Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
❤️💗یک #داستان کوتاه
#دختر
درست نمیدانم از کجا شروع شد!
یادم میآید در رختخوابم خوابیده بودم
روی زمین
روی تشکم
سالهاست نمیتوانم روی تخت بخوابم
نوری مرا بیدار کرد
نور سرخ رنگی بود از اتاق روبرو...
من هرگز چراغ خواب قرمز نداشتم!
باید بلند میشدم
باید میدیدم آن نور چیست!
صدای وزوزی داخل خانه پبچیده بود.
من سالها بود به آن اتاق روبرو نرفته بودم.
گمانم از زمان طلاقم به بعد.
هزاران سال پیش!
هر جور خاک و خاشاک و موجود مزاحمی میتوانست در آن اتاق باشد !
بخصوص خاطرات خطرناک...
ولی باید می رفتم.
صدای وزوز ؛ مثل پازازیت رادیو در خانه پیچیده بود
و مرا یاد فیلمهای جنگی دهه شصت انداخت.
نور سرخ قطع نمیشد.
نوری کوچک؛
مثل یک شعله ی کبریت یا یک زخم.
در اتاق نیمه باز بود.
بازش کردم.
یک بی سیم کودکانه جلوی در اتاق افتاده بود ؛
با نور سرخ چراغش و صدای وزوز و پازایت از آن میامد.
این بیسیم اسباب بازی را در پنج سالگی دخترم برایش خریده بودم.
بیست و دو سال پیش...
عمری بود!
اصلا شهری که دخترم الان در آن است نمیدانم کجاست...
بی سیم را در کودکی اش گم کرده بودیم
اماحالا اینجا بود و باطری داشت !
بعد از ۲۲ سال!
آن را برداشتم.
گفتم : الو....دخترم تویی؟
صدای کودکانه ای گفت :
من یه دختر شش ساله ام ایرانی ام...
اما شناسنامه ندارم.
گفتم : اسمت چیه ؟
گفت : اسمم دختره....همین!
و ادامه داد :
من میدونم تو مریض شدی.
شاید حرفت رو باور نکنن.
ولی بهشون حرفهامو بگو
تو کارِت نوشتنه
اینا رو بنویس...
بگو من میخوام سال بعد برم مدرسه.
دوست دارم درس بخونم
خدا بهم زندگی داده
میخوام زنده بمونم
من روی خط مرزی زندگی میکنم
بگو انقدر منو نکشن!
هر روز من و خواهر برادرامو میکشن...
و فرداش با درد ؛ دوباره زنده میشیم
آماده ی یه جور مرگ دیگه !
بگو منم آدمم.
یه دختر بلوچ که فقط میخواد زندگی کنه ؛
درس بخونه ، شاد باشه
نه اینکه هر روز بمیره.
اینها رو به تو گفتم ؛
چون میدونم هر چقدر مریض باشی ؛ نویسنده ای؛
دل خودت هم شکسته و حرفام رو مینویسی.
آخرش گفت :
بهشون بگو خدای همه ی ما یکیست.
خدا جان داده....
چرا جان ما را میگیرید؟!
چرا هر روز ما را میکشید؟!
صدا قطع شد
و آن نور سرخ...
بیسیم کودکی دخترم را روی میز گذاشتم .
و تا این را ننوشتم ؛ میدانستم خوابم نخواهد رفت.
ماجرای امشب به همین سادگی بود...
آیا " دختر " فردا هم میمیرد؟
آیا هر صبح باید بمیرد؟
آیا نجات نزدیک نیست ؟!
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#داستانک
#داستان_کوتاه
#بلوچ
#بلوچستان
https://www.instagram.com/p/C2QyHgECZ8s/?igsh=d2s1ZXAyejNheTYz
#دختر
درست نمیدانم از کجا شروع شد!
یادم میآید در رختخوابم خوابیده بودم
روی زمین
روی تشکم
سالهاست نمیتوانم روی تخت بخوابم
نوری مرا بیدار کرد
نور سرخ رنگی بود از اتاق روبرو...
من هرگز چراغ خواب قرمز نداشتم!
باید بلند میشدم
باید میدیدم آن نور چیست!
صدای وزوزی داخل خانه پبچیده بود.
من سالها بود به آن اتاق روبرو نرفته بودم.
گمانم از زمان طلاقم به بعد.
هزاران سال پیش!
هر جور خاک و خاشاک و موجود مزاحمی میتوانست در آن اتاق باشد !
بخصوص خاطرات خطرناک...
ولی باید می رفتم.
صدای وزوز ؛ مثل پازازیت رادیو در خانه پیچیده بود
و مرا یاد فیلمهای جنگی دهه شصت انداخت.
نور سرخ قطع نمیشد.
نوری کوچک؛
مثل یک شعله ی کبریت یا یک زخم.
در اتاق نیمه باز بود.
بازش کردم.
یک بی سیم کودکانه جلوی در اتاق افتاده بود ؛
با نور سرخ چراغش و صدای وزوز و پازایت از آن میامد.
این بیسیم اسباب بازی را در پنج سالگی دخترم برایش خریده بودم.
بیست و دو سال پیش...
عمری بود!
اصلا شهری که دخترم الان در آن است نمیدانم کجاست...
بی سیم را در کودکی اش گم کرده بودیم
اماحالا اینجا بود و باطری داشت !
بعد از ۲۲ سال!
آن را برداشتم.
گفتم : الو....دخترم تویی؟
صدای کودکانه ای گفت :
من یه دختر شش ساله ام ایرانی ام...
اما شناسنامه ندارم.
گفتم : اسمت چیه ؟
گفت : اسمم دختره....همین!
و ادامه داد :
من میدونم تو مریض شدی.
شاید حرفت رو باور نکنن.
ولی بهشون حرفهامو بگو
تو کارِت نوشتنه
اینا رو بنویس...
بگو من میخوام سال بعد برم مدرسه.
دوست دارم درس بخونم
خدا بهم زندگی داده
میخوام زنده بمونم
من روی خط مرزی زندگی میکنم
بگو انقدر منو نکشن!
هر روز من و خواهر برادرامو میکشن...
و فرداش با درد ؛ دوباره زنده میشیم
آماده ی یه جور مرگ دیگه !
بگو منم آدمم.
یه دختر بلوچ که فقط میخواد زندگی کنه ؛
درس بخونه ، شاد باشه
نه اینکه هر روز بمیره.
اینها رو به تو گفتم ؛
چون میدونم هر چقدر مریض باشی ؛ نویسنده ای؛
دل خودت هم شکسته و حرفام رو مینویسی.
آخرش گفت :
بهشون بگو خدای همه ی ما یکیست.
خدا جان داده....
چرا جان ما را میگیرید؟!
چرا هر روز ما را میکشید؟!
صدا قطع شد
و آن نور سرخ...
بیسیم کودکی دخترم را روی میز گذاشتم .
و تا این را ننوشتم ؛ میدانستم خوابم نخواهد رفت.
ماجرای امشب به همین سادگی بود...
آیا " دختر " فردا هم میمیرد؟
آیا هر صبح باید بمیرد؟
آیا نجات نزدیک نیست ؟!
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#داستانک
#داستان_کوتاه
#بلوچ
#بلوچستان
https://www.instagram.com/p/C2QyHgECZ8s/?igsh=d2s1ZXAyejNheTYz
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
قسمت هشتم #رمان
#وقت_عاشقی
در کانال خصوصی اش منتشر شد
ادمین کانال این#داستان
@ccch999
اثر جدید
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#وقت_عاشقی
در کانال خصوصی اش منتشر شد
ادمین کانال این#داستان
@ccch999
اثر جدید
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
انکار یک #نام ؛ تاکید روی آن نام است
و تاریخ قاضی عادلیست
و مردم....
شما قادر به حذف تاریخی نویسنده ی مردمی نیستید
و خدا به تنهایی کافیست..
خوشحالم هشت قسمت رمان #وقت_عاشقی
منتشر شده است آن را تمام میکنم.....
تا بفهمیم
داستان من از کجا شروع شد و به کجا رسید!
و نوشتن رمان #پستچی و اول شدن آن در جشن کتاب سال ۹۴ و ترجمه ی آن به چندین زبان ؛
چرا همکاران تاتری مرا چنین ترساند که هنوز پس از ده سال ؛ از بردن نام جوایز و حتی نام خودم ؛ حناق میگیرند ؛ واهمه دارند و چنین الکن
می شوند که حقیقت اول شدن مرا بخاطر دو کتابم در جشنهای خانه تاتر انکار میکنند....
حذف یک نفر در نام ؛ حذف او از حافظه ی مردم نیست!
و نه حذف از حافظه ی تاریخ ادبی ایران....
کاش این را میفهمیدید.
دو کتاب من برنده ی #جشن_نمایشنامه_نویسان خانه هنرمندان شده است که حتی نامی از آن و نویسنده اش برده نشد!
آخرین پری کوچک دریایی_ نشر قطره
عاشقانه تا هشت بشمار_ انتشارات نمایش
زیاد نترسید !
من همه چیز را در رمان #وقت_عاشقی
درباره ی شما میگویم !
و التماسهای کسی که میگفت:
مرا به انجن #نمایشنامه_نویسان
وارد کن !
و از روی رفاقت ؛ با وجود اینکه نمایشی ننوشته بود ؛ این کار را کردم.
قاضی عادل ؛ تاریخ است
و مردم ؛
که عاشق رمان #پستچی هستند
و ادامه ی نهایی آن در رمان #وقت_عاشقی
رقم میخورد
هر چند کتاب " پستچی " از دید برخی از شما سفارش نویسها ؛ حکم اعدام من شد!
و برای من حکم " رستگاری " ....
به قولِ جمله ی معروف فیلم #پاپیون:
" من هنوز زنده ام.... لعنتیها "
و #علی و سایه دو شخصیت مهم در رمان " وقت عاشقی " ؛
دست همه تان را رو میکنند...
ماجراهای مجله ی هفتگی سروش ؛ و پدیده های ننگ آوری که فقط جایش در رمان است ؛ نه بیان دردآور مستقیم.
در پایان ؛ به قول #اکبر_رادی عزیز ؛ همه ی مامیمیریم.
آنچه میماند ؛ کلام ماست
و صداقتمان به وقتِ بیان آن کلام.
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
نویسنده ی چهل و هفت
نمایشنامه ی چاپ شده
و تحسین شده توسط مردم و داوران
#یک_شب_دیگر_هم_بمان_سیلویا
#یک_شب_دیگر_هم_بمان_چیستا
رتبهی اول جشنواره ی معتبر داخلی و خارجی
#نمایشنامه_نویس
#کارگردان
#رمان_نویس
#مترجم
این #کتاب
#ناشر
#نشر_قطره
#عاشق_کشی
#عشق_کشی
#بایکوت و #تحریم یک #نویسنده و مدرس دانشگاه
.
https://www.instagram.com/p/C2i3M-rJ6Up/?igsh=bHNmcWd6dGlqdDU5
و تاریخ قاضی عادلیست
و مردم....
شما قادر به حذف تاریخی نویسنده ی مردمی نیستید
و خدا به تنهایی کافیست..
خوشحالم هشت قسمت رمان #وقت_عاشقی
منتشر شده است آن را تمام میکنم.....
تا بفهمیم
داستان من از کجا شروع شد و به کجا رسید!
و نوشتن رمان #پستچی و اول شدن آن در جشن کتاب سال ۹۴ و ترجمه ی آن به چندین زبان ؛
چرا همکاران تاتری مرا چنین ترساند که هنوز پس از ده سال ؛ از بردن نام جوایز و حتی نام خودم ؛ حناق میگیرند ؛ واهمه دارند و چنین الکن
می شوند که حقیقت اول شدن مرا بخاطر دو کتابم در جشنهای خانه تاتر انکار میکنند....
حذف یک نفر در نام ؛ حذف او از حافظه ی مردم نیست!
و نه حذف از حافظه ی تاریخ ادبی ایران....
کاش این را میفهمیدید.
دو کتاب من برنده ی #جشن_نمایشنامه_نویسان خانه هنرمندان شده است که حتی نامی از آن و نویسنده اش برده نشد!
آخرین پری کوچک دریایی_ نشر قطره
عاشقانه تا هشت بشمار_ انتشارات نمایش
زیاد نترسید !
من همه چیز را در رمان #وقت_عاشقی
درباره ی شما میگویم !
و التماسهای کسی که میگفت:
مرا به انجن #نمایشنامه_نویسان
وارد کن !
و از روی رفاقت ؛ با وجود اینکه نمایشی ننوشته بود ؛ این کار را کردم.
قاضی عادل ؛ تاریخ است
و مردم ؛
که عاشق رمان #پستچی هستند
و ادامه ی نهایی آن در رمان #وقت_عاشقی
رقم میخورد
هر چند کتاب " پستچی " از دید برخی از شما سفارش نویسها ؛ حکم اعدام من شد!
و برای من حکم " رستگاری " ....
به قولِ جمله ی معروف فیلم #پاپیون:
" من هنوز زنده ام.... لعنتیها "
و #علی و سایه دو شخصیت مهم در رمان " وقت عاشقی " ؛
دست همه تان را رو میکنند...
ماجراهای مجله ی هفتگی سروش ؛ و پدیده های ننگ آوری که فقط جایش در رمان است ؛ نه بیان دردآور مستقیم.
در پایان ؛ به قول #اکبر_رادی عزیز ؛ همه ی مامیمیریم.
آنچه میماند ؛ کلام ماست
و صداقتمان به وقتِ بیان آن کلام.
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
نویسنده ی چهل و هفت
نمایشنامه ی چاپ شده
و تحسین شده توسط مردم و داوران
#یک_شب_دیگر_هم_بمان_سیلویا
#یک_شب_دیگر_هم_بمان_چیستا
رتبهی اول جشنواره ی معتبر داخلی و خارجی
#نمایشنامه_نویس
#کارگردان
#رمان_نویس
#مترجم
این #کتاب
#ناشر
#نشر_قطره
#عاشق_کشی
#عشق_کشی
#بایکوت و #تحریم یک #نویسنده و مدرس دانشگاه
.
https://www.instagram.com/p/C2i3M-rJ6Up/?igsh=bHNmcWd6dGlqdDU5
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
.
توضیح:#توجه فرمایید و درست گوش دهید
مشکل من مالی نبود و نیست دوستان....
پول پزشک من رو که دوستام نمیدن!!!!!!!!
نباید بدن...
من همیشه بهشون کمک کردم..... و هر وقت لازم بوده؛ حتی مشاوره رایگان براشون انجام دادم.
من مشکل #پول رو مطرح نکردم!
در این پست من ؛ هزار حرف مهم هست.
فقط همراه لازم داشتم ؛ ماشینمو از دست دادم و رانندگی هم بلد نیستم. دوست ندارم
....
همین!
پول مشکلات خیلی از دوستان رو من میدم.
یکیشون خونه مو یک سوم قیمت برد... البته آه من تاابد پشتشه ؛ میگیریتش.خودش و خانواده ش رو...
عین خلافکارا.... آدمو گول میرنن.
منم ساده.فکر میکنم همه دوست هستن..
خوب گوش کنید....مشکل من این بود که بیمارستان بد نمیخواستم برم ؛ و اورژانس ؛ بیمارستان بدون متخصص و بد میبره... دیشبی که فقط انترن داشت و رفتارهای زشت........مشکل من #مالی_نیست!!!!!!!!!!!!!!
خواستم #استعاره استفاده کنم که فقط چند تاتون فهمیدین....... از حالا به بعد رک تر میگم و لازم شد نام میبرم.....
.
استوریهامو بخونید.....
نه اونا دوست واقعی بودن
نه من زامبی ام.......
درونگرا هستم ؛
زامبی نه....
.
.
چیزهایی بهم ثابت شد
همین
.
من از ادامه ی کابوسهای تاریک تو آمده ام
وقتی که دخترم بودی
و دلم میخواست
در
بهترین باغ خدا شکوفه کنی....
و تو
همیشه
خواب بد میدیدی......
من از ادامه ی کابوسهای تو آمده ام
دخترک....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#مینیمال
#بیماری
#بیمارستان
#ممنوع_الزندگی
.
#sickness
#سیزده_بدر_۱۴۰۳
https://www.instagram.com/reel/C5N97aNOCxN/?igsh=b3Y1N21obTJtdGdr
توضیح:#توجه فرمایید و درست گوش دهید
مشکل من مالی نبود و نیست دوستان....
پول پزشک من رو که دوستام نمیدن!!!!!!!!
نباید بدن...
من همیشه بهشون کمک کردم..... و هر وقت لازم بوده؛ حتی مشاوره رایگان براشون انجام دادم.
من مشکل #پول رو مطرح نکردم!
در این پست من ؛ هزار حرف مهم هست.
فقط همراه لازم داشتم ؛ ماشینمو از دست دادم و رانندگی هم بلد نیستم. دوست ندارم
....
همین!
پول مشکلات خیلی از دوستان رو من میدم.
یکیشون خونه مو یک سوم قیمت برد... البته آه من تاابد پشتشه ؛ میگیریتش.خودش و خانواده ش رو...
عین خلافکارا.... آدمو گول میرنن.
منم ساده.فکر میکنم همه دوست هستن..
خوب گوش کنید....مشکل من این بود که بیمارستان بد نمیخواستم برم ؛ و اورژانس ؛ بیمارستان بدون متخصص و بد میبره... دیشبی که فقط انترن داشت و رفتارهای زشت........مشکل من #مالی_نیست!!!!!!!!!!!!!!
خواستم #استعاره استفاده کنم که فقط چند تاتون فهمیدین....... از حالا به بعد رک تر میگم و لازم شد نام میبرم.....
.
استوریهامو بخونید.....
نه اونا دوست واقعی بودن
نه من زامبی ام.......
درونگرا هستم ؛
زامبی نه....
.
.
چیزهایی بهم ثابت شد
همین
.
من از ادامه ی کابوسهای تاریک تو آمده ام
وقتی که دخترم بودی
و دلم میخواست
در
بهترین باغ خدا شکوفه کنی....
و تو
همیشه
خواب بد میدیدی......
من از ادامه ی کابوسهای تو آمده ام
دخترک....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#مینیمال
#بیماری
#بیمارستان
#ممنوع_الزندگی
.
#sickness
#سیزده_بدر_۱۴۰۳
https://www.instagram.com/reel/C5N97aNOCxN/?igsh=b3Y1N21obTJtdGdr
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#درددل
دلنوشته
#ویدئو
#جملات_خوب
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
ای درخت آشنا
شاخه های خویش را
ناگهان کجا
جا گذاشتی؟
یا به قول خواهرم فروغ:
دست های خویش را
در کدام باغچه
عاشقانه کاشتی؟
این قرارداد
تا ابد میان ما
برقرار باد:
چشم های من به جای دست های تو!
من به دست تو
آب می دهم
تو به چشم من
آبرو بده!
من به چشم های بی قرار تو
قول می دهم:
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم!
#دکتر_قیصر_امین_پور
#قیصر_امین_پور
همیشه
#استاد
.
.
..
.
.
.
https://www.instagram.com/reel/C5qLDC0uzlw/?igsh=MXFhZ3ptMmh6d2w4aQ==
دلنوشته
#ویدئو
#جملات_خوب
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
ای درخت آشنا
شاخه های خویش را
ناگهان کجا
جا گذاشتی؟
یا به قول خواهرم فروغ:
دست های خویش را
در کدام باغچه
عاشقانه کاشتی؟
این قرارداد
تا ابد میان ما
برقرار باد:
چشم های من به جای دست های تو!
من به دست تو
آب می دهم
تو به چشم من
آبرو بده!
من به چشم های بی قرار تو
قول می دهم:
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم!
#دکتر_قیصر_امین_پور
#قیصر_امین_پور
همیشه
#استاد
.
.
..
.
.
.
https://www.instagram.com/reel/C5qLDC0uzlw/?igsh=MXFhZ3ptMmh6d2w4aQ==