Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#یادداشتهای_آیدا
#قسمت_دوم
#چیستایثربی
اَبُل یا همان ابوالفضل داشت به مدارک من نگاه می کرد.
کنکور داده بودم و منتظر جوابش بودم.کمی انگلیسی می دانستم و کمی کامپیوتر!
لبخند زدو گفت:
از هر چیز،یه کمی بلدی!
_خب هنوز وقت نکردم بقیه شویاد بگیرم!
شما نمیخواید بگید این شغل چی هست؟
کاغذها را کناری گذاشت.
جدی در چشمان من خیره شد و گفت:
تو پدر پولداری داری آیدا.
فکر نمی کردم دنبال شغل بگردی!
حتی یک درصدم فکر نمی کردم اینجا ببینمت!
منشیم که اسم و مدارکتو آورد، شک کردم، ولی از عکست فهمیدم خودتی.
بچه گیات دختربچه ی شیرینی بودی.
آواز میخوندی، میرقصیدی، همه رو سرگرم میکردی.
اماالان، به نظرم میاد فرق کردی.
_ همه فرق میکنن!
بله پدر من پولداره،ولی من که نیستم!میخوام استقلال مالی پیدا کنم.راستش دلم میخواد انقدر پول داشته باشم که از ایران برم! و خب تو خانواده ی ما، این یه عصیانه!
من می خوام کارِ خودمو داشته باشم.
ابُل گفت:
این شغل ما، آسون نیست.
من از هفده سالگی خارج بودم.
اونجا درس خوندم، ازدواج کردم، با یه دختر زیبا که کالج تئاتر میرفت.
هیچکس تو ایران، نمیدونه من ازدواج کردم.
میدونی که مادر و برادرم فوت کردن.
و الان دیگه کسی رو اینجا ندارم.
یه شرکت فروش آنلاین راه انداختم.کارم خوبه،ولی هر کس مشکل خودشو داره.
من می خوام ساعت هایی که خونه نیستم، یه نفر از آلیس مراقبت کنه.یه آدم قابل اطمینان.
_آلیس، خانمته؟
_آره.یه زن زیبا، ولی بیمار!
پیش دکترهای مختلفی بردمش، ولی ،فایده ای نداشته.
نمی تونستم همینجوری ولش کنم، بیام ایران!
همسرمه...
توی خونه هم نمیشه تنهاش گذاشت.
من درِ اتاقشو قفل می کنم، اما اینجوری بهش ظلم میشه،میخوام یکی پیشش باشه!نصف روز که من اینجام.
_بیماری آلیس چیه؟
_توضیح علمیش، سخته!همه چیز به بچه گیش برمیگرده.
اون در ظاهر،خیلی مهربون و شیرینه،ولی دو تا شخصیت داره!
آلیسی که من عاشقش شدم وآلیس خطرناک خشن!
اون وجه شخصیتش،یه بزهکار مریضه!
حتی می تونه آدم بکُشه.
همون طور که بچه گیاش، بهش آسیب زدن،اونم
میتونه به دیگران آسیب بزنه!
فقط دوستی و محبت،چیزیه که اون میخواد.فکر میکنی از عهده ش برمیای؟
گفتم: فقط انگلیسی حرف میزنه؟
_یه کم فارسی میفهمه،ولی خیلی کم.
.انگلیسی تو درحدی هست که بتونی باهاش ارتباط بگیری.دو روز درهفته روانپزشک میادخونه.باید کنارش باشی!
خیالت راحت!حقوقت بالاست،انقدر هست که خیلی زود از ایران بری.
_ قبول!
_قبل از اینکه ببینیش؟
_آره! من آدمهای عجیب زیاددیدم.اگه شمابادیدنش عاشقش شدی،پس حتما نکات مثبت زیادی داره!
_فقط یه چیز دیگه آیدا!
تو باید...
#داستان#قصه
https://www.instagram.com/p/CZl4yd_DPPZ/?utm_medium=share_sheet
#قسمت_دوم
#چیستایثربی
اَبُل یا همان ابوالفضل داشت به مدارک من نگاه می کرد.
کنکور داده بودم و منتظر جوابش بودم.کمی انگلیسی می دانستم و کمی کامپیوتر!
لبخند زدو گفت:
از هر چیز،یه کمی بلدی!
_خب هنوز وقت نکردم بقیه شویاد بگیرم!
شما نمیخواید بگید این شغل چی هست؟
کاغذها را کناری گذاشت.
جدی در چشمان من خیره شد و گفت:
تو پدر پولداری داری آیدا.
فکر نمی کردم دنبال شغل بگردی!
حتی یک درصدم فکر نمی کردم اینجا ببینمت!
منشیم که اسم و مدارکتو آورد، شک کردم، ولی از عکست فهمیدم خودتی.
بچه گیات دختربچه ی شیرینی بودی.
آواز میخوندی، میرقصیدی، همه رو سرگرم میکردی.
اماالان، به نظرم میاد فرق کردی.
_ همه فرق میکنن!
بله پدر من پولداره،ولی من که نیستم!میخوام استقلال مالی پیدا کنم.راستش دلم میخواد انقدر پول داشته باشم که از ایران برم! و خب تو خانواده ی ما، این یه عصیانه!
من می خوام کارِ خودمو داشته باشم.
ابُل گفت:
این شغل ما، آسون نیست.
من از هفده سالگی خارج بودم.
اونجا درس خوندم، ازدواج کردم، با یه دختر زیبا که کالج تئاتر میرفت.
هیچکس تو ایران، نمیدونه من ازدواج کردم.
میدونی که مادر و برادرم فوت کردن.
و الان دیگه کسی رو اینجا ندارم.
یه شرکت فروش آنلاین راه انداختم.کارم خوبه،ولی هر کس مشکل خودشو داره.
من می خوام ساعت هایی که خونه نیستم، یه نفر از آلیس مراقبت کنه.یه آدم قابل اطمینان.
_آلیس، خانمته؟
_آره.یه زن زیبا، ولی بیمار!
پیش دکترهای مختلفی بردمش، ولی ،فایده ای نداشته.
نمی تونستم همینجوری ولش کنم، بیام ایران!
همسرمه...
توی خونه هم نمیشه تنهاش گذاشت.
من درِ اتاقشو قفل می کنم، اما اینجوری بهش ظلم میشه،میخوام یکی پیشش باشه!نصف روز که من اینجام.
_بیماری آلیس چیه؟
_توضیح علمیش، سخته!همه چیز به بچه گیش برمیگرده.
اون در ظاهر،خیلی مهربون و شیرینه،ولی دو تا شخصیت داره!
آلیسی که من عاشقش شدم وآلیس خطرناک خشن!
اون وجه شخصیتش،یه بزهکار مریضه!
حتی می تونه آدم بکُشه.
همون طور که بچه گیاش، بهش آسیب زدن،اونم
میتونه به دیگران آسیب بزنه!
فقط دوستی و محبت،چیزیه که اون میخواد.فکر میکنی از عهده ش برمیای؟
گفتم: فقط انگلیسی حرف میزنه؟
_یه کم فارسی میفهمه،ولی خیلی کم.
.انگلیسی تو درحدی هست که بتونی باهاش ارتباط بگیری.دو روز درهفته روانپزشک میادخونه.باید کنارش باشی!
خیالت راحت!حقوقت بالاست،انقدر هست که خیلی زود از ایران بری.
_ قبول!
_قبل از اینکه ببینیش؟
_آره! من آدمهای عجیب زیاددیدم.اگه شمابادیدنش عاشقش شدی،پس حتما نکات مثبت زیادی داره!
_فقط یه چیز دیگه آیدا!
تو باید...
#داستان#قصه
https://www.instagram.com/p/CZl4yd_DPPZ/?utm_medium=share_sheet
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
نداشتن
قسمت سیزدهم
در کانالش منتشر شد
#نداشتن
#رمان
#رمان_خوانی
#داستان
#قصه
#داستان_بلند
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
ایدی ادمین رمان نداشتن
@ccch999
قسمت سیزدهم
در کانالش منتشر شد
#نداشتن
#رمان
#رمان_خوانی
#داستان
#قصه
#داستان_بلند
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
ایدی ادمین رمان نداشتن
@ccch999
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
دخترم گفت
مامان زندگیت اندازه ش چقدره؟
گفتم :اندازه ی کتابهایی که خوندم یا میخوام بخونم
و فیلمها و تاترهای خوبی که دیدم.
گفت : همین قدر ؟چقدر کوچک!
گفتم: خب لباسامم هست.
گفت: بازم کمه.آدم فقط یه بار
زنده ست.چراحجم زندگیتو بیشتر نمیکنی؟
گفتم: وا خب چیز دیگه ای نیست!چی توش بریزم؟
گفت :عشق.دوست داشتن آدمها.
گفتم :من تو رو دوست دارم
گفت :کافی نیست! کمه.
گفتم : چی میخوای بگی؟
گفت: مگه ازت خواستگاری نکرده؟
گفتم : بله.منم گفتم نه!
گفت: خب چرا گفتی نه؟ از اون که بدت نمیاد.
گفتم خودمم برای خودم زیادی ام. تو هستی.دخترمی. حالا برم همسرش شم ، یا مادرش ؟مرسی! یه بچه کافیه.
گفت : یه کم بگرد؛ یه کم بخند.نشدم نشد!
گفتم : وا ....یعنی همین جوری زنش شم؟ مگه بچه بازیه دختر؟!
گفت: بله...نه که دفعه اولت؛ بچه بازی نبود؟ بابامو ، دمِ مستراح تاتر شهر دیدی، زنش شدی.
فکر کن اینم یه تاتره.یه تاتر سه ماهه.اصلا قرارداد بستی.
باید نقش زنشو بازی کنی
گفتم : برو بابا....هزار تا انتظار داره!
شکلکی در آورد.
گفتم : چیه؟
گفت : خب اگه حالتو خوب میکنه،چرا نه؟ مگه خودت همیشه نمیگفتی هر چی دنیای آدم رو بزرگتر کنه ؛ باید رفت سراغش.جمله های خودته!
هر چی اکسیژن هوا رو بیشتر کنه،هر چی پنجره های بیشتری به آدم هدیه بده،
خب امتحانش که ضرری نداره!
جم کتابها و لباسات برای یک عمر زندگی؛خیلی کمهمامان.
زنش شو!
گفتم:خب دلیل؟
گفت: دلیل نمیخواد...بیست ساله نخندیدی!شاید فقط برای اینکه یه کم بخندی!
گفتم : اگه گریه م انداخت چی؟
گفت: اونوقت دو تامون باهم میزنمیش و باهم میخندیم!
اینا خاطره ست مامان و از زندگی هیچی نمیمونه جز خاطره.
فکر کردی کتابا و لباسای بید زده ت میمونن؟
نه.ولی خاطرات عروسی با اون میمونه.
زندگیت خیلی کوچیکه مامان.
تا دیر نشده بادکنکتو باد کن!
گفتم: چیکار کنم؟چی گفتی؟ توهین کردی؟
گفت: فردا افتادی مُردی!
الان که وقت داری، توی بادکنکت فوت کن؛
حجم زندگیتو زیادکن.زنش شو!
اینم شاید یه عالمه پنجره با خودش آورد،که از تو هر کدومش؛ یه دنیای جدید دیدی.مثل همون شهر فرنگای بچه گیت،که تعریف میکردی!
گفتم: برو بابا!
یه عمر بهترین خواستگارا رو داشتم.به همه گفتم: نه.حالا با این جوجه عروسی کنم؟!
گفت:چطور وقتی دوستته و ازش مشورت میخوای،جوجه نیست ؟
فقط وقت ازدواج جوجه ست؟ بعدم جوجه با نمک تره.
به خدا برات جیکجیکی کنه صداش تا اونور دنیا بره...یه کم میخندی.
بهت قول میدم .فقط فکر کن یه تاتره.لازم نیست به کسی هم بگیم!
#چیستا_یثربی
فرازی از#داستان جدید
واتساپ _تلگرام
@ccch999
09122026792
https://www.instagram.com/p/CZ9LfC3s0KC/?utm_medium=share_sheet
مامان زندگیت اندازه ش چقدره؟
گفتم :اندازه ی کتابهایی که خوندم یا میخوام بخونم
و فیلمها و تاترهای خوبی که دیدم.
گفت : همین قدر ؟چقدر کوچک!
گفتم: خب لباسامم هست.
گفت: بازم کمه.آدم فقط یه بار
زنده ست.چراحجم زندگیتو بیشتر نمیکنی؟
گفتم: وا خب چیز دیگه ای نیست!چی توش بریزم؟
گفت :عشق.دوست داشتن آدمها.
گفتم :من تو رو دوست دارم
گفت :کافی نیست! کمه.
گفتم : چی میخوای بگی؟
گفت: مگه ازت خواستگاری نکرده؟
گفتم : بله.منم گفتم نه!
گفت: خب چرا گفتی نه؟ از اون که بدت نمیاد.
گفتم خودمم برای خودم زیادی ام. تو هستی.دخترمی. حالا برم همسرش شم ، یا مادرش ؟مرسی! یه بچه کافیه.
گفت : یه کم بگرد؛ یه کم بخند.نشدم نشد!
گفتم : وا ....یعنی همین جوری زنش شم؟ مگه بچه بازیه دختر؟!
گفت: بله...نه که دفعه اولت؛ بچه بازی نبود؟ بابامو ، دمِ مستراح تاتر شهر دیدی، زنش شدی.
فکر کن اینم یه تاتره.یه تاتر سه ماهه.اصلا قرارداد بستی.
باید نقش زنشو بازی کنی
گفتم : برو بابا....هزار تا انتظار داره!
شکلکی در آورد.
گفتم : چیه؟
گفت : خب اگه حالتو خوب میکنه،چرا نه؟ مگه خودت همیشه نمیگفتی هر چی دنیای آدم رو بزرگتر کنه ؛ باید رفت سراغش.جمله های خودته!
هر چی اکسیژن هوا رو بیشتر کنه،هر چی پنجره های بیشتری به آدم هدیه بده،
خب امتحانش که ضرری نداره!
جم کتابها و لباسات برای یک عمر زندگی؛خیلی کمهمامان.
زنش شو!
گفتم:خب دلیل؟
گفت: دلیل نمیخواد...بیست ساله نخندیدی!شاید فقط برای اینکه یه کم بخندی!
گفتم : اگه گریه م انداخت چی؟
گفت: اونوقت دو تامون باهم میزنمیش و باهم میخندیم!
اینا خاطره ست مامان و از زندگی هیچی نمیمونه جز خاطره.
فکر کردی کتابا و لباسای بید زده ت میمونن؟
نه.ولی خاطرات عروسی با اون میمونه.
زندگیت خیلی کوچیکه مامان.
تا دیر نشده بادکنکتو باد کن!
گفتم: چیکار کنم؟چی گفتی؟ توهین کردی؟
گفت: فردا افتادی مُردی!
الان که وقت داری، توی بادکنکت فوت کن؛
حجم زندگیتو زیادکن.زنش شو!
اینم شاید یه عالمه پنجره با خودش آورد،که از تو هر کدومش؛ یه دنیای جدید دیدی.مثل همون شهر فرنگای بچه گیت،که تعریف میکردی!
گفتم: برو بابا!
یه عمر بهترین خواستگارا رو داشتم.به همه گفتم: نه.حالا با این جوجه عروسی کنم؟!
گفت:چطور وقتی دوستته و ازش مشورت میخوای،جوجه نیست ؟
فقط وقت ازدواج جوجه ست؟ بعدم جوجه با نمک تره.
به خدا برات جیکجیکی کنه صداش تا اونور دنیا بره...یه کم میخندی.
بهت قول میدم .فقط فکر کن یه تاتره.لازم نیست به کسی هم بگیم!
#چیستا_یثربی
فرازی از#داستان جدید
واتساپ _تلگرام
@ccch999
09122026792
https://www.instagram.com/p/CZ9LfC3s0KC/?utm_medium=share_sheet
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
💚💙💙💙💜
هر چه خدا بخواهد
اگر قرار است کسی عزیز باشد ؛ میشود
اگر قرار است کسی فعلا زنده بماند ؛ میماند
اگر قرار است دودمان کسی بر باد رود ؛ میرود
#قصه ، امروز شروع میشود
این #قصه کاملا برگرفته از خاطرات خوب و بد من در این سالهاست.
هی شبانه زنگ نزنید
چیستا ؛ بخش مرا حدف کن!
آبرویم میرود.
من سالها عذاب کشیدم تا شمایان را یادم برود
و نرفت.
وقتی داشتید ؛ عذابم میدادید و دیگران را برای اهداف پلیدتان ، لِه میکردید
،
باید به این #عصیان من فکر میکردید.
به عصیان یک #روانشناس و #نویسنده و یک#مادر_تنها
من خانواده ای ندارم
که پادر میانی کنند !
تلاش بیهوده و مضحک نکنید....
نسبت شناشنامه ای ؛ اجباری است نه اختیاری.
و نشانه ی هیچ چیز نیست !
یادپان نرود #بریتنی_اسپیرز را #خانواده اش به این روز انداختند.
#خانواده که نه....جمعی عقده ایِ خودکم بین ِ بیمار .....
دکتر همکارم گفت :
اتفاقا همه را با جزئیات بنویس....
و #مینویسم
ابراهیم حاتمی کیا
مریلا زارعی
تهیه کنندگان ایران
مدیران تاتر ایران و سینمای ایران
ناشران
اوج
صداسیما
جشنواره ها
مهناز افشار
بهرام رادان
محمد رضا گلزار
پژمان جمشیدی
حسن فتحی
سرداران
سیاسیون
خبرنگاران
و......
#خیلیها
#من_سه_هفته_زنش_بودم
اثری از
#چیستا_یثربی
پای قصه ام ؛ می ایستم
همچنان که سلحشوری پای آخرین بازمانده اش.
" من هنوز زنده ام لعنتیها "
جمله از فیلم #پاپیون
آخرین ثبت نام قبل از شروع قصه
چون واتساپی ها بعدا دیگر نمیتوانند بخوانند
@ccch999
ادمین تلگرام
09122026792
ادمین واتساپ
قصه فقط در کانال خصوصی اش در #واتساپ و #تلگرام ارائه میشود و
بدیهی است که رایگان نیست !
جان من است او !
ثبت نام دارد
#چیستایثربی
#دادخواهی
#عدالت
#داستان
#کتاب
#نشر
#پاورقی
#رمان
#book
#novel
#writer
https://www.instagram.com/tv/CaJu9SADEqG26yTBlEalqqlmNJLaOU1w2kfuAs0/?utm_medium=share_sheet
هر چه خدا بخواهد
اگر قرار است کسی عزیز باشد ؛ میشود
اگر قرار است کسی فعلا زنده بماند ؛ میماند
اگر قرار است دودمان کسی بر باد رود ؛ میرود
#قصه ، امروز شروع میشود
این #قصه کاملا برگرفته از خاطرات خوب و بد من در این سالهاست.
هی شبانه زنگ نزنید
چیستا ؛ بخش مرا حدف کن!
آبرویم میرود.
من سالها عذاب کشیدم تا شمایان را یادم برود
و نرفت.
وقتی داشتید ؛ عذابم میدادید و دیگران را برای اهداف پلیدتان ، لِه میکردید
،
باید به این #عصیان من فکر میکردید.
به عصیان یک #روانشناس و #نویسنده و یک#مادر_تنها
من خانواده ای ندارم
که پادر میانی کنند !
تلاش بیهوده و مضحک نکنید....
نسبت شناشنامه ای ؛ اجباری است نه اختیاری.
و نشانه ی هیچ چیز نیست !
یادپان نرود #بریتنی_اسپیرز را #خانواده اش به این روز انداختند.
#خانواده که نه....جمعی عقده ایِ خودکم بین ِ بیمار .....
دکتر همکارم گفت :
اتفاقا همه را با جزئیات بنویس....
و #مینویسم
ابراهیم حاتمی کیا
مریلا زارعی
تهیه کنندگان ایران
مدیران تاتر ایران و سینمای ایران
ناشران
اوج
صداسیما
جشنواره ها
مهناز افشار
بهرام رادان
محمد رضا گلزار
پژمان جمشیدی
حسن فتحی
سرداران
سیاسیون
خبرنگاران
و......
#خیلیها
#من_سه_هفته_زنش_بودم
اثری از
#چیستا_یثربی
پای قصه ام ؛ می ایستم
همچنان که سلحشوری پای آخرین بازمانده اش.
" من هنوز زنده ام لعنتیها "
جمله از فیلم #پاپیون
آخرین ثبت نام قبل از شروع قصه
چون واتساپی ها بعدا دیگر نمیتوانند بخوانند
@ccch999
ادمین تلگرام
09122026792
ادمین واتساپ
قصه فقط در کانال خصوصی اش در #واتساپ و #تلگرام ارائه میشود و
بدیهی است که رایگان نیست !
جان من است او !
ثبت نام دارد
#چیستایثربی
#دادخواهی
#عدالت
#داستان
#کتاب
#نشر
#پاورقی
#رمان
#book
#novel
#writer
https://www.instagram.com/tv/CaJu9SADEqG26yTBlEalqqlmNJLaOU1w2kfuAs0/?utm_medium=share_sheet
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
وقتی دیگر هیچ چیز از دنیا نخواهی
جز #حقیقت
آنروز ؛ روز توست.
نگاه کن که در اینجا
چگونه جان آن کسی که با کلام سخن گفت
و با نگاه نواخت
و با نوازش از رمیدن آرامید
به تیرهای توهم
مصلوب گشتهاست
و جای پنج شاخهٔ انگشتهای تو
که مثل پنج حرف حقیقت بودند
چگونه روی گونه او ماندهست
فروغ فرخزاد
یکشنبه شد
شب رمان جدید
#چیستا_یثربی
شروع میشود
در تلگرام و واتساپ
برای ثبت نام کرده های عزیز و #کتابخوان
#من_سه_هفته_زنش_بودم
#رمان
#داستان_انتقادی
#داستان_عاشقانه
#داستان_اعتراضی
روایت حقایق واژگون شده
آسیب_شناسی جامعه ی رو به اضمحلال
#چیستایثربی
#کتاب
#نشر
#ناشران
ادمین داستان در تلگرام ما
@ccch999
ادمین داستان در واتساپ ما
09122026792
هنوز تا شب ؛ نفسی هست و فرصتی...
حقیقت فقط یکبار در خانه ی ما را میزند
این قصه ، گروهی دارد .
انجا توضیح میدهم
راستش دیگر بقیه ی چیزها برایم مهم نیستند
..
#موسیقی
ورژن دیگری از موسیقی فیلم #فهرست_شیندلر
#جان_ویلیامز
سکوت چیست، چیست، ای یگانهترین یار؟
سکوت چیست بجز حرفهای ناگفته
من از گفتن میمانم، اما زبان گنجشکان
زبان زندگی جملههای جاری جشن طبیعتست
زبان گنجشکان یعنی: بهار، برگ، بهار
زبان گنجشکان یعنی: نسیم، عطر، نسیم
زبان گنجشکان در کارخانه میمیرد
این کیست این کسی که روی جادهٔ ابدیت
بسوی لحظه توحید میرود
و ساعت همیشگیش را
با منطق ریاضی تفریقها و تفرقهها کوک میکند.
این کیست این کسی که بانگ خروسان را
آغاز قلب روز نمیداند
آغاز بوی ناشتایی میداند
این کیست این کسی که تاج عشق به سر دارد
و در میان جامههای عروسی پوسیدهست
پس آفتاب سرانجام
در یک زمان واحد
بر هر دو قطب ناامید نتابید
تو از طنین کاشی آبی تهی شدی
و من چنان پرم که روی صدایم نماز میخوانند…
#فروغ_فرخزاد
داستان
من سه هفته زنش بودم
https://www.instagram.com/p/CaMNI80jlpL/?utm_medium=share_sheet
جز #حقیقت
آنروز ؛ روز توست.
نگاه کن که در اینجا
چگونه جان آن کسی که با کلام سخن گفت
و با نگاه نواخت
و با نوازش از رمیدن آرامید
به تیرهای توهم
مصلوب گشتهاست
و جای پنج شاخهٔ انگشتهای تو
که مثل پنج حرف حقیقت بودند
چگونه روی گونه او ماندهست
فروغ فرخزاد
یکشنبه شد
شب رمان جدید
#چیستا_یثربی
شروع میشود
در تلگرام و واتساپ
برای ثبت نام کرده های عزیز و #کتابخوان
#من_سه_هفته_زنش_بودم
#رمان
#داستان_انتقادی
#داستان_عاشقانه
#داستان_اعتراضی
روایت حقایق واژگون شده
آسیب_شناسی جامعه ی رو به اضمحلال
#چیستایثربی
#کتاب
#نشر
#ناشران
ادمین داستان در تلگرام ما
@ccch999
ادمین داستان در واتساپ ما
09122026792
هنوز تا شب ؛ نفسی هست و فرصتی...
حقیقت فقط یکبار در خانه ی ما را میزند
این قصه ، گروهی دارد .
انجا توضیح میدهم
راستش دیگر بقیه ی چیزها برایم مهم نیستند
..
#موسیقی
ورژن دیگری از موسیقی فیلم #فهرست_شیندلر
#جان_ویلیامز
سکوت چیست، چیست، ای یگانهترین یار؟
سکوت چیست بجز حرفهای ناگفته
من از گفتن میمانم، اما زبان گنجشکان
زبان زندگی جملههای جاری جشن طبیعتست
زبان گنجشکان یعنی: بهار، برگ، بهار
زبان گنجشکان یعنی: نسیم، عطر، نسیم
زبان گنجشکان در کارخانه میمیرد
این کیست این کسی که روی جادهٔ ابدیت
بسوی لحظه توحید میرود
و ساعت همیشگیش را
با منطق ریاضی تفریقها و تفرقهها کوک میکند.
این کیست این کسی که بانگ خروسان را
آغاز قلب روز نمیداند
آغاز بوی ناشتایی میداند
این کیست این کسی که تاج عشق به سر دارد
و در میان جامههای عروسی پوسیدهست
پس آفتاب سرانجام
در یک زمان واحد
بر هر دو قطب ناامید نتابید
تو از طنین کاشی آبی تهی شدی
و من چنان پرم که روی صدایم نماز میخوانند…
#فروغ_فرخزاد
داستان
من سه هفته زنش بودم
https://www.instagram.com/p/CaMNI80jlpL/?utm_medium=share_sheet
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
Forwarded from من سه هفته زنش بودم
من سه هفته زنش بودم
#داستان
#رمان_خوانی
#قصه
این قصه تکرار نمیشود هرگز
و ثبت نامها دیگر تمدید نمیشود
هرگز
ادمین ثبت نام قصه
@ccch999
#داستان
#رمان_خوانی
#قصه
این قصه تکرار نمیشود هرگز
و ثبت نامها دیگر تمدید نمیشود
هرگز
ادمین ثبت نام قصه
@ccch999
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM