Forwarded from فال مارال
❤️ #نسیم_هدایت
💌 #قسمت_ششم
✍🏼هر جوری بود خودم رو رسوندم به اتاق دیگه ؛ نیومدم بشینم اصلا نمیخواستم بیام اما مادرش صدام زد گفت بیا بشین پیش خودم....
😭گفتم الآن چه موقع صدا زدن بود من با چه رویی بیام بشینم توکل کردم بر الله رفتم نشستم و سرم رو اصلا بلند نکردم اما #احساس کردم همه دارن نگاهم میکنن #یاالله الان چیکار کنم بازم عموجان به دادم رسید و سر بحث رو باز کردن و از شرق به طرف غرب و از غرب به طرف شرق میرفتن و بحث از همه چیز و همه کس رو میگفتن...
ساعت 11 شد و گفتن دیگه دیر شد و الحمدلله مراعات کردن و زود رفتن
و خداحافظی کردن... آخر شب داشتم خونه رو جمع وجور میکردم پدرم اومد و گفت خوب نظرت چیه منم که مثل همیشه گفتم بیخیال اینا که نیومدن واسه #خواستگاری نسشتیم دو کلوم حرف زدیم ، خوش گذشت تموم شد....
یه دفعه خواهرم گفت ولی تا حالا از هیچ صحنه ای مثل صحنه مچل شدن تو لذت بخش نبود منم یه نگاه خشم گین بهش کردم و رفتم که دیگه بخوابم....
فرداش در #مدرسه هم درسهام خوب شد و هم بعد از ظهرش رفتم کلاس #عقیده اون روز هم باید درس قبلی رو حفظ میکردم و هم باید درس جدید رو میدادم یاالله منو چه به #تدریس کردن توکل کردم بر الله سبحان و شروع کردم به حرف زدن ودرس دادن...
درس اون روز در مورد لااله الا الله بود اثبات و نفی بود و تمام شروطش هم بود هی گفتم و هی گفتم فهمیدم بچه ها همه یه جور #خاصی نگام میکنن بعدا گفتن کارت #عالی بود....
😳اصلا فکرش رو هم نمیکردیم تا این حد عالی باشی تو دلم گفتم #الحمدلله پروردگارا این #فضل تو بود که من تونستم امروز رو بدون هیچ اشکالی درس بدم وگرنه منکه خودم هنوز یک بچه ام...
خدارو شکر برای تمام نعمتهایی که به من داد و در اونجا بود که یاد قبل افتادم اون وقتا که با خانوادم همیشه #دعوا و #نزاع داشتیم ، والله #ایمان داشتم به اینکه :
💫 #فان_مع_العسری_یسری
☝️🏼️پروردگارا ایمان دارم به تک تک آیه هایی که فرستادی به تک تک وعده هات وبه تک تک نامهای مبارکت پروردگارا #زندگی رو برام آسان کردی یاالله ازت میخوام در #ایمانم #برکت بندازی و #ثابت_قدم باشم و در هیچ مرحله ای از زندگیم لغزش نداشته باشم آمین....
😱بعد از یه هفته و نیم بازم سر و کله ی #خواستگارم پیدا شد ای داد بیداد منکه فکر کردم تموم شد و رفت پی کارش... پدرم گفت زنگ زدن گفتن امشب میان اونجا منم گفتم باشه خیلی هم خوشحال میشیم...
😢منم گفتم بابا آخه شما نباید به من چیزی بگی تا منم بدونم پدرم گفت منکه جواب #مثبت و #منفی رو ندادم این دست خودته اونا گفتن بیاییم اونجا منم گفتم باشه فقط همین....
شب شد و من باز بیخیال بودم از دفعه قبل بدتر بودم مادرم بازم #دعوام کرد برو لباس بپوش اما این دفعه یه چیز خوب بپوش #لباس زرشکی توره رو بپوش...منم گفتم نخیر حوصله اون لباس رو ندارم هر چند من با لباس قرمزی بیام پیش #نامحرم بشینم که چی مثلا پیش خودم دیندارم مامانم حریفم نشد و هیچی نگفت...
رفتم اون اتاق که لباس بپوشم بازم یهو لباس ساده پوشیدم اما لباسی که خیلی خیلی #گشاد بود رو تنم کردم اون لباس اندازه مادرم بود ولی من بردم واس خودم گفتم برای جلوی چشم #نامحرم خوبه رنگش هم آبی تیره بود خیلی عالی....
☺️بزار پشیمون بشن دیگه برن و برنگردن تو دلم #عروسی بود نرفتم اون اتاق در رو هم بستم تا کسی نیاد ببینه چیکار کردم گفتم کار دارم.....
زنگ در رو زدن و داداشم در رو باز کرد همینکه صدای پاشون رو شنیدم که از پله ها اومدن بالا منم رفتم خوش آمد گویی مادرم چشماش رو درشت کرد و قرمز شد از عصبانیت منم که بیخیال یکباره چشمم خورد به دوتا چشم عسلی ای وای اینکه #پسره بود....
و من سلام و احوال پرسی کردم اصلا متوجه نشدم اون پشت سر خواهرشه وای عجب چشمایی داره چه خوشکله...
منکه قبلا ندیده بودمش خلاصه رفتیم نشستیم و یه دفعه خواهرش گفت این لباس مال خودته...؟ با #ترس و #لرز مادرم رو نگاه کردم تو دلم گفتم آخه این چه سوالی بود الان مادرم چشماش قرمز شده... ای داد الان بیچاره از #حرص میترکه....
منم جواب دادم بله مال خودمه ،پا شدم #چای بریزم اگه یکم بیشتر اونجا نشسته بودم اوضاع بیخ پیدا میکرد....
✍🏼 #ادامه_دارد....
@fal_maral
.
💌 #قسمت_ششم
✍🏼هر جوری بود خودم رو رسوندم به اتاق دیگه ؛ نیومدم بشینم اصلا نمیخواستم بیام اما مادرش صدام زد گفت بیا بشین پیش خودم....
😭گفتم الآن چه موقع صدا زدن بود من با چه رویی بیام بشینم توکل کردم بر الله رفتم نشستم و سرم رو اصلا بلند نکردم اما #احساس کردم همه دارن نگاهم میکنن #یاالله الان چیکار کنم بازم عموجان به دادم رسید و سر بحث رو باز کردن و از شرق به طرف غرب و از غرب به طرف شرق میرفتن و بحث از همه چیز و همه کس رو میگفتن...
ساعت 11 شد و گفتن دیگه دیر شد و الحمدلله مراعات کردن و زود رفتن
و خداحافظی کردن... آخر شب داشتم خونه رو جمع وجور میکردم پدرم اومد و گفت خوب نظرت چیه منم که مثل همیشه گفتم بیخیال اینا که نیومدن واسه #خواستگاری نسشتیم دو کلوم حرف زدیم ، خوش گذشت تموم شد....
یه دفعه خواهرم گفت ولی تا حالا از هیچ صحنه ای مثل صحنه مچل شدن تو لذت بخش نبود منم یه نگاه خشم گین بهش کردم و رفتم که دیگه بخوابم....
فرداش در #مدرسه هم درسهام خوب شد و هم بعد از ظهرش رفتم کلاس #عقیده اون روز هم باید درس قبلی رو حفظ میکردم و هم باید درس جدید رو میدادم یاالله منو چه به #تدریس کردن توکل کردم بر الله سبحان و شروع کردم به حرف زدن ودرس دادن...
درس اون روز در مورد لااله الا الله بود اثبات و نفی بود و تمام شروطش هم بود هی گفتم و هی گفتم فهمیدم بچه ها همه یه جور #خاصی نگام میکنن بعدا گفتن کارت #عالی بود....
😳اصلا فکرش رو هم نمیکردیم تا این حد عالی باشی تو دلم گفتم #الحمدلله پروردگارا این #فضل تو بود که من تونستم امروز رو بدون هیچ اشکالی درس بدم وگرنه منکه خودم هنوز یک بچه ام...
خدارو شکر برای تمام نعمتهایی که به من داد و در اونجا بود که یاد قبل افتادم اون وقتا که با خانوادم همیشه #دعوا و #نزاع داشتیم ، والله #ایمان داشتم به اینکه :
💫 #فان_مع_العسری_یسری
☝️🏼️پروردگارا ایمان دارم به تک تک آیه هایی که فرستادی به تک تک وعده هات وبه تک تک نامهای مبارکت پروردگارا #زندگی رو برام آسان کردی یاالله ازت میخوام در #ایمانم #برکت بندازی و #ثابت_قدم باشم و در هیچ مرحله ای از زندگیم لغزش نداشته باشم آمین....
😱بعد از یه هفته و نیم بازم سر و کله ی #خواستگارم پیدا شد ای داد بیداد منکه فکر کردم تموم شد و رفت پی کارش... پدرم گفت زنگ زدن گفتن امشب میان اونجا منم گفتم باشه خیلی هم خوشحال میشیم...
😢منم گفتم بابا آخه شما نباید به من چیزی بگی تا منم بدونم پدرم گفت منکه جواب #مثبت و #منفی رو ندادم این دست خودته اونا گفتن بیاییم اونجا منم گفتم باشه فقط همین....
شب شد و من باز بیخیال بودم از دفعه قبل بدتر بودم مادرم بازم #دعوام کرد برو لباس بپوش اما این دفعه یه چیز خوب بپوش #لباس زرشکی توره رو بپوش...منم گفتم نخیر حوصله اون لباس رو ندارم هر چند من با لباس قرمزی بیام پیش #نامحرم بشینم که چی مثلا پیش خودم دیندارم مامانم حریفم نشد و هیچی نگفت...
رفتم اون اتاق که لباس بپوشم بازم یهو لباس ساده پوشیدم اما لباسی که خیلی خیلی #گشاد بود رو تنم کردم اون لباس اندازه مادرم بود ولی من بردم واس خودم گفتم برای جلوی چشم #نامحرم خوبه رنگش هم آبی تیره بود خیلی عالی....
☺️بزار پشیمون بشن دیگه برن و برنگردن تو دلم #عروسی بود نرفتم اون اتاق در رو هم بستم تا کسی نیاد ببینه چیکار کردم گفتم کار دارم.....
زنگ در رو زدن و داداشم در رو باز کرد همینکه صدای پاشون رو شنیدم که از پله ها اومدن بالا منم رفتم خوش آمد گویی مادرم چشماش رو درشت کرد و قرمز شد از عصبانیت منم که بیخیال یکباره چشمم خورد به دوتا چشم عسلی ای وای اینکه #پسره بود....
و من سلام و احوال پرسی کردم اصلا متوجه نشدم اون پشت سر خواهرشه وای عجب چشمایی داره چه خوشکله...
منکه قبلا ندیده بودمش خلاصه رفتیم نشستیم و یه دفعه خواهرش گفت این لباس مال خودته...؟ با #ترس و #لرز مادرم رو نگاه کردم تو دلم گفتم آخه این چه سوالی بود الان مادرم چشماش قرمز شده... ای داد الان بیچاره از #حرص میترکه....
منم جواب دادم بله مال خودمه ،پا شدم #چای بریزم اگه یکم بیشتر اونجا نشسته بودم اوضاع بیخ پیدا میکرد....
✍🏼 #ادامه_دارد....
@fal_maral
.
❤️ #نسیم_هدایت
💌 #قسمت_ششم
✍🏼هر جوری بود خودم رو رسوندم به اتاق دیگه ؛ نیومدم بشینم اصلا نمیخواستم بیام اما مادرش صدام زد گفت بیا بشین پیش خودم....
😭گفتم الآن چه موقع صدا زدن بود من با چه رویی بیام بشینم توکل کردم بر الله رفتم نشستم و سرم رو اصلا بلند نکردم اما #احساس کردم همه دارن نگاهم میکنن #یاالله الان چیکار کنم بازم عموجان به دادم رسید و سر بحث رو باز کردن و از شرق به طرف غرب و از غرب به طرف شرق میرفتن و بحث از همه چیز و همه کس رو میگفتن...
ساعت 11 شد و گفتن دیگه دیر شد و الحمدلله مراعات کردن و زود رفتن
و خداحافظی کردن... آخر شب داشتم خونه رو جمع وجور میکردم پدرم اومد و گفت خوب نظرت چیه منم که مثل همیشه گفتم بیخیال اینا که نیومدن واسه #خواستگاری نسشتیم دو کلوم حرف زدیم ، خوش گذشت تموم شد....
یه دفعه خواهرم گفت ولی تا حالا از هیچ صحنه ای مثل صحنه مچل شدن تو لذت بخش نبود منم یه نگاه خشم گین بهش کردم و رفتم که دیگه بخوابم....
فرداش در #مدرسه هم درسهام خوب شد و هم بعد از ظهرش رفتم کلاس #عقیده اون روز هم باید درس قبلی رو حفظ میکردم و هم باید درس جدید رو میدادم یاالله منو چه به #تدریس کردن توکل کردم بر الله سبحان و شروع کردم به حرف زدن ودرس دادن...
درس اون روز در مورد لااله الا الله بود اثبات و نفی بود و تمام شروطش هم بود هی گفتم و هی گفتم فهمیدم بچه ها همه یه جور #خاصی نگام میکنن بعدا گفتن کارت #عالی بود....
😳اصلا فکرش رو هم نمیکردیم تا این حد عالی باشی تو دلم گفتم #الحمدلله پروردگارا این #فضل تو بود که من تونستم امروز رو بدون هیچ اشکالی درس بدم وگرنه منکه خودم هنوز یک بچه ام...
خدارو شکر برای تمام نعمتهایی که به من داد و در اونجا بود که یاد قبل افتادم اون وقتا که با خانوادم همیشه #دعوا و #نزاع داشتیم ، والله #ایمان داشتم به اینکه :
💫 #فان_مع_العسری_یسری
☝️🏼️پروردگارا ایمان دارم به تک تک آیه هایی که فرستادی به تک تک وعده هات وبه تک تک نامهای مبارکت پروردگارا #زندگی رو برام آسان کردی یاالله ازت میخوام در #ایمانم #برکت بندازی و #ثابت_قدم باشم و در هیچ مرحله ای از زندگیم لغزش نداشته باشم آمین....
😱بعد از یه هفته و نیم بازم سر و کله ی #خواستگارم پیدا شد ای داد بیداد منکه فکر کردم تموم شد و رفت پی کارش... پدرم گفت زنگ زدن گفتن امشب میان اونجا منم گفتم باشه خیلی هم خوشحال میشیم...
😢منم گفتم بابا آخه شما نباید به من چیزی بگی تا منم بدونم پدرم گفت منکه جواب #مثبت و #منفی رو ندادم این دست خودته اونا گفتن بیاییم اونجا منم گفتم باشه فقط همین....
شب شد و من باز بیخیال بودم از دفعه قبل بدتر بودم مادرم بازم #دعوام کرد برو لباس بپوش اما این دفعه یه چیز خوب بپوش #لباس زرشکی توره رو بپوش...منم گفتم نخیر حوصله اون لباس رو ندارم هر چند من با لباس قرمزی بیام پیش #نامحرم بشینم که چی مثلا پیش خودم دیندارم مامانم حریفم نشد و هیچی نگفت...
رفتم اون اتاق که لباس بپوشم بازم یهو لباس ساده پوشیدم اما لباسی که خیلی خیلی #گشاد بود رو تنم کردم اون لباس اندازه مادرم بود ولی من بردم واس خودم گفتم برای جلوی چشم #نامحرم خوبه رنگش هم آبی تیره بود خیلی عالی....
☺️بزار پشیمون بشن دیگه برن و برنگردن تو دلم #عروسی بود نرفتم اون اتاق در رو هم بستم تا کسی نیاد ببینه چیکار کردم گفتم کار دارم.....
زنگ در رو زدن و داداشم در رو باز کرد همینکه صدای پاشون رو شنیدم که از پله ها اومدن بالا منم رفتم خوش آمد گویی مادرم چشماش رو درشت کرد و قرمز شد از عصبانیت منم که بیخیال یکباره چشمم خورد به دوتا چشم عسلی ای وای اینکه #پسره بود....
و من سلام و احوال پرسی کردم اصلا متوجه نشدم اون پشت سر خواهرشه وای عجب چشمایی داره چه خوشکله...
منکه قبلا ندیده بودمش خلاصه رفتیم نشستیم و یه دفعه خواهرش گفت این لباس مال خودته...؟ با #ترس و #لرز مادرم رو نگاه کردم تو دلم گفتم آخه این چه سوالی بود الان مادرم چشماش قرمز شده... ای داد الان بیچاره از #حرص میترکه....
منم جواب دادم بله مال خودمه ،پا شدم #چای بریزم اگه یکم بیشتر اونجا نشسته بودم اوضاع بیخ پیدا میکرد....
✍🏼 #ادامه_دارد....
@fal_maral
✵━━┅═🌸‿🌸═┅━━✵
.
💌 #قسمت_ششم
✍🏼هر جوری بود خودم رو رسوندم به اتاق دیگه ؛ نیومدم بشینم اصلا نمیخواستم بیام اما مادرش صدام زد گفت بیا بشین پیش خودم....
😭گفتم الآن چه موقع صدا زدن بود من با چه رویی بیام بشینم توکل کردم بر الله رفتم نشستم و سرم رو اصلا بلند نکردم اما #احساس کردم همه دارن نگاهم میکنن #یاالله الان چیکار کنم بازم عموجان به دادم رسید و سر بحث رو باز کردن و از شرق به طرف غرب و از غرب به طرف شرق میرفتن و بحث از همه چیز و همه کس رو میگفتن...
ساعت 11 شد و گفتن دیگه دیر شد و الحمدلله مراعات کردن و زود رفتن
و خداحافظی کردن... آخر شب داشتم خونه رو جمع وجور میکردم پدرم اومد و گفت خوب نظرت چیه منم که مثل همیشه گفتم بیخیال اینا که نیومدن واسه #خواستگاری نسشتیم دو کلوم حرف زدیم ، خوش گذشت تموم شد....
یه دفعه خواهرم گفت ولی تا حالا از هیچ صحنه ای مثل صحنه مچل شدن تو لذت بخش نبود منم یه نگاه خشم گین بهش کردم و رفتم که دیگه بخوابم....
فرداش در #مدرسه هم درسهام خوب شد و هم بعد از ظهرش رفتم کلاس #عقیده اون روز هم باید درس قبلی رو حفظ میکردم و هم باید درس جدید رو میدادم یاالله منو چه به #تدریس کردن توکل کردم بر الله سبحان و شروع کردم به حرف زدن ودرس دادن...
درس اون روز در مورد لااله الا الله بود اثبات و نفی بود و تمام شروطش هم بود هی گفتم و هی گفتم فهمیدم بچه ها همه یه جور #خاصی نگام میکنن بعدا گفتن کارت #عالی بود....
😳اصلا فکرش رو هم نمیکردیم تا این حد عالی باشی تو دلم گفتم #الحمدلله پروردگارا این #فضل تو بود که من تونستم امروز رو بدون هیچ اشکالی درس بدم وگرنه منکه خودم هنوز یک بچه ام...
خدارو شکر برای تمام نعمتهایی که به من داد و در اونجا بود که یاد قبل افتادم اون وقتا که با خانوادم همیشه #دعوا و #نزاع داشتیم ، والله #ایمان داشتم به اینکه :
💫 #فان_مع_العسری_یسری
☝️🏼️پروردگارا ایمان دارم به تک تک آیه هایی که فرستادی به تک تک وعده هات وبه تک تک نامهای مبارکت پروردگارا #زندگی رو برام آسان کردی یاالله ازت میخوام در #ایمانم #برکت بندازی و #ثابت_قدم باشم و در هیچ مرحله ای از زندگیم لغزش نداشته باشم آمین....
😱بعد از یه هفته و نیم بازم سر و کله ی #خواستگارم پیدا شد ای داد بیداد منکه فکر کردم تموم شد و رفت پی کارش... پدرم گفت زنگ زدن گفتن امشب میان اونجا منم گفتم باشه خیلی هم خوشحال میشیم...
😢منم گفتم بابا آخه شما نباید به من چیزی بگی تا منم بدونم پدرم گفت منکه جواب #مثبت و #منفی رو ندادم این دست خودته اونا گفتن بیاییم اونجا منم گفتم باشه فقط همین....
شب شد و من باز بیخیال بودم از دفعه قبل بدتر بودم مادرم بازم #دعوام کرد برو لباس بپوش اما این دفعه یه چیز خوب بپوش #لباس زرشکی توره رو بپوش...منم گفتم نخیر حوصله اون لباس رو ندارم هر چند من با لباس قرمزی بیام پیش #نامحرم بشینم که چی مثلا پیش خودم دیندارم مامانم حریفم نشد و هیچی نگفت...
رفتم اون اتاق که لباس بپوشم بازم یهو لباس ساده پوشیدم اما لباسی که خیلی خیلی #گشاد بود رو تنم کردم اون لباس اندازه مادرم بود ولی من بردم واس خودم گفتم برای جلوی چشم #نامحرم خوبه رنگش هم آبی تیره بود خیلی عالی....
☺️بزار پشیمون بشن دیگه برن و برنگردن تو دلم #عروسی بود نرفتم اون اتاق در رو هم بستم تا کسی نیاد ببینه چیکار کردم گفتم کار دارم.....
زنگ در رو زدن و داداشم در رو باز کرد همینکه صدای پاشون رو شنیدم که از پله ها اومدن بالا منم رفتم خوش آمد گویی مادرم چشماش رو درشت کرد و قرمز شد از عصبانیت منم که بیخیال یکباره چشمم خورد به دوتا چشم عسلی ای وای اینکه #پسره بود....
و من سلام و احوال پرسی کردم اصلا متوجه نشدم اون پشت سر خواهرشه وای عجب چشمایی داره چه خوشکله...
منکه قبلا ندیده بودمش خلاصه رفتیم نشستیم و یه دفعه خواهرش گفت این لباس مال خودته...؟ با #ترس و #لرز مادرم رو نگاه کردم تو دلم گفتم آخه این چه سوالی بود الان مادرم چشماش قرمز شده... ای داد الان بیچاره از #حرص میترکه....
منم جواب دادم بله مال خودمه ،پا شدم #چای بریزم اگه یکم بیشتر اونجا نشسته بودم اوضاع بیخ پیدا میکرد....
✍🏼 #ادامه_دارد....
@fal_maral
✵━━┅═🌸‿🌸═┅━━✵
.
Forwarded from فال مارال
☕🧁فال #چای ۱۲ شهریور 🧁☕
🍓سه نشان🍓
☕🧁متولدین #فروردین:
🍓کمرویی، ترس و بزدلی، شجاع باشید!
🍓ازدواج، سفر خارج از کشور
🍓بیماری خفیف
☕🧁متولدین #ارديبهشت:
🍓فرصت های جدید
🍓شادی و رضایت در عشق
🍓سوءتفاهم
☕🧁متولدین #خرداد:
🍓یک سفر طولانی، تصمیمات سرنوشت ساز
🍓عروسی، ازدواج
🍓از دست دادن، فقدان
☕🧁متولدین #تیر:
🍓اتفاق خوب، شانس، مال و ثروت
🍓مشکل، نزاع، درگیری
🍓عروسی، ازدواج
☕🧁متولدین #مرداد:
🍓یک فرد چاپلوس که مشکل ساز می شود
🍓ارتقاء، پیشرفت
🍓سفری که باعث پایان یافتن ناامیدی تان می شود
☕🧁متولدین #شهریور:
🍓آشنایی، ارتباط جدید، احتیاط کنید!
🍓آینده روشن
🍓عشق و عاشقی، عشقبازی
☕🧁متولدین #مهر:
🍓ملاقات با یک دوست قدیمی
🍓بیماری، ناخوشی
🍓از رفتار و عکس العمل های شتاب زده اجتناب کنید.
☕🧁متولدین #آبان:
🍓رسیدن به راحتی و آسایش پس از یک دوره سخت
🍓 بازپرداخت بدهی
🍓طرح دعوی در دادگاه
☕🧁متولدین #آذر:
🍓خانه جدید، یک ساختمان بزرگ
🍓 موفقیت در آینده و شادی
🍓مشکلات جزئی که به زودی برطرف می شوند
☕🧁متولدین #دی:
🍓مشکلاتی که در حال برطرف شدن هستند
🍓ماجراجویی در جایی دور، بی قراری در زندگی
🍓فرصت های جدید
☕🧁متولدین #دی:
🍓یک عشق جدید
🍓مجبور به عقب نشینی درمورد نقشه ها و طرح هایتان می شوید
🍓صبور و خوش بین باشید
☕🧁متولدین #بهمن:
🍓بهبود در وضع مالی یا سلامتی
🍓 شادی و خوشی در عشق
🍓موفقیت در راه است
☕🧁متولدین #اسفند:
🍓سفر، ملاقات با شخصی در یک سفر خارجی
🍓ثروت، شادی
🍓اخباری در مورد یک سفر جدید
@fal_maral
🍓سه نشان🍓
☕🧁متولدین #فروردین:
🍓کمرویی، ترس و بزدلی، شجاع باشید!
🍓ازدواج، سفر خارج از کشور
🍓بیماری خفیف
☕🧁متولدین #ارديبهشت:
🍓فرصت های جدید
🍓شادی و رضایت در عشق
🍓سوءتفاهم
☕🧁متولدین #خرداد:
🍓یک سفر طولانی، تصمیمات سرنوشت ساز
🍓عروسی، ازدواج
🍓از دست دادن، فقدان
☕🧁متولدین #تیر:
🍓اتفاق خوب، شانس، مال و ثروت
🍓مشکل، نزاع، درگیری
🍓عروسی، ازدواج
☕🧁متولدین #مرداد:
🍓یک فرد چاپلوس که مشکل ساز می شود
🍓ارتقاء، پیشرفت
🍓سفری که باعث پایان یافتن ناامیدی تان می شود
☕🧁متولدین #شهریور:
🍓آشنایی، ارتباط جدید، احتیاط کنید!
🍓آینده روشن
🍓عشق و عاشقی، عشقبازی
☕🧁متولدین #مهر:
🍓ملاقات با یک دوست قدیمی
🍓بیماری، ناخوشی
🍓از رفتار و عکس العمل های شتاب زده اجتناب کنید.
☕🧁متولدین #آبان:
🍓رسیدن به راحتی و آسایش پس از یک دوره سخت
🍓 بازپرداخت بدهی
🍓طرح دعوی در دادگاه
☕🧁متولدین #آذر:
🍓خانه جدید، یک ساختمان بزرگ
🍓 موفقیت در آینده و شادی
🍓مشکلات جزئی که به زودی برطرف می شوند
☕🧁متولدین #دی:
🍓مشکلاتی که در حال برطرف شدن هستند
🍓ماجراجویی در جایی دور، بی قراری در زندگی
🍓فرصت های جدید
☕🧁متولدین #دی:
🍓یک عشق جدید
🍓مجبور به عقب نشینی درمورد نقشه ها و طرح هایتان می شوید
🍓صبور و خوش بین باشید
☕🧁متولدین #بهمن:
🍓بهبود در وضع مالی یا سلامتی
🍓 شادی و خوشی در عشق
🍓موفقیت در راه است
☕🧁متولدین #اسفند:
🍓سفر، ملاقات با شخصی در یک سفر خارجی
🍓ثروت، شادی
🍓اخباری در مورد یک سفر جدید
@fal_maral
🥃فال #چای 🍰
📆۱۳ اسفند ۱۴۰۰
🥃متولدین #فروردین
🍰از یه انتظار بزرگت به زودی بیرون میای خبری باعث اعتماد به نفس دوباره و خوشحالیت میشه.
سفر در پیش داری.تو دیدار عاشقانت مراقب باش بحثی پیش نیاد
🥃متولدین #اردیبهشت
🍰یکی از نزدیکانت چیزی رو داره ازت پنهون میکنه.
احتمال فاش شدن رازش زیاده.پیشنهاد کاری یا مالی خوبی در انتظارته.تو خونه صحبتهای ازدواج برای مجردین مطرح میشه
🥃متولدین #خرداد
🍰احساس پوچی و ضعف میکنی.تغییرات برات در راهه.یکی از گذشته سمتت برمیگرده.از یک دعا یا نذری خوشحالی داری
t.me/fal_maral
📆۱۳ اسفند ۱۴۰۰
🥃متولدین #فروردین
🍰از یه انتظار بزرگت به زودی بیرون میای خبری باعث اعتماد به نفس دوباره و خوشحالیت میشه.
سفر در پیش داری.تو دیدار عاشقانت مراقب باش بحثی پیش نیاد
🥃متولدین #اردیبهشت
🍰یکی از نزدیکانت چیزی رو داره ازت پنهون میکنه.
احتمال فاش شدن رازش زیاده.پیشنهاد کاری یا مالی خوبی در انتظارته.تو خونه صحبتهای ازدواج برای مجردین مطرح میشه
🥃متولدین #خرداد
🍰احساس پوچی و ضعف میکنی.تغییرات برات در راهه.یکی از گذشته سمتت برمیگرده.از یک دعا یا نذری خوشحالی داری
t.me/fal_maral
Telegram
کانال فال مارال
انجام انواع فالهای تاروت .قهوه .شمع .پاسور .......
تضمینی با بیش از ۳۰ سال سابقه درخشان و رضایت کلیه کاربران.انجام استخاره .تعبیر خواب طلایی
۰۹۳۶ ۰۱۱ ۰۳۷۶
۰۹۹۰ ۱۶۹ ۱۴۴۰
ID:marala5
t.me/fal_maral
تضمینی با بیش از ۳۰ سال سابقه درخشان و رضایت کلیه کاربران.انجام استخاره .تعبیر خواب طلایی
۰۹۳۶ ۰۱۱ ۰۳۷۶
۰۹۹۰ ۱۶۹ ۱۴۴۰
ID:marala5
t.me/fal_maral
🔮 فال #چای 🥃
📆 سه شنبه 17 اسفند 1400
🥃متولدین #فروردين :
🌿وسوسه, پیشنهادی نه از روی صداقت و یکرنگی!
🥃متولدین #ارديبهشت :
🌿حضور یک فرد چاپلوس که به ظاهر دوست شماست
🥃متولدین #خرداد :
🌿برای ملاقات و دادن هدیه ای به دیدار شما می آیند
🥃متولدین #تير :
🌿بر این باور باش که موفقیت در آینده رخ می دهد
🥃متولدین #مرداد :
🌿آسایش و رفاه مالی خواهی داشت
🥃متولدین #شهريور:
🌿بی عدالتی در اطراف شما رخ میدهد
🥃متولدین #مهر :
🌿مشکل و ناراحتی میان دو نفر از دوستانتان برطرف خواهد شد
🥃متولدین #آبان:
🌿باید به سختی بکوشید تا بتوانی پیشرفت کنی
🥃متولدین #آذر:
🌿فرصت های جدید در انتظار شماست
🥃متولدین #دی :
شادی پایدار و ثبات خوشحالی ات را حفظ کن
🥃متولدین #بهمن:
🌿حسادت برخی از نزدیکانتان باعث ایجاد مشکل می شود
🥃متولدین #اسفند:
🌿آینده روشن و خوبی در طالع شماست
t.me/fal_maral
📆 سه شنبه 17 اسفند 1400
🥃متولدین #فروردين :
🌿وسوسه, پیشنهادی نه از روی صداقت و یکرنگی!
🥃متولدین #ارديبهشت :
🌿حضور یک فرد چاپلوس که به ظاهر دوست شماست
🥃متولدین #خرداد :
🌿برای ملاقات و دادن هدیه ای به دیدار شما می آیند
🥃متولدین #تير :
🌿بر این باور باش که موفقیت در آینده رخ می دهد
🥃متولدین #مرداد :
🌿آسایش و رفاه مالی خواهی داشت
🥃متولدین #شهريور:
🌿بی عدالتی در اطراف شما رخ میدهد
🥃متولدین #مهر :
🌿مشکل و ناراحتی میان دو نفر از دوستانتان برطرف خواهد شد
🥃متولدین #آبان:
🌿باید به سختی بکوشید تا بتوانی پیشرفت کنی
🥃متولدین #آذر:
🌿فرصت های جدید در انتظار شماست
🥃متولدین #دی :
شادی پایدار و ثبات خوشحالی ات را حفظ کن
🥃متولدین #بهمن:
🌿حسادت برخی از نزدیکانتان باعث ایجاد مشکل می شود
🥃متولدین #اسفند:
🌿آینده روشن و خوبی در طالع شماست
t.me/fal_maral
Telegram
کانال فال مارال
انجام انواع فالهای تاروت .قهوه .شمع .پاسور .......
تضمینی با بیش از ۳۰ سال سابقه درخشان و رضایت کلیه کاربران.انجام استخاره .تعبیر خواب طلایی
۰۹۳۶ ۰۱۱ ۰۳۷۶
۰۹۹۰ ۱۶۹ ۱۴۴۰
ID:marala5
t.me/fal_maral
تضمینی با بیش از ۳۰ سال سابقه درخشان و رضایت کلیه کاربران.انجام استخاره .تعبیر خواب طلایی
۰۹۳۶ ۰۱۱ ۰۳۷۶
۰۹۹۰ ۱۶۹ ۱۴۴۰
ID:marala5
t.me/fal_maral