گریبایدوف «طی اقامتم در ایران این سیاست را در پیش گرفته بودم: با چوبفروشها مؤدب بودم، با قنادها بهنرمی رفتار میکردم و در برخورد با میوهفروشان خشونت به خرج میدادم.»
نسلرود، این شوخطبع مشکلپسند، ابروهایش را بالا برده و انتظار لطیفهای را میکشید. با توجه به تابلوهای آبرنگ روی دیوار، بهتر بود که از شیرینی صحبت شود.
«آخر در تبریز چوب را به قیمت طلا میفروشند، میوه در ایران بسیار فراوان است و من شخصاً عاشق شیرینیام.»
نسلرود با لحن خوشایندی پرسید «آنجا چه نوع میوههایی پیدا میشود؟»
«انگور، انگوری درازحبه و بیدانه به اسم تبریزی که بسیار عالی است. یک نوع خاص لیمو هم هست.»
لبهای نسلرود جمع شد. داشت لیمو را بهدقت در ذهن مجسم میکرد. مشاور وزارتخانه نگاهی به او انداخت و اضافه کرد «مثل قند است. به آن میگویند لیمو. نارنج هم دارند که همان پرتقال تلخ است. پرتقال معمولی هم پیدا میشود.»
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۱۱۶
@baamanbekhaan
نسلرود، این شوخطبع مشکلپسند، ابروهایش را بالا برده و انتظار لطیفهای را میکشید. با توجه به تابلوهای آبرنگ روی دیوار، بهتر بود که از شیرینی صحبت شود.
«آخر در تبریز چوب را به قیمت طلا میفروشند، میوه در ایران بسیار فراوان است و من شخصاً عاشق شیرینیام.»
نسلرود با لحن خوشایندی پرسید «آنجا چه نوع میوههایی پیدا میشود؟»
«انگور، انگوری درازحبه و بیدانه به اسم تبریزی که بسیار عالی است. یک نوع خاص لیمو هم هست.»
لبهای نسلرود جمع شد. داشت لیمو را بهدقت در ذهن مجسم میکرد. مشاور وزارتخانه نگاهی به او انداخت و اضافه کرد «مثل قند است. به آن میگویند لیمو. نارنج هم دارند که همان پرتقال تلخ است. پرتقال معمولی هم پیدا میشود.»
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۱۱۶
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
غرش توپ و تفنگ نمیتواند کشور را آباد کند.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۱۱۸
@baamanbekhaan
غرش توپ و تفنگ نمیتواند کشور را آباد کند.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۱۱۸
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب📖
از آدمهای آرام در زمان فوران خشم باید ترسید و از مردم خیالاتی آنگاه که وسوسهٔ موفقیت به جانشان افتد. بنگر که چگونه سوار بر کالسکهای سبک، با آن اسبان کرایهای، بهپیش میتازد. شعفی که به تحقیر میماند باد در پرههای دماغش میاندازد. این لبخند، لبخند رضایت است.
نخستین شعفی که بر انسان چیره میشود به کسی آسیب نمیرساند، شعفی ناشی از این ابهام که موفق میشویم یا نه، شعف آدمهای فعال.
سپس، وقتی یک کار مهم به پایان خود نزدیک میشود و نوید موفقیت به گوش میرسد، دیگر اهمیت نَفْس عمل از میان میرود. دیگر آدم مشکل میتواند نیرویش را در قفس تنگ کالبد خود حبس کند و دهان، برای لبخندی چنان بیضرر، بیش از حد کوچک است.
لبخند رضایت اینگونه است. قدرت دفاع را از آدمی میگیرد. پیکرش چنان میلرزید که گویی قلقلکش میدهند. در میان لرزههای اندامش، خداحافظی کشدار و پرمعنای خود را با آن یونانی پیر به خاطر میآورد.
اینهمه بسیار ساده بود. مگر او نبود که با شخص عباسمیرزا چانه زده بود؟ دارد بدون کمک ارتش پیروزمند روسیه، سرزمینهایی را فتح میکند.
سیل موفقیت او را با خود میبرد. نمیداند برای صرف شام به خانهٔ کدام ژنرال دعوت شده است.
این روزها همه او را به خانهٔ خود دعوت میکنند.
همهچیز بر وفق مراد است.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۱۴۰،۱۴۱
@baamanbekhaan
از آدمهای آرام در زمان فوران خشم باید ترسید و از مردم خیالاتی آنگاه که وسوسهٔ موفقیت به جانشان افتد. بنگر که چگونه سوار بر کالسکهای سبک، با آن اسبان کرایهای، بهپیش میتازد. شعفی که به تحقیر میماند باد در پرههای دماغش میاندازد. این لبخند، لبخند رضایت است.
نخستین شعفی که بر انسان چیره میشود به کسی آسیب نمیرساند، شعفی ناشی از این ابهام که موفق میشویم یا نه، شعف آدمهای فعال.
سپس، وقتی یک کار مهم به پایان خود نزدیک میشود و نوید موفقیت به گوش میرسد، دیگر اهمیت نَفْس عمل از میان میرود. دیگر آدم مشکل میتواند نیرویش را در قفس تنگ کالبد خود حبس کند و دهان، برای لبخندی چنان بیضرر، بیش از حد کوچک است.
لبخند رضایت اینگونه است. قدرت دفاع را از آدمی میگیرد. پیکرش چنان میلرزید که گویی قلقلکش میدهند. در میان لرزههای اندامش، خداحافظی کشدار و پرمعنای خود را با آن یونانی پیر به خاطر میآورد.
اینهمه بسیار ساده بود. مگر او نبود که با شخص عباسمیرزا چانه زده بود؟ دارد بدون کمک ارتش پیروزمند روسیه، سرزمینهایی را فتح میکند.
سیل موفقیت او را با خود میبرد. نمیداند برای صرف شام به خانهٔ کدام ژنرال دعوت شده است.
این روزها همه او را به خانهٔ خود دعوت میکنند.
همهچیز بر وفق مراد است.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۱۴۰،۱۴۱
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_کتاب 📖
کسی که شکست بزرگی نخورده باشد نمیداند شکست چگونه موجب میشود آدمی نفس عمیق و راحتی بکشد. بارهای سنگین از دوش آدم فرو میافتد. آدم سبکبال میشود و به پرواز در میآید.
آزاد، آزاد!
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۱۶۲
@baamanbekhaan
کسی که شکست بزرگی نخورده باشد نمیداند شکست چگونه موجب میشود آدمی نفس عمیق و راحتی بکشد. بارهای سنگین از دوش آدم فرو میافتد. آدم سبکبال میشود و به پرواز در میآید.
آزاد، آزاد!
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۱۶۲
@baamanbekhaan
Forwarded from اتچ بات
#شعر
رحیل
فریاد که از عمر جهان هر نفَسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زینگونه بسی آمد و زینگونه بسی رفت
آن طفل که چون پیر از این قافله درمانْد
وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت
از پیش و پسِ قافلهٔ عمر میندیش
گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت
ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم
دریاست، چه سنجد که بر این موج خسی رفت
رفتی و فراموش شدی از دل دنیا
چون نالهٔ مرغی که ز یاد قفسی رفت
رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد
بیدادگری آمد و فریادرسی رفت
این عمر سبکمایهٔ ما بسته به آهیست
دودی ز سر شمع پرید و نفَسی رفت
رشت، شهریور ۱۳۲۶
#سیاهمشق
#هوشنگ_ابتهاج
#نشر_امیندژ
@baamanbekhaan
رحیل
فریاد که از عمر جهان هر نفَسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زینگونه بسی آمد و زینگونه بسی رفت
آن طفل که چون پیر از این قافله درمانْد
وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت
از پیش و پسِ قافلهٔ عمر میندیش
گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت
ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم
دریاست، چه سنجد که بر این موج خسی رفت
رفتی و فراموش شدی از دل دنیا
چون نالهٔ مرغی که ز یاد قفسی رفت
رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد
بیدادگری آمد و فریادرسی رفت
این عمر سبکمایهٔ ما بسته به آهیست
دودی ز سر شمع پرید و نفَسی رفت
رشت، شهریور ۱۳۲۶
#سیاهمشق
#هوشنگ_ابتهاج
#نشر_امیندژ
@baamanbekhaan
Telegram
attach 📎
#برشی_از_متن_كتاب 📖
زندگی، که از هر چیزی سادهتر و سختتر است، بهسادگی انسانها را اسیر خود میکند.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۱۷۴
@baamanbekhaan
زندگی، که از هر چیزی سادهتر و سختتر است، بهسادگی انسانها را اسیر خود میکند.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۱۷۴
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
سفر آدمی را از نوعی احساس برتری سرشار میکند.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۱۸۲
@baamanbekhaan
سفر آدمی را از نوعی احساس برتری سرشار میکند.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۱۸۲
@baamanbekhaan
Forwarded from با من بخوان📚
🖊معرفی و برشهایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
📓با من در لذت خواندن کتاب همراه شوید
https://t.me/baamanbekhaan
🆔:@baamanbekhaan
ارتباط با ادمین:
👩🏻💼:@Azi_Ram
📚مطالعات شخصی
📓با من در لذت خواندن کتاب همراه شوید
https://t.me/baamanbekhaan
🆔:@baamanbekhaan
ارتباط با ادمین:
👩🏻💼:@Azi_Ram
Forwarded from اتچ بات
#گزیدهی_منتخب📚
چيزهايي هست كه نبايد گفت، مگر برای دوستان.
چيزهایی هست كه نبايد گفت، حتی برای دوستان.
و بالاخره، چيزهایی هست كه نبايد گفت، حتی به خويش!
#وقتی_نيچه_گريست
#اروين_يالوم
#سپيده_حبيب
#نشر_قطره
@baamanbekhaan
چيزهايي هست كه نبايد گفت، مگر برای دوستان.
چيزهایی هست كه نبايد گفت، حتی برای دوستان.
و بالاخره، چيزهایی هست كه نبايد گفت، حتی به خويش!
#وقتی_نيچه_گريست
#اروين_يالوم
#سپيده_حبيب
#نشر_قطره
@baamanbekhaan
Telegram
attach 📎
#برشی_از_متن_كتاب 📖
گریبایدوف محقق لهستانی را ورانداز کرد.
موضوع را فهمید.
پیروزی هرگز تأخیر نمیکند.
اگر یک قدم عقب بنشیند، حمله آغاز خواهد شد. از او انتظار شیرینکاریهای خارقالعاده خواهند داشت، گفتههایی ناشناخته، خصوصیاتی شگفتآور. آشکارا، صریحاً و با خودستایی از او خواهند خواست بیدرنگ کنجکاویهای آنان را اقناع و تعظیم و تکریمشان را در حق خود جبران کند.
بعد به او عادت خواهند کرد. کمکم کندیاش را در کار به سخره خواهند گرفت. از او دوری خواهند جست. اما هیچگاه تعظیمهایی را که به او کردهاند نخواهند بخشید.
او را «نویسندهی آن کمدی معروف» یا «نویسندهی کمدی چاپنشده» خواهند نامید. پشتش خم خواهد شد - البته کمی! - و لباس سیاهش هم کمی کهنه خواهد گشت. بعد سرفههای خاصی، سرفههای دوران پیری، به سراغش خواهد آمد. شبها، بر سر گردوخاک خانه با ساشکا دعوا خواهد کرد. بدین ترتیب، آدم جالبی خواهد شد.
در مهمانیها به چشم مردی ناتمام و رنجدیده به او خواهند نگریست، نویسندهی یک کمدی معروف و مبتکر یک طرح مشهور.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۱۸۲
@baamanbekhaan
گریبایدوف محقق لهستانی را ورانداز کرد.
موضوع را فهمید.
پیروزی هرگز تأخیر نمیکند.
اگر یک قدم عقب بنشیند، حمله آغاز خواهد شد. از او انتظار شیرینکاریهای خارقالعاده خواهند داشت، گفتههایی ناشناخته، خصوصیاتی شگفتآور. آشکارا، صریحاً و با خودستایی از او خواهند خواست بیدرنگ کنجکاویهای آنان را اقناع و تعظیم و تکریمشان را در حق خود جبران کند.
بعد به او عادت خواهند کرد. کمکم کندیاش را در کار به سخره خواهند گرفت. از او دوری خواهند جست. اما هیچگاه تعظیمهایی را که به او کردهاند نخواهند بخشید.
او را «نویسندهی آن کمدی معروف» یا «نویسندهی کمدی چاپنشده» خواهند نامید. پشتش خم خواهد شد - البته کمی! - و لباس سیاهش هم کمی کهنه خواهد گشت. بعد سرفههای خاصی، سرفههای دوران پیری، به سراغش خواهد آمد. شبها، بر سر گردوخاک خانه با ساشکا دعوا خواهد کرد. بدین ترتیب، آدم جالبی خواهد شد.
در مهمانیها به چشم مردی ناتمام و رنجدیده به او خواهند نگریست، نویسندهی یک کمدی معروف و مبتکر یک طرح مشهور.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۱۸۲
@baamanbekhaan
روزی میرسد که جز همین ستونها چیزی از پایتخت باقی نماند. آنگاه رهگذران آن روزگار نیز از آنها بالا میروند و از خود میپرسند «کاخ کجاست؟ کلیساها کو؟»
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۱۹۴
@baamanbekhaan
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۱۹۴
@baamanbekhaan
جملهای از کریستف کلمب:
«خود را به دست سرنوشت بسپاریم. فقط “دنیای جدید” میتواند به ما امنیت و پناه بدهد.»
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۱۴۱
@baamanbekhaan
«خود را به دست سرنوشت بسپاریم. فقط “دنیای جدید” میتواند به ما امنیت و پناه بدهد.»
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۱۴۱
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
چه لذتی دارد که پابرهنه بر چمنها قدم بگذاری و بهجای گرد راه علفهای نمناک را زیر پایت حس کنی. چه لذتی دارد که سربلند کنی و ناگهان دریابی که هیچچیز طعم تکهای نان سیاه و ظرفی شیر را ندارد، که هیچچیز ضروریتر از گوشهی کوچکی از زمین نیست، هرچند از آنِ دیگران باشد، که هیچچیز نیرومندتر از زنی جوان و کمحرف نیست.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۲۰۲
@baamanbekhaan
چه لذتی دارد که پابرهنه بر چمنها قدم بگذاری و بهجای گرد راه علفهای نمناک را زیر پایت حس کنی. چه لذتی دارد که سربلند کنی و ناگهان دریابی که هیچچیز طعم تکهای نان سیاه و ظرفی شیر را ندارد، که هیچچیز ضروریتر از گوشهی کوچکی از زمین نیست، هرچند از آنِ دیگران باشد، که هیچچیز نیرومندتر از زنی جوان و کمحرف نیست.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۲۰۲
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
عینک مفاهیم بسیاری را در خود پنهان میکند. سبکترین نگاهها، همینکه پشت عینک سنگر بگیرند، دانشمند بهنظر میرسند.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۲۱۳
@baamanbekhaan
عینک مفاهیم بسیاری را در خود پنهان میکند. سبکترین نگاهها، همینکه پشت عینک سنگر بگیرند، دانشمند بهنظر میرسند.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۲۱۳
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
آنچه مهم است کمحرفی است. قدرت در کمحرفی نهفته است.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۲۱۳
@baamanbekhaan
آنچه مهم است کمحرفی است. قدرت در کمحرفی نهفته است.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۲۱۳
@baamanbekhaan
Forwarded from اتچ بات
#شعر
نیِ شکسته
با این دلِ ماتمزده آواز چه سازم
بشکسته نیام بیلبِ دمساز چه سازم
در کُنج قفس میکُشدم حسرت پرواز
با بال و پر سوخته پرواز چه سازم
گفتم که دل از مهر تو برگیرم و هیهات
با اینهمه افسونگری و ناز چه سازم
خونابه شد آن دل که نهانگاهِ غمت بود
از پرده در افتد اگر این راز چه سازم
گیرم که نهان برکشم این آهِ جگرسوز
با اشک تو ای دیدهٔ غمّاز چه سازم
تارِ دلِ من چشمهٔ الحانِ خداییست
از دست تو ای زخمهٔ ناساز چه سازم
ساز غزل سایه به دامان تو خوش بود
دور از تو منِ دلشده آواز چه سازم
تهران، فروردین ۱۳۲۷
#سیاهمشق
#هوشنگ_ابتهاج
#نشر_امیندژ
@baamanbekhaan
نیِ شکسته
با این دلِ ماتمزده آواز چه سازم
بشکسته نیام بیلبِ دمساز چه سازم
در کُنج قفس میکُشدم حسرت پرواز
با بال و پر سوخته پرواز چه سازم
گفتم که دل از مهر تو برگیرم و هیهات
با اینهمه افسونگری و ناز چه سازم
خونابه شد آن دل که نهانگاهِ غمت بود
از پرده در افتد اگر این راز چه سازم
گیرم که نهان برکشم این آهِ جگرسوز
با اشک تو ای دیدهٔ غمّاز چه سازم
تارِ دلِ من چشمهٔ الحانِ خداییست
از دست تو ای زخمهٔ ناساز چه سازم
ساز غزل سایه به دامان تو خوش بود
دور از تو منِ دلشده آواز چه سازم
تهران، فروردین ۱۳۲۷
#سیاهمشق
#هوشنگ_ابتهاج
#نشر_امیندژ
@baamanbekhaan
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#گزیدهی_منتخب📚
از کتاب #خاطرات_سوگواری
نویسنده #رولان_بارت
ترجمهٔ #محمدحسین_واقف
ناشر #حرفه_هنرمند
گفته میشود زمان تسکیندهندهٔ سوگ است. اما نه، زمان به هیچچیز منجر نمیشود؛ تنها باعث میشود وجه عاطفی سوگواری بگذرد.
@baamanbekhaan
از کتاب #خاطرات_سوگواری
نویسنده #رولان_بارت
ترجمهٔ #محمدحسین_واقف
ناشر #حرفه_هنرمند
گفته میشود زمان تسکیندهندهٔ سوگ است. اما نه، زمان به هیچچیز منجر نمیشود؛ تنها باعث میشود وجه عاطفی سوگواری بگذرد.
@baamanbekhaan
Telegram
attach 📎
#برشی_از_متن_كتاب 📖
سرنوشت خانوادهها نیز به خانههای چوبی یا سنگیای بستگی دارد که آدمها در آن بزرگ میشوند و بر تعدادشان افزوده میشود. جانورانِ در قفس همیشه در آرزوی فرارند و در خانههای سنگی، والدین همواره از خود میپرسند پسرشان در آینده چهکار خواهد کرد؟ ادارهای خواهد شد یا نظامی؟ دخترشان را به عقد چه کسی در خواهند آورد؟ شاهزادهای پیر یا جوانی آسوپاس؟
اما در خانههای چوبین خانواده از هم نمیپاشد، بلکه اوراق میشود. زائدهای کجوکوله از زمین سر در میآورد. کسی ازدواج میکند، بچهدار میشود و بعد زنش را از دست میدهد. علفهای هرز، مرد زنمرده را فرامیگیرند. وی میکوشد قرنیز تازهای به خانه بچسباند: زن دیگری میگیرد و با هم بچههای تازهای میسازند. اینبار شوهر میمیرد و بیوهزن میماند. بچهها دوستانی دارند؛ دخترها و پسرهای خانهی همسایه، خانهای متزلزل که دیگر اوراق شده و استخوانهای چوبی خود را بر زمین سبز گذاشته است. بیوهزن وظیفهی پرورش همهی گله را خود به عهده میگیرد. گله بزرگ میشود، میخندد و در گوشههای تاریک خانه پنهان میشود. کسی کسی را میبوسد و کسی ناگهان ازدواج میکند. یک دوست خانوادگی، که بیوهزنْ سیسالی میشود او را ندیده، از راه میرسد و برای همیشه میماند. قسمت تازهای به خانه اضافه میکنند که نه تمام میشود و نه لازم است که تمام شود.
اینجا مادر کیست؟ و دختر؟ و فرزند؟
فقط خانه است که همهچیز را دربارهی همه میداند و اوراق میشود. حالا دیگر همهی قسمتهای آن نو است.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۲۲۴
@baamanbekhaan
سرنوشت خانوادهها نیز به خانههای چوبی یا سنگیای بستگی دارد که آدمها در آن بزرگ میشوند و بر تعدادشان افزوده میشود. جانورانِ در قفس همیشه در آرزوی فرارند و در خانههای سنگی، والدین همواره از خود میپرسند پسرشان در آینده چهکار خواهد کرد؟ ادارهای خواهد شد یا نظامی؟ دخترشان را به عقد چه کسی در خواهند آورد؟ شاهزادهای پیر یا جوانی آسوپاس؟
اما در خانههای چوبین خانواده از هم نمیپاشد، بلکه اوراق میشود. زائدهای کجوکوله از زمین سر در میآورد. کسی ازدواج میکند، بچهدار میشود و بعد زنش را از دست میدهد. علفهای هرز، مرد زنمرده را فرامیگیرند. وی میکوشد قرنیز تازهای به خانه بچسباند: زن دیگری میگیرد و با هم بچههای تازهای میسازند. اینبار شوهر میمیرد و بیوهزن میماند. بچهها دوستانی دارند؛ دخترها و پسرهای خانهی همسایه، خانهای متزلزل که دیگر اوراق شده و استخوانهای چوبی خود را بر زمین سبز گذاشته است. بیوهزن وظیفهی پرورش همهی گله را خود به عهده میگیرد. گله بزرگ میشود، میخندد و در گوشههای تاریک خانه پنهان میشود. کسی کسی را میبوسد و کسی ناگهان ازدواج میکند. یک دوست خانوادگی، که بیوهزنْ سیسالی میشود او را ندیده، از راه میرسد و برای همیشه میماند. قسمت تازهای به خانه اضافه میکنند که نه تمام میشود و نه لازم است که تمام شود.
اینجا مادر کیست؟ و دختر؟ و فرزند؟
فقط خانه است که همهچیز را دربارهی همه میداند و اوراق میشود. حالا دیگر همهی قسمتهای آن نو است.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۲۲۴
@baamanbekhaan