کانال فردوس
536 subscribers
46.8K photos
12.2K videos
236 files
1.59K links
https://t.me/ferdows18


کانال فرهنگی ؛اجتماعی ؛ اقتصادی؛ خبری و سیاسی محله فردوس.(حسینی و فردوس)
بهشت محله های تهران.
سازنده علی تفرشی اینستا گرام ali.tafreshi

ارتباط با ادمین
@alit123456789
Download Telegram
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿



✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #بیستم


موقع به دنیا آمدن #محمدحسین، آقاجون و مامان، من را بردند بیمارستانمحمد حسین که به دنیا آمد...
#پایش کمی انحراف داشت. دکتر گچ گرفت و خوب شد.

دکترها چند بار سفارش کرده بودند که اگر امکانش را داریم،..
برای قلب ایوب برویم خارج ترکش توی سینه ایوب خطرناک بود.

#خرج عمل قلب خیلی زیاد بود.
آنقدر که اگر #همه_زندگیمان را میفروختیم، باز هم کم می آوردیم.

اگر ایوب تعهد نامه اش را امضا می کرد، #بنیاد خرج سفر را تقبل می کرد. ایوب قبول نکرد.
گفت:
" وقتی میخواستم #جبهه بروم، امضا #ندادم. برای #نمازجمعه هایی که رفتم هم همینطور وقتی توی #هویزه و #خرمشهر هم محاصره بودید، هیچ کداممان #تعهد نداده بودیم که #مقاومت کنیم. با #اراده خودمان ایستادیم."

فرم را نگاه کردم،..
از امضا کننده برای شرکت در راه پیمایی ها و نماز جمعه و همینطور پناهنده نشدن آنجا تعهد می گرفت.

#خانه و #زندگی را فروختیم. این بار برای عمل دستش، #من و #محمدحسین هم همراهش رفتیم.
توی #فرودگاه کنار ساکش نشسته بودم که ایوب آمد کنارم آرام گفت:

_"این ها خواهر برادرند"
به زن و مردی اشاره کرد که نزدیک می شدند. به هم سلام کردیم.
_ بنده های خدا زبان بلد نیستند. خواهرش ناراحتی قلبی دارد. خلاصه تا انگلیس همسفریم.

ایوب هم انگلیسیش خوب بود و هم زود جوش بود.
برایش فرقی نمی کرد #ایران باشیم یا #کشورغریب.
همین که از پله های هواپیما پایین آمدیم. گفت:
_"شهلا خودت را آماده کن که اینجا هر صحنه ای را ببینی. خودت را کنترل کن."
لبخند زد

- من که گیج می شوم ،وقتی راه میروم نمی دانم کجا را نگاه کنم؟ جلویم خانم های آنچنانی و پایین پایم، مجله های آنچنانی

روز تعطیل رسیده بود و نمی شد دنبال خانه بگردیم...
با همسفرهایمان #یک_اتاق را گرفتیم و بینش یک #پرده زدیم.
فردایش توی #یک_ساختمان #دواتاق گرفتیم.
ساختمان پر از ایرانی هایی بود که هرکدام به علتی آنجا بودند.

همسفرهایمان گفتند اتاق را زنانه مردانه کنیم؛ خواهرش با من باشد و برادر با ایوب.

ایوب آمد.نزدیک من و گفت:
_ "من این جوری نمیخواهم شهلا. دلم می خواهد پیش شما باشم."
+ خب من هم نمیخواهم، ولی رویم نمی شود. آخه چه بگوییم؟؟

ایوب #محمدحسین را #بهانه کرد و پیش خودمان ماند.


به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند


#ادامه_دارد
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿



✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #بیستم


موقع به دنیا آمدن #محمدحسین، آقاجون و مامان، من را بردند بیمارستانمحمد حسین که به دنیا آمد...
#پایش کمی انحراف داشت. دکتر گچ گرفت و خوب شد.

دکترها چند بار سفارش کرده بودند که اگر امکانش را داریم،..
برای قلب ایوب برویم خارج ترکش توی سینه ایوب خطرناک بود.

#خرج عمل قلب خیلی زیاد بود.
آنقدر که اگر #همه_زندگیمان را میفروختیم، باز هم کم می آوردیم.

اگر ایوب تعهد نامه اش را امضا می کرد، #بنیاد خرج سفر را تقبل می کرد. ایوب قبول نکرد.
گفت:
" وقتی میخواستم #جبهه بروم، امضا #ندادم. برای #نمازجمعه هایی که رفتم هم همینطور وقتی توی #هویزه و #خرمشهر هم محاصره بودید، هیچ کداممان #تعهد نداده بودیم که #مقاومت کنیم. با #اراده خودمان ایستادیم."

فرم را نگاه کردم،..
از امضا کننده برای شرکت در راه پیمایی ها و نماز جمعه و همینطور پناهنده نشدن آنجا تعهد می گرفت.

#خانه و #زندگی را فروختیم. این بار برای عمل دستش، #من و #محمدحسین هم همراهش رفتیم.
توی #فرودگاه کنار ساکش نشسته بودم که ایوب آمد کنارم آرام گفت:

_"این ها خواهر برادرند"
به زن و مردی اشاره کرد که نزدیک می شدند. به هم سلام کردیم.
_ بنده های خدا زبان بلد نیستند. خواهرش ناراحتی قلبی دارد. خلاصه تا انگلیس همسفریم.

ایوب هم انگلیسیش خوب بود و هم زود جوش بود.
برایش فرقی نمی کرد #ایران باشیم یا #کشورغریب.
همین که از پله های هواپیما پایین آمدیم. گفت:
_"شهلا خودت را آماده کن که اینجا هر صحنه ای را ببینی. خودت را کنترل کن."
لبخند زد

- من که گیج می شوم ،وقتی راه میروم نمی دانم کجا را نگاه کنم؟ جلویم خانم های آنچنانی و پایین پایم، مجله های آنچنانی

روز تعطیل رسیده بود و نمی شد دنبال خانه بگردیم...
با همسفرهایمان #یک_اتاق را گرفتیم و بینش یک #پرده زدیم.
فردایش توی #یک_ساختمان #دواتاق گرفتیم.
ساختمان پر از ایرانی هایی بود که هرکدام به علتی آنجا بودند.

همسفرهایمان گفتند اتاق را زنانه مردانه کنیم؛ خواهرش با من باشد و برادر با ایوب.

ایوب آمد.نزدیک من و گفت:
_ "من این جوری نمیخواهم شهلا. دلم می خواهد پیش شما باشم."
+ خب من هم نمیخواهم، ولی رویم نمی شود. آخه چه بگوییم؟؟

ایوب #محمدحسین را #بهانه کرد و پیش خودمان ماند.


به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند

#ادامه_دارد
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿



✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #چهل_وسه


دیگر نه زور من به او می رسید نه محمدحسین تا نگذاریم از خانه بیرون برود.

چاره اش این بود که #بنیاد چند سرباز با آمبولانس بفرستد.
تلفنی جواب درست نمی دادند،رفتم بنیاد گفتند:
_"اگر سرباز می خواهید، از کلانتری محل بگیرید."

فریاد زدم:
_"کلانتری؟"
صدایم در راهرو پیچید.
+ "شوهر من #جنایتکار است؟ #دزدی کرده؟ به #ناموس مردم بد نگاه کرده؟ #قاچاقچی است؟ برای این #مملکت جنگیده، آن وقت من از #کلانتری سرباز ببرم؟ من که نمی خواهم دستگیرش کنند. میخواهم فقط از لباس سرباز ها #بترسد و قبول کند سوار آمبولانس شود. چون زورم نمی رسد. چون اگر جلویش را نگیرم، #کار دست خودش می‌دهد ، چون کسی به فکر #درمان او نیست"

بغض گلویم را گرفته بود.
چند روز بعد بنیاد خواسته من را قبول کرد... و ایوب را در بیمارستان بستری کرد.

ایوب که مرخص شد، برایم #هدیه خریده بود.
وقتی به حالت عادی برگشته بود،...
فهمیده بود که قبل از رفتنش چقدر توی کوچه داد و بیداد راه انداخته بود.

لبخند زد و گفت
_ "برایت تجربه شد. حواست باشد بعد از من خل نشوی و دوباره زن یکی مثل من بشوی. امثال من فقط دردسر هستیم. هیچ چیزی از ما به تو نمی رسد، نه پولی داریم، نه خانه ای، هیچی...."

کمی فکر کرد و خندید:
_"من می گویم زن یک حاجی بازاری پولدار شو."

خیره شدم توی چشم هایش که داشت از اشک پر می شد.
شوخی تلخی کرده بود.
هیچ کس را نمی توانستم به اندازه ی ایوب دوست داشته باشم.
فکرش را هم نمی کردم از این مرد جدا شوم.
با اخم گفتم:
_"برای چی این حرف ها را میزنی؟"

خندید:
_"خب چون #روزهای_آخرم هست شهلا، بیمه نامه ام توی کمد است. چند بار جایش را نشانت دادم.. دم دست بگذارش، لازمت می شود بعد من..."

+ بس کن دیگر ایوب

_ #بعدازمن مخارجتان سنگین است، کمک حالت می شود.
+ تو الان هجده سال است داری به من قول میدهی امروز میروم، فردا میروم، قبول کن دیگر ایوب، "تو نمی روی"

نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم.
سرش را تکان داد.

_"حالا تو هی به شوخی بگیر، ببین من کی بهت گفتم."

به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند


#ادامه_دارد
غیرت، قتل، اسلام؟!

🔹 قتل ناموسی در اهواز و تکرار حوادث مشابه، بهانه‌ای است برای #اسلام_ستیزان برای عقده گشایی و حمله به دین اسلام و احکام نورانی آن. طبیعی است، افرادی که منافعشان توسط دینِ استکبارستیزِ اسلام، به خطر افتاده است، از هر اتفاق با ربط و بی ربطی، هیاهویی مجازی ایجاد کنند و ذهن مردم مخصوصاً جوانان را مخدوش و شبهه ناک نمایند.

اما حقیقت چیست؟ آیا علت اساسی وقوع قتل های ناموسی، احکام و عقاید اسلامی است؟ مسلما خیر. اگر اینطور بود این اتفاق تنها در کشورهای اسلامی دیده می‌شد، درحالیکه این پدیده اگر در کشورهای غیراسلامی و حتی لائیک بیشتر از کشورهای اسلامی نباشد، قطعا کمتر نیست. اگرچه پنهانکاری در این نوع از قتل مانع از دستیابی به آمار واقعی است اما در اروپا و علی‌رغم همه‌ی تلاش‌هایی که برای مبارزه با این نوع قتل‌ها شده است، هرساله تعداد زیادی حمله و قتل ناموسی اتفاق می‌افتد. طبق گزارشی، سالانه بیش از سه هزار حمله‌ی ناموسی در بریتانیا اتفاق می‌افتد. این پدیده در فرانسه، ایتالیا، آلبانی و دیگر کشورهای اروپایی نیز مشاهده می شود.
(‏قضیه‌ی فریتزل؛ پدری که ۲۴سال دخترش را در زیرزمین حبس کرده بود و به او تجاوز میکرد و داستان واتس؛ مردی که از دست همسر حامله‌اش عصبانی شد و او و دو دخترش را کشت از این نوع است)

بنابراین، معرفی کردن، اسلام و احکام نورانی آن به عنوان منشأ این پدیده رایج، کاملاً بی انصافی، و به تعبیر بهتر «ماهی گرفتن از آب گل آلود» است.

🔹پس منشأ این حوادث چیست؟

به نظرم پاسخ واضح است. منشأ سایر انواع قتل چیست؟ افسارگسیختگی در غریزه‌ای از غرایز انسان.

🔹توضیح اینکه حکمت الهی ایجاب می‌کند تا در طبیعت انسان، غرایز مختلفی مانند: خشم، شهوت، مال دوستی، فرزند و خانواده دوستی، وطن پرستی، لذت جویی، حب جاه و مقام، شهرت‌طلبی، نیاز به محبت ورزیدن و محبت نمودن و.... وجود داشته باشد. هرکدام از این غرایز در انسان نباشد، موجودیت و حیات او به خطر می‌افتد. همه‌ی این امیال و خواسته‌ها برای انسان لازم و ضروری است آنچه ناپسند است، زیاده‌روی در پرداختن به آنها و عدم کنترل خواسته‌ها و خلاصه افسارگسیختگی غرایز است. اساساً هنر و بلکه وظیفه‌ی انسان، مدیریت غرایز و تمایلاتی است که به طور طبیعی در وجود آدمی، به ودیعت نهاده شده است.

#غیرت، یکی از این غرایز است که اتفاقا غریزه‌ی مهمی محسوب می‌شود و نقش بی‌بدیلی در حفاظت از اساسی ترین و محوری‌ترین نهاد اجتماعی یعنی #بنیاد_خانواده دارد. این غریزه مانند هر اخلاق دیگری دو طرف افراط و تفریط دارد که هردوی آن ناپسند و مذموم است. به همین دلیل در روایات اهل بیت علیهم السلام هم از زیاده روی آن نهی شده و به عنوان «غیرت مذموم» تعبیر شده و هم از بی توجهی به آن نهی شده است. (حتی گفته می شود یکی از دلایل نهی از مصرف گوشت خوک، خصوصیت غیرت‌زدایی آن است که برگرفته از روحیات این حیوان است)

🔹کوتاه سخن اینکه منشأ قتل‌های ناموسی، مانند سایر انواع قتل، عدم تربیت اخلاقی و زیاده روی در این خلق و خوی طبیعی است. بنابراین با توجه به اینکه هدف اصلی ادیان الهی مخصوصاً اسلام عزیز، راهنمایی برای مدیریت و کنترل غرائز است، نه تنها اسلام نمی‌تواند منشأ وقوع این حوادث باشد، بلکه عدم ایمان یا عمل به دستورات حکیمانه اسلام است سبب وقوع و تکرار جرائم مختلف از جمله قتل است.

به تعبیر دیگر، همانطور که قتل به دلیل مال دوستی، خشم و ... را نمی‌توان به شریعت نسبت داد، ساحت احکام اسلامی از قتل‌های ناموسی نیز پاک و منزه است.

🔹بله! یک نوع قتل ناموسی در اسلام پذیرفته شده و آن کشته شدن در راه ناموس است. همانطور که در روایتی از امام صادق علیه‌السلام نقل شده:
هر کس در راه دفاع از خانواده‌ی خود کشته شود، شهید است. (وسائل الشیعه، ج۱۱ ص۹۱)



حجت‌الاسلام دکتر قربانی مقدم



❄️ @ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران❄️