دیشب داشتم کتابی را که درمورد جد مادریام نوشتهشده، میخواندم. سیدی اهل آذربایجان که صاحبکرامت و محترم دانسته میشده و مورد احترام مردم شهرش بوده.
میدانید که تاریخ تقریباً همیشه درمورد مردان است و این که چه کردند. لابهلای صفحات، ماجرایی را که قبلاً شنیدهبودم با جزییات بیشتری دیدم؛ نشانی منحصر به فرد از یک زن و یک مادر بینظیر.
مادری تنها که باوجود اطلاع از ناتوانی فرزندش در یادگیری دروس، با ریسیدن نخ، هزینهی تحصیل او را در نجف آن زمان - بخوانید دانشگاهی در خارج از کشور امروز- فراهم میکند و پسرش را از خوی صد و پنجاه سال پیش به مرکز علمی جهان شیعه میفرستد.
از «سونا ننه» نه عکسی مانده و نه نقشی. فقط میدانیم که همدرسهای پسرش، مدام او را بهخاطر هدر دادن زحمات مادرش، ملامت میکردهاند. بماند که پسر به حرم حضرت علی پناه میبرد و مورد تفقد قرار میگیرد.
❤️از دیشب دارم به امید این زن فکر میکنم و به رویاهایی که برای فرزندش داشته. جنگ های ایران و روس، سختی زندگی، تنهایی، هیچ چیزی او را از هدفش دور نکرده. اگر ناامید میشد، مطمیناً «سید یعقوب» هرگز به جایگاهی که در زندگی مادی و معنوی کسب کرد نمیرسید و بر دیگران، تا امروز اثر نمیگذاشت. از فرزندان سید یعقوب ، مردان و زنان ارزشمندی بهوجود آمدند که زندگی را برای همنوعان خود، بهتر و زیباتر کردند و میکنند.
❤️عکسی از «سونا ننه» باقی نیست. از او فقط یک قصه مانده. اما من با تمام قلبم حس میکنم ایشان، شبیه تکتک ما بودهاست. من و شما دوست عزیزم که تسلیم یأس نمیشویم و برای آیندهی فرزندانمان تلاش میکنیم. هر چه سختیها بیشتر شوند ما با کوشش بیشتری به جنگشان میرویم. زندگی ما فقط در امروز منحصر نمیشود. ما با بچههایمان در زمان جریان خواهیم یافت.
♥️باشد که تسلیم نشویم و نقشی نیکو از خود، در جهان بر جای بگذاریم.
❤️امروز، روز مادر نیست. اما امروز و هر روز بر شما مبارک باشد و نور امید در قلبتان جاودیدان.
#مادر
#خوی
#عشق
#امید
#صلح
#فرزند
#کتاب
#مدرسه
#تحصیل
#تحصیل_در_خارج
@farhangkoodak
میدانید که تاریخ تقریباً همیشه درمورد مردان است و این که چه کردند. لابهلای صفحات، ماجرایی را که قبلاً شنیدهبودم با جزییات بیشتری دیدم؛ نشانی منحصر به فرد از یک زن و یک مادر بینظیر.
مادری تنها که باوجود اطلاع از ناتوانی فرزندش در یادگیری دروس، با ریسیدن نخ، هزینهی تحصیل او را در نجف آن زمان - بخوانید دانشگاهی در خارج از کشور امروز- فراهم میکند و پسرش را از خوی صد و پنجاه سال پیش به مرکز علمی جهان شیعه میفرستد.
از «سونا ننه» نه عکسی مانده و نه نقشی. فقط میدانیم که همدرسهای پسرش، مدام او را بهخاطر هدر دادن زحمات مادرش، ملامت میکردهاند. بماند که پسر به حرم حضرت علی پناه میبرد و مورد تفقد قرار میگیرد.
❤️از دیشب دارم به امید این زن فکر میکنم و به رویاهایی که برای فرزندش داشته. جنگ های ایران و روس، سختی زندگی، تنهایی، هیچ چیزی او را از هدفش دور نکرده. اگر ناامید میشد، مطمیناً «سید یعقوب» هرگز به جایگاهی که در زندگی مادی و معنوی کسب کرد نمیرسید و بر دیگران، تا امروز اثر نمیگذاشت. از فرزندان سید یعقوب ، مردان و زنان ارزشمندی بهوجود آمدند که زندگی را برای همنوعان خود، بهتر و زیباتر کردند و میکنند.
❤️عکسی از «سونا ننه» باقی نیست. از او فقط یک قصه مانده. اما من با تمام قلبم حس میکنم ایشان، شبیه تکتک ما بودهاست. من و شما دوست عزیزم که تسلیم یأس نمیشویم و برای آیندهی فرزندانمان تلاش میکنیم. هر چه سختیها بیشتر شوند ما با کوشش بیشتری به جنگشان میرویم. زندگی ما فقط در امروز منحصر نمیشود. ما با بچههایمان در زمان جریان خواهیم یافت.
♥️باشد که تسلیم نشویم و نقشی نیکو از خود، در جهان بر جای بگذاریم.
❤️امروز، روز مادر نیست. اما امروز و هر روز بر شما مبارک باشد و نور امید در قلبتان جاودیدان.
#مادر
#خوی
#عشق
#امید
#صلح
#فرزند
#کتاب
#مدرسه
#تحصیل
#تحصیل_در_خارج
@farhangkoodak
هفتاد سال پس از کودتا
زندگی امروز من در سایهی ۲۸ مرداد
🥀 ۲۸ مرداد سال ۳۲، تهران یکی از روزهای سرنوشتساز خود را در میان شعارهای زنده باد و مرده باد و پایین کشیدن مجسمههای شاه و حمله به دفاتر روزنامههای طرفدار مصدق گذراند.
🥀مأمورمخفیهای آمریکا و انگلیس از چندین روز قبل، وارد کشور شده و عوامل داخلی را سازماندهی کردهبودند. حتی شکست اولین تلاش هم، آنها را ناامید نکردهبود.
و اینگونه شد: فریاد بلند زندهباد مصدق اول صبح، به غریو مرده باد مصدق تبدیل شد و خانهی کاشی ۱۰۹ خیابان کاخ، منزل و محل تشکیل جلسات کابینهی دکتر محمد مصدق به تاراج رفت….
🌻صدها کیلومتر دورتر، پشت دشتهای پر از آفتابگردان، پدر بزرگ من روحانی نسبتاً جوانی بود مشهور و محترم در زادگاهش خوی. مشروطهخواه و وطنپرست. در زمان اشغال آذربایجان، کمماندهبود اعدام شود که غایله را فرو نشاندند.
🌻🌻آ میر ابراهیم آقا، مصدقی بود و متعصب. به هیچ چیزی جز طرفداری از نخستوزیر اهمیت نمیداد؛ حتی به سرنوشت شش فرزندش.
🥀آن زمان، خبرها از تهران خیلی دیر میرسیدند. رادیو تنها وسیلهی ارتباطی بود.
اما در پایان روز ۲۸ مرداد، حتی در خوی هم مردم از کودتا و سرنگونی مصدق اطلاع داشتند.
🌻صبح روز بعد، مادربزرگم مادرم را به تبریز برد برای درمان کچلی در بیمارستان آمریکاییها و اصلاً نمیدانست تا شب که برگردند زندگیشان چطور زیر و رو شده.
🥀دستور بازداشت سریع تمام طرفداران مصدق در کل کشور به سرعت اجرا شد.
خانمجان در راه برگشت فهمید که آقا را هم دستگیر کردهاند. و تا برسند، خانه هم غارت شدهبود.
🌻زندان و تبعید در تبریز و بعد تهران، عاقبت پدربزرگم بود و طبعاً کل خانواده، تحتتأثیر آن قرار گرفت.
🥀دقیقاً نمیدانم چند سال، ولی او اجازهی سفر به زادگاهش را هم نداشت و قطعاً درد میکشید. اما از فرصت زندگی در تهران، برای شناختن افکار تازه و انسانهای برجسته استفاده کرد و خانهاش در صفیعلیشاه و بعدتر در نمازی اول، جایی بود که هیچکس دستخالی از آنجا بر نمیگشت.
🥀سالها بعد، هنوز عدهای در خانواده طرفدار بیقید و شرط مصدق بودند اما آقا که از سیاست فاصلهگرفتهبود، با تمام علاقهاش، تصمیمات او را هم قابل نقد میدانست و فکر کردن و مطالعه را مهمتر از هر کاری میدانست.
🌻تصویر من از پدربزرگم، در طبقه دوم منزل خیابان نمازی ، در اتاقی غرق در نور با لباسی سراپا سفید و در محاصرهی کتابهاست و یا جلسات مباحثهاش با دوستان که با وجود تمام خط قرمزها، من را به جمع آقایان راه میداد.
🥀پانزده ساله بودم که او از دنیا رفت. نماند تا ببیند نوهاش چطور مثل خود او، فریفتهی سیاست شد و چطور از اثر این جادو فرار کرد و فهمید، چیزهایی بسیار مهمتر و مؤثرتر از طرفداری از سیاستمداری شریف، هم وجود دارد؛ ساختن زندگی آرام از درون خانوادهها، درک کودکان و شرایط زیستشان، اهمیت به تحصیل و مهارتآموزیشان و فهم این موضوع که تغییرات واقعی و ماندگار نه از خیابانها یا جلسات آدمبزرگهای مهم، بلکه از خانهها شروع میشود. جایی که ما، فرصت و امکان صحبت و اظهار نظر و مشارکت را به فرزندانمان بدهیم. جایی که به آنها ثابتکنیم ارزشمند و دوستداشتنی هستند و عقایدشان محترم.
🌻کاش آ میر ابراهیم آقا زنده بود. مطمئنم به من و همهی مادرها و تسهیلگرهایی که با عشق برای بچهها کتاب میخوانند و وقت میگذارند افتخار میکرد و از دیدن اینهمه انسان و بهویژه مادران و کودکان اهل مطالعه غرق در غرور میشد.
🪷هرکس هر چه دوست دارد بگوید، اما دنیا با کتابهای کودک و نوجوان به جای خیلی بهتری تبدیل شده.
آینده، فرزند زیبای کتابهای بچههای ماست.
پر از شادی، عشق و صلح.
#تجربهی_زیسته
#ریحانه_قاسمرشیدی
#کودتا
#مطالعه
#کتابخوانی
#توسعه
#فرزندپروری
#صلح
#سیاست
#مصدق
#خوی
#تسهیلگر
#ترویج_کتابخوانی
@farhangkoodak
راستی، اگر دوست داشتید عکسهای جدید روزنامهی گاردین انگلیس از کودتا را ببینید، در این لینک قرار دارد:
https://www.theguardian.com/world/iran-blog/gallery/2015/dec/16/unseen-images-of-the-1953-iran-coup-in-pictures#img-19
ارتباط:
@rb1105
زندگی امروز من در سایهی ۲۸ مرداد
🥀 ۲۸ مرداد سال ۳۲، تهران یکی از روزهای سرنوشتساز خود را در میان شعارهای زنده باد و مرده باد و پایین کشیدن مجسمههای شاه و حمله به دفاتر روزنامههای طرفدار مصدق گذراند.
🥀مأمورمخفیهای آمریکا و انگلیس از چندین روز قبل، وارد کشور شده و عوامل داخلی را سازماندهی کردهبودند. حتی شکست اولین تلاش هم، آنها را ناامید نکردهبود.
و اینگونه شد: فریاد بلند زندهباد مصدق اول صبح، به غریو مرده باد مصدق تبدیل شد و خانهی کاشی ۱۰۹ خیابان کاخ، منزل و محل تشکیل جلسات کابینهی دکتر محمد مصدق به تاراج رفت….
🌻صدها کیلومتر دورتر، پشت دشتهای پر از آفتابگردان، پدر بزرگ من روحانی نسبتاً جوانی بود مشهور و محترم در زادگاهش خوی. مشروطهخواه و وطنپرست. در زمان اشغال آذربایجان، کمماندهبود اعدام شود که غایله را فرو نشاندند.
🌻🌻آ میر ابراهیم آقا، مصدقی بود و متعصب. به هیچ چیزی جز طرفداری از نخستوزیر اهمیت نمیداد؛ حتی به سرنوشت شش فرزندش.
🥀آن زمان، خبرها از تهران خیلی دیر میرسیدند. رادیو تنها وسیلهی ارتباطی بود.
اما در پایان روز ۲۸ مرداد، حتی در خوی هم مردم از کودتا و سرنگونی مصدق اطلاع داشتند.
🌻صبح روز بعد، مادربزرگم مادرم را به تبریز برد برای درمان کچلی در بیمارستان آمریکاییها و اصلاً نمیدانست تا شب که برگردند زندگیشان چطور زیر و رو شده.
🥀دستور بازداشت سریع تمام طرفداران مصدق در کل کشور به سرعت اجرا شد.
خانمجان در راه برگشت فهمید که آقا را هم دستگیر کردهاند. و تا برسند، خانه هم غارت شدهبود.
🌻زندان و تبعید در تبریز و بعد تهران، عاقبت پدربزرگم بود و طبعاً کل خانواده، تحتتأثیر آن قرار گرفت.
🥀دقیقاً نمیدانم چند سال، ولی او اجازهی سفر به زادگاهش را هم نداشت و قطعاً درد میکشید. اما از فرصت زندگی در تهران، برای شناختن افکار تازه و انسانهای برجسته استفاده کرد و خانهاش در صفیعلیشاه و بعدتر در نمازی اول، جایی بود که هیچکس دستخالی از آنجا بر نمیگشت.
🥀سالها بعد، هنوز عدهای در خانواده طرفدار بیقید و شرط مصدق بودند اما آقا که از سیاست فاصلهگرفتهبود، با تمام علاقهاش، تصمیمات او را هم قابل نقد میدانست و فکر کردن و مطالعه را مهمتر از هر کاری میدانست.
🌻تصویر من از پدربزرگم، در طبقه دوم منزل خیابان نمازی ، در اتاقی غرق در نور با لباسی سراپا سفید و در محاصرهی کتابهاست و یا جلسات مباحثهاش با دوستان که با وجود تمام خط قرمزها، من را به جمع آقایان راه میداد.
🥀پانزده ساله بودم که او از دنیا رفت. نماند تا ببیند نوهاش چطور مثل خود او، فریفتهی سیاست شد و چطور از اثر این جادو فرار کرد و فهمید، چیزهایی بسیار مهمتر و مؤثرتر از طرفداری از سیاستمداری شریف، هم وجود دارد؛ ساختن زندگی آرام از درون خانوادهها، درک کودکان و شرایط زیستشان، اهمیت به تحصیل و مهارتآموزیشان و فهم این موضوع که تغییرات واقعی و ماندگار نه از خیابانها یا جلسات آدمبزرگهای مهم، بلکه از خانهها شروع میشود. جایی که ما، فرصت و امکان صحبت و اظهار نظر و مشارکت را به فرزندانمان بدهیم. جایی که به آنها ثابتکنیم ارزشمند و دوستداشتنی هستند و عقایدشان محترم.
🌻کاش آ میر ابراهیم آقا زنده بود. مطمئنم به من و همهی مادرها و تسهیلگرهایی که با عشق برای بچهها کتاب میخوانند و وقت میگذارند افتخار میکرد و از دیدن اینهمه انسان و بهویژه مادران و کودکان اهل مطالعه غرق در غرور میشد.
🪷هرکس هر چه دوست دارد بگوید، اما دنیا با کتابهای کودک و نوجوان به جای خیلی بهتری تبدیل شده.
آینده، فرزند زیبای کتابهای بچههای ماست.
پر از شادی، عشق و صلح.
#تجربهی_زیسته
#ریحانه_قاسمرشیدی
#کودتا
#مطالعه
#کتابخوانی
#توسعه
#فرزندپروری
#صلح
#سیاست
#مصدق
#خوی
#تسهیلگر
#ترویج_کتابخوانی
@farhangkoodak
راستی، اگر دوست داشتید عکسهای جدید روزنامهی گاردین انگلیس از کودتا را ببینید، در این لینک قرار دارد:
https://www.theguardian.com/world/iran-blog/gallery/2015/dec/16/unseen-images-of-the-1953-iran-coup-in-pictures#img-19
ارتباط:
@rb1105
the Guardian
Unseen images of the 1953 Iran coup – in pictures
The Guardian is publishing hitherto unseen pictures of Iran’s 1953 coup, taken by Dr William Arthur Cram, a former education officer at the US embassy in Tehran