این آهنگ #فریدون_فروغی مرا به سالهای دور برد...
روزی که از ماموریت برگشته بودی ،
همه را بغل کردی .
پیشانی پسرها را بوسیدی.
مرا نه!
مرا که باچشمان اشک آلود ،
لحظه به لحظه نبودنت را شمرده بودم و
دعا خوانده بودم .
از کنار من گذشتی ،
انگار که نیستم من ...
شاید براستی ، نبودم !
در لغت نامه ی فرمانده ،
#عاشق وجود نداشت ...
پیام دادم :
من هم منتظرت بودم ،
مرا هم در آغوش بگیر ، مثل آنها ... .
نوشتی :
انشالله!
انشالله یعنی چه؟! ...
برای یک زن عاشق و
" انشاءالله " .... ؟
سالهاست که ما ،
پای انشاالله شما ، .
نشستیم ،
شکستیم ،
و از نو ، برخاستیم ...
گفتی نگو !
نگفتیم ...
رسم سربازی ،
سکوت است !
اما ، چه خوب بلد بودی ،
عاشقان را سرباز کنی !
#شهید شان ، بمیرانی ...
و لبخند بزنی ... .
باشد ،
پیروز این میدان ، باز هم تو باش !
من سلحشورانه ، عاشق میمانم !
با لباس رزم ، تو را روزی ،
آنسوی واژه های جنگ و صلح ،
در آغوش میکشم ... .
و نسلهای بعد ،
خصمانه ، عشق میورزند ...
چون من ،
چونان یک زن ، یک مادر ،
دلشکسته ،
یک سرباز ...
زنی منتظر ، میان دشتها ...
ایستاده با سلاح !
همه میدانند که از تو ، همیشه ، قوی ترم !
چه کسی از زنی عاشق ، قویتر است ؟
و دخترکی که در وجودم ،
شادمانه ، نگاهت میکرد !
هنوز برایت ، دست تکان میدهد ،
و هورا میکشد .
در لغت نامه ی تو ،
شادمانی هم ، وجود نداشت مرد هیچکس !
کمی شاد باش #فرمانده !
کمی شاد
#یا_علی
#انشالله
بزودی
دیدار
شاید شما دوستان هم از این آهنگ ، خاطره ای داشته باشید !
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#ترانه
#فروغی
#عاشق
بهتر است کسی نداند فرمانده کیست! جمله ی
#تو
#جنگ
#سربازی
#سرباز
#سردار
ایستاده با
#سلاح
#یار_دبستانی_من
#پستچی
#رمان
#نشر_قطره
#کتاب
#داستان
آنلاین.پستی.حضوری. کتابفروشیهای مطرح ، الکترونیک
88973351 قطره/
#ناشران
پیج رسمی
#chista_yasrebi
#Novelist
#Poet
#Cinema
#chistayasrebi
@chista_yasrebi.2پیج دوم من
https://www.instagram.com/p/BmatYzuHXIH/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=nghyhahbigty
روزی که از ماموریت برگشته بودی ،
همه را بغل کردی .
پیشانی پسرها را بوسیدی.
مرا نه!
مرا که باچشمان اشک آلود ،
لحظه به لحظه نبودنت را شمرده بودم و
دعا خوانده بودم .
از کنار من گذشتی ،
انگار که نیستم من ...
شاید براستی ، نبودم !
در لغت نامه ی فرمانده ،
#عاشق وجود نداشت ...
پیام دادم :
من هم منتظرت بودم ،
مرا هم در آغوش بگیر ، مثل آنها ... .
نوشتی :
انشالله!
انشالله یعنی چه؟! ...
برای یک زن عاشق و
" انشاءالله " .... ؟
سالهاست که ما ،
پای انشاالله شما ، .
نشستیم ،
شکستیم ،
و از نو ، برخاستیم ...
گفتی نگو !
نگفتیم ...
رسم سربازی ،
سکوت است !
اما ، چه خوب بلد بودی ،
عاشقان را سرباز کنی !
#شهید شان ، بمیرانی ...
و لبخند بزنی ... .
باشد ،
پیروز این میدان ، باز هم تو باش !
من سلحشورانه ، عاشق میمانم !
با لباس رزم ، تو را روزی ،
آنسوی واژه های جنگ و صلح ،
در آغوش میکشم ... .
و نسلهای بعد ،
خصمانه ، عشق میورزند ...
چون من ،
چونان یک زن ، یک مادر ،
دلشکسته ،
یک سرباز ...
زنی منتظر ، میان دشتها ...
ایستاده با سلاح !
همه میدانند که از تو ، همیشه ، قوی ترم !
چه کسی از زنی عاشق ، قویتر است ؟
و دخترکی که در وجودم ،
شادمانه ، نگاهت میکرد !
هنوز برایت ، دست تکان میدهد ،
و هورا میکشد .
در لغت نامه ی تو ،
شادمانی هم ، وجود نداشت مرد هیچکس !
کمی شاد باش #فرمانده !
کمی شاد
#یا_علی
#انشالله
بزودی
دیدار
شاید شما دوستان هم از این آهنگ ، خاطره ای داشته باشید !
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#ترانه
#فروغی
#عاشق
بهتر است کسی نداند فرمانده کیست! جمله ی
#تو
#جنگ
#سربازی
#سرباز
#سردار
ایستاده با
#سلاح
#یار_دبستانی_من
#پستچی
#رمان
#نشر_قطره
#کتاب
#داستان
آنلاین.پستی.حضوری. کتابفروشیهای مطرح ، الکترونیک
88973351 قطره/
#ناشران
پیج رسمی
#chista_yasrebi
#Novelist
#Poet
#Cinema
#chistayasrebi
@chista_yasrebi.2پیج دوم من
https://www.instagram.com/p/BmatYzuHXIH/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=nghyhahbigty
Instagram
yasrebi_chistaچیستایثربی
این آهنگ #فریدون_فروغی مرا به سالهای دور برد... . . . . .روزی که از ماموریت برگشته بودی ، همه را بغل کردی . پیشانی پسرها را بوسیدی. . .مرا نه! مرا که باچشمان اشک آلود ، لحظه به لحظه نبودنت را شمرده بودم و دعا خوانده بودم . . . از کنار من گذشتی ، انگار که…
این آهنگ #فریدون_فروغی مرا به سالهای دور برد...
روزی که از ماموریت برگشته بودی ،
همه را بغل کردی .
پیشانی پسرها را بوسیدی.
مرا نه!
مرا که باچشمان اشک آلود ،
لحظه به لحظه نبودنت را شمرده بودم و
دعا خوانده بودم .
از کنار من گذشتی ،
انگار که نیستم من ...
شاید براستی ، نبودم !
در لغت نامه ی فرمانده ،
#عاشق وجود نداشت ...
پیام دادم :
من هم منتظرت بودم ،
مرا هم در آغوش بگیر ، مثل آنها ... .
نوشتی :
انشالله!
انشالله یعنی چه؟! ...
برای یک زن عاشق و
" انشاءالله " .... ؟
سالهاست که ما ،
پای انشاالله شما ، .
نشستیم ،
شکستیم ،
و از نو ، برخاستیم ...
گفتی نگو !
نگفتیم ...
رسم سربازی ،
سکوت است !
اما ، چه خوب بلد بودی ،
عاشقان را سرباز کنی !
#شهید شان ، بمیرانی ...
و لبخند بزنی ... .
باشد ،
پیروز این میدان ، باز هم تو باش !
من سلحشورانه ، عاشق میمانم !
با لباس رزم ، تو را روزی ،
آنسوی واژه های جنگ و صلح ،
در آغوش میکشم ... .
و نسلهای بعد ،
خصمانه ، عشق میورزند ...
چون من ،
چونان یک زن ، مادر ،
دلشکسته ،
یک سرباز ...
زنی منتظر ، میان دشتها ...
ایستاده با سلاح !
همه میدانند که از تو ،
همیشه ، قوی ترم !
چه کسی از زنی عاشق ، قویتر است ؟
و دخترکی که در وجودم ،
شادمانه ، نگاهت میکرد !
هنوز برایت ، دست تکان میدهد ،
و هورا میکشد !
در لغت نامه ی تو ،
شادمانی هم ، وجود نداشت ، مرد هیچکس !
کمی شاد باش #فرمانده !
کمی شاد ...
#یا_علی
#انشالله
بزودی
دیدار
شاید شما دوستان هم از این آهنگ ، خاطره ای داشته باشید !
#اینستاگرام_رسمی_چیستایثربی
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#ترانه
#فروغی
#عاشق
بهتر است کسی نداند فرمانده کیست!
جمله ی
#تو
#جنگ
#سربازی
#سرباز
#سردار
ایستاده با
#سلاح
#یار_دبستانی_من
#پستچی
#رمان
#نشر_قطره
#کتاب
#داستان
آنلاین.پستی.حضوری. کتابفروشیهای مطرح ، الکترونیک
88973351 قطره/
#ناشران
پیج رسمی
#chista_yasrebi
#Novelist
#Poet
#Cinema
#chistayasrebi
@chista_yasrebi.2پیج دوم من
https://www.instagram.com/p/BmatYzuHXIH/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=nghyhahbigty
روزی که از ماموریت برگشته بودی ،
همه را بغل کردی .
پیشانی پسرها را بوسیدی.
مرا نه!
مرا که باچشمان اشک آلود ،
لحظه به لحظه نبودنت را شمرده بودم و
دعا خوانده بودم .
از کنار من گذشتی ،
انگار که نیستم من ...
شاید براستی ، نبودم !
در لغت نامه ی فرمانده ،
#عاشق وجود نداشت ...
پیام دادم :
من هم منتظرت بودم ،
مرا هم در آغوش بگیر ، مثل آنها ... .
نوشتی :
انشالله!
انشالله یعنی چه؟! ...
برای یک زن عاشق و
" انشاءالله " .... ؟
سالهاست که ما ،
پای انشاالله شما ، .
نشستیم ،
شکستیم ،
و از نو ، برخاستیم ...
گفتی نگو !
نگفتیم ...
رسم سربازی ،
سکوت است !
اما ، چه خوب بلد بودی ،
عاشقان را سرباز کنی !
#شهید شان ، بمیرانی ...
و لبخند بزنی ... .
باشد ،
پیروز این میدان ، باز هم تو باش !
من سلحشورانه ، عاشق میمانم !
با لباس رزم ، تو را روزی ،
آنسوی واژه های جنگ و صلح ،
در آغوش میکشم ... .
و نسلهای بعد ،
خصمانه ، عشق میورزند ...
چون من ،
چونان یک زن ، مادر ،
دلشکسته ،
یک سرباز ...
زنی منتظر ، میان دشتها ...
ایستاده با سلاح !
همه میدانند که از تو ،
همیشه ، قوی ترم !
چه کسی از زنی عاشق ، قویتر است ؟
و دخترکی که در وجودم ،
شادمانه ، نگاهت میکرد !
هنوز برایت ، دست تکان میدهد ،
و هورا میکشد !
در لغت نامه ی تو ،
شادمانی هم ، وجود نداشت ، مرد هیچکس !
کمی شاد باش #فرمانده !
کمی شاد ...
#یا_علی
#انشالله
بزودی
دیدار
شاید شما دوستان هم از این آهنگ ، خاطره ای داشته باشید !
#اینستاگرام_رسمی_چیستایثربی
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#ترانه
#فروغی
#عاشق
بهتر است کسی نداند فرمانده کیست!
جمله ی
#تو
#جنگ
#سربازی
#سرباز
#سردار
ایستاده با
#سلاح
#یار_دبستانی_من
#پستچی
#رمان
#نشر_قطره
#کتاب
#داستان
آنلاین.پستی.حضوری. کتابفروشیهای مطرح ، الکترونیک
88973351 قطره/
#ناشران
پیج رسمی
#chista_yasrebi
#Novelist
#Poet
#Cinema
#chistayasrebi
@chista_yasrebi.2پیج دوم من
https://www.instagram.com/p/BmatYzuHXIH/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=nghyhahbigty
Instagram
yasrebi_chistaچیستایثربی
این آهنگ #فریدون_فروغی مرا به سالهای دور برد... . . . . .روزی که از ماموریت برگشته بودی ، همه را بغل کردی . پیشانی پسرها را بوسیدی. . .مرا نه! مرا که باچشمان اشک آلود ، لحظه به لحظه نبودنت را شمرده بودم و دعا خوانده بودم . . . از کنار من گذشتی ، انگار که…
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#آلما
#خواننده_جوان_فرانسوی
#ترانه_رکوییم
#رکوییم
به معنای #مرثیه
موسیقی استفاده شده برای قسمت دوم
داستان
#داشت_یادم_میامد
در
#اینستاگرام_رسمی
#چیستایثربی
# کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#خواننده_جوان_فرانسوی
#ترانه_رکوییم
#رکوییم
به معنای #مرثیه
موسیقی استفاده شده برای قسمت دوم
داستان
#داشت_یادم_میامد
در
#اینستاگرام_رسمی
#چیستایثربی
# کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
دختری اونجا نشسته ، داره گریه میکنه
گیتی پاشایی عزیز
که این ترانه اش ، همیشه محبوب پدر و مادرم بود و در خانه ی ما پخش میشد... . .
و تقدیم به " پولاد کیمیایی " عزیز ،
که چنین مادر خاص و عزیزی داشت...
بانو گیتی پاشایی ،
آهنگساز ، موسیقیدان و خواننده ای متفاوت از همه ... که دنیا ، ظرفیت نگهداری روح بلند او را نداشت.
و البته ،
من در لحظه لحظه ی داستان 9 قسمتی #داشت_یادم_میامد
به این ترانه ی او و صدایش فکر میکردم .
من فقط آن دختر نبودم ، که زمانی آن گوشه نشسته ام و گریه میکنم...
همه ی ما ، زمانهایی نشسته ایم و گریه میکنیم... همه ، به نوعی دردمندیم...
همه ،خاطراتی دردناک در تاریکخانه ی جان خود داریم ، که از همه ،حتی شاید از خودمان ، پنهان کرده ایم !
حال همه ی ما ، مثل هم است...
مگر گاهی به داد هم برسیم !
رنج می آید و میرود ،
#پرواز_را_بخاطر_بسپار
پرنده ، مردنیست #فروغ
. و گیتی پاشایی ، بلند پرواز و در یاد ماندنی....
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#ترانه
#کلیپ
#موزیک_ویدیو
#داستان
#گیتی_پاشایی نازنین
مادر #بازیگر خوب
#پولاد_کیمیایی
داستان نه قسمتی "داشت یادم میامد " ، علاوه بر این پیج ، در کانال رسمی تلگرام من موجود است ، و کانال #قصه های
#پاورقی ام .
لینک در بیو ی همین پیج
#کامل_کلیپ در کانال رسمی من است
#chista_yasrebi
#novelist
#story
#novel
#chistayasrebi
#song
@gitipashaei_official
@pouladkimiay
https://www.instagram.com/p/Boz2KfrHbWG/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=hcs3pd2j8e8k
گیتی پاشایی عزیز
که این ترانه اش ، همیشه محبوب پدر و مادرم بود و در خانه ی ما پخش میشد... . .
و تقدیم به " پولاد کیمیایی " عزیز ،
که چنین مادر خاص و عزیزی داشت...
بانو گیتی پاشایی ،
آهنگساز ، موسیقیدان و خواننده ای متفاوت از همه ... که دنیا ، ظرفیت نگهداری روح بلند او را نداشت.
و البته ،
من در لحظه لحظه ی داستان 9 قسمتی #داشت_یادم_میامد
به این ترانه ی او و صدایش فکر میکردم .
من فقط آن دختر نبودم ، که زمانی آن گوشه نشسته ام و گریه میکنم...
همه ی ما ، زمانهایی نشسته ایم و گریه میکنیم... همه ، به نوعی دردمندیم...
همه ،خاطراتی دردناک در تاریکخانه ی جان خود داریم ، که از همه ،حتی شاید از خودمان ، پنهان کرده ایم !
حال همه ی ما ، مثل هم است...
مگر گاهی به داد هم برسیم !
رنج می آید و میرود ،
#پرواز_را_بخاطر_بسپار
پرنده ، مردنیست #فروغ
. و گیتی پاشایی ، بلند پرواز و در یاد ماندنی....
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#ترانه
#کلیپ
#موزیک_ویدیو
#داستان
#گیتی_پاشایی نازنین
مادر #بازیگر خوب
#پولاد_کیمیایی
داستان نه قسمتی "داشت یادم میامد " ، علاوه بر این پیج ، در کانال رسمی تلگرام من موجود است ، و کانال #قصه های
#پاورقی ام .
لینک در بیو ی همین پیج
#کامل_کلیپ در کانال رسمی من است
#chista_yasrebi
#novelist
#story
#novel
#chistayasrebi
#song
@gitipashaei_official
@pouladkimiay
https://www.instagram.com/p/Boz2KfrHbWG/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=hcs3pd2j8e8k
Instagram
yasrebi_chistaچیستایثربی
دختری اونجا نشسته ، داره گریه میکنه گیتی پاشایی عزیز که این ترانه اش ، همیشه محبوب پدر و مادرم بود و در خانه ی ما پخش میشد... . . و تقدیم به " پولاد کیمیایی " عزیز ، که چنین مادر خاص و عزیزی داشت... . . بانو گیتی پاشایی ، آهنگساز ، موسیقیدان و خواننده ای…
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
❤❤❤❤❤❤❤
اگر بروی ،خورشید را هم ممکن است باخود ببری ،
و همه پرندگانی را که در آسمان تابستانی پرواز میکردند.
#خولیو_ایگلسیاس
#Julio_Iglesias
متولد ۲۳ سپتامبر ۱۹۴۳ در مادرید
خواننده، ترانهسرا و گیتاریست #اسپانیایی است. .
خاندان پدریِ وی از گالیسیا میباشند. تابهامروز آثار او بیش از ۲۰۰میلیون نسخه فروش داشتهاست. برحسب اطلاعات ارائهشده از سوی شرکت موسیقی سونی، ایگلسیاس یکی از ده هنرمند پرفروش همهٔ زمانهاست.
#ترانه
#اگر_بروی
#Ne_Me_Quitte_Pas
#if_you_go_away
💚💚💚💚💚❤❤❤❤❤
این طرفهای ما ،
زبان ، رمزی است ،
"الو ، یونس_ سلیمان "
بله" سلیمان _ یونس"
پیام دریافت شد ،
دخترک عاشقت شد ،
دخترک مرد !
تمام .
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#chista_yasrebi
#poet
#novelist
#chistayasrebi
@yasrebi_chista
پیج رسمی #چیستایثربی که داستانها در آن می آیند👆👆👆👆👆
https://www.instagram.com/p/Bpd7iyOBAsw/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=111q8asecgnam
اگر بروی ،خورشید را هم ممکن است باخود ببری ،
و همه پرندگانی را که در آسمان تابستانی پرواز میکردند.
#خولیو_ایگلسیاس
#Julio_Iglesias
متولد ۲۳ سپتامبر ۱۹۴۳ در مادرید
خواننده، ترانهسرا و گیتاریست #اسپانیایی است. .
خاندان پدریِ وی از گالیسیا میباشند. تابهامروز آثار او بیش از ۲۰۰میلیون نسخه فروش داشتهاست. برحسب اطلاعات ارائهشده از سوی شرکت موسیقی سونی، ایگلسیاس یکی از ده هنرمند پرفروش همهٔ زمانهاست.
#ترانه
#اگر_بروی
#Ne_Me_Quitte_Pas
#if_you_go_away
💚💚💚💚💚❤❤❤❤❤
این طرفهای ما ،
زبان ، رمزی است ،
"الو ، یونس_ سلیمان "
بله" سلیمان _ یونس"
پیام دریافت شد ،
دخترک عاشقت شد ،
دخترک مرد !
تمام .
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#chista_yasrebi
#poet
#novelist
#chistayasrebi
@yasrebi_chista
پیج رسمی #چیستایثربی که داستانها در آن می آیند👆👆👆👆👆
https://www.instagram.com/p/Bpd7iyOBAsw/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=111q8asecgnam
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#ترانه
#صدای_سکوت
سلام تاریکی
سلام ای دوست قدیمی من ،
آمده ام دوباره با تو ، حرف بزنم ...
💚💚❤💚💛💛🧡💚💙💙
ما مردم جالبی هستیم .
هر وقت ، زمین و زمان به ما ، فشار
می آورد ،
به هم نزدیکتر میشویم ...
ما حاکمان نمونه نداریم ،
ولی در تاریخ خودمان ، عاشقان نمونه داریم ...
عاشقانی که میتوان در رکاب آنها زیست ،
و در رکاب آنها مرد ...
قبل از مرگ ، زندگی کنیم !
عاشق وطن باشیم ،
و اگر لازم شد ،
به خاطرش ،
با تمام تاریکیهای جهان ،
مواجه شویم ،
چشم در چشم ،
بی ترس و شک ...
سلحشورانه و بی اندوه ، .
ما بیشک ، میراث دار عاشقان این
خاکیم !...
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#رمان نویس
#نمایشنامه نویس
#روانشناس
#صدای_سکوت
#سیمون و #گارفانکل
#chista_yasrebi
پیج دوم اینستاگرام من
#song
#soundofsilence
#simongarfunkel
#chistayasrebi
آدرس پیج #رسمی #اینستاگرام من این است :
@yasrebi_chista
https://www.instagram.com/p/Bp0v2pph_bx/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1v6hc1gn6zw9q
#صدای_سکوت
سلام تاریکی
سلام ای دوست قدیمی من ،
آمده ام دوباره با تو ، حرف بزنم ...
💚💚❤💚💛💛🧡💚💙💙
ما مردم جالبی هستیم .
هر وقت ، زمین و زمان به ما ، فشار
می آورد ،
به هم نزدیکتر میشویم ...
ما حاکمان نمونه نداریم ،
ولی در تاریخ خودمان ، عاشقان نمونه داریم ...
عاشقانی که میتوان در رکاب آنها زیست ،
و در رکاب آنها مرد ...
قبل از مرگ ، زندگی کنیم !
عاشق وطن باشیم ،
و اگر لازم شد ،
به خاطرش ،
با تمام تاریکیهای جهان ،
مواجه شویم ،
چشم در چشم ،
بی ترس و شک ...
سلحشورانه و بی اندوه ، .
ما بیشک ، میراث دار عاشقان این
خاکیم !...
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#رمان نویس
#نمایشنامه نویس
#روانشناس
#صدای_سکوت
#سیمون و #گارفانکل
#chista_yasrebi
پیج دوم اینستاگرام من
#song
#soundofsilence
#simongarfunkel
#chistayasrebi
آدرس پیج #رسمی #اینستاگرام من این است :
@yasrebi_chista
https://www.instagram.com/p/Bp0v2pph_bx/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1v6hc1gn6zw9q
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#تاریخ_عشق
#ترانه_دو_زبانه
#لاتین_فرانسه
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستایثربی
دهها خواننده از سرتاسر جهان ،
حتی
#فرامرز_اصلانی از ایران ،
این ترانه را اجرا کرده اند که در
استوریهایم در پیج اینستاگرام ، برخی را منتشر کرده ام.
@chista_yasrebi
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#ترانه_دو_زبانه
#لاتین_فرانسه
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستایثربی
دهها خواننده از سرتاسر جهان ،
حتی
#فرامرز_اصلانی از ایران ،
این ترانه را اجرا کرده اند که در
استوریهایم در پیج اینستاگرام ، برخی را منتشر کرده ام.
@chista_yasrebi
#کانال_رسمی_چیستایثربی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
زنی را می شناسم من
که شوق بال و پر دارد
ولی از بس که پُر شور است ،
دو صد بیم از سفر دارد
زنی را می شناسم من
که در یک گوشه ی خانه
میان شستن و پختن
درون آشپزخانه
سرود عشق می خواند ،
.نگاهش ساده و تنهاست
صدایش خسته و محزون
امیدش در ته فرداست
#فریبا_شش_بلوکی
اصل #ترانه
#فرانک_سیناترا
ایناجرا : .
#خواننده
#پاتریشیا_کاس
#فرانسوی
نام #ترانه
#اگر_بروی
کلیپ
همراه با
#جرمی_آیرونز
#موسیقی
#موزیک_ویدیو
#کلیپ
#ویدیو از فیلم :
" و حالا خانمها و آقایان"
" AND NOW. LADIES & GENTLEMAN
کارگردان :
#کلود_للوش
ترجمه ی ترانه :
اگر بروی
ممكن است خورشيد را نيز با خود ببري ،
و همه پرندگاني كه در آسمان تابستاني پرواز مي كردند ،
آنگاه كه عشقمان تازه بود و قلبهايمان سرمست ،
آنگاه كه روز كوتاه بود و شب دراز ،
و ماه هنوز براي نغمه هاي پرنده شب مي ايستاد ،
اگر تو بروي، اگر تو بروي، اگر تو بروي ،
اما اگر بماني، روزي براي تو خواهم ساخت ،
كه چنين روزي نبوده باشد و خواهد آمد ،
در آفتاب بادبان خواهيم كشيد، در باران خواهيم تاخت ،
با درختان خواهيم سخن گفت و با باد راز نياز مي كنيم ،
آنگاه اگر بروي، درك خواهم نمود ،
فقط بقدري برايم عشق بگذار تا كه در دستانم نگاه دارم ،
اگر تو بروي، اگر تو بروي، اگر تو بروي ....
تركم مكن !
بايد فراموش نمود
هرآنچه را كه فراموش شدني ست
و هرآنچه را كه تاكنون بر ما گذشته است
فراموش كن زمان
سوءتفاهم ها
و زمان هاي بر باد رفته را
يعني كه بايد
فراموش كرد اين ساعاتي را كه
گاهي مي كشند
با ضربه هاي "چرا"ها
قلب خوشبختي را
تركم مكن، تركم مكن، تركم مكن
اما اگر بماني، شبي براي تو خواهم ساخت
كه چنين شبي نبوده باشد و خواهد آمد
بر تبسم تو بادبان خواهم كشيد، بر لمس تو خواهم تاخت ،
سخن خواهم گفت با چشمان تو، كسي كه بسيار دوستش مي دارم
آنگاه اگر بروي، درك خواهم نمود
فقط بقدري برايم عشق بگذار تا كه در دستان بگيرمش
اگر تو بروي، اگر تو بروي، اگر تو بروي
اگر تو بروي، زيرا مي دانم بايد بروي
در جهان، براي اميد داشتن چيزي نخواهد ماند
بجز اتاقي خالي، پر از خلاء
همچون نگاهي تهي كه در چهره ات مي بينم
آه، من سايه ي سايه ي تو بوده ام
اگر چنين چيزي امكان دارد، مرا در كنارت نگاه دار
اگر تو بروي، اگر تو بروي، اگر تو بروي
لطفا نرو !
#patriciakaas
#jeremyirons
#ifyougoaway
#chista_yasrebi
#music
#video
#poetry
#chistayasrebi
@chista_yasrebi.2
پبج دوممن در اینستاگرام
#کلیپ_کامل
در #کانال_رسمی_چیستایثربی می آید.
لینک در بیوی پیج
#چیستایثربی
https://www.instagram.com/p/BqB-znOAmlP/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1jbptbf43a54g
که شوق بال و پر دارد
ولی از بس که پُر شور است ،
دو صد بیم از سفر دارد
زنی را می شناسم من
که در یک گوشه ی خانه
میان شستن و پختن
درون آشپزخانه
سرود عشق می خواند ،
.نگاهش ساده و تنهاست
صدایش خسته و محزون
امیدش در ته فرداست
#فریبا_شش_بلوکی
اصل #ترانه
#فرانک_سیناترا
ایناجرا : .
#خواننده
#پاتریشیا_کاس
#فرانسوی
نام #ترانه
#اگر_بروی
کلیپ
همراه با
#جرمی_آیرونز
#موسیقی
#موزیک_ویدیو
#کلیپ
#ویدیو از فیلم :
" و حالا خانمها و آقایان"
" AND NOW. LADIES & GENTLEMAN
کارگردان :
#کلود_للوش
ترجمه ی ترانه :
اگر بروی
ممكن است خورشيد را نيز با خود ببري ،
و همه پرندگاني كه در آسمان تابستاني پرواز مي كردند ،
آنگاه كه عشقمان تازه بود و قلبهايمان سرمست ،
آنگاه كه روز كوتاه بود و شب دراز ،
و ماه هنوز براي نغمه هاي پرنده شب مي ايستاد ،
اگر تو بروي، اگر تو بروي، اگر تو بروي ،
اما اگر بماني، روزي براي تو خواهم ساخت ،
كه چنين روزي نبوده باشد و خواهد آمد ،
در آفتاب بادبان خواهيم كشيد، در باران خواهيم تاخت ،
با درختان خواهيم سخن گفت و با باد راز نياز مي كنيم ،
آنگاه اگر بروي، درك خواهم نمود ،
فقط بقدري برايم عشق بگذار تا كه در دستانم نگاه دارم ،
اگر تو بروي، اگر تو بروي، اگر تو بروي ....
تركم مكن !
بايد فراموش نمود
هرآنچه را كه فراموش شدني ست
و هرآنچه را كه تاكنون بر ما گذشته است
فراموش كن زمان
سوءتفاهم ها
و زمان هاي بر باد رفته را
يعني كه بايد
فراموش كرد اين ساعاتي را كه
گاهي مي كشند
با ضربه هاي "چرا"ها
قلب خوشبختي را
تركم مكن، تركم مكن، تركم مكن
اما اگر بماني، شبي براي تو خواهم ساخت
كه چنين شبي نبوده باشد و خواهد آمد
بر تبسم تو بادبان خواهم كشيد، بر لمس تو خواهم تاخت ،
سخن خواهم گفت با چشمان تو، كسي كه بسيار دوستش مي دارم
آنگاه اگر بروي، درك خواهم نمود
فقط بقدري برايم عشق بگذار تا كه در دستان بگيرمش
اگر تو بروي، اگر تو بروي، اگر تو بروي
اگر تو بروي، زيرا مي دانم بايد بروي
در جهان، براي اميد داشتن چيزي نخواهد ماند
بجز اتاقي خالي، پر از خلاء
همچون نگاهي تهي كه در چهره ات مي بينم
آه، من سايه ي سايه ي تو بوده ام
اگر چنين چيزي امكان دارد، مرا در كنارت نگاه دار
اگر تو بروي، اگر تو بروي، اگر تو بروي
لطفا نرو !
#patriciakaas
#jeremyirons
#ifyougoaway
#chista_yasrebi
#music
#video
#poetry
#chistayasrebi
@chista_yasrebi.2
پبج دوممن در اینستاگرام
#کلیپ_کامل
در #کانال_رسمی_چیستایثربی می آید.
لینک در بیوی پیج
#چیستایثربی
https://www.instagram.com/p/BqB-znOAmlP/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1jbptbf43a54g
Instagram
yasrebi_chistaچیستایثربی
زنی را می شناسم من که شوق بال و پر دارد ولی از بس که پُر شور است ، دو صد بیم از سفر دارد . . زنی را می شناسم من که در یک گوشه ی خانه میان شستن و پختن درون آشپزخانه سرود عشق می خواند ، .نگاهش ساده و تنهاست صدایش خسته و محزون امیدش در ته فرداست #فریبا_شش_بلوکی…
Forwarded from آوا_رمان اثر چیستایثربی (Chista Yasrebi official)
#آوا
#رمان_آوا
#چیستا_یثربی
#قسمت_4
#قصه
#داستان
#کلیپ_موسیقی
#ترانه
#فرامرز_اصلانی
#قسمت_چهارم
او میرفت ، یلدای بی پایان شب موهایش را از پشت پنجره میدیدم،
من خاک بودم که باد میبردش ،
باد بودم که گردباد میبردش،
من بودم و نبودم!
مثل آوایی در دشت ، که دیگر خودم راهم، نمیشنیدم!
من دلی را شکسته بودم!
یلدای سیاهش ، بیرحمانه پشت کاجهای پشت در حیاط ، ناپدید شد.
گویی تمام شبهای عمرم را جواب کرده بودم،
از آن پس من بودم و نور !
فقط نور ، نور ، نور !
باید تا آخر عمرم ، زیر آفتاب سوزان ، زندگی میکردم.
موقع رفتن، حتی یک کلمه هم نگفت!
یک لحظه هم ، به عقب برنگشت،
یک لحظه هم ، تردید نکرد!
دلش ، خش برداشته بود ،
دل کسی که به امید من آمده بود! خاکسترش کردم و به باد سپردمش!
بادی پر از ریزگرد و شن!
پدر آمد و گفت: خب تموم شد!
آرزو جان کمک کن ، این میوه و شیرینها رو جمع کن دخترم !
گفتم:
چی تموم شد؟ چیزی شروع نشده بود!
احتمالا اومده بود ببینه، منم ، مثل مادر خدا بیامرزش فکر میکنم؟
اما من مثل اون فکر نمیکنم !
نه اون ، نه مادرش و نه...
پدر گفت :
خواهش میکنم...دیگه ساکت باش آوا !
درباره ی پدرش حرف نزن!
تو ، در شرایط اون بزرگ نشدی!
ممکنه پدرش ، سردار برون مرزی بوده باشه و خیلی کم دیده باشن همو !
ماجای اون نیستیم که قضاوت کنیم!
قطعه ی ادبی تو ، درباره ی بادها و سردارها ، براش جالب بوده ، چون، اونو یاد پدرش انداخته!
حالا دید تو اونی نیستی که به این مفاهیم، پایبند باشه....
حتما زن محبوبشو پیدا میکنه!
گفتم:
من به کدوم مفاهیم پایبند نیستم؟
شما، همه یه دفعه، ساکت شدین!
با عصبانیت ادامه دادم :
من ، فقط یه لحظه گیج شدم ، نمیدونستم چی بگم!
من تا حالا ، حتی یه سردار رو ، از نزدیک ندیدم!
چه میدونم کین اینا ؟!
من فقط عکساشونو دیدم که بیشترشونم توی عکس ، بداخلاقن ...
اما ، این مرد که سردار نیست!
گمانم دلش بد شکست ... نه؟!
پدر گفت : به نظرم خیلی تنهاست،
یه همدم میخواست که درکش کنه، خب تو دختر پر شوری هستی، به اون نمیخوری!
گفتم : خودش اینو گفت؟
پدر گفت: خداحافظی ....
و دستهای سردش اینو گفت !
خدا کسی رو سر راه آدم قرار میده که بخوان یه عمر به هم ، آرامش بدن، نه تنش !
و نه طعنه !
این طفلی ، با غم ، رفت بیرون!
سهم تو نیست دخترم !
سهم من شب بود ، سهم من، سیاهی موهای مردی تنها بود که دنیایی از من دور بود و راز آمیز !
پراز اسرار ، مثل نیمه ی تاریک ماه ...
نفهمیدم چه شد!
چادر مادرم را از روی مبل ، برداشتم،
فقط صدای مادرم را شنیدم که گفت:
نرو آوا !
دخترم وایسا !
درست نیست ...
درخیابان بودم...
باد انگار داشت مراهم ، باچادر سپید مادرم، میبرد.
از دور ، شب را دیدم که از من ، دور بود و دورتر میشد...
انگار هرگز از این روز طولانی ، گریزی نداشتم ...
داد زدم ، صدایش کردم!
برگشت....
گویی که با دیدنم ، سنگ شد!
در جا ، خشکش زد.
نفس زنان به او رسیدم.
گفتم:
آقا !... نه شما سرداری ، نه من دشمن!
با من ، خداحافظی نکنید!
من و شما ، هر دو مردمیم !
مردم ، همو دوست دارن ! نه؟!
باید داشته باشن...
لبخند زد و گفت : چی؟!
رویم نشد بگویم ، عاشق تنهایی اش شده ام!
https://www.instagram.com/p/BqVFgW5geAz/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=dr2amqk6h5kt
#رمان_آوا
#چیستا_یثربی
#قسمت_4
#قصه
#داستان
#کلیپ_موسیقی
#ترانه
#فرامرز_اصلانی
#قسمت_چهارم
او میرفت ، یلدای بی پایان شب موهایش را از پشت پنجره میدیدم،
من خاک بودم که باد میبردش ،
باد بودم که گردباد میبردش،
من بودم و نبودم!
مثل آوایی در دشت ، که دیگر خودم راهم، نمیشنیدم!
من دلی را شکسته بودم!
یلدای سیاهش ، بیرحمانه پشت کاجهای پشت در حیاط ، ناپدید شد.
گویی تمام شبهای عمرم را جواب کرده بودم،
از آن پس من بودم و نور !
فقط نور ، نور ، نور !
باید تا آخر عمرم ، زیر آفتاب سوزان ، زندگی میکردم.
موقع رفتن، حتی یک کلمه هم نگفت!
یک لحظه هم ، به عقب برنگشت،
یک لحظه هم ، تردید نکرد!
دلش ، خش برداشته بود ،
دل کسی که به امید من آمده بود! خاکسترش کردم و به باد سپردمش!
بادی پر از ریزگرد و شن!
پدر آمد و گفت: خب تموم شد!
آرزو جان کمک کن ، این میوه و شیرینها رو جمع کن دخترم !
گفتم:
چی تموم شد؟ چیزی شروع نشده بود!
احتمالا اومده بود ببینه، منم ، مثل مادر خدا بیامرزش فکر میکنم؟
اما من مثل اون فکر نمیکنم !
نه اون ، نه مادرش و نه...
پدر گفت :
خواهش میکنم...دیگه ساکت باش آوا !
درباره ی پدرش حرف نزن!
تو ، در شرایط اون بزرگ نشدی!
ممکنه پدرش ، سردار برون مرزی بوده باشه و خیلی کم دیده باشن همو !
ماجای اون نیستیم که قضاوت کنیم!
قطعه ی ادبی تو ، درباره ی بادها و سردارها ، براش جالب بوده ، چون، اونو یاد پدرش انداخته!
حالا دید تو اونی نیستی که به این مفاهیم، پایبند باشه....
حتما زن محبوبشو پیدا میکنه!
گفتم:
من به کدوم مفاهیم پایبند نیستم؟
شما، همه یه دفعه، ساکت شدین!
با عصبانیت ادامه دادم :
من ، فقط یه لحظه گیج شدم ، نمیدونستم چی بگم!
من تا حالا ، حتی یه سردار رو ، از نزدیک ندیدم!
چه میدونم کین اینا ؟!
من فقط عکساشونو دیدم که بیشترشونم توی عکس ، بداخلاقن ...
اما ، این مرد که سردار نیست!
گمانم دلش بد شکست ... نه؟!
پدر گفت : به نظرم خیلی تنهاست،
یه همدم میخواست که درکش کنه، خب تو دختر پر شوری هستی، به اون نمیخوری!
گفتم : خودش اینو گفت؟
پدر گفت: خداحافظی ....
و دستهای سردش اینو گفت !
خدا کسی رو سر راه آدم قرار میده که بخوان یه عمر به هم ، آرامش بدن، نه تنش !
و نه طعنه !
این طفلی ، با غم ، رفت بیرون!
سهم تو نیست دخترم !
سهم من شب بود ، سهم من، سیاهی موهای مردی تنها بود که دنیایی از من دور بود و راز آمیز !
پراز اسرار ، مثل نیمه ی تاریک ماه ...
نفهمیدم چه شد!
چادر مادرم را از روی مبل ، برداشتم،
فقط صدای مادرم را شنیدم که گفت:
نرو آوا !
دخترم وایسا !
درست نیست ...
درخیابان بودم...
باد انگار داشت مراهم ، باچادر سپید مادرم، میبرد.
از دور ، شب را دیدم که از من ، دور بود و دورتر میشد...
انگار هرگز از این روز طولانی ، گریزی نداشتم ...
داد زدم ، صدایش کردم!
برگشت....
گویی که با دیدنم ، سنگ شد!
در جا ، خشکش زد.
نفس زنان به او رسیدم.
گفتم:
آقا !... نه شما سرداری ، نه من دشمن!
با من ، خداحافظی نکنید!
من و شما ، هر دو مردمیم !
مردم ، همو دوست دارن ! نه؟!
باید داشته باشن...
لبخند زد و گفت : چی؟!
رویم نشد بگویم ، عاشق تنهایی اش شده ام!
https://www.instagram.com/p/BqVFgW5geAz/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=dr2amqk6h5kt
Instagram
yasrebi_chistaچیستایثربی
#آوا#چیستا#قسمت_4#قصه #فرامرز_اصلانی#موسیقی#داستان#کلیپ او میرفت،یلدای بی پایان شب موهایش رااز پشت پنجره میدیدم، من خاک بودم که باد میبردش، باد بودم که گردباد میبردش، من بودم و نبودم! مثل آوایی در دشت که دیگر خودم راهم،نمیشنیدم! من دلی را شکسته بودم!یلدای…
Forwarded from آوا_رمان اثر چیستایثربی (Chista Yasrebi official)
#آوا
#رمان_آوا
#چیستا_یثربی
#قسمت_4
#قصه
#داستان
#کلیپ_موسیقی
#ترانه
#فرامرز_اصلانی
#قسمت_چهارم
او میرفت ، یلدای بی پایان شب موهایش را از پشت پنجره میدیدم،
من خاک بودم که باد میبردش ،
باد بودم که گردباد میبردش،
من بودم و نبودم!
مثل آوایی در دشت ، که دیگر خودم راهم، نمیشنیدم!
من دلی را شکسته بودم!
یلدای سیاهش ، بیرحمانه پشت کاجهای پشت در حیاط ، ناپدید شد.
گویی تمام شبهای عمرم را جواب کرده بودم،
از آن پس من بودم و نور !
فقط نور ، نور ، نور !
باید تا آخر عمرم ، زیر آفتاب سوزان ، زندگی میکردم.
موقع رفتن، حتی یک کلمه هم نگفت!
یک لحظه هم ، به عقب برنگشت،
یک لحظه هم ، تردید نکرد!
دلش ، خش برداشته بود ،
دل کسی که به امید من آمده بود! خاکسترش کردم و به باد سپردمش!
بادی پر از ریزگرد و شن!
پدر آمد و گفت: خب تموم شد!
آرزو جان کمک کن ، این میوه و شیرینها رو جمع کن دخترم !
گفتم:
چی تموم شد؟ چیزی شروع نشده بود!
احتمالا اومده بود ببینه، منم ، مثل مادر خدا بیامرزش فکر میکنم؟
اما من مثل اون فکر نمیکنم !
نه اون ، نه مادرش و نه...
پدر گفت :
خواهش میکنم...دیگه ساکت باش آوا !
درباره ی پدرش حرف نزن!
تو ، در شرایط اون بزرگ نشدی!
ممکنه پدرش ، سردار برون مرزی بوده باشه و خیلی کم دیده باشن همو !
ماجای اون نیستیم که قضاوت کنیم!
قطعه ی ادبی تو ، درباره ی بادها و سردارها ، براش جالب بوده ، چون، اونو یاد پدرش انداخته!
حالا دید تو اونی نیستی که به این مفاهیم، پایبند باشه....
حتما زن محبوبشو پیدا میکنه!
گفتم:
من به کدوم مفاهیم پایبند نیستم؟
شما، همه یه دفعه، ساکت شدین!
با عصبانیت ادامه دادم :
من ، فقط یه لحظه گیج شدم ، نمیدونستم چی بگم!
من تا حالا ، حتی یه سردار رو ، از نزدیک ندیدم!
چه میدونم کین اینا ؟!
من فقط عکساشونو دیدم که بیشترشونم توی عکس ، بداخلاقن ...
اما ، این مرد که سردار نیست!
گمانم دلش بد شکست ... نه؟!
پدر گفت : به نظرم خیلی تنهاست،
یه همدم میخواست که درکش کنه، خب تو دختر پر شوری هستی، به اون نمیخوری!
گفتم : خودش اینو گفت؟
پدر گفت: خداحافظی ....
و دستهای سردش اینو گفت !
خدا کسی رو سر راه آدم قرار میده که بخوان یه عمر به هم ، آرامش بدن، نه تنش !
و نه طعنه !
این طفلی ، با غم ، رفت بیرون!
سهم تو نیست دخترم !
سهم من شب بود ، سهم من، سیاهی موهای مردی تنها بود که دنیایی از من دور بود و راز آمیز !
پراز اسرار ، مثل نیمه ی تاریک ماه ...
نفهمیدم چه شد!
چادر مادرم را از روی مبل ، برداشتم،
فقط صدای مادرم را شنیدم که گفت:
نرو آوا !
دخترم وایسا !
درست نیست ...
درخیابان بودم...
باد انگار داشت مراهم ، باچادر سپید مادرم، میبرد.
از دور ، شب را دیدم که از من ، دور بود و دورتر میشد...
انگار هرگز از این روز طولانی ، گریزی نداشتم ...
داد زدم ، صدایش کردم!
برگشت....
گویی که با دیدنم ، سنگ شد!
در جا ، خشکش زد.
نفس زنان به او رسیدم.
گفتم:
آقا !... نه شما سرداری ، نه من دشمن!
با من ، خداحافظی نکنید!
من و شما ، هر دو مردمیم !
مردم ، همو دوست دارن ! نه؟!
باید داشته باشن...
لبخند زد و گفت : چی؟!
رویم نشد بگویم ، عاشق تنهایی اش شده ام!
https://www.instagram.com/p/BqVFgW5geAz/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=dr2amqk6h5kt
#رمان_آوا
#چیستا_یثربی
#قسمت_4
#قصه
#داستان
#کلیپ_موسیقی
#ترانه
#فرامرز_اصلانی
#قسمت_چهارم
او میرفت ، یلدای بی پایان شب موهایش را از پشت پنجره میدیدم،
من خاک بودم که باد میبردش ،
باد بودم که گردباد میبردش،
من بودم و نبودم!
مثل آوایی در دشت ، که دیگر خودم راهم، نمیشنیدم!
من دلی را شکسته بودم!
یلدای سیاهش ، بیرحمانه پشت کاجهای پشت در حیاط ، ناپدید شد.
گویی تمام شبهای عمرم را جواب کرده بودم،
از آن پس من بودم و نور !
فقط نور ، نور ، نور !
باید تا آخر عمرم ، زیر آفتاب سوزان ، زندگی میکردم.
موقع رفتن، حتی یک کلمه هم نگفت!
یک لحظه هم ، به عقب برنگشت،
یک لحظه هم ، تردید نکرد!
دلش ، خش برداشته بود ،
دل کسی که به امید من آمده بود! خاکسترش کردم و به باد سپردمش!
بادی پر از ریزگرد و شن!
پدر آمد و گفت: خب تموم شد!
آرزو جان کمک کن ، این میوه و شیرینها رو جمع کن دخترم !
گفتم:
چی تموم شد؟ چیزی شروع نشده بود!
احتمالا اومده بود ببینه، منم ، مثل مادر خدا بیامرزش فکر میکنم؟
اما من مثل اون فکر نمیکنم !
نه اون ، نه مادرش و نه...
پدر گفت :
خواهش میکنم...دیگه ساکت باش آوا !
درباره ی پدرش حرف نزن!
تو ، در شرایط اون بزرگ نشدی!
ممکنه پدرش ، سردار برون مرزی بوده باشه و خیلی کم دیده باشن همو !
ماجای اون نیستیم که قضاوت کنیم!
قطعه ی ادبی تو ، درباره ی بادها و سردارها ، براش جالب بوده ، چون، اونو یاد پدرش انداخته!
حالا دید تو اونی نیستی که به این مفاهیم، پایبند باشه....
حتما زن محبوبشو پیدا میکنه!
گفتم:
من به کدوم مفاهیم پایبند نیستم؟
شما، همه یه دفعه، ساکت شدین!
با عصبانیت ادامه دادم :
من ، فقط یه لحظه گیج شدم ، نمیدونستم چی بگم!
من تا حالا ، حتی یه سردار رو ، از نزدیک ندیدم!
چه میدونم کین اینا ؟!
من فقط عکساشونو دیدم که بیشترشونم توی عکس ، بداخلاقن ...
اما ، این مرد که سردار نیست!
گمانم دلش بد شکست ... نه؟!
پدر گفت : به نظرم خیلی تنهاست،
یه همدم میخواست که درکش کنه، خب تو دختر پر شوری هستی، به اون نمیخوری!
گفتم : خودش اینو گفت؟
پدر گفت: خداحافظی ....
و دستهای سردش اینو گفت !
خدا کسی رو سر راه آدم قرار میده که بخوان یه عمر به هم ، آرامش بدن، نه تنش !
و نه طعنه !
این طفلی ، با غم ، رفت بیرون!
سهم تو نیست دخترم !
سهم من شب بود ، سهم من، سیاهی موهای مردی تنها بود که دنیایی از من دور بود و راز آمیز !
پراز اسرار ، مثل نیمه ی تاریک ماه ...
نفهمیدم چه شد!
چادر مادرم را از روی مبل ، برداشتم،
فقط صدای مادرم را شنیدم که گفت:
نرو آوا !
دخترم وایسا !
درست نیست ...
درخیابان بودم...
باد انگار داشت مراهم ، باچادر سپید مادرم، میبرد.
از دور ، شب را دیدم که از من ، دور بود و دورتر میشد...
انگار هرگز از این روز طولانی ، گریزی نداشتم ...
داد زدم ، صدایش کردم!
برگشت....
گویی که با دیدنم ، سنگ شد!
در جا ، خشکش زد.
نفس زنان به او رسیدم.
گفتم:
آقا !... نه شما سرداری ، نه من دشمن!
با من ، خداحافظی نکنید!
من و شما ، هر دو مردمیم !
مردم ، همو دوست دارن ! نه؟!
باید داشته باشن...
لبخند زد و گفت : چی؟!
رویم نشد بگویم ، عاشق تنهایی اش شده ام!
https://www.instagram.com/p/BqVFgW5geAz/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=dr2amqk6h5kt
Instagram
yasrebi_chistaچیستایثربی
#آوا#چیستا#قسمت_4#قصه #فرامرز_اصلانی#موسیقی#داستان#کلیپ او میرفت،یلدای بی پایان شب موهایش رااز پشت پنجره میدیدم، من خاک بودم که باد میبردش، باد بودم که گردباد میبردش، من بودم و نبودم! مثل آوایی در دشت که دیگر خودم راهم،نمیشنیدم! من دلی را شکسته بودم!یلدای…