This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاهی دلم هیچ چیز نمیخواهد۶
جز گپ ریز با مادرم
هی من حرف بزنم
هی او چای تازه دم بریزد
هی چایی ام سرد بشود
هی دلم گرم
آنجا که چایی ات سرد می شود
و دلت گرم،
خانه مــ❤ـــادر است
#خانه_مادر
جز گپ ریز با مادرم
هی من حرف بزنم
هی او چای تازه دم بریزد
هی چایی ام سرد بشود
هی دلم گرم
آنجا که چایی ات سرد می شود
و دلت گرم،
خانه مــ❤ـــادر است
#خانه_مادر
خانم ادریسی با سر انگشت، گلبرگ های کوکب را نوازش کرد،🌸 نشست و به بالش تکیه داد:
چه عمر درازی کرده ام، هفتاد سال تمام! اما از دیروز یکباره برگشتم به سپیده دم زندگی. همه چیز تر و تازه شد: سبزی برگ ها، رنگ آبی آسمان،🌫 انگار نه انگار که سال ها همین چیزها را از پشت غبار دیده بودم.
مثل این که آینده را پیش رو داشتم. هوای سفر کرده بودم، می خواستم جهان را بگردم؛ جسمم شادی را تاب نیاورد❣🌱
اگر قرار بود زندگی را از نو شروع کنم شاید به راه دیگری می رفتم، مزه های شیرین و تلخ را می چشیدم،🍏 از بدگویی مردم و بلا و خطر نمی ترسیدم.
"حالا در آخر خط باید از خودم بپرسم چرا زندگی نکردم❓ "
#خانه_ادریسیها
#غزاله_علیزاده
چه عمر درازی کرده ام، هفتاد سال تمام! اما از دیروز یکباره برگشتم به سپیده دم زندگی. همه چیز تر و تازه شد: سبزی برگ ها، رنگ آبی آسمان،🌫 انگار نه انگار که سال ها همین چیزها را از پشت غبار دیده بودم.
مثل این که آینده را پیش رو داشتم. هوای سفر کرده بودم، می خواستم جهان را بگردم؛ جسمم شادی را تاب نیاورد❣🌱
اگر قرار بود زندگی را از نو شروع کنم شاید به راه دیگری می رفتم، مزه های شیرین و تلخ را می چشیدم،🍏 از بدگویی مردم و بلا و خطر نمی ترسیدم.
"حالا در آخر خط باید از خودم بپرسم چرا زندگی نکردم❓ "
#خانه_ادریسیها
#غزاله_علیزاده
روزهای هفته هرکدام شکل و رنگ بوی خودشان را دارند🥀
شنبه بدترکیب و تلخ و موذی است و شبیه به دختر ترشیده ی توبا خانم است🙈 دراز، لاغر، با چشمهای ریز بدجنس✨
یکشنبه ساده و خر است و برای خودش، الکی، آن وسط می چرخد🌚
دوشنبه شکل آقای حشمت الممالک است: متین، موقر، با کت و شلوار خاکستری و عصا🥲
سه شنبه خجالتی و آرام است و رنگش سبز روشن یا زرد لیمویی است🍋
چهارشنبه خل است. چاق و چله و بگو بخند است.بوی عدس پلوی خوشمزه حسن آقا را می دهد❣
پنجشنبه بهشت است🩵
و جمعه دو قسمت دارد: صبح تا ظهرش زنده و پر جنب و جوش است؛ مثل پدر، پر از کار و ورزش و پول و سلامتی👉
روبه غروب، سنگین و دلگیر می شود،🌇 پر از دلهره های پراکنده و غصه های بی دلیل
و یک جور احساس گناه و دل درد از پرخوری ظهر و نوشتن مشقهای لعنتی و گوش دادن به 'دلِی دلِی' غم انگیز آوازی که از رادیو پخش می شود، و دقیقه شماری برای برگشتن مادر از مهمانی و همه جا قهوه ای تیره، حتا آسمان ها و درخت ها و هوا🏝
#خانه_ی_مادر_بزرگ
#خاطره_های_پراکنده
#گلی_ترقی
شنبه بدترکیب و تلخ و موذی است و شبیه به دختر ترشیده ی توبا خانم است🙈 دراز، لاغر، با چشمهای ریز بدجنس✨
یکشنبه ساده و خر است و برای خودش، الکی، آن وسط می چرخد🌚
دوشنبه شکل آقای حشمت الممالک است: متین، موقر، با کت و شلوار خاکستری و عصا🥲
سه شنبه خجالتی و آرام است و رنگش سبز روشن یا زرد لیمویی است🍋
چهارشنبه خل است. چاق و چله و بگو بخند است.بوی عدس پلوی خوشمزه حسن آقا را می دهد❣
پنجشنبه بهشت است🩵
و جمعه دو قسمت دارد: صبح تا ظهرش زنده و پر جنب و جوش است؛ مثل پدر، پر از کار و ورزش و پول و سلامتی👉
روبه غروب، سنگین و دلگیر می شود،🌇 پر از دلهره های پراکنده و غصه های بی دلیل
و یک جور احساس گناه و دل درد از پرخوری ظهر و نوشتن مشقهای لعنتی و گوش دادن به 'دلِی دلِی' غم انگیز آوازی که از رادیو پخش می شود، و دقیقه شماری برای برگشتن مادر از مهمانی و همه جا قهوه ای تیره، حتا آسمان ها و درخت ها و هوا🏝
#خانه_ی_مادر_بزرگ
#خاطره_های_پراکنده
#گلی_ترقی
روزهای هفته هرکدام شکل و رنگ بوی خودشان را دارند🥀
شنبه بدترکیب و تلخ و موذی است و شبیه به دختر ترشیده ی توبا خانم است🙈 دراز، لاغر، با چشمهای ریز بدجنس✨
یکشنبه ساده و خر است و برای خودش، الکی، آن وسط می چرخد🌚
دوشنبه شکل آقای حشمت الممالک است: متین، موقر، با کت و شلوار خاکستری و عصا🥲
سه شنبه خجالتی و آرام است و رنگش سبز روشن یا زرد لیمویی است🍋
چهارشنبه خل است. چاق و چله و بگو بخند است.بوی عدس پلوی خوشمزه حسن آقا را می دهد❣
پنجشنبه بهشت است🩵
و جمعه دو قسمت دارد: صبح تا ظهرش زنده و پر جنب و جوش است؛ مثل پدر، پر از کار و ورزش و پول و سلامتی👉
روبه غروب، سنگین و دلگیر می شود،🌇 پر از دلهره های پراکنده و غصه های بی دلیل
و یک جور احساس گناه و دل درد از پرخوری ظهر و نوشتن مشقهای لعنتی و گوش دادن به 'دلِی دلِی' غم انگیز آوازی که از رادیو پخش می شود، و دقیقه شماری برای برگشتن مادر از مهمانی و همه جا قهوه ای تیره، حتا آسمان ها و درخت ها و هوا🏝
#خانه_ی_مادر_بزرگ
#خاطره_های_پراکنده
#گلی_ترقی
شنبه بدترکیب و تلخ و موذی است و شبیه به دختر ترشیده ی توبا خانم است🙈 دراز، لاغر، با چشمهای ریز بدجنس✨
یکشنبه ساده و خر است و برای خودش، الکی، آن وسط می چرخد🌚
دوشنبه شکل آقای حشمت الممالک است: متین، موقر، با کت و شلوار خاکستری و عصا🥲
سه شنبه خجالتی و آرام است و رنگش سبز روشن یا زرد لیمویی است🍋
چهارشنبه خل است. چاق و چله و بگو بخند است.بوی عدس پلوی خوشمزه حسن آقا را می دهد❣
پنجشنبه بهشت است🩵
و جمعه دو قسمت دارد: صبح تا ظهرش زنده و پر جنب و جوش است؛ مثل پدر، پر از کار و ورزش و پول و سلامتی👉
روبه غروب، سنگین و دلگیر می شود،🌇 پر از دلهره های پراکنده و غصه های بی دلیل
و یک جور احساس گناه و دل درد از پرخوری ظهر و نوشتن مشقهای لعنتی و گوش دادن به 'دلِی دلِی' غم انگیز آوازی که از رادیو پخش می شود، و دقیقه شماری برای برگشتن مادر از مهمانی و همه جا قهوه ای تیره، حتا آسمان ها و درخت ها و هوا🏝
#خانه_ی_مادر_بزرگ
#خاطره_های_پراکنده
#گلی_ترقی
خانم ادریسی با سر انگشت، گلبرگ های کوکب را نوازش کرد،🌸 نشست و به بالش تکیه داد:
چه عمر درازی کرده ام، هفتاد سال تمام! اما از دیروز یکباره برگشتم به سپیده دم زندگی. همه چیز تر و تازه شد: سبزی برگ ها، رنگ آبی آسمان،🌫 انگار نه انگار که سال ها همین چیزها را از پشت غبار دیده بودم.
مثل این که آینده را پیش رو داشتم. هوای سفر کرده بودم، می خواستم جهان را بگردم؛ جسمم شادی را تاب نیاورد❣🌱
اگر قرار بود زندگی را از نو شروع کنم شاید به راه دیگری می رفتم، مزه های شیرین و تلخ را می چشیدم،🍏 از بدگویی مردم و بلا و خطر نمی ترسیدم.
"حالا در آخر خط باید از خودم بپرسم چرا زندگی نکردم❓ "
#خانه_ادریسیها
#غزاله_علیزاده
چه عمر درازی کرده ام، هفتاد سال تمام! اما از دیروز یکباره برگشتم به سپیده دم زندگی. همه چیز تر و تازه شد: سبزی برگ ها، رنگ آبی آسمان،🌫 انگار نه انگار که سال ها همین چیزها را از پشت غبار دیده بودم.
مثل این که آینده را پیش رو داشتم. هوای سفر کرده بودم، می خواستم جهان را بگردم؛ جسمم شادی را تاب نیاورد❣🌱
اگر قرار بود زندگی را از نو شروع کنم شاید به راه دیگری می رفتم، مزه های شیرین و تلخ را می چشیدم،🍏 از بدگویی مردم و بلا و خطر نمی ترسیدم.
"حالا در آخر خط باید از خودم بپرسم چرا زندگی نکردم❓ "
#خانه_ادریسیها
#غزاله_علیزاده