تا حالا به لحظه #تحویل #بهار 1450 فکر کردید!!!
همه بلند مى شوند، روی همدیگر رو می بوسند ، شادی می کنند و در اين هنگام یک #مهربان از جمع جدا میشود و با یک دستش #قاب عکسی را می بوسد و روى آن دست می کشد و میگويد روحت شاد #مامان بزرگ، روحت شاد #پدر بزرگ !
میدونید اون عکس کیه ؟
اون #عکس من و شماست!!!
تبدیل شدیم به یک #خاطره خوش اگر خیلی خوش شانس باشیم.
این واقعیت #روزگار من و شماست . 50 سال دیگر فقط یک خاطره ایم تو یک قاب عکس خاک گرفته ، همین،
واقعا همین....
چرا #حرص، چرا دل شکاندن ، چرا #تظاهر، چرا #چاپلوسی و #دروغ ...
بیاید مهربون باشیم ، شاد باشیم ، به دوستانمون بیشتر برسیم ، #کینه ها رو دور بریزیم ، همین الان دلی بدست بیاوریم،
اون سال چه بخواهیم چه نخواهیم میرسد، پس بهتر است خاطره ای #خوش باشیم.
__________
@drhadiansarii
همه بلند مى شوند، روی همدیگر رو می بوسند ، شادی می کنند و در اين هنگام یک #مهربان از جمع جدا میشود و با یک دستش #قاب عکسی را می بوسد و روى آن دست می کشد و میگويد روحت شاد #مامان بزرگ، روحت شاد #پدر بزرگ !
میدونید اون عکس کیه ؟
اون #عکس من و شماست!!!
تبدیل شدیم به یک #خاطره خوش اگر خیلی خوش شانس باشیم.
این واقعیت #روزگار من و شماست . 50 سال دیگر فقط یک خاطره ایم تو یک قاب عکس خاک گرفته ، همین،
واقعا همین....
چرا #حرص، چرا دل شکاندن ، چرا #تظاهر، چرا #چاپلوسی و #دروغ ...
بیاید مهربون باشیم ، شاد باشیم ، به دوستانمون بیشتر برسیم ، #کینه ها رو دور بریزیم ، همین الان دلی بدست بیاوریم،
اون سال چه بخواهیم چه نخواهیم میرسد، پس بهتر است خاطره ای #خوش باشیم.
__________
@drhadiansarii
#دردنامه اى به برادرم سيد #حيدر _حكيم
😭😭😭
امروز ، از روزهاي #سياه زندگي من بود
چرا اينقدر ناسپاسى!!؟؟
مردم #نجف كجايند؟ كه تكرار #تاريخ را ببينند؟
ديروز همين مردم نجف با نياى مظلوم شما چنان كردند ! كه ما ديديم!
وامروز نسل جديد پس مانده هاى ، ديروزيان ، با نسل آن بزرگ كه شما هستيد ! چنين كردند!!
الله الله #امير المومنين ع چه كشيد؟
امروز بر #غربت شهيد حكيم وشما گريه كردم!
خانه ما ، با شعله هاى آتشى كه از در وديوار مرقد شهيد زبانه مى كشيد ، ما وخانواده را به ١٤٠٠ سال پيش ، وحمله به خانه مادرتان #زهرا ع برد!
والله اينان همان نسل هستند!
والله غداران #روزگار همين ها هستند!
امروز بر غربتت سيد! گريستم!
بر غربت پدر وعموهاي شهيدت أشك از ديده سرازير نمودم!
پدر وعموهاى شهيدت ، سالها براى آزادى اين ملت ، ونسل ، جنگيده ، هجرت كرده، شكنجه ديدند، ودر ديار غربت ، به مبارزه با #صدام پرداختند! وسپس در آغاز دستآوردهايش ، به شهادت رسيد!
سيد ، چهارده #قرن اجدادت ، با ظلم وغربت وشهادت ، دست وپنجه نرم كردند!
جز صبر كو چاره اى!!؟؟
شعله ها از #مرقد زبانه مي كشيد وشما سيد #حيدر را مى ديدم كه چگونه زحمات ١٥ ساله شما ، در ميان شعله هاى غدر وخيانت ، وحسرت از ميان مي رفت!
اما سيد مظلوم ! سيد شهيد !
بدان كه تاريخ چنان نمي ماند ومنتقم ، وپيش از آن زمانه ، انتقام سختى را از اين مردم ، از نظاره گران بى تفاوت ، از... خواهد گرفت!
سخت تر اينكه امشب با بيانيه #خاندان !! ضربه سخت تر روحى بر من وارد شد!!
چرا ؟
الى أين يذهبون؟
چرا چنين با أرًه هاى برنده دست ساز خود ، شاخه هاى #درخت تناورى كه بر آن نشسته ايد را خود با دستان خويش ، ارًه مي كنيد؟؟
آيا نمى بينيم كه خود با دستانمان ، خويش وخاندان حكيم را به عمق درًه مي افكنيم!؟؟
ليكن سيد #حيدر ! بدان كه قطره قطره خونهاى پدر شهيدت ، هدر نرفته ، ودرختى تناور از آن بوجود آمده كه سايه اين درخت، مانع از رسيدن نور آفتاب به گياهكان شده ! وهمه را از ميان برمي دارد !
وخود تمامى پهنه پيرامونش را در كنار جدًش امير المومنين ع وپدر مظلومش وبرادر مجاهدش و... در برخواهد گرفت!
سيد حيدر
امشب بر غربتت #گريستم
سيد حيدر!
صبرت باد
😭😭😭
#هادى _انصارى
_______
@drhadiansarii
😭😭😭
امروز ، از روزهاي #سياه زندگي من بود
چرا اينقدر ناسپاسى!!؟؟
مردم #نجف كجايند؟ كه تكرار #تاريخ را ببينند؟
ديروز همين مردم نجف با نياى مظلوم شما چنان كردند ! كه ما ديديم!
وامروز نسل جديد پس مانده هاى ، ديروزيان ، با نسل آن بزرگ كه شما هستيد ! چنين كردند!!
الله الله #امير المومنين ع چه كشيد؟
امروز بر #غربت شهيد حكيم وشما گريه كردم!
خانه ما ، با شعله هاى آتشى كه از در وديوار مرقد شهيد زبانه مى كشيد ، ما وخانواده را به ١٤٠٠ سال پيش ، وحمله به خانه مادرتان #زهرا ع برد!
والله اينان همان نسل هستند!
والله غداران #روزگار همين ها هستند!
امروز بر غربتت سيد! گريستم!
بر غربت پدر وعموهاي شهيدت أشك از ديده سرازير نمودم!
پدر وعموهاى شهيدت ، سالها براى آزادى اين ملت ، ونسل ، جنگيده ، هجرت كرده، شكنجه ديدند، ودر ديار غربت ، به مبارزه با #صدام پرداختند! وسپس در آغاز دستآوردهايش ، به شهادت رسيد!
سيد ، چهارده #قرن اجدادت ، با ظلم وغربت وشهادت ، دست وپنجه نرم كردند!
جز صبر كو چاره اى!!؟؟
شعله ها از #مرقد زبانه مي كشيد وشما سيد #حيدر را مى ديدم كه چگونه زحمات ١٥ ساله شما ، در ميان شعله هاى غدر وخيانت ، وحسرت از ميان مي رفت!
اما سيد مظلوم ! سيد شهيد !
بدان كه تاريخ چنان نمي ماند ومنتقم ، وپيش از آن زمانه ، انتقام سختى را از اين مردم ، از نظاره گران بى تفاوت ، از... خواهد گرفت!
سخت تر اينكه امشب با بيانيه #خاندان !! ضربه سخت تر روحى بر من وارد شد!!
چرا ؟
الى أين يذهبون؟
چرا چنين با أرًه هاى برنده دست ساز خود ، شاخه هاى #درخت تناورى كه بر آن نشسته ايد را خود با دستان خويش ، ارًه مي كنيد؟؟
آيا نمى بينيم كه خود با دستانمان ، خويش وخاندان حكيم را به عمق درًه مي افكنيم!؟؟
ليكن سيد #حيدر ! بدان كه قطره قطره خونهاى پدر شهيدت ، هدر نرفته ، ودرختى تناور از آن بوجود آمده كه سايه اين درخت، مانع از رسيدن نور آفتاب به گياهكان شده ! وهمه را از ميان برمي دارد !
وخود تمامى پهنه پيرامونش را در كنار جدًش امير المومنين ع وپدر مظلومش وبرادر مجاهدش و... در برخواهد گرفت!
سيد حيدر
امشب بر غربتت #گريستم
سيد حيدر!
صبرت باد
😭😭😭
#هادى _انصارى
_______
@drhadiansarii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
الله الله #فرياد از جور زمان
الله الله فرياد از اهرمنان
درگمراهى سرگردان مانده بشر
واى از #روزگار تنهايي
يا ربً كو دم مسيحايي
ناجى عالم كو؟
ناجى #عالم كو؟
يا صاحب الزمان أغثنا
اللهم فرج عنًا فرجاً عاجلاً قريبا
كلمح البصر او هو أقرب من ذلك
بحقً محمد وآله الطيبين الطاهرين
یا #محمد یا #علی؛ای آقای مومنین و مومنات، به شما استغاثه میکنم به سوی #خدا، یا محمد یا علی، استغاثه میکنم به شما، استغاثه به خدا میکنم و استغاثه میکنم به محمد و علی و فاطمه و فرزندان طاهرينشان
كه ما را از اين بلا وبيمارى وجدايي ونگرانى نجات دهى!
😭😭😭
🤲🤲🤲
___________
@drhadiansarii
الله الله فرياد از اهرمنان
درگمراهى سرگردان مانده بشر
واى از #روزگار تنهايي
يا ربً كو دم مسيحايي
ناجى عالم كو؟
ناجى #عالم كو؟
يا صاحب الزمان أغثنا
اللهم فرج عنًا فرجاً عاجلاً قريبا
كلمح البصر او هو أقرب من ذلك
بحقً محمد وآله الطيبين الطاهرين
یا #محمد یا #علی؛ای آقای مومنین و مومنات، به شما استغاثه میکنم به سوی #خدا، یا محمد یا علی، استغاثه میکنم به شما، استغاثه به خدا میکنم و استغاثه میکنم به محمد و علی و فاطمه و فرزندان طاهرينشان
كه ما را از اين بلا وبيمارى وجدايي ونگرانى نجات دهى!
😭😭😭
🤲🤲🤲
___________
@drhadiansarii
عبرتی شگفت انگیز از گردش #روزگار
در زمان به قدرت رسیدن صدام در #عراق ، از جمله احزاب مخالف #صدام حزب سوسیالیست بود که صدام دستور قلع و قمع اعضای آن را به برادر ناتنی خود #برزان تکریتی سپرده بود .
یکی از دستگیر شدگان این حزب ، میاده زن جوان ۲۲ ساله و شوهرش بودند که هر دو به #اعدام محکوم شدند .
میاده نُه ماهه باردار بود و روزهای آخر بارداری خود را طی مینمود که قبل از اعدام نامهای برای برزان تکریتی مینویسد و از او در خواست می کند که اعدامش را تا زمان تولد بچه به تأخیر بیاندازند.
#برزان قبول نکرد و در جواب نامهی میاده نوشت :
#جنین داخل شکمت هم باید بمیرد و با تو دفن گردد ...
#میاده که روزهای آخر بارداری را طی میکرد ، در روز موعود به پای چوبه دار رفت و التماسهای او تاثیری در تاخیر حکم برزان نداشت .
میاده در حین #اعدام ، بالای دار وضع حمل کرد و فرزند پسری با بند ناف به روی تخته، به پایین افتاد.
رضیه زنِ زندانبان، با اشاره رییس زندان، طفل را در لباسهای مادرش پیچیده و به گوشهای منتقل کرد !.
برزان پس از اجرای حکم اعدام از رییس زندان، حال و روز میاده و جنینش را جویا شد و گزارش خواست .
رییس زندان نیز در گزارش نوشت :
جنین با مادر در چوبه دار ماند تا مُرد ...
رییس و #پزشک زندان و رضیه زنِ زندانبان، با هم ، همقسم شدند که همدیگر را به برزان تکریتی نفروشند و توافق کردند که رضیه نوزاد را به خانهاش ببرد و با راضی کردن شوهرش شناسنامه برای کودک بگیرد ...
از آن پس نوزاد را #ولید میخواندند ...
سال ها گذشت و ولید بزرگ شد .
برادر میاده (دایی واقعی ولید) در آلمان زندگی میکرد و سالها پیشتر، خبرهایی درباره خواهرزادهاش ولید از رضیه دریافت کرده بود.
او در سال ۲۰۰۳ میلادی و پس از سقوط رژیم بعثی صدام به عراق برگشت تا یادگار خواهرش میاده را پیدا و با خود به #آلمان ببرد و از روی آدرس و نشانیهایی که رضیه داده بود او را یافت ...
ولید قبول نکرد که، به آلمان مهاجرت کند و گفت:
رضیه مثل مادرم هست ، او جان مرا نجات داده و زحمت بسیاری برای من کشیده ، هرگز تنهایش نمی گذارم ...
این اتفاق زمانی بود که رضیه بازنشسته شده بود .
رضیه با خواهش از مسوولین ، ولید را به جای خود، به عنوان زندانبان و مأمور زندان استخدام میکند .
ملت عراق، افراد حزب بعث را یکی پس از دیگری دستگیر میکردند ، از جمله دستگیر شدگان برزان تکریتی برادر ناتنی صدام بود .
از قضای الهی، ولید پسر میاده ، مسئول مستقیم سلول برزان تکریتی شد و هم آنجا بود که قصه مادر و فرزند درون شکمش را به برزان گفت
پس از صدور و تأیید حکم اعدامِ برزان ، ولید به عنوان زندانبان مأمور اجرای اعدام او شد و با دست خود #طناب دار را بر گردن برزان انداخت .
بدینسان دست حق، ستمگر بیرحم را از جایی که گمان نمی کرد، به سزای اعمالش رساند ...
یقیناً روزگار به گردنکشان و ظالمان مهلت می دهد، تا شاید برگردند، ولی فراموشی در کار روزگار و در جزاء و کیفر أعمال ستمگران وجود نخواهد داشت ...
_________
@drhadiansarii
در زمان به قدرت رسیدن صدام در #عراق ، از جمله احزاب مخالف #صدام حزب سوسیالیست بود که صدام دستور قلع و قمع اعضای آن را به برادر ناتنی خود #برزان تکریتی سپرده بود .
یکی از دستگیر شدگان این حزب ، میاده زن جوان ۲۲ ساله و شوهرش بودند که هر دو به #اعدام محکوم شدند .
میاده نُه ماهه باردار بود و روزهای آخر بارداری خود را طی مینمود که قبل از اعدام نامهای برای برزان تکریتی مینویسد و از او در خواست می کند که اعدامش را تا زمان تولد بچه به تأخیر بیاندازند.
#برزان قبول نکرد و در جواب نامهی میاده نوشت :
#جنین داخل شکمت هم باید بمیرد و با تو دفن گردد ...
#میاده که روزهای آخر بارداری را طی میکرد ، در روز موعود به پای چوبه دار رفت و التماسهای او تاثیری در تاخیر حکم برزان نداشت .
میاده در حین #اعدام ، بالای دار وضع حمل کرد و فرزند پسری با بند ناف به روی تخته، به پایین افتاد.
رضیه زنِ زندانبان، با اشاره رییس زندان، طفل را در لباسهای مادرش پیچیده و به گوشهای منتقل کرد !.
برزان پس از اجرای حکم اعدام از رییس زندان، حال و روز میاده و جنینش را جویا شد و گزارش خواست .
رییس زندان نیز در گزارش نوشت :
جنین با مادر در چوبه دار ماند تا مُرد ...
رییس و #پزشک زندان و رضیه زنِ زندانبان، با هم ، همقسم شدند که همدیگر را به برزان تکریتی نفروشند و توافق کردند که رضیه نوزاد را به خانهاش ببرد و با راضی کردن شوهرش شناسنامه برای کودک بگیرد ...
از آن پس نوزاد را #ولید میخواندند ...
سال ها گذشت و ولید بزرگ شد .
برادر میاده (دایی واقعی ولید) در آلمان زندگی میکرد و سالها پیشتر، خبرهایی درباره خواهرزادهاش ولید از رضیه دریافت کرده بود.
او در سال ۲۰۰۳ میلادی و پس از سقوط رژیم بعثی صدام به عراق برگشت تا یادگار خواهرش میاده را پیدا و با خود به #آلمان ببرد و از روی آدرس و نشانیهایی که رضیه داده بود او را یافت ...
ولید قبول نکرد که، به آلمان مهاجرت کند و گفت:
رضیه مثل مادرم هست ، او جان مرا نجات داده و زحمت بسیاری برای من کشیده ، هرگز تنهایش نمی گذارم ...
این اتفاق زمانی بود که رضیه بازنشسته شده بود .
رضیه با خواهش از مسوولین ، ولید را به جای خود، به عنوان زندانبان و مأمور زندان استخدام میکند .
ملت عراق، افراد حزب بعث را یکی پس از دیگری دستگیر میکردند ، از جمله دستگیر شدگان برزان تکریتی برادر ناتنی صدام بود .
از قضای الهی، ولید پسر میاده ، مسئول مستقیم سلول برزان تکریتی شد و هم آنجا بود که قصه مادر و فرزند درون شکمش را به برزان گفت
پس از صدور و تأیید حکم اعدامِ برزان ، ولید به عنوان زندانبان مأمور اجرای اعدام او شد و با دست خود #طناب دار را بر گردن برزان انداخت .
بدینسان دست حق، ستمگر بیرحم را از جایی که گمان نمی کرد، به سزای اعمالش رساند ...
یقیناً روزگار به گردنکشان و ظالمان مهلت می دهد، تا شاید برگردند، ولی فراموشی در کار روزگار و در جزاء و کیفر أعمال ستمگران وجود نخواهد داشت ...
_________
@drhadiansarii