. چون معمولا چیز هایی که ظاهرا فکر می کنیم دوس داریم، به واقع داره ته قلب مون رو خراش می ده !
وقتی برای نگه داشتن یا رسیدن به این چیزها یا آدم ها تلاش می کنیم و مدام به خودمون میگیم این همون چیزیه که من می خواستم ، در واقع داریم خودمون رو گول می زنیم. چون خیلی از ما ها فقط چیزهایی رو که در عمق قلب مون ازشون متنفریم در ظاهر دوست داریم! حتا در تنهایی خودمون تظاهر می کنیم که دوسش داریم.
خواهش می کنم مراقب خودت باش عزیزم، عشق ورزیدن به توده ی انبوه نفرت و خشم و حسرت های مدفون شده در اعماق قلبت مثه اینه که به جای شلیک یه گلوله توی مغزت با یه اره ی کند و زنگ زده در تمام طول عمر در حال تکه تکه کردن بدن خودت و خودکشی بی پایان باشی.
می دونی عزیزم، هیچ قطب نمایی بهتر از دردهای انکار ناپذیر و لذت های کامل و عمیق نمی تونه تو رو در زندگی به سمت چیزی که می خوای پیش ببره و نوشتن این حافظ خوانی های خصوصی هم برای تو دلیلی جز این نداره. مثه دریا نوردی که وسط توفان با پشت آستین شیشه ی قطب نماش رو پاک می کنه!
برشي از كتاب: #حافظ_خوانی_خصوصی
#عليرضا_ايرانمهر
@hafezkk
@hafezkk
در #رادیو_ایرانمهر به صداي انديشيدن خود گوش كنيد
وقتی برای نگه داشتن یا رسیدن به این چیزها یا آدم ها تلاش می کنیم و مدام به خودمون میگیم این همون چیزیه که من می خواستم ، در واقع داریم خودمون رو گول می زنیم. چون خیلی از ما ها فقط چیزهایی رو که در عمق قلب مون ازشون متنفریم در ظاهر دوست داریم! حتا در تنهایی خودمون تظاهر می کنیم که دوسش داریم.
خواهش می کنم مراقب خودت باش عزیزم، عشق ورزیدن به توده ی انبوه نفرت و خشم و حسرت های مدفون شده در اعماق قلبت مثه اینه که به جای شلیک یه گلوله توی مغزت با یه اره ی کند و زنگ زده در تمام طول عمر در حال تکه تکه کردن بدن خودت و خودکشی بی پایان باشی.
می دونی عزیزم، هیچ قطب نمایی بهتر از دردهای انکار ناپذیر و لذت های کامل و عمیق نمی تونه تو رو در زندگی به سمت چیزی که می خوای پیش ببره و نوشتن این حافظ خوانی های خصوصی هم برای تو دلیلی جز این نداره. مثه دریا نوردی که وسط توفان با پشت آستین شیشه ی قطب نماش رو پاک می کنه!
برشي از كتاب: #حافظ_خوانی_خصوصی
#عليرضا_ايرانمهر
@hafezkk
@hafezkk
در #رادیو_ایرانمهر به صداي انديشيدن خود گوش كنيد
Audio
لذت تمام
آویزون از طنابی باریک
وسط منظره ای زیبا
#علیرضا_ایرانمهر
برشی از کتاب #حافظ_خوانی_خصوصی
@hafezkk
@hafezkk
@hafezkk
در #رادیو_ایرانمهر به صدای
اندیشیدن خود گوش کنید
.
آویزون از طنابی باریک
وسط منظره ای زیبا
#علیرضا_ایرانمهر
برشی از کتاب #حافظ_خوانی_خصوصی
@hafezkk
@hafezkk
@hafezkk
در #رادیو_ایرانمهر به صدای
اندیشیدن خود گوش کنید
.
Forwarded from حافظ خوانی خصوصی (Alireza Iranmehr)
Forwarded from حافظ خوانی خصوصی (Alireza Iranmehr)
کسی که
در این راه
بی حجاب رود
چه طور #حافظ
خودش رو
درون خودش
عریان میکنه؟
و آرام میشه؟
🔽 @hafezkk
#رادیو_ایرانمهر
در این راه
بی حجاب رود
چه طور #حافظ
خودش رو
درون خودش
عریان میکنه؟
و آرام میشه؟
🔽 @hafezkk
#رادیو_ایرانمهر
Audio
دندانهای جرج واشنگتون
و
خوانندهی رپی که
از آزردن زنها
لذت میبرد!
#علیرضا_ایرانمهر
🔽🔽🔽
@hafezkk
@hafezkk
@hafezkk
در #رادیو_ایرانمهر به صدای
اندیشیدن خود گوش کنید
.
و
خوانندهی رپی که
از آزردن زنها
لذت میبرد!
#علیرضا_ایرانمهر
🔽🔽🔽
@hafezkk
@hafezkk
@hafezkk
در #رادیو_ایرانمهر به صدای
اندیشیدن خود گوش کنید
.