حافظ خوانی خصوصی
3.73K subscribers
485 photos
366 videos
10 files
576 links
در زندگی داستان‌هایی هستند که غافلگيرمان مي‌كنند، دست مان را می‌گیرند و به جایی دیگر می‌برند یا مثل آینه‌ای جادویی دنیای درون مان را نشان می‌دهند.


@alirezairanmehr نشانی ادمین
Download Telegram
حافظ خوانی خصوصی pinned «همراهان امشب بعد از ساعت دوازده دیوان حافظ به سعی سایه را باز می کنم و غزلی را که آمد به نیت هر آن کسی که این صدا را می‌شنود می‌خوانم. سپس در حد فهم خودم می‌کوشم کمی آن را تحلیل و معنی کنم. و شما می‌توانید آن را چون تفالی برای خود گوش کنید. می‌توانید دوست…»
Forwarded from Ali Vahdati
مجله‌ی بیدار - شماره‌ی ۴۶
منتشر شد

www.بیدار.com
www.bidarnameh.com
———

در این شماره:

📄 گوشت قرمز - آوا کیارسی

پشت پنجره آپارتمان نه چندان کوچکم منتظر سیران و کاوه ایستاده­ام. قرار است باغ یکی از دوستانشان وسط جنگل­های1 هیران برویم. دلم نمی­خواست بروم اما وقتی سیران تهدید کرد که اگر اینبار هم ادا اطوار دربیاورم... من هم بهانه­ای نیاوردم و گفتم می­آیم.
ماشینشان را از دور می­بینم و کوله­پشتی را برمی­دارم و دوان دوان به سمت در خروجی می­روم. دلم برایشان یک ذره شده و حسابی از خجالت دلتنگی­ام درمی­­آیم.
کاوه می­پرسد رزگار نمی­یاد؟ می­گویم کار دارد. نمی­گویم طبق معمول کار دارد. نمی­گویم اصلا بهش اطلاع ندادم که بگوید کار دارد. نمی­گویم اصلا معلوم نیست کاری باشد یا نه و نمی­گویم کارش، با من نبودن است. فقط می­گویم ­کار دارد و خودم هم باورمی­کنم کار دارد. این ساز و کار من برای فرار از همه­ی چیزهای آزارنده­ی زندگی ست...[از اینجا بخوانید]

📄 همسر جناب سروان - علی کریمی

اگر بگویم روز و شبی نبود که بدون انتقام گرفتن از او می‌گذراندم، شاید کمی گزافه گویی کرده باشم، اما حقیقتش این است که فکر کشتن کسی که پدرم را کشته و به سادگی قسر در رفته بود، دست از سرم بر نمی‌داشت. هروقت چشمم به چشمان میشی و غمناک مادرم می‌افتاد، احساس شرم و سرافکندگی می‌کردم. آخر قبادِ شاه ولد کم کسی نبود. همه‌ی ایل و طایفه عزُت و انسانیت و دست و دلبازی او را تجربه کرده بودند.

پس از کشته شدن مدیر کل یکی از ادارات دولتی و چند تن از همراهان به دست عده‌ای یاغی که در ستیز با حکومت وقت بودند، ارتش و ژاندارمری برای دستگیری، تیرباران و یا درجا کشتن اشرار – عنوانی که حکومت به آنها داده بود- بسیج شده بود. نظامی‌ها با راهنمایی بلدچی‌های محلی، دشت و ماهور و کوه‌ها را زیر پا گذاشته بودند....[از اینجا بخوانید]


📄 ماهی‌های قرمز و آبشار - آنا فرزین

بیش‌تر لبخند بزن, بیش‌تر! برق فلاش پر نور، چشمان سیاه سارا را برای لحظه‌ای کور کرد. پیراهن سفیدی پوشیده بود که مانند لباس عروس دنباله‌ی بلندی داشت با طرح نامنظمی از ماهی‌های سرخ و طلایی که به‌ او شکوه یک شاه‌بانوی شرقی می‌داد. با آن بدن متناسب و پاهای کشیده، باید پیرو دستور گروه طراحی و مدیریت مجله مد رفتار می‌کرد...[از اینجا بخوانید]

—————
در «بیدار»‌ به داستان کوتاه ایرانی می‌پردازیم. دستمایه‌ی کار ما، تصویرهایی از زندگی روزمره‌ی مردم ایران است، درد و شادی مردمان، تنهایی و عشق آدم‌ها، چهره‌ها و چشم‌هایی که سخن‌های نهفته دارند، قصه‌های نگفته در زندگی روزمره‌ی آدم‌های معمولی، فرزانگی و رویا و عشق و خرد و شهود، ماجراهای تاریخی یا هر آن چیزی که در زیر پوست جامعه‌ی امروز ایران می‌گذرد.

▶️ @hafezkk
▶️ @hafezkk
این‌جا رادیو ایرانمهر، صدای داستان، شعر و زندگی...
وقتی گروهی آدم سرگردان در تاریکی ترسناک گرفتار شده باشند اگر مدام فریاد بزنند: لعنت بر تاریکی! این فریادها باعث نجات‌شان نخواهد شد.

این که مدام تکرار کنند: تاریکی چقدر ترسناکه! هی ببین چقدر اینجا تاریکه! من از تاریکی متنفرم! بیاین همه از تاریکی متنفر باشیم... باعث روشنایی نمی‌شود بلکه فقط تاریکی را از اتفاقی بیرونی تبدیل به سرشت درونی و باور آدم‌ها می‌کند.

برخلاف انتظار ما راه نجات از ظلمات هیچ وقت در واقعیت زندگی به شکل طلوع ناگهانی خورشید ظاهر نمی‌شود، بلکه همواره درخششی کوچک و ریز به اندازه یک کرم شب تاب است که دیدن آن نیاز به هوشیاری و سکوت دارد.برای همین نفرین تاریکی و هیاهوی وحشت خود بخشی از تاریکی است که دیدن روزنه‌ی نجات را سخت‌تر و راه نجات را از تو دورتر می کند.

حتا هنرمندانی که نشان دادن رنج و تباهی و بدبختی مردم را تعهد اجتماعی خود می‌دانند از بی‌تعهد ترین ها نسبت به رنج انسان هستند. کسانی که با نفرین تاریکی مسولیت جستجو برای یافتن روزنه نور را از دوش خود بر می‌دارند و از درد و تاریکی هویتی برای انسان می سازند.
#علیرضا_ایرانمهر
از دنیای درونی رمان: #اسم_تمام_مردهای_تهران_علیرضا_ست
مرور صادقانه‌ی زندگی معمولاً به هر کسی نشون می‌ده اون چیزی رو که واقعا نیاز داشته به دست آورده.

اما چیز های بی شماری هم هستن که به شدت نیازمندشون بودیم و همیشه دور بودن و ناکام موندیم.

حالا اگر با دقت بیشتر نگاه کنی می‌بینی چیزهایی رو که هیچ وقت بدست نیاوردی دقیقا همون چیزهایی بودند که همیشه حسرت شون رو می‌خوردیم.

حسرت به شکل معجزه آسایی هر چیزی رو حتا اگه دم دستت باشه از تو دور می‌کنه. حتا اگه چیزی رو بدست بیاری اون رو ازت می‌گیره.

درک تفاوت عمیق (نیاز) با (حسرت) یکی از لحظه های تکان دهنده زندگی است.

لحظه ای که می‌فهمی همه اون چیزهایی که یک عمر چشم انتظار شون بودی با نیروی خودت از زندگی دور کردی.

جامعه و فرهنگی که تفاوت اساسی (حسرت) و (نیاز) رو به آدم هاش آموزش نده فقط انبوهی موجودات ناکام پرورش می‌ده. جامعه ای که توش معنای نیازمند مترادف بدبخت و فقیر و بیچاره است. در حالی که نیازمند در معنای واقعی کلمه قدرت بی‌نهایت داره.

نیاز مثل نیروی خلاء می‌مونه که ناگزیر باید با چیزی پر بشه. همون نیروی فیزیکی که موتورهای درونسوز و جت رو به حرکت در می‌آره. با تولید گرما خلاء ایجاد می کنن تا هوا جای اون رو پر کنه و حرکت ایجاد بشه.

در (نیاز) معنای اطمینان پنهان شده مثل تشنه‌ای که تردیدی در نوشیدن آب نداره اما حسرت پر از اما و اگرهای درونی ست. طوری که حتا اگه چیزی رو به دست بیاری، باز هم مطمئن نیستی واقعاً می‌خواهیش یا نه و به‌سرعت جذابیتش رو برات از دست می‌ده

آدم‌های حسرت‌زده حتا وقتی آرزوهاشون رو تصور می‌کنن خود رو در اون لحظه به شکل موجودی متفاوت با الان شون می‌بینن. اما انسان نیازمند چیزی رو برای خود واقعی و کاملش درست به همین شکلی که در لحظه حال هست می‌خواهد.

چنانکه اگه نیازش رو به دست نیاورد خود او چنان که امروز هست دیگه نیست.

نیاز درباره بودن و نبودن است و حسرت درباره شایدها و امیدهای واهی.

در نیاز نیروی زندگی وجود داره و در حسرت نیروی مرگ.

نیاز نیرویی وحشی و غیر قابل توضیح است و حسرت زجیره‌ی بی‌پایانی از دلیل‌ها و توجیه‌ها.

و خردمندی هدایت نیاز به سوی خواستن و کامیابی است.

اگر تنها همین جمله‌ی درخشان مولانا رو به یاد بسپاریم:

آب کم جو، تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست

از مردمی حسرت زده و ناکام به آدم‌هایی نیازمند و کامروآ دگردیسی می‌یابیم.
از دنیای درونی رمان: #اسم_تمام_مردهای_تهران_علیرضا_ست
مبارزه‌ی تراژیک کیمیا و ناهید دو دوست قدیمی با دو پرچم مختلف در المپیک امسال مرا به یاد مبارزه رستم و اسفندیار در شاهنامه می‌اندازد. دو قهرمان ملی که بی‌خردی حاکمان آنها را رودرروی هم قرار داده است. این مبارزه به شکلی نمادین وضعیت امروز ما را نیز نشان می‌دهد. از یک سوی قلبت برای مظلومیت خوزستان آتش می‌گیرد و از سوی دیگر فریاد این مظلومیت را از دهان کسانی می‌شنوی که فرمان به توپ بستن بوشهر و جدا کردن هرات از خاک وطن را صادر کردند، قاتلان شیر تنگستان علی دلواری و احمد شاه مسعود. وارثان همان ایدئولوژی که گفت آنقدر گردن مردم نیشابور را با تیغ تازی بزنند تا از خون شان چرخ آسیاب به حرکت درآید.

وقتی هم وطن شلاقت می زند و قاتل با نقاب نجات بخش در تلویزیون بین‌المللی ظاهر می‌شود.

کیمیا و ناهید هر دو برحق هستند و مظلوم . همانطور که رستم و اسفندیار هر دو برحق بودند و هر دو قربانی‌.

میان رستم و اسفندیار هیچ دشمنی و تضادی وجود نداشت بلکه فرمان خودخواهانه‌ی پادشاه باعث این جنگ تراژیک شد.

چنان که درد امروز خوزستان تشنه و سیستان و بلوچستان سوخته، درد تهران و تبریز است. ما انگشتان یک دست هستیم. همان طور که کیمیا و ناهید فرزندان یک ملت باقی خواهند ماند.

ملت ایران امروز گرفتار تضادهای دردناک و تراژیک است و این اهمیت کتاب‌هایی نجات بخش چون شاهنامه و دیوان حافظ را بهتر نشان می‌دهد. کتاب هاییکه یکسره راه رهایی از تضادهای تحمیلی را نشان مان می‌دهند.

تاریخ ایران، تاریخ عبور از تضادها ست.
آزادی و قدرت دو روی یک سکه هستند. تا تو قدرتمند نباشی کسی حق آزادی و دیگر حقوق بشری را به تو هدیه نمی‌دهد. بلکه حتا حق زنده بودن را نیز از تو دریغ می‌کنند.

این واقعیت ساده‌ی تاریخی را نه روشنفکران سطحی‌نگر و نه متحجران متعصب درک نکرده‌اند. آزادی هدیه‌ای خیرخواهانه نیست که حکومت‌ها تقدیم مردم خود یا دیگر مردم جهان کنند. آزادی حاصل رشد قدرت در تمام زمینه‌های اقتصادی و نظامی و اجتماعی و فرهنگی ست.

تاریخ پر درد افغانستان این را به خوبی نشان می‌دهند.

آزادی خواهانه‌ترین ایدئولوژی ها نیز در بستر حاکمیتی ضعیف تبدیل به خودکامگی یا سقوط کشور و جنگ داخلی و آوارگی عمومی می‌شود.

از سوی دیگر هیچ قدرتی بدون توسعه‌ی آزادی‌های اجتماعی و سیاسی پا برجا نمی‌ماند. تاریخ پر درد و التهاب ایران نیز این واقعیت را به روشنی نشان می‌دهد‌.

دو قرن آشوب و جنگ و ویرانی در خاورمیانه به این دلیل است که همواره یک روی سکه را دیده‌ایم.

قدرت و آزادی در تضاد با یکدیگر نیستند بلکه فقط در همراهی و یگانگی با هم امکان بقا می‌یابند.

#علیرضا_ایرانمهر

@hafezkk
ناگهان می ایستی. به خودت نگاه می کنی و می‌بینی خون‌آلودی و تمام بدنت درد می‌کند و به اندازه یک زندگی خسته‌ای.

به اطرافت نگاه می‌کنی و دلت نمی‌خواهد حتا یک قدم دیگر برداری.

می‌خواهی همان لحظه از همه چیز دست بکشی. چون به این اطمینان رسیده‌ای که هیچ چیز در این جهان تغییر نمی کند، پس تو باید تغییر کنی.

باید از جنگیدن دست بکشی. باید از قضاوت کردن و حتا انتخاب دست بکشی.

باید از محکوم کردن هر چیزی و هر کسی دست بکشی.مخصوصاً محکوم کردن خودت.

باید آرام بگیری و سکوت کنی و نگاه کنی و بفهمی.

آن وقت همه چیز کم کم شروع به تغییر می کند.

نخست خارهای زهرآلود و نامرئی را می‌بینید که همه جا دورتادورت را گرفته‌اند و دلیل این همه زخم دردناک هستند. خارهایی که با هر قدم خودت را به آن‌ها کشیده‌ای و خراشی تازه برداشته‌ای.

بعد از آنچه می‌بینی شگفت‌زده خواهی شد.

شگفت زده خواهی شد اگر ببینی حتا بسیاری از لبخند هایت پر از کینه و خشم و درد پنهان بوده‌اند.

شگفت زده خواهی شد وقتی ببینی بیشتر انتخاب هایت برای نابودی خودت بوده است و هر خبر شکل تازه‌ای از دروغ است.

دردناک ترین لحظه زمانی ست که می‌بینی هر آنچه از زندگی می‌خواستی درست کنار دست تو بوده، سال‌ها بر لبه بهشت ایستاده بودی اما قدمی برای رفتن به درون آن برنداشته‌ای.

شگفت زده خواهی شد وقتی می‌بینی زهر آلود ترین خنجرهایی که دشمنانت به تو زده‌اند با نیروی دست خودت بوده است.

وحشت زده خواهی شد وقتی می‌بینی که کاملاً آزاد بوده‌ای و هر بند و زنجیری تنها برای توجیه رنج بی‌هوده‌ای بوده که به تحمل آن اعتیاد داشته‌ای.

لحظه هایی می‌رسند که زخمی و خون آلود و دردمند می‌ایستی و می‌دانی زمانش رسیده است که در سکوت کاری واقعی برای خودت بکنی. لحظه درک معنای آزادی.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
عزیزم، خودخواهی از خطرناک ترین چیزها ست. چون هیچ وقت دیده نمی‌شه.

مثل شبحی خبیث می‌یاد و روحت رو تسخیر می‌کنه و کم کم هر چیز ارزشمندی رو که توی زندگی داشتی ازت می‌گیره.

برای دیدن پنهان ترین لایه‌های خودخواهیت چیزی بهتر از این نیست که کسی عشق به ظاهر صادقانه‌ات رو انکار کنه. کسی با بی‌وفایی جواب وفاداریت رو بده. اون وقت می‌بینی همه لحظه هایی که در حال مردن برای عشقت بودی چه طور فقط داشتی بخش پنهانی از خودت رو می پرستیدی.

اون وقت می‌بینی چرا توی هر کاری، در هر مکان یا رابطه‌ای یه جور رنج و ناکامی پنهان رهات نمی‌کنه.

چون تو تسخیر شده‌ی هیولای خودخواهی هستی.

و عشق استعداد فوق العاده‌ ای برای ظاهر کردن هیولاهای پنهان آدم داره.
برشی از رمان: #حافظ_خوانی_خصوصی
به زودی در #نشر_چشمه منتشر می‌شود.
@hafezkk
کارگاه‌های خصوصی نویسندگی
تجربه‌ای خاص در خلق آن چه می‌پندارید.
آموزش آنلاین و مستقیم و شخصی

در رشته‌های:

داستان کوتاه
رمان
اصول پایه نویسندکی
فیلمنامه سینمایی و تلویزیونی و سریال
نمایشنامه و تئاتر رادیویی
طراحی و ساخت پادکست
آموزگار: علیرضا ایرانمهر
برای دریافت اطلاعات تکمیلی پیام دهید.
@hafezkk
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با یک دوربین مخفی ساده می‌توان دلیل دویست سال کلاهبرداری شرق و غرب و خودی و غیرخودی و نخودی از یک ملت را نشان داد
@hafezkk
کاری ارزشمند و هیجان‌انگیز. در این سایت با ثبت نام خود می‌توانید بیست پنج اثر داستانی تاثیر گذار فارسی را که در ربع قرن گذشته خواندید انتخاب کنید
#ابر_صورتی یادتون نره. البته اگه هنوز یادتون هست.
www.dastan25.com

@hafezkk
اولین کانال تخصصی رمان
‼️خرید بهترین و ارزانترین شاهکارهای ادبیات جهان با قیمت های باور نکردنی‼️

📗 جنایت ومکافات
📙 قلعه حیوانات
📘 شازده کوچولو
📗 بینوایان
📘 عقاید یک دلقک
📕 دختری که رهایش کردی
📒 سه شنبه ها با موری- مردی به نام اُوِه و ...
🔻🔻🔻
ما را در تلگرام دنبال کنید:
@dostekhobamketab
@dostekhobamketab
فکر کنید یک روز برای سردردتان از داروخانه قرص مسکن بخرید. اما هیچ تاثیری نداشته باشد. قرص تازه‌ای از شرکتی دیگر می‌خرید. اما آن هم هیچ تاثیری نمی‌گذارد. مدت‌ها درد را تحمل می‌کنید تا اینکه متوجه می‌شوید هیچ دارویی در این قرص‌ها وجود نداشته است. می‌فهمید بیشتر این‌ها کالاهای تقلبی هستند که بر اساس نیاز شما طراحی شده‌اند. برای این که درد و نیازمندی را بیشتر کنند بدون آنکه هیچ تأثیر درمانی داشته باشند. حاصل چنین شرایطی ناامیدی شما از هر دارو و درمانی است.
قدرت درمانگری قصه‌ها از کهن ترین اعصار برای بشر امری بدیهی بوده است. روایت های جذاب که چیزی را در آگاهی انسان جابجا می کند. همچون درد ویرانگر آن پادشاه بدبین در هزار و یک شب که تنها با ریختن خون زنان درمان می‌شد. ولی قصه‌های شهرزاد او را به لذت بردن دوباره از زندگی دعوت کرد. شکل کاملی از درمان روح.
در این روزگار نیز ما با انبوهی از قصه‌های بی اثر روبه‌رو هستیم. قرص هایی که به امید درمان یا تسکین دردی می‌خریم ولی هیچ تاثیری نمی گذارند. کار قدیمی نقد آن بود که از میان انبوه قصه‌های بی اثر، انگشت شمار کتاب‌هایی را که جادوی روایت و تجلی آگاهی داشت برای ما آشکار کنند. اما آن نیز مدت‌هاست از کار افتاده است.
به گمانم این یکی از مهم‌ترین دلیل‌های بی‌رونقی ادبیات معاصر فارسی است. تولید انبوه قصه‌های بی‌اثر. پس اگر قصه‌ای جان‌تان را روشن می کند، آن را به دست دیگری برسانید. اگر دارویی از میان هزاران مسکن بی اثر دردی را درون‌تان تسکین داده است آن را به دیگران هم پیشنهاد دهید.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
عزیزم ما فقط درد رو احساس می‌کنیم، ولی معمولا از نیاز مون به درد بی‌خبریم. برای همین وقتی حتا با کلی رنج کشیدن دردی رو در زندگی درمان می‌کنیم بلافاصله دردی تازه برامون تدارک دیده می‌شه. چون نیازمون به درد کشیدن دست نخورده باقی مونده و درد تازه‌ای رو طلب می‌کنه. مثل وقتی با کلی تلاش خودمون رو از رابطه‌ای بیمار بیرون می‌کشیم ولی به آغوش شکنجه‌گر تازه‌ای پناه می بریم. وقتی برای رسیدن به وضعیتی بدتر از وضع موجود می‌جنگیم و شورش می‌کنیم و مسیر زندگی‌مون از چاله به چاه افتادن می‌شه.
عزیزم، لحظه‌ی شگفت‌انگیزی‌ست وقتی می‌بینی از اول نیازی به جنگیدن با درد نداشتی، بلکه فقط باید نیاز به درد کشیدن رو رها می‌کردی.
برشی از رمان: #حافظ_خوانی_خصوصی
به زودی در #نشر_چشمه
@hafezkk
موقعیت تراژیک زلنسکی
حافظ خوانی خصوصی
موقعیت تراژیک زلنسکی
موقعیت تراژیک زلنسکی

تاریخ پر از موقعیت‌هایی ست که شرافت و درستی در تضاد با زندگی قرار می‌گیرند. هر چقدر تلاش کنی شرافتمندانه تر رفتار کنی باعث ریختن خون‌های بیشتری می‌شوی.

مثل ماجرای تلخ اسفندیار در شاهنامه که پایبندی شاهزاده‌ی نیک سرشت به قول خود باعث فاجعه شد.

زلنسکی رئیس جمهور جوان و خوشنام اوکراین نیز در چنین موقعیت تراژیکی گیر افتاده است.

اگر تسلیم روسیه شود شرافت خود را باخته و اگر بایستد و بجنگد و مقاومت کند سرزمین‌اش نابود خواهد شد.

کمتر از سه هفته بعد از آغاز جنگ در حدود پانصد میلیارد دلار خسارت به کشورش وارد شده. میلیون‌ها نفر آواره شده‌اند، چندین شهر به صورت کامل نابود شده و بخش بزرگی از زیرساخت‌های حیاتی اوکراین از میان رفتند.

زلنسکی در همین چند روز به محبوبیتی اسطوره‌ای دست یافت، چهره‌ای به زیبایی چه‌گوارا.

اما اگر به ترتیب عکس‌های زلنسکی در این سه هفته دقت کنید می‌بینید که هر روز اندوه چشمانش عمیق‌تر می‌شوند.

زیرا او به خوبی می‌داند که هزینه‌ی هر ساعت مقاومت از میان رفتن چند زندگی و ویران شدن چند سرنوشت است و شهر‌های که تا سال‌ها غیر قابل سکونت خواهند بود.

زلنسکی امروز جمله‌ای گفت که تلخی آن در تاریخ باقی خواهد ماند: ما بیست سال منتظر پیوستن به ناتو بودیم ولی امروز می‌بینیم که درها به روی ما بسته است...یعنی رنج و ویرانی برای هیچ.

این جنگ به هر شکلی که پایان یابد برای زلنسکی نامی بزرگ و درخشان و سرزمینی سوخته باقی خواهد ماند.

ولی روسیه نیز در هیچ حالتی پیروز این جنگ نیست. هزینه اخلاقی و اقتصادی این جنگ برای مردم روسیه شاید حتی بیشتر از اوکراین باشد. و انتخابی سخت برای پوتین که اجازه دهد در زمان ریاست جمهوری او ناتو تا پشت دروازه‌های مسکو برسد یا ننگ تاریخی تبدیل شدن به جلاد مردم اوکراین را بر دوش کشد.

شاید به نظر برسد که آمریکا بزرگترین برنده این جنگ است. ولی هزینه سرسام‌آور سال‌ها جنگ سرد و امنیتی از جیب مردم آمریکا پرداخت خواهد شد و رنج زندگی زیر سایه‌ی ترس.

جنگ‌های واقعی هیچ برنده‌ای ندارند. گیر افتادن میان شرافت و خردمندی و شفقت انتخابی سخت و بزرگ است.
#علیرضا_ایرانمهر
#اوکراین #زلنسکی #جنگ
@hafezkk