حافظ خوانی خصوصی
3.81K subscribers
485 photos
364 videos
10 files
576 links
در زندگی داستان‌هایی هستند که غافلگيرمان مي‌كنند، دست مان را می‌گیرند و به جایی دیگر می‌برند یا مثل آینه‌ای جادویی دنیای درون مان را نشان می‌دهند.


@alirezairanmehr نشانی ادمین
Download Telegram
بزرگ‌ترین خوش شانسی زندگی دیدن هر چه سریع تر نیروی نیستی ست تا شکوه هر لحظه‌ی حضور برات آشکار شود.

درک تاریکی ست برای آن که روشنایی نهفته در یک لبخند ساده را ببینی و تماشای شگفتن گیاهی که در خاک غنی از کود هزاران برگ در حال فساد رشد می‌کند.

مرور تاریخ پر شکوه تنهایی که اهمیت یک لحظه انقلاب عشق را در قلب آدمی نشان می‌دهد.

نوروزتان مبارک
برای تمام باورمندان به نوروز صلح و شکوفایی و ترسالی و راستی آرزومندم.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
صبح که به سمت قله راه افتادیم هوا مه آلود و سرد بود. بعد آفتاب در آمد. درختان وحشی چند صد ساله دوباره پر از شکوفه شده بودند. کاری که قرن‌ها ست تکرار کرده‌اند. این گوشه‌ی خلوتی از ایران است.
@hafezkk
درون ما کانون‌هایی از درد وجود دارد که باعث نفرت از خویشتن می‌شود. هرچقدر این کانون‌های دردناک عمیق‌تر باشند نفرت‌مان از ریشه‌ها و خاستگاه حیات خویش بیشتر شود.
رفتار بیرحمانه با طبیعت
تحقیر و خشونت علیه زنان
بی‌بها کردن هنر و زیبایی
به انزوا راندن هنرمند و خردمندان
آزار حیوانات
تعصب و تنگ نظری
خودشیفتگی
قانون گریزی
رفتار تحکم آمیز با کودکان
و پناه بردن به قوانین انعطاف ناپذیر... همه صورت‌هایی از این نفرت عمیق از خویشتن است.
@hafezkk
حافظ خوانی خصوصی
Photo
ما سال ها ست با سرطانی پنهان زندگی می‌کنیم که نه سریع می‌کشد و نه می‌گذارد طبیعی زندگی کنیم. نزدیک به دو قرن است که به امید یک تغییر زندگی می‌کنیم. گاه به تصویر قهرمانی دل می‌بندیم که نجات مان دهد و گاه به رویای پایین کشیدن این و آن از قدرت دل خوش می‌کنیم که همه چیز درست شود یا انتقام گذشته را بگیریم. بعضی می‌گویند ریشه‌ی این سرطان در فرهنگ بیماری ست که مردمی نادان و نخبگانی خائن پرورش می‌دهد. برخی ریشه‌ی آن را در خودکامگی سیاسی می‌دانند و گروهی مساله را در ساختارهای غلط اقتصادی می‌بینند. برای همین هر چند سال یک بار به فکر جراحی می‌افتیم. گاه انقلاب سفید می‌کنیم و گاه انقلاب سرخ و سیاه. گاه به زور چادر از سرزنان می‌کشیم و گاه به زور روسری سرشان می‌کنیم. گاه سلطنت مشروطه می‌خواهیم و گاه مردمسالاری دینی. این روزها نیز مدام تن به جراحی‌های اقتصادی می‌دهیم که بدون داروی بی‌هوشی و گاه با چاقوی شکاری انجام می‌شوند. از شوک گران کردن بنزین گرفته تا کابوس روغن و نان و تخم مرغ. حاصل این وضعیت ناامیدی رقت‌انگیز مردمی ست که هر روز می‌کوشند خود را با زندگی فقیرانه تری سازگار کنند که فردا همان را نیز از آن‌ها می‌گیرند. مردمی که به خریدن چند مرغ یخی و ذخیره کردن اندکی روغن و ماکارونی دل خوش می‌کنند. مردمی که قدرت تفکر وتحلیل شان از واقعیت تاریخی به استیصال امروز محدود شده است. سرطان بیماری چند وجهی ست که به درمانی چند وجهی نیاز دارد. این بیماری نه با شورش و انقلاب درمان می‌شود نه با جنگ و تجزیه. نه با تسلیم و تحمل درست می‌شود نه با ذخیره کردن سرمایه در ملک و ماشین به گمان بیرون کشیدن گلیم خود از آب یا مهاجرت به کانادا. نه با حکم حکومتی و جابه جایی قدرت و نه با تحریم خریدن کالا. بیمارانی که از سرطان جان سالم به در برده‌اند می‌دانند بعد از آن شکل همه چیزی در زندگی شان عوض شده است. از شغل و تغذیه تا شیوه‌ی تفکر. ایران به درمانی چند وجهی نیازمند است. به درمانی دردناک و طولانی که با تغییر در نظام تولید و سرمایه و آموزش شروع می‌شود و به تحول در نظام سیاسی و فرهنگ ختم می‌شود.
#علیرضا_ایرانمهر

@hafezkk
خانه‌هایی هستند که مسیر زندگیت درون آن برای همیشه تغییر می‌کند. آن خانه بزرگ و اسرار آمیز در خیابان کوهسنگی مشهد که برای اولین بار با آن دختر مو مشکی درونش قدم گذاشتم یکی از این خانه ها بود. خانه‌ای که جز آن چهار نفر کسی دیگری هم پنهانی آنجا زندگی می‌کرد ولی فقط سارا این را می‌دانست.
برشی از داستان بلند #برف_تابستانی_و_هفت_ثانیه_سکوت_عشق
در #نشر_چشمه منتشر شد
مشتاق دریافت نگاه و نظر شما هستم.
نقدهای رسیده را در همین صفحه منتشر می‌کنم.
@hafezkk
اتفاق اصلی سال‌های بعد از تجربه کردن عشق رخ می‌دهد. وقتی با نیروی غافلگیر کننده‌‌ی درونت رو برو می‌شی و ابعاد ناشناخته‌ای از خودت را کشف می‌کنی. داستان بلند «برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق» درباره‌ی سفری ست که باعشق آغاز می‌شود و به ماجرایی اسرارآمیز می‌رسد. این کتاب درباره‌ی نیروی باورناپذیر سکوت است که سال‌ها تحمل رنج‌ها و هیجان عشق آن را پدید می‌آورد. نیرویی که می‌تواند چیزی را از درونت بیرون بکشد. داستانی درباره‌ی مکان‌ها و آدم‌هایی که هیچ وقت فراموش نمی‌شوند.
این کتاب را در سراسر ایران می‌توانید از طریق وب‌سایت نشر چشمه و دیگر مراکز مجازی و حقیقی فروش کتاب تهیه کنید.
#علیرضا_ایرانمهر #نشر_چشمه
#برف_تابستانی_و_هفت_ثانیه_سکوت_عشق
#اسم_تمام_مردهای_تهران_علیرضا_ست
#بارون_ساز #ابر_صورتی #بریم_خوشگذرونی #فریدون_پسر_فرانک #سفر_با_گردباد #کشف_لحظه #نوولا #نوول #داستان_بلند
@hafezkk
.
اگر هر شب خواب عجیبی ببینی ولی از یادت برود یا نتوانی درست آن را تعریف کنی. اگر هر بار که خواستی از مهمترین درد و امید هایت حرف بزنی کلمات در گلویت گره خورده و زبانت به لکنت افتاده باشد. اگر یک عمر وزن ناپیدایی را با قلب خود حمل کرده باشی، خوب درک می‌کنی که نوشتن یک داستان چه طور تو را از خودت آزاد می‌کند. کلماتی که شفاف‌ترین رویاهایت را مجسم می‌کنند و نگفتنی‌ترین حرف‌ها را به زبان می‌آورند.
ولی این فقط نیمی از راه است. تو زمانی به مقصد رسیده‌ای که کسی دیگر از قصه‌ی تو هر آنچه را که در رویای خود دیده‌ای می‌بیند و درون آن زندگی می‌کند.
ممنون از خانم سمیه سلطانپور برای نگاه‌شان به کتاب #برف_تابستانی_و_هفت_ثانیه_سکوت_عشق
و همه دوستان دیگری با نوشتن از حس خود درباره‌ی کتاب یا فرستادن عکس‌هایی هیجان انگیز که با #برف_تابستانی گرفته‌اند مرا همراهی کرده و دلم را با نور دل خود روشن می‌‌کنند. برخی از این یادداشت و عکس‌ها را با اجازه‌ی فرستندگان همین جا منتشر می‌کنم.
#علیرضا_ایرانمهر #نشر_چشمه
@hafezkk
جلسه معرفی کتاب برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق در چشمه‌ی کارگر برگزار می شود.
سه شنبه. سی و یکم خرداد ماه. ساعت شش عصر.
#علیرضا_ایرانمهر #نشر_چشمه
#برف_تابستانی

@hafezkk
.
ما بیش از تصور خود شبیه هم هستیم و هیچ چیزی همچون محبت این یگانگی را آشکار نمی سازد. ما با دردها با آرزوهای مشترک ساخته شده‌ایم. همه ما در یک کشتی نشسته و در یک مسیر پیش می‌رویم. اینکه من خود را جدایی از دیگری می‌پندارم توهمی فریبنده است که فقط بر بار دردهایم می‌افزاید. تفاوت‌های ما فقط برش‌های یک منشور است که طیف رنگی زندگیمان را متنوع‌تر می‌کند.
این عکس در آیین رونمایی داستان بلند برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق، گرفته شده است. ولی برای من بیانگر بخشی از درونی‌ترین مفاهیم این داستان است. نقطه‌ای از یگانگی بزرگ که با دردی بسیار به آن می‌رسیم.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
کارگاه نویسندگی خصوصی. هر دوره بر اساس شرایط و مسیر رشد شما طراحی می شود...
گاه نوشتن شکلی از خودکاوی است. گاه سفری به ناپیدا ترین لایه‌های وجود است. گاه شجاعت رو در رو شدن با واقعیت و آگاه ساختن دنیایی فراتر از محدودیت‌های موجود. در این کارگاه خصوصی درون آینه‌ی کلمات و داستان‌ها به خویشتن می‌نگریم و هنر جادوی خلق را تجربه می‌کنیم.
برای اطلاع از شرایط و ثبت‌نام پیام دهید.


#کارگاه #کارگاه_نویسندگی #کارگاه_آنلاین #کارگاه_مجازی #کارگاه_مجازی_نویسندگی #نویسندگی_آنلاین
#نویسندگی #نویسنده #نوشتن #متن #روایت #گزارش #داستان #داستان_نویسی #روایت #روایت_شناسی #قصه #قصه_نویسی #آموزش_داستان_نویسی_آنلاین #آموزش_داستان_نویسی #آموزش_نویسندگی #مرز #شناخت #داستان_فارسی #داستان_نویسی_خلاق
@hafezkk
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
داستان چیست؟

وقتی داستان می‌نویسیم دقیقا چه کار می‌کنیم؟

#نکته‌های_مهم_نویسندگی_با_ایرانمهر

@hafezkk
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تفاوت گزارش و خاطره با داستان در چیست؟
چرا داستان مثل گزارش متنی روزآمد نیست؟


#نکته‌های_مهم_نویسندگی_با_ایرانمهر

@hafezkk
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چه چیزی یک داستان را تبدیل به اثر می کند؟

#نکته‌های_مهم_نویسندگی_با_ایرانمهر

@hafezkk
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تکنیک میز صبحانه. یادگاری ارزشمند از سامرست موآم که هر نویسنده‌ای را نجات می‌دهد.

#علیرضا_ایرانمهر
#نکته‌های_مهم_نویسندگی_با_ایرانمهر

@hafezkk
Forwarded from Ali Vahdati
مجله‌ی بیدار - شماره‌ی ۴۸
منتشر شد

www.بیدار.com
www.bidarnameh.com
———

در این شماره:

📄 بررسی داستان «برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق» - علی رضایی وحدتی
اگر می‌خواهید داستانی عاشقانه بخوانید که عشق را دگرسان از رابطه‌های قالبی نشان می‌دهد، «برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق» از علیرضا ایرانمهر را از دست ندهید. داستانی که از شور و ناامیدی‌هایی که اغلب از رابطه‌های عاشقانه دیده‌ایم فراتر می‌رود. داستان به این می‌پردازد که چرا عاشق می‌شویم، چه چیزی در معشوق ما را دلباخته می‌کند، کِی و چگونه می‌توان عشق را شناخت، و چه کوله‌باری از تجربه‌ی این احساس برای خود ارمغان ببریم...
[از اینجا بخوانید]

📄 زوریگ - سودابه استقلال
بزرگترین اتفاق زندگی من زمانی بود که توانستم چشم‌بسته نقاشی بکشم؛ نقاشی‌هایی که آدم‌ها را خوشحال می‌کردند و احساس زنده‌ بودن می‌دادند‌. هشت‌نه ساله بودم. هیچ دوستی نداشتم و هیچ‌کس نمی‌خواست دوستم باشد‌. بچه‌ها من را بازی نمی‌دادند. وقتی نزدیک می‌شدم، یواشکی بازی را رها می‌کردند و می‌رفتند. بعضی‌ها از بهم ریختن بازی ناراحت می‌شدند. گریه می‌کردند. دست معلم یا مادرشان را می‌کشیدند. به من اشاره می‌کردند و می‌گفتند:
بگو این نباشه، بگو این نباشه.
کودکانه، هاج‌و‌‌ واج نگاه‌شان می‌کردم. نمی‌دانستم چرا! چرا نباید باشم؟! فقط می‌دانستم مثل بقیه بچه‌ها نمی‌توانم بدوم‌...
[از اینجا بخوانید]


📄 دفتر علوم - مینا افشاری
«یه ‌ساعت دیگه منتظرتم.»
مکث می‌کند و صدایش را بلندتر می‌کند و می‌گوید: «باشه عزیزم. فردا من میام محل کارت.»
بعد از این جمله، هیچ حرفی نمی‌زند. چند بار با انگشت سبابه روی دایره قرمز رنگ صفحه تلفن همراهش می‌کوبد تا تماس قطع شود. دستی به موهایش می‌کشد و موبایل را روی میز ناهارخوری ‌می‌سراند. موبایل از آن‌ور میز روی زمین می‌افتد و گرومپ صدا می‌دهد.
«لامصب.»
پسر بزرگ‌تر سرش را از اتاق بیرون می‌آورد. «چی شد مامان؟»...
[از اینجا بخوانید]

—————
در «بیدار»‌ به داستان کوتاه ایرانی می‌پردازیم. دستمایه‌ی کار ما، تصویرهایی از زندگی روزمره‌ی مردم ایران است، درد و شادی مردمان، تنهایی و عشق آدم‌ها، چهره‌ها و چشم‌هایی که سخن‌های نهفته دارند، قصه‌های نگفته در زندگی روزمره‌ی آدم‌های معمولی، فرزانگی و رویا و عشق و خرد و شهود، ماجراهای تاریخی یا هر آن چیزی که در زیر پوست جامعه‌ی امروز ایران می‌گذرد.

▶️ @hafezkk
▶️ @hafezkk
این‌جا رادیو ایرانمهر، صدای داستان، شعر و زندگی...