داستانکده شبانه
15.7K subscribers
105 photos
9 videos
188 links
Download Telegram
ماساژ خواهرزنم
1400/06/08

#خواهرزن #ماساژ

سلام من سعید هستم ۴۴ سال سن دارم
از لحاظ بدنی بد نیستم قدم ۱۸۸ وزنم ۹۰
قطرش ۵ سانت طولش ۱۹
همسرم از همه لحاظ خوشگل خوشتیپه
اما موضوعی که مورد بحثه خواهرزن مهربان سن متوسط منه که خیلی خوش کس کون تشریف دارند و‌ پزشک هم هستش چندین سالی که ازدواج کردیم خیلی مواقع ناخودآگاه رفتم توی نخش اما مجبور به ترک‌ فکر شدم اما بعضی مواقع حتی بدون حضور او این فکر امده توی سرم که جایی گیرش بیارم باهاش …
بارها بارها با هم تنها بودیم به هر ترتیبی بهش رسوندم اما اولش می آید بعدش خودش را جمع جور میکنه چند مرتبه بهش گفتم گوشم‌ را بشور توی حین شستشو می‌چسبید بهم سینه هاش را حس میکردم
گذشت پیام تلگرام واتس آپ همه جا براش پیام می‌دادم اما سکسی نه
تا جایی که یه جا را داشتند که می‌خواستند اجاره بدهند با هم رفتیم برای بازدید و یک سری تعمیرات و تغییرات کلی با هم حرف زدیم اونجا که رسیدیم رفتیم تو درب را بستم همینطور که داشتیم با هم حرف زدیم تا رفت توی یک اتاق داشت حرف میزد رفتم طرفش گفتم این تخت گفت برای معاینه بوده گفتم جای مناسبی هستش گفت اره توی چشمهاش مستقیم نگاه کردم متوجه شد رفت عقب نزدیکش شدم سرم را کمی کج کردم لبهام را بردم جلو چند لحظه‌ای طول کشید لبهاش را اورد یه لحظه بوسید رفت گفت بریم گفتم نه بمونیم الان وقتشه گفت نه اماده نیستم باید اماده باشم درست نیست گفتم باشه رفتیم گفتم حالا میره عقب میشینه دیدم نه امد جلو نشست همیشه با مغنه مانتو بود اما آن روز با مانتو روسری امده بود سوار شدیم راه افتادیم دستش را گذاشت روی دستم گفت خیلی دوستت دارم اما …سکوت کرد گذشت تا مدتها بعد شبی برام پیام داد بیدارید جواب دادم بله کمی با هم چت کردیم گفت خواهرم گفت تو ماساژ میدی گفتم بله من دوره دیده اینکار هستم بصورت حرفه‌ای چت ما تمام شد , صبح پاشدم رفتم سر کار نزدیک ساعت ۹ دیدم اول تک زد دیدم پیام آمد حه نوشته بود میتونی برای یک ساعت دیگه خونه باشی جواب دادم بله منتظرم ، همسرم شیفت بود آمد زنگ زد درب را باز کردم امد تو نشست پذیرایی کردم حقیقتا قبلش سر راه داروخانه اسپری توی ماشین زدم با قرص مصرف کردم گفتم یا میشه یا نمیشه ،
گفت میتونی منو ماساژ بدی گفتم بله یه دوش اب گرم بگیر بیا یه تن پوش بهش دادم رفت دوش گرفت آمد بیرون رفت اتاق خواب گفت نیا تو بهت میگم بیا
بعد صدا زد بیا رفتم تو دیدم یه ارایش کرده روزگاری لبه تخت نشسته بود گفت چکار کنم یه شمد زیر بدنش پهن کردم
روغن ماساژ را گذاشته بودم گرم بشه اوردم تن پوش را از تنش جدا کردم گفتم وارونه بخواب یه شرت سرمه ای ساتن خوشگل یه سوتین بسیار ناز سرمه ای تنش بود ارم آمدم کنارش دستانم را با روغن گرم چرب کردم کمی روی کمرش ریختم و ارام ارام ماساژ را شروع کردم تا روی سوتین رفتم دکمه سوتین را باز کردم تا بالای شانه هایش را ماساژ دادم اینقدر ارام اینکار را کردم که بدنش گرم شد امدم پایین تر کنار سینه هاش مالیدم دستم را تا روی سینه هاش بردم چون پشت به من بود نمی شد کامل سینه هاش را بگیرم حرکتم را ادامه دادم تا روی باسنش شرت زیباش را کمی دادم پایین روی باسنش کمی مانور کردم رفتم روی پشت رانهایش تا پشت ماهیچه و برگشتم بالا به پهلو پشت به خودم اوردمش لبه تخت شلوار تک پوشم را در اورده بودم کیرم کاملا سفت شده بود حجم خونی که داخل ماهیچه های کیرم بود وحشتناک بود فوق‌العاده سفت بود که هر طرف کیرم تکان میخورد درد شدیدی می‌کرد ، صدای جریان خون را توی مغزم احساس میکردم ارام ارام ماساژ را بردم رو به جلوی رانهای خوش تراشش چند مرتبه دستم را تا ناحیه بالای واژنش برد
ماساژور کیرکلفت
1402/09/11
#ماساژ #بیغیرتی

سلام من اسمم مهرداد هست ۳۵سالمه و خانومم ملیحه ۳۳ساله بچه شمال هستیم ۱۰ساله ازدواج کردیم من قدم ۱۹۰ وزنم ۱۰۸کیلوعه دستمم به دهنم میرسه خانومم قدش ۱۶۵ وزنش ۸۵ و رون درشت و باسن خوبی داره خوشکل با نمک خیلیم سکس بلده کیر خودمم ۱۸ کلفته همیشه بهم میگه مهرداد خوشبحالم کیر خوبی داری ،خوب ما هفته ای ۳بار سکس میکنیم از سکسمونم خیلی راضی هستیم ملیحه جوری همیشه واسم ساک میزنه که تموم شیره بدنمو میکشه حتی آبمو میخوره یک زن تمام عیاره تو سکس خوب ولی هردومون تنوع دوس داریم البته فقط موقع خواب صحبتشو میکنیم و فرداییش فراموش میکردیم تا اینکه رفتیم ترکیه ملیحه رگ پشت پاش گرفته بود قبل رفتن وقتی رسیدیم ترکیه شب اول رفتیم بار یه تیپ عالی سکسی زده بود یه بولیز تاپ که تا تا نرسیده به زانوش بود تخم سگم رون پاش درشت و باسنش عالی دیدم چند نفر نگاش میکنن ولی هیچی نگفتم گفتم آزاد باشه اون شب جوری کردمش که صبح باز باز راه میرفت صبح شد رفتیم صبحونه خوردیم خرید لباس کلی وسیله خریدیم و اومدیم هتل دوش گرفتیم ناهار خوردیم بعد خوابیدیم غروب شد رفتیم استخر مختلط چه خبر بود اووف چن بار چشمم دنبال چند نفر بود کیرمم شق ملیحه گفت کردی منم میدما خندیدمو گفتم راحت راحت باش گفت غلط کردی از استخر اومدیم بیرون دیدم نشسته رو زمین من تا یکم تنقلات بخرم دیدم رو زمینه یه پسرم معلوم بود فیتنس کاره پیشش بود دست دادیمو گفت پای خانومت بدجور رگش گرفته من هتل فلان هستم خواستی ماساژورم اینجا کار میکنم تشکر کردم رفت منم ملیحه رو بلندکردم رفتیم ماشین گرفتیمو رفتیم هتل پاشو تو هتل کلی مالوندمو خوب شد شام خوردیمو رفتیم لا لا ساعت ۲شب بود دیدم داره کیرمو ساک میزنه بلند شدم قرص خوردمو افتادم بجون کس کونش دیدم زیر گوشم میگه پسره عجب بدنی داشت گفتم چیه قلقلک داد گفت بدجور چشممو گرفت گفتم میخای بگم فردا شب بیاد گفت تو چی میگی من گفتم من مشکلی ندارم گفت باشه گفتم صبح شد پشیمون نشی گفت نه صبح شد صبحونه داشتیم میخوردیم که گفتم رو حرف دیشبت هستی گفت آره گفتم باشه رفتم اون هتل پیدا کردم پسره تو حیاط هتل بود باهاش دست دادم گفتم امشب میایی هتل ما گفت باشه ساعت ۱۰میام خوبه گفتم آره خداحافظی کردم برگشتم دیدم ملیحه حموم داره صاف صوف میکنه تصورمیکردم کس اینو من ترکوندم این دنبال چیه خندیدمو دوباره رفتم تو حموم کردمش اومدیم بیرون رفتیم بیرون شهر دور دور کلی خوش گذشت هر چی ساعت به شب نزدیک میشد استرسم بیشتر میشد تا شب شد پسره اومد ملیحه یک لباس تنگ پوشید پسره اسمش ماکان بود با من دست داد و اومد داخل یه شربت خوردو گفت من در خدمتم ملیحه رفت رو تخت فقط پاش معلوم بود چون پسره واقعا کارش فقط ماساژ بود کارش درست بود گفت رگ فلانته گفت شروع کن روغن زد شروع کرد به ماساژ ملیحه دادش دروامد چون رگ عالی میگرفت بنده خدا گفت اگه میشه پیراهنتو بده بالاتر مشکل نداره مهرداد جان گفتم نه ملیحه گفت راحت باش شروع کرد از بالا به پایین بدنش عرق زد پیراهنشو درآورد عجب بدنی شروع کرد به ماساژ که دستش خورد به باسنش گفت اووف ماکان گفت دوس داری گفت چی ماکان ترسید گفت هیچی خخ ملیحه گفت راحت باش من دیدم داره انگشت شماره ۳رو میکنه تو کسش دیدم ملیحه آه و نالش دراومد گفت یواش هیچی دیگه من گفتم راحت باش به من چشمک زد گفتم بزار منم قرص بخورم بیام گفت باشه اون مثل اینکه خورد کیرشو درآورد از من پنج سانت بزرگتر بود ملیحه گفت اوه این چی میگه ایول هیچی کیرشو کرد تو دهنش ده بخور پسره بیهوش شده بود دیگه گفت این عجب کسیه عقبش صفر بود من پسررو گفتم تو کس بکن بزار واسه من ساک بزنه کیره پسره داشت میترکید دمه کس گذاشت رفت تو جیغی کشید که گفتم جوون یکساعت کردیمش فقط جامون برعکس میشد آخر سرم هردو آبمونو ریختیم تو دهنش همشو خورد خورد همون یکبار بود ولی گفت بهترین شب زندگیم بود منم دیگه زبانم دراز بود همیشه چشمم دنبال کسش بود همش اونو میکردم

نوشته: مهرداد ملیحه
@dastankadhi
داستان

ماساژ خانم حشری


#ماساژ

سلام
محمدم 38 ساله از تهران خیلی دنبال سکس با یه زن یا دختر بودم ولی هر چه قدر بیشتر دنبال بودم کمتر پیدا میشد
تا اینکه تصمیم گرفتم تو اینستا یه پیج بسازم به عنوان ماساژور
پیجمو راه انداختم و شروع کردم به فعالیت شدید خیلیها میومدن تو دایرکت .پسر مرد زن دختر
تا اینکه یه روز خانمی اومد حول وحوش 33 ساله کمی چت کردیم و قرار گذاشتیم همدیگه رو ببینیم
روز شنبه ساعت 10 مترو امام خمینی
یه ربعی منو کاشت بلند شدم برم که دیدم سر رسید خانمی 33 ساله با پوستی سفید قد متوسط صورت معمولی هیکل نه چاق نه لاغر
باهم حرف زدیم و شماره رد وبدل کردیم برا هماهنگی بعدش خداحافظی کردیم و رفتیم پی کارمون
فرداش دیدم تو اینستا منو بلاک کرده زنگش زدم گفت ازم خوشم نیومده و مزاحم من نشو منم گفتم باشه و دیگه بهش زنگ نزدم چون زنگ هم که میزدم اصلا جواب نمیداد
بهش پیام دادم پیله ش کردم و راضیش کردم لااقل یه جلسه بیاد پیشم اگه خوشش نیومد دیگه مزاحم هم نشیم قبول کرد و قول وقرا گذاشتیم
یه روز خونه رو خالی کردم بهش پیام دادم اکی شد اومد سر قرار سوار موتورش کردم اومدم سمت خونه
بین راه شروع کرد صحبت کردن که خیلی حشریم هوس کیر کردم کص م الان خیس خیسه
خیلی میخام اگه میشد همین الان ساک میزدم واست
منم تعجب کردم باخودم گفتم نه به قبلا نه به الان
رسیدیم خونه موتور رو تو کوچه گذاشتم و باهم بصورت عادی بدون تابلو بازی وارد خونه شدیم شانس ماهم کسی ندید ما رو . وارد خونه شدیم کمی صحبت کردیم ادا تنگا رو در میاورد اصلا حرفی از سکس نمیگفت فقط میگفتزود ماساژم بده تموم کنیم برم دیرم شد
رفتاراش خیلی عجیب بود تو تختخواب دراز کشید وشروع کرد لخت شدن با اینکه صورت معمولی داشت اما واقعا بدن محشری داشت سفید سفید دو تا سینه سفید و مرمری سایز 65 زیبا نوک تیز و سر بالا کوون بسیار قلمبه و گرد نرم و لطیف کص پهن و بزرگ و شیو شده لبه هاش زیبا و صورتی شکمش بدون چربی و بدنی صاف و زیبا بدون جوش سفید وجذاب
شروع کردم با روغن زیتون ماساژ دادن یه ماساژ ریلکسی گردن پشت و کمر ران پا کون و بهدش سینه ها و شکم وناف کلا کل بدنشو یه ماساژ ریلکسی دادم یه 40دقیقه ای ماساژش دادم حسابی نرم شد سرخوش شده بود خیلی کیف میکرد
کم کم تحریک شد شروع کردم ماساژ کص و کون ش چوچوله شو نوازش دادن مالیدن لیسیدن چوچوله مکیدنش
شروع کردم به کص خوری حسابی کص شو میخوردم لبای کص شو میک میزدم زبونمو لوله میکردم تو کص ش میچرخوندم حسابی حشری شده بود و تحریک شده بود
وقتی کص شو میک میزدم مثل مار به خودش میپیچید و داد میزد دستمو جلو دهنش نگه داشتم و حسابی براش میخوردم تا اینکه ارضا شد وآبش اومد آبش طعم خوبی داشت شیرین بود تلخ یا شور نبود همشو براش لیسیدم و میک زدم تا قطره آخرشو خیلی کیف کرد تا اینکه دوباره ارضا شد بعد ولو شدو خسته
دیگه حس هیچی رو نداشت گذاشتم تا حالش جا بیاد یه مقدار دیگه ماساژش دادم تا سر حال اومد تشکر کرد منو دراز کرد وگفت حالا نوبت منه
سینه هاشو تو دهنم میکرد براش میلیسیدم بسیار نرم و خوشمزه بود یکی رو در میورد اون یکی رو تو دهنم میکردحسابی خوردم واسش تا اینکه اومد 69 شدیم من کص شو میخوردم اون کیرمو تا ته تو حلقش میکرد حسابی میخورد
الان که اینا رو مینویسم کیرم حسابی راست شده لیس میزد کیرمو تو دهنش میچرخوند سرشو لیس میزد کلاهکشو میک میزد تا خایه ها تو دهنش میکرد حسابی بالا پایین میکرد اشاره کردم داره آبم میاد توجه نکرد بهم کار خودشو میکرد آبم اومد تو عمرم اینقد آب نیومده بود همه رو خالی کردم تو دهنش حسابی لیس میزد بالا پایین میکرد تا قطر آخرشو میک زد و خورد داغون داغون شده بودم دیگه حسی نداشتم خیلی لذت بهم داده بود یه چن دقیقه ای تو بغل هم خوابیدیم حالمون که نا اومد شروع کردم به نوازش و لیسیدن بدنش بدن نرم وگرمی داشت لپای کونشو باز کردم یه سوراخ تنگ و قهوه ای کم رنگ بو کردم بوی بدی نداشت شروع کردم لیسیدن مقعدش خیلی خوشش اومد یه مقدار واسش خوردم کصش حسابی آب انداخته بود با اجازه ش شروع کردم به کردن کصش یه کص نرم و داغ مثل تنور داغ داغ کیرم داشت میسوخت حسابی تلنبه زدم واسش چون آبم اومده بود یه بار حسابی تلمبه زدم تو کص ش یه کص آبدار و لطیف حسابی تلمبه میزدم اونم محکم منو بغل گرفته بود وحسابی قربون صدقه کیرم میرفت با اجازه ش برش گردوندمش کیرمو تنظیم کردم رو سوراخ کونش با دو سه بار عقب جلو کردن کیرم تا تهش تو کونش بود چن تا تلمبه زدم و آبمو تا قطره آخرش تو کونش خالی کردم خیلی خیلی حال داد بعدش باهم دوش گرفتیم و رسوندمش مترو و رفت اگه خوشتون اومد بگید تا داستانای دیگه مو براتون بزارم.

نوشته: M
@dastankadhi
رضا و خواهر دوست داشتنی
1400/05/17

#ماساژ #خواهر #تابو

من رضا هستم و 29 سالمه ومجرد. یه خواهر دارم که 25 سالشه ولی متاهله .این قضیه مال پارساله من خیلی دوست داشتم با خواهرم سکس داشته باشم اونم اینو می دونست چون بارها به بهونه های مختلف مالیده بودمش .
یه روز که رفته بودم خونشون از صبح تو کفش بودم اونم بیحال افتاده بود و می گفت به خاطره بهاره و آب و هوای گرم و استفاده از کولر.
خلاصه بعد از ظهر که شوهر خواهرم رفت دوباره آبجیم خواست بخوابه که من بهش گفتم …… می خوای یه ماساژ بهت بدم؟؟؟؟
گفت : نه مال اینا نیست
گفتم:ولی خوبه ها !!! که پاشد رفت دستشوئی و دیدم سر حال برگشت و گفت رضا پاشو در اطاقو قفل کن از پشت که می خوای ماساژ بدی یه موقع یکی نیاد بده.
منم گفتم: مگه غیر شوهرت کس دیگه کلید داره؟؟؟
خواهرم گفت : نه خوب خنگ!!! و ادامه داد اگه اون ببینه بدتر آخه خیلی حساسه
منم سریع جرقه خورد تو ذهنم (یعنی خواهرم میدونه شوهرش راضی نیست ولی می خواد من ماساژش بدم؟؟؟!!!)
خلاصه در را بستم و بهش گفتم به پشت بخواب که خواهرم گفت رضا اینجا رو فرش بدنم درد میاد منم رفتم یه پتو انداختم گفتم رو این بخواب.
خواهرم پیرهنشو در آورد و دراز خوابید.
تا دستمو گذاشتم رو کمرش لرزید و گفت : وووووویییی رضا قلقلکم میاد. تموم موهاش سیخ شده بود.
و بهم گفت: رضا فکر بد نکنیا!!!؟؟؟
بهش گفتم:……منو تو خواهر برادریم فکر بد یعنی چه؟؟؟ سوتینتو باز کنم؟؟؟؟؟
خواهرم گفت اگه مزاحمه بازش کن ولی بعدا ببندش و قول بده سینه هامو نبینی!
گفتم باشه بابا . تازه مگه ما محرم نیستیم؟؟؟ خواهرم با خنده گفت:تو نه. تو یه جوری دست می کشی به آدم که آدم فکرائی می کنه با خودش.
همینجوری که سوتینو باز کردم و از زیرش کشیدم گفت تو خواهر منی ما به هم محرمیم.شروع کردم پشتشو مالیدن ولی تا به کمرش می رسیدم می لرزید .بهش گفتم : دامنت مزاحمه می خوام پاهاتو بمالم. دامنتو در بیارم؟؟؟
خواهرم گفت : نه نه نه .
گفتم: چرا آخه؟ مگه کار بدی می خوام بکنم؟ می خوام رگ پاتو بگیرم .
خواهرم ولی دوباره گفت نه . لابد یه دلیلی دارم که می گم نه؟
منم گفتم : باشه.
بعد گفت از رو دامن خوب کارتو بکن. منم شروع کردم مالیدن ولی سریع فهمیدم شورت نداره قلبم داشت وای میساد . دامنش کشی بود منم هی می کشیدم تا ببینم و لمبرای کونشو به بهونه ماساژ از هم باز می کردم کیرمم سیخ سیخ بود خواهرم یهو برگشت تو چشام نگاه کرد وبا خنده گفت: آقا رضا یه باره می خوای دامنمونو هم بکش پاییین!!!
منم از خدا خواسته گفتم باشه ولی آخه شورت پاهات نیست!!!
خواهرمم گفت : بی شعور من خواهرتم می فهمی؟؟؟؟اگه لختم باشم نباید نگام کنی احمق
منم دامنو کشیدم پایین و گفتم آره می دونم . دیونه ای مگه؟ هیچ برادری به خواهرش بد نگاه نمی کنه.
دستام داشت می لرزید کون خواهرمو داشتم می دیدم کوسشم معلوم بود همونجور که حدس می زدم کونش سفید ولی کوسش تپل نبود . خواهرم گفت : رضا ترو خدا کار بد نکنی؟؟؟!!!
منم گفتم باشه ولی تموم لباسامو در آوردم خواهرم فهمید چون وقتی نشستم روش لختیمو حس کرد و کیرمو که می مالید به کونش خیلی حشری شده بود ولی نمی خواست پیش قدم باشه برگشت یه کم بد اخلاق بهم گفت: رضااااااا می خوای کیرتو بکن تو کسم بعدشم بگو فکر بد نمی کنی چطوره؟؟؟؟ خیلی خری رضا اگه کار بد با من بکنی من شوهر دارم. منم برگردوندمش به کمر خوابوندمش و شکمسیر گفتم نه می خوام ما بهتر بتونم ماساژت بدم دیونه شدی من برادرتم.
و شروع کردم شکمشو مالیدن مثل ژله داشت می لرزیدمنم با یه تکون کیرمو آوردم تا دم کوسش .
کوسش خیس بود پیش آب منم داشت می ریخت رو کسش . خودمو تنظیم کردم جوری که ن
خاله مهتاب
1400/08/07

#خاله_ #ماساژ #تابو

سلام
من یه پسر بلند قد با قیافه معمولی اما جذاب(به گفته بقیه) هستم
یه خاله هم دارم ک کلا رابطمون با بقیه خاله ها فرق می‌کنه و خیلی باهم راحتیم و از شیطونی هایی که میکنیم برای هم تعریف میکنیم ،بااینکه شوهر داره اما شوهرش رو دوست ندارم و منم واقعا بهش حق میدم ب دلایلی…
خلاصه داستان از اینجا شروع شد ک همین رک حرف زدنا باعث شد اون حریم بینمون بشکنه و کم کم از دید منم جذاب میشد و فکرش رفت رو مخم…
وقتی پیشش بودم یا خونشون بودم کاملا حس میکردم یه جاذبه ای بین مون هست …
مثلا وقتی شلوغ بود خونه تو آشپزخونه رفت و آمد داشتیم سینه اش به بدنم میخورد یا باسن اش ب پام میخورد ،جوری که حس میکردم خودشم انگار دوست داره و اونم یه حس هایی‌ داره…
یه فلش بک میزنم به چند ماه قبل تو خونه خودمون بعد داستان اصلی رو تعریف میکنم،به شب خانوادگی مشروب می‌خوردیم منم دزدکی به خاله چندتا پیک دادم و خودمم خیلی خورده بودم اون شب دیگه آخر شب ک خونه شلوغ بود چند نفر تو پذیرایی خونه خودمون خابیدیم و منم پیش خاله خابیدم…
اون شب به تولد داشتیم و عجیب خوشگل کرده بود آرایش اش رو هم پاک نکرده بود ،منم مست…
هیچی دیگه کنار خاله خابیدیم و کم کم دستم می‌رفت زیر پتوش ،کسایی ک تجریش کردن میفهمن ک چجوری قلبت میزنع‌ اون لحظه…
اول دستم رو گذاشتم روی رون و پاهاش…
دیدم واکنشی نداره کم کم دستم رو بردم بین پاهاش ،وای خیلی نرم و تپل بود کص خالم،حتی از روی شلوار مشخص بود چه طلاییه…
خلاصه کلی کص خاله مهتاب رو مالیدم و بعد دستم رو بردم از زیر لباسش و تونستم سینه هاش رو هم لخت تو دستم بگیرم ،تو حال کردن بودم ک یهو دیدم خاله برگشت ،ترسیدم ک میخاد چکار کنه ولی بدون اینکه هیچی بگه رفت دسشویی و برگشت جاشو عوض کرد…
منم فرداش بهش پیام دادم ک دیشب چی شده و این داستانا‌ چیزی ب روش نیاورد و فقط گفت ک حالت خوب نبوده و مست بودی…
اون شد اولین تجربه و اتفاق اصلی تو خونه خودشون اتفاق افتاد وقتی ک شب رفتم خونشون موندم و روز قبلش هم کلی طی روز بهم مالیده شده بودیم و اینم یادم رفت بگم چند بار من تست کردم دست به باسن خاله میزدم هیچی نمیگفت ،البته نه تنهایی وقتی بقیه هم بودن و تو دید نبودیم ،یا وقتی تو آشپزخونه خم بود کیرمو میمالیدم ب کونش و رد میشدم و حتی گاها چند لحظه ثابت پیش هم می‌مونیم خلاصه یه حس متفاوت بود بعد از انواع و اقسام دختر و زنی که من کرده بودم…
اون شب خاله هم یه دامن پاش‌ بود ک رفت خابید ک مشخص بود شلوار پاش نیست و ی تاپ جذب…
صبح ک شد شوهرش رفته بود سرکار و دختر کوچکیش‌ هم خواب خواب…
منم ک مطمعن شدم شوهر خاله رفته ،دل رو زدم ب دریا ،اول رفتم حموم ،چون لباس دیگه ای باهام نبود ،اول کامل لخت شدم و چون با خاله راحت بودم ازش خواستم بیاد یه دستی بکشه ب پشتم …
حس خوبی بهم دست میداد ک تنها تو یه خونه تو حموم لخت داره بهم دست میزنه…
هیچی دیگه چون فقط یه شرت داشتم شستمش و یه شلوار آزاد پوشیدم و بدون شرت پوشیدمش و شرتمم‌ آویزون کردم و عمدن‌ ب خاله گفتم کجا پهن کنم ک رود خشک شه‌ که بفهمه شرت پاام‌ نیست…
بعدش سشوار زدم و سر جای خاله دراز کشیدم و صداش زدم ،گفتم خاله جون خودت یکم سرشونه هامو بمال گرفته ،اونم گفت ک نوکر گیر آوردی و خندید و این حرفا ،یکم گذاشتم بدنم رو ماساژ بده و بعد گفتم حرفه ای نیستی بابا بیا نشونت بدم ،یجوری سریع تو عمل انجامش شده قرارش دادم و درازش‌ کردم ک خودم ماساژش‌ بدم ،از شونه ها و گردنش شروع کردم و ماساژ سکسی میدادم ک کم کم تحریک شد و خودمو میمالیدم بهش،وای همون حال کیرم یجوری سیخ شده بود ک سرپا وا
سکس من با خاله سکینه
1400/07/23

#خاله #ماساژ #تابو

سلام دوستان خوب هستید،میخواستم یه خاطره را برایتان بگم که بسم اتفاق افتادش،که برمیگرده به ۵ماه پیش من قبلا به این سایت میامدم ولی داستان ها یاخاطرات میخواندم ،وپیش خودم میگفتم دروغ .
من احمدم ۲۱ سالم قدم ۱مترو ۸۷سانتی مترو برنز وهیکلی و،ورزش کار هستم.
من چون خونمون به پدربزگ مادری نزدیک ومادربزرگم فوت کرده پیش پدربزرگم میمونم، این خاله سکینه من که میخوام درباری خاطرم باهاش بگم
۴۶ساله هست خانومی سفید با موهای مشکی قدی ۱۶۵ ووزنش متوسط یکم روبه چاقی ،با سینه های حالا میشه گفت۷۵هستش،من به این خالم نظر داشتم همیشه دوست داشتم یک بار حداقل بکنمش اون منو خیلی دوست داشت وداره،چون حامله نمیشه بچه نداره من به این خالم نظر داشتم بالباس زیراش ور میرفتم وداخل وقتی میرفت حموم از یه سوراخ میدیدمش و با فکرش جق میزدم ،واونم پیش من راحت نه باشرط وتاب بالباس راحتی
بلیز شلوار تنگ این خالم پارسال پاییز سکته کردش والان دست چپش به خودش نمیاد بهتر ولی ازیت میشه فشار میاره بهش، به خاطر سکته دیگه بعضی وقتا سینه بنداشم نمیبست ،وقتی میامد خونه پدربزرگم چون شوهرش نگهبان بود ونبودش وشب میشد پدربزرگم میخوابید وگوشاشم سنگین پدر بزرگم ،خالم میگفت میلاد باروغن سباه دانه کمرمو روغن بزن تا رسید به روز موعود که ۵ماه پیش بود،خالم اومدو شام خوردیم ولی اون یه کمی دل درد داشت ازیتش میکرد شب شد به خودش میپیچیدچای نبات خورد آروم شد ولی یه کمکی درد داشت منم دیدم اوضاع برای کردن خاله اوکی بهش گفتم
خاله میخوای کمرتو روغن بزن اولش گفت نه بعد بعد نیم ساعت نمیدونم چی شد گفت بیاروغن بزن دل دردم زده قلونج شدم کمرشو با آجر گرم کردم وبا روغن ماساژ میدادم ونم نم لباسشو حی میزدم بالا میدونستم کرست نبسته،
گفتم میخوای پهلوهات وشیکمتو آروم روغن بزنم آولش نزاشت تا با یکم
اسرار گفت باش روغنو زدم رو شیکمش وهی ماساژ میدادم ودستمو میبردم بالاتر اونم لباسشو تا دقیقا زیر سینهاش برده بود بالا ودستاشو گزاشته بود روشون من هین ماساژ دستم میزردم بالا تا دیدم خوشش اومده و چشاشو میبست گاهی وقتا میگفت اخ که من هشرم زد بالا خودمو زوری نگه داشته بودم بعد یک دفعه دستمو بیشتر بردم بالا وسینه هاشو میمالیدم یکم نمیزاشت که من بهش گفتم نترس کسی نمیفهم سینه هاتو دیدم خندیدو هیچی نگفت وگزاشت سینه هاشو روغن بزنمو بمالم دیدم هواسش نیستو
چشاشو بسته وبعضی وقتا یه اخی میگه زیر زبونی منم فرصتو دیدمو دستم آروم به حال اینکه شیکمتو دارم ماساژ میدم آوردم زیر شکمش دیدم داره گرم میشه وعین خواب آلودا شده که کنارش دراز کشیدم خودم آماده کردم دست راستمو کردم زیر شرتشو ۲تا انگشتم سریع کردم داخل کسشو از سینه چپش بوس کردم که ترسید خواست بلند شه نزاشتم فوش میداد با دستی که بهتر بود میزد توگوشم ولی چون ریزه میزه بود نمی تونست از دستم در بره هی میگفت بابا بابا منم میدونستم بابا بزرگم نمیشنفه برام مهم نبود ماهم داخل اتاق بودیم دیده نمی شدیم ،که گریش گرفتو گفت ترو خدا نکن به کسی نمیگم منم بهش گفتم میکنمت که مطمعن تر باشم بازم نمیزاشت که از لباش بوس میکردم میگفتم سکینه جون خودم راستی دندوناشم مصنوعی دندوناشو درآوردم لب گرفتم سینه هاشو خردم اومدم پایین کوسشم خوردم که دیدم داره دیگه همکاری میکنه سریع ک.یرمو درآوردم کردم دهنش نمیدونی چه لذتی داره داخل دهنی که دندون نداره کـ.ـیر بکنی چه لذتی میبره میکردم توحلقش درمیاوردم کیر من بزرگ ۱۹سانت وکلفت ، شردع کردم به کردنش از کس چون تنگ بود جیغش خونرو برداشته بود ،میگفت کـ‌.ـیر شوهرم کوچیک بوده چقدر شوهرش معتاد میگفت کیر

@dastankadhi
سکس با پروین مادرزنم
1401/01/28

#مادرزن #تابو #ماساژ

سلام دوستان
اول از معرفی خودم شروع میکنم من ارمان ۲۶ سالمه و ساکن تهرانم و ۴ سال هست که ازدواج کردم
من از اول تو نخ مادر زنم بودم که اسمش پروین بود اون یه زن ۵۴ ساله بود موهای قهوه ای فر با یه کون گنده و سینه های افتاده و دائم پا درد داشت و من برای بهتر شدنش هر روز براش پاهاشو ماساژ میدادم و این داستان برمیگرده به یک سال پیش که یه شب به اتفاق دوتایی تو خونه بودیم و ازم خواست ماساژش بدم و نشست روی صندلی منم طبق معمول شروع کردم به مالیدن پاهای قشنگش و همینجور خیال پردازی میکردم‌ که برگشت گفت خیلی خستس و ازم خواست یه ماساژ کامل بدمش منم گفتم چشم پروین جون شما بخواب من یکم روغن بیارم که اذیت نشی ، اینم بگم ما خیلی تاروف داشتیم با هم ، خلاصه رفتمو روغن و اوردم پروین جون خوابیده بود زمین و لباساش تنش بود که گفتم پروین جون لباست روغنی میشه یزره بزن بالا اونم گفت خودت درستش کن و من پیرهنشو زدم بالا وااااای برای بار اول بود نیمه لخت میدیمش کیرم سیخ شده بود و میترسیدم برگرده ببینه و داستان شه که دیگه شروع کردم به ماساژ دادنش همین جوری مالیدمو رسیدم به گردنش که دیدم بعد یزره مالیدن نفساش تغییر کرد سریع اومدم پایین ترو داشتم کمرشو میمالیدم که گفت پاهامو بمال این روغنه خیلی خوبه و این حرفا ، منم سریع از فرصت استفاده کردمو گفتم خوب شلوارتون کثیف میشه میخواین در بیارین ؟؟؟ اونم گفت اره درش بیار من اروم شلوارشو کشیدم پایین یه شرت سفید پاش بود که رفته بود لای کون گندش سریع شرتشو با دست اورد بیرون و منم چیزی نگفتم شروع کردم پاهاشو مالیدن ولی چشم همش به کونش بود داشتم میمردم از شق درد رسیدم به کف پاهاش اروم اروم میمالیدم که گفت کمرمو ماساژ بده زود رفتم سراغ کمرش دیگه داشتم دیوونه میشدم از طرفی خیلی ازش میترسیدم ، دیگه دل زدم به دریا و همین جوری که میمالیدم هی پایین تر میمدمو هی شرتشو اروم میکشیدم پایین تر دیگه چاک کونش معلوم بود که گفت برو پایین ترو بمال منم شرایطو مناسب دیدمو یزره شرتشوکشیدم پایین تر که دیگه کامل کونش معلوم بود دیدم برگشت و با یه خنده ی خاصی گفت ارمان میخوای شرتمو در بیار کثیف نشه بعد پاهاشو سفت چسبوند به هم منم شرتو در اوردم ، وااااای که دیوونه داشتم میشدم یزره ماساژ دادم گفتم موقع خوبیه باز گردنش‌و بمالم حس کرده بودم حشریش میکنه یزره که براش مالیدم دیدم شل شد اومدم سمت کمرش دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و یه بووووس سفت از کونش گرفتم یهو جمع کرد خودشو گفت چی کار میکنی ؟؟؟ گفتم ببخشین دست خودم نبود اونم با خنده گفت راست میگی میفهمم خیلی سخته ولی خودتو کنترل کن ، اونجا فهمیدم شل شده که با خنده گفتم یزره دیگه مونده و اونم گفت باشه فقط حواست باشه من مادر زنتم زنت نیستم که باهام هر کاری بکنی دیگه دیدم بهتر ازین موقعیت پیش نمیاد دوباره رفتم بوسش کنم که ایندفه با دستام کونشو باز کردم سوراخش موهاش در اومده بودو منم حشری حشری بودم و قشنگ سوراخشو بوس کردم که دیدم هیچی نگفت و فقط خودشو ول کرد دوباره شروع کردم زبونمو کردم تو سوراخش واااااای خیلی خوشمزه بود بهترین طعم زندگیم بود پروینم که هیچی نمیگفت و فقط نفس نفس میزد همینجوری رفتم پایین تر و به کسش رسیدم که دیدم کونشو اورد بالا که راحت براش بخورم منم شروع کردم هر چی تونستم براش لیس زدم کسش مو داشت و فک کنم خیلی وقت بود نزده بود اونارو که یهو دیدم یرگشت خیلی ترسیدم داشتم میگفتم ببخشین که با دست اشاره به کسش کرد که براش بخورم شروع کردم به لیس زدنش اونم با دست سرمو فشار میداد به کسش دیکه خیلی حشری شده بود که گف