🌈🍀چکامه سبز🤍💚
225 subscribers
3.17K photos
365 videos
58 files
236 links
Download Telegram
شاید جیرجیرک ها حرفی برای گفتن دارند که بی وقفه جیرجیر میکنند
پیامی،خبری،
شاید آنها نیز خسته شوند روزی،
مثل عنکبوت ها تاری ببافند.
اما نه،
هر سکوت نباید تله ای باشد برای دیگران.
حرف بزنید
شاید روزی ،کسی مفهوم جیرجیرتان را فهمید .
تا بحال به دنبال دلیل سکوت عنکبوت ها رفته ای؟!


#مهتاب_خاکپور

@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز🤍💚 (Marjaneh)
میترسم...
از آمدن زمستانی که پاییزش"تو" نبودی؛
از دنبال کردنت میان آدم هایی که شبیه "تو" میدانمشان...
چرا میگویند خواب صبح  شیرین است؟!
ازخواب دیدن تویی که دیگر "تو" نیست میترسم
"تو "دیگر باز نمیگردی در بیداری من؟!

#مهتاب_خاکپور



@chekamehsabz🍀
آسمان را دوست دارم
ستاره های پرنور را دوست دارم
کوه ها،
آبشارها،
دشت ها،
مغازه ی شکلات فروشی کنار خانه را،
دوست دارم.
هنوز طعم کوفته های مادربزرگ را به یاد دارم
و بازی در حیاط خانه ای که حالا برج بی ریختی شده است را دوست دارم
چه اخلاق بدی دارم من!
همیشه چیزهایی که ندارم را دوست دارم...
از میان همه ی نداشته هایم،
تو نداشته ترینی...


#مهتاب_خاکپور


@chekamehsabz🍀
#شعر_مشترک

وقتی قرارت،
زیر زمین است
مترو چه عاشقانه است...

#فرزاد_سنایی

*

و چشم هایی که آدمها را
ورق می زند
تا ابهام دور سایه ات....

#مرجانه_جعفریان

*


و انتظاری خوش
برای درآغوش کشیدن
بانوی آب و آیینه

#فاطمه_هاشمی

*

آغوشی از جنس صداقت
به قدمت ابدیت
همچون چشمانش

#فیروزه

*


بوسه های بوی تند سیگارت
آسم مرا تشدید نمیکند!!
عاشقی با تو چقدر فرق دارد...

#مهتاب_خاکپور

*

من با چه کسی کاش به آتش بکشم ؟
بامن چه کسی راست ترین منظومه دنیا بود ؟
فریاد چه کسی خواب مرا آشوب کرد ؟
نه
من با خودِ ، خود هم بی ثمر درگیرم
هیچ کسی باب وجودم نمی شد !


#بلال_اصغری

*


لحظه های
از نفس ایستادن
برای دیدن
برای با تو خندیدن


#مهناز_رضازاده


@chekamehsabz🍀
فرقی ندارد کجا اتفاق بیفتد
خیابان باشد،
بیمارستان،
خانه،
یا اینکه سرعت زیاد یک راننده باعثش شده باشد...
فرقی ندارد دیگر ما چه ساعتی قرار است دور یک میز جمع شویم!
وقتی با رفتنت دیگر جمع حساب نمیشویم...

#مهتاب_خاکپور


@chekamehsabz🍀
#هر_روز_نامه


دایی فرزاد بعد مادرجون نتونست برگرده انگلیس واحد خودشو اجاره داد موند تو همون خونه مادرجون موند و شد شبیه مادرجون موند و گلدوناشو زنده نگه داشت بچه هاش برگشتن اخه دیگه اینجارو جای زندگی نمیدیدن
شایدم حق داشتن خونه جایی که خاطره داری اونا از 2،3سالگی رفته بودن
دایی چی ؟اون همه خاطراتش اینجا بود همین ساختمون...
 خونه اون اینجا بود نه لندن
 از اون موقع که اینجا یه خونه ویلایی با حوض بود تا الان که شده بود اپارتمان خانوادگی اون هیچ وقت دلش با رفتن از ایران نبود اینو خود مادرجون میگفت...
مامان اما نتونست با خاطره ها با بوی عطرها کنار بیاد هرجا خونه مادرجون میدید همش میگفت کاش حداقل این اپارتمان لعنتی آسانسور داشت راست میگفت مادرجون روزهای اخر به سختی خودشو میرسوند طبقه ما...
مامان تصمیمشو گرفته بود من و بابا نمیتونستیم هیچ حرفی بزنیم یه روز زنگ زد سمساری همه چیو حراج گذاشت هر چی هم نتونست بفروشه چپوند تو تراس
بعدشم به اقای رحیمی بنگاهی سرکوچه سپرد یه مستاجر پیدا کنه گفت تا اون موقع یه فکری هم برای اسباب  های توی تراس میکنه.
کاش دایی نره از اون خونه
کاش بیشتر از این خاطرات بچگیمون نکوبن
باید یه جا باشه که وقتی دلتنگی وقتی یادش میفتی بتونی بری اونجا...
99/5/11
ساعت 2 بامداد

#مهتاب_خاکپور


@chekamehsabz🍀
#هر_روز_نامه

مادربزرگ راست میگفت
 هر چیزی در هرجایی حس متفاوتی ایجاد میکند
مهم اینه کجا ایستاده باشی تا چه حسی بگیری
پول اجاره خونه چندان چیز بدی نیست اگر صاحبخونه تو باشی...
صدای مستانه تو گوشمه حواست باشه اگر گاز قطع کنن ما هیچی ولی به فکر بچه ها باش تو این زمستون!
خانم لطفا کرایه رو انلاین پرداخت نکنید
آخر هفته است طول میکشه پول به حساب بریزن...
اقا تو این اوضاع کرونا کی پول نقد داره اخه...
مادربزرگ راست میگفت مهم اینه کجا وایساده باشی
مسافر پیاده میشه کولر خاموش میکنم ماشین داغ کرده
میگم آخدااا شکرت نمیخوام عینک بدبینی بزنمااا ولی خودت بببین حال و روزمو اخههه...
باز که پارکینگ جای پارک نیست تف به این زندگی
 خدایا خسته ام...
دستامو میکنم توی جیب خیلی پایین تر میره
مستانه یادش رفته جیب بدوزه
نگاهم به دیوار میفته اول نوشته رو میبینم ما که سوختیم اونمم وسط زمستون
کاش خونه هنوز گرم باشه کاش قطع نکنن گازو
برمیگردم عقب دوباره دیوارو نگاه میکنم این گل ها اونم وسط زمستون؟!
مادربزرگ راست میگفت مهمه کجا وایساده باشی
راست میگفت که اگه ناراحتی یکم بیشتر اطرافتو نگاه کن همیشه خدا یه نشونه برات میفرسته
امید خودش میفرسته کافیه خوب ببینی...
مادرجون گل چی دوست داری جمعه برات بیارم؟!


#مهتاب_خاکپور


@chekamehsabz🍀
#هر_روز_نامه


تمام بحث امروز درمورد رفتن بود بین همه کارها بین هر ایستادن و نشستنی  درمورد مدل های مختلف رفتن و شرایطش صحبت شد...
 یعنی چند وقتیه صحبت همینه هر دفعه که یکی میره این بحث دوباره بینمون جون میگیره
یه نگاه دوباره بم میکنن؛تو نظری نداری؟!
دوباره  همون جواب قبلی تکرار میکنم :من نمیخوام برم یا حداقل میدونم فعلا نمیخوام
تو دلم میگم کاش همیشه دلیل های موندنم از رفتن بیشتر باشن.
به رفتن ادم ها عادت کردم بعد از بازنشستگی بابا که کلی هم بازی و دوستامو با رفتنتامون به شهرهای دیگه ؛
بعد از دبیرستان که هر کی یه رشته یه شهر دیگه رفت؛
یاد گرفتم میشه رابطه ها را ،ادم های دوست داشتنی را با وجود دور بودنش هنوز تو قلبت نزدیک نگه داشت و ارتباط حفظ کرد
 اما بعد دانشگاه مهاجرت و دوری معنیش عوض شد  حالا جای شهر شده بود کشور حالا دیگه معلوم نبود بشه دیگه کی دیدشون
حالا از ادم ها یه سری خاطره خیلی شیرینه و یه تصویر پشت اپلیکشن که اگر اختلاف زمانی بین دو کشور زیاد نباشه شاید گاهی بشه به کمک تکنولوژی دیدشون
کاش اپ ها یکم بیشتر پیشرفت کنن کاش دسترسی های دیگه ای هم داشتن
حالا هر روز داره به تعداد ادم هایی که میشه جای  اینکه باشون بیرون بری  فقط میتونی تو تماس تصویری ببینشون یا فقط عکس شادی هاشون لایک  کنی و خوشحال باشی از شادیشون داره اضافه میشه...
دوباره برای دیدن ادم های دور زندگیم اینستاگرامم باز میکنم
خدایا یه خبر بد دیگه باز توی نفس کشیدن مشکل پیدا میکنم..
شاید باید دوباره از فضای مجازی فاصله بگیرم ،اینجوری اوضاع آرومتر میشه البته توی ذهن من...
به این فکر میکنم من قرار نیست از این مملکت برم اگه بمونم قراره چطوری بمیرم؟
99/5/15
ساعت 10:10 شب

#مهتاب_خاکپور


@chekamehsabz🍀
#شعر_مشترک

وقتی قرارت،
زیر زمین است
مترو چه عاشقانه است...

#فرزاد_سنایی

*

و چشم هایی که آدمها را
ورق می زند
تا ابهام دور سایه ات....

#مرجانه_جعفریان

*

و انتظاری خوش
برای درآغوش کشیدن
بانوی آب و آیینه

#فاطمه_هاشمی

*

آغوشی از جنس صداقت
به قدمت ابدیت
همچون چشمانش

#فیروزه

*

بوسه های بوی تند سیگارت
آسم مرا تشدید نمیکند!!
عاشقی با تو چقدر فرق دارد...

#مهتاب_خاکپور

*

من با چه کسی کاش به آتش بکشم ؟
بامن چه کسی راست ترین منظومه دنیا بود ؟
فریاد چه کسی خواب مرا آشوب کرد ؟
نه
من با خودِ ، خود هم بی ثمر درگیرم
هیچ کسی باب وجودم نمی شد !


#بلال_اصغری

*

لحظه های
از نفس ایستادن
برای دیدن
برای با تو خندیدن


#مهناز_رضازاده


@chekamehsabz🍀
#عکسواره

نمی دانم روشنفکر هستم یا نه؟
میخواهم باشم یا نه
اصلا باید باشم؟!
راست ترین چیزی که بخواهم بگویم
ضعفم در ندانستن بسیاری چیزهاست...
من معنای روشنفکری را نمی دانم....

اما خوب میدانم برای بودن در جمعیتی که همه برعکس من فکر میکنن باید لباسی به رنگ آن ها بپوشم
اما میتوانم هنوز هم عقایدم را جوری بر تن کنم
میدانم که آنها غیر از رنگ خود را نخواهند دید

#مهتاب_خاکپور

@chekamehsabz🍀