علوم وفنون ادبی
2.04K subscribers
6.37K photos
2.83K videos
2.84K files
25.5K links
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی

معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
Download Telegram
#معرفی_شاعران 📝

54- #عارف_قزوینی
@amirnormohamadi1976

(خلاصه زندگینامه+شعری‌کوتاه)💚
انتقام از #عارف

#عارف_نامه یکی از منظومه‌های معروف #ایرج_میرزاست که اگر هم کسانی باشند که آن را نخوانده باشند وصف آن را شنیده‌‌اند.

انگیزه سرودن عارف نامه، رنجشی‌ست که ظاهرا #ایرج از #عارف_قزوینی پیدا کرده بود ولی روایت‌ها مختلف است. یکی این است که عارف در سفر به مشهد به جای آن‌که به منزل دوست قدیم و ندیم خود ایرج وارد شود در جای دیگری سکنی کرده است.

روایت دیگری هم می‌گوید عارف در کنسرت خود در مشهد اهانت‌هایی به خاندان قاجار روا داشته و این حرف‌ها «شازده» را خوش نیامده و به یاری طبع روان انتقام خود را گرفته است. آن‌گونه که از متن پانصد و پانزده بیتی عارف نامه بر می‌آید هر کدام از روایت‌ها بخشی از واقعیت را بیان کرده است.

با این همه شهرت و اعتبار ماندگار #عارف_نامه تنها به خاطر فحش و فضیحتی نیست که #ایرج نثار یار دیرین خود می‌کند، بلکه به سبب اشاراتی نیز هست که در لابلای ناسزاها به آزادی و حجاب و سیاست و خدای باریتعالی دارد. قصه کامجویی از یک زن محجبه را در پس دالان خانه خود بهانه قرار می‌دهد تا بگوید:

«اگر زن را بیاموزند ناموس/ زند بی پرده بر بام فلک کوس/

به هیچ افسون ز عصمت برنگردد/ به دریا گر بیفتد تر نگردد/


در مقام اندرز گویی #عارف را که از جان دوست‌تر دارد به پرهیز از سیاست فرا می‌خواند.

و بعد هم راه چاره همه نابسامانی‌ها را در قدرت یابی سردار سپه می‌بیند با آن که خود از قاجار است:

«تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست/ امیدی جز به سردار سپه نیست/»

دلگیری‌های #ایرج تنها از #عارف نیست از خدا نیز هست. زیرا همه آن‌چه نابسامانی و ناهنجاری است زیر سر اوست. شاعر در عارفنامه که همه‌اش شکوائیه است فرصت مناسبی پیدا کرده که خدمت خدا نیز برسد که همه ذرات عالم منتر اوست.

غرقاب عشق

مثنوی برجسته دیگر #ایرج که شهرت بسیار یافته #زهره_و_منوچهر نام دارد و برداشت تازه‌تری است از برداشت قدیمی‌تر #شکسپیر از قصه اساطیری #ونوس_و_آدونیس.

#ایرج برای آن‌که جائی برای بیان حرف‌های خود نیز باز کند تغییراتی در داستان اصلی پدید آورده است.

زهره و منوچهر یکی از ظریف‌ترین متن‌های عاشقانه معاصر است که طنزی سبک و لطیف آن را سرشار از جاذبه کرده است. ایرج در جائی از منظومه از زبان زهره خدای هنر و زیبائی به فضای هنری/ فرهنگی ایران نیز اشاره می‌کند و می گوید:

«روی زمین هر چه مرا بنده اند/ شاعر و نقاش و نویسنده‌اند/

و پس از آن که از رافائل و میکل آنژ و هومر و هرودوت می گذرد به سرزمین خودمان می‌رسد و می گوید: گاه قلم را در کف دشتی نهاده و گاه تار را در کف درویش خان. گاه کمال‌الملک را پدید آورده و گاه در دهان قمر تنگ شکر پرورده است.

#ایرج منظومه عاشقانه خود را با شکوه‌ای لذت آمیز از عشق به پایان می‌برد:

«وه که چه غرقاب مهیبی است عشق/ مهلکه پر ز نهیبی است عشق/

غمزه خوبان دل آدم شکست/ شیر دل است آن که از این غمزه رست.

نگارش..جناب گلچین
شاعرطنز پرداز


ـــــــــــــــــــــــ
با یادِ عارف قزوینی، شاعر ملّی ایران


▪️
عارف، یکی از شاعرانی است که «بدیل» ندارد یعنی شما نمی‌توانید به‌جای دیوان او، دیوانِ شاعر دیگری را، اگرچه با پنجاه درصد اغماض، برگزینید؛ در صورتی که به جای دیوان وحید دستگردی یا عبرت نایینی یا نشاط اصفهانی یا فروغی بسطامی و بسیاری از مشاهیر قدیم و جدید، می‌توان دیوان شخص دیگری را خواند و چیزی کم و کسر نیاورد.

▪️اگر جنبهٔ تصنیف‌سازی عارف را در نظر آوریم او یک سرآغاز است؛ یک سرآغازِ درخشان که هنوز، پس از هفتاد سال - که از اوجِ شهرت او می‌گذرد - و متجاوز از صد سال- که از تاریخ تولدِ او- زبان فارسی و فرهنگ ایرانی نتوانسته است، بدیلی برای او پیدا کند و شاید هم به این زودی‌ها پیدا نشود. این ملت ایران بود که او را به‌پاس این شور و شیدائی و صدق عاطفی در عشق به ایران، «شاعر ملّی» لقب داد و پس از او هیچ کس دیگری را لایق این عنوان ندید.

▪️پایگاهِ اصلی عارف در شعرِ عصرِ او، همانا در تصنیف‌های برجستهٔ اوست که در این قلمرو همتایی ندارد. خودش در جایی یادآوری کرده است که آنچه طبیعت در سرشتِ او جمع آورده، بسیار بعید است که در دیگری جمع آید‌؛ موسیقی‌دانی و آهنگ‌سازی و شاعری و نوازندگی و صدای خوش. بعد از تصنیف‌ها، بهترین و بیشترین نمونه‌های شعر عارف غزل‌های اوست. این غزل‌های سیاسی که در قیاس با غزل‌های لاهوتی بهار و فرّخی یزدی، دارای ضعف‌های دستوری فاحشی است، هم به دلیل صدقِ عاطفی گوینده و هم به دلیل. همراه شدن با صدای خوش و نوای موسیقی کنسرت‌های عارف، محبوب‌ترین شعرهای عصرِ مشروطیت را تشکیل می‌دهد‌. امروز ممکن است شعر ایرج و بهار یا لاهوتی یا فرّخی یا هرکس دیگر از شاعران مشروطیت به دلایلی از شعر عارف، در میان دوستداران شعر، هواداران بیشتری داشته باشد، ولی در عصرِ عارف، و به هنگام اجرای کنسرت‌های او، شعر هیچ‌کدام از این شاعران به پای شعرِ او نمی‌رسیده است‌.

محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، تهران، سخن، ۱۳۹۰، صص۳۹۴_۴۰۲

#عارف_قزوینی
 ۱۲۵۹ – ۲ بهمن ۱۳۱۲

@amirnormohamadi1976

ِ@amirnormohamadi1976
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هنگام ِ می و فصل ِ گل و گشت ِ چمن شد
دربار ِ بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر ِ کرَم خطه‌یِ ری رشک ِ خُتَن شد
دلتنگ چو من مرغ ِ قفس بهر ِ وطن شد

چه کج رفتاری ای چرخ!
چه بد کرداری ای چرخ!
سر کین داری ای چرخ!
نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ!

از خون ِ جوانان ِ وطن لاله دمیده
از ماتم ِ سرو قدشان سرو خمیده
در سایه‌ی گل، بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده

خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ِ ایران
ما را نگذارند به یک خانه‌ی ویران
یا رب بستان داد ِ فقیران ز امیران

از اشک همه رویِ زمین زیر و زبر کن
مشتی گرت از خاک ِ وطن هست، به سر کن
غیرت کن و اندیشه‌ی ایام ِ بتر کن
اندر جلو ِ تیر ِ عدو سینه سپر کن


از دست ِ عدو ناله‌ی من از سر ِ درد است
اندیشه هر آن کس کند از مرگ، نه مرد است
جان‌بازی ِ عشّاق نه چون بازی ِ نرد است
مردی اگرت هست، کنون وقت ِ نبرد است

عارف ز ازل تکیه بر ایام نداده‌ست
جز جام به کس دست چو خیام نداده‌ست
دل جز به سر ِ زلف ِ دلارام نداده‌ست
صد زندگی ِ ننگ به یک نام نداده‌ست

#عارف_قزوینی
#فریدون_فرح‌اندوز
برگی از تقویم تاریخ

۱ بهمن سالروز درگذشت عارف قزوینی

( زاده سال ۱۲۵۹ قزوین -- درگذشته ۱ بهمن ۱۳۱۲ همدان ) شاعر و آهنگساز

او صرف و نحو عربی و فارسی را در قزوین فراگرفت و خط شکسته و نستعلیق را بسیار خوب می‌نوشت و موسیقی را نزد صادق خرازی فراگرفت.
در ۱۷ سالگی به دختری به نام «خانم‌بالا» علاقه‌مند شد و با او پنهانی ازدواج کرد. "تصنیف دیدم صنمی را در وصف وی سرود" فشارهای خانواده دختر، پس از اطلاع زیاد شد و عارف به ناچار به رشت رفت و پس از بازگشت با وجود عشق بسیار، آن دختر را طلاق داد و تا آخر عمر ازدواج نکرد.
وی در سال ۱۲۷۷ به تهران رفت و چون صدای خوشی داشت با شاهزادگان قاجار آشنا شد و مظفرالدین‌شاه خواست او را در ردیف فراش خلوتها درآورد، اما عارف به قزوین بازگشت.
در سال ۱۲۸۴ که زمزمه مشروطیت بلند شده بود، عارف نیز با غزلهای خود به موفقیت مشروطیت کمک کرد و در سال ۱۲۹۹ به تهران بازگشت و کنسرت باشکوهی ترتیب داد.
او در سال ۱۳۰۵ به دعوت دوستی به بروجرد رفت تا شرح احوال دوره آزادیخواهی را بنویسد. اما از بروجرد بر اثر حادثه‌ای ناخوشایند "مسموم کردن یکی از سگ‌هایش و شایعاتی مبنی بر دفن جسد سگ در یک امامزاده" به اراک پناه برد، اما آنجا هم او را راحت نگذاشتند.
در آنزمان بیماری‌اش شدت یافت و حنجره‌اش گرفت، از خواندن بازماند و از معالجه ناتوان بود
"او می‌گفت: آیا به که می‌شود گفت که سینه من گرفت و من استطاعت معالجه آن را نداشتم تا اینکه به کلی صدایم از بین رفت."
وی سرانجام در سال ۱۳۰۷ برای معالجه نزد دکتر بدیع به همدان رفت و برای همیشه در آنجا ماند. در همدان بیمار و رنج‌‌دیده و مأیوس بود و از همه به‌جز اندک‌ دوستانی یک‌ دل و صمیمی کناره گرفت و انسانها را شیطان و دروغگو می‌نامید.
عارف باقی‌ مانده زندگی را در خانه‌ای اجاره‌ای در یک قلعه کوچک در دره مراد بیک با یک کلفت به صورت تبعیدی و خودخواسته سکونت گزید، در حالی که دارایی او سه سگ و دو دست لباس کهنه بود. او در سال‌های پایانی با فقر دست به گریبان بود و اگرچه دوستانی دور و نزدیک به او کمک می‌کردند، این امر به روح آزاده شاعر لطمه می‌زد و او را شرمنده می‌ساخت.
عارف در سال ۱۳۰۸ سر مکاتبه با زرتشتیان هند را باز کرد و برخی پژوهش‌هایش را برای «سردین شاه پارسی» به هند فرستاد. زرتشتیان او را به هند دعوت کردند، اما جواب رد داد و دیری نگذشت که از کرده خود پشیمان شد.
عارف سرانجام در ۵۴ سالگی مرگ زودرس به سراغش آمد. جیران، کلفتش که او را به عقد خویش درآورده بود، حکایت کرده که عارف در آخرین دم از او خواست که وی را نزدیک پنجره ببرد تا آفتاب و آسمان میهن را ببیند و او پس از دیدن آفتاب چنین خواند:
ستایش مر آن ایزد تابناک، که پاک آمدم پاک رفتم به خاک
سپس به بستر بازگشت و لحظاتی بعد جان سپرد و در آرامگاه بوعلی سینا "واقع در همدان، خیابان بوعلی" به‌خاک سپرده شد.‌

🆔
https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ


#عارف_قزوینی
ارشد طهماسبی از عارف می گوید
@Jane_oshaagh‌
راز ماندگاری تصنیف های #عارف_قزوینی
از زبان #ارشد_تهماسبی

-هنوز قدرت تصنیف سازی
به ظرفیت دوران عارف و شیدا نمیرسه!
به یاد عارف قزوینی رنگارنگ ۴
@Jane_oshaagh
گلهای رنگارنگ - برنامه ی فوق العاده
( به یاد شادروان عارف قزوینی )
#آواز_دشتی
مطلع شعر ترانه :
هنگام می و فصل گل و گشت
جانم گشت خدا گشت چمن شد
( از خون جوانان وطن لاله دمیده )
خواننده ترانه : #الهه
نوازندگان : ارکستر گل‌ها
سراینده شعر و آهنگساز :
#عارف_قزوینی
تنظیم آهنگ : #روح‌اله_خالقی
مطلع شعر آواز :
محيط گريه و اندوه و غصّه و محنم
كسى كه يك‌نفس آسودگى نديد منم
خواننده آواز :
اکبر #گلپایگانی
ویولن : پرویز #یاحقی
سراینده شعر آواز : عارف قزوینی
پیانو : مرتضی #محجوبی

مطلع شعر ترانه :
گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد
خواننده ترانه :
غلامحسین #بنان
نوازندگان : ارکستر گل‌ها
سراینده شعر و آهنگساز : #عارف قزوینی
تنظیم آهنگ : روح‌الله #خالقی
برگی از تقویم تاریخ

۱ بهمن سالروز درگذشت عارف قزوینی

(زاده سال ۱۲۵۹ قزوین -- درگذشته ۱ بهمن ۱۳۱۲ همدان) شاعر و آهنگساز

او صرف و نحو عربی و فارسی را در قزوین فراگرفت و خط شکسته و نستعلیق را بسیار خوب می‌نوشت و موسیقی را نزد صادق خرازی فراگرفت.
در ۱۷ سالگی به دختری به نام «خانم‌بالا» علاقه‌مند شد و با او پنهانی ازدواج کرد. "تصنیف دیدم صنمی را در وصف وی سرود" فشارهای خانواده دختر، پس از اطلاع زیاد شد و عارف به ناچار به رشت رفت و پس از بازگشت با وجود عشق بسیار، آن دختر را طلاق داد و تا آخر عمر ازدواج نکرد.
وی در سال ۱۲۷۷ به تهران رفت و چون صدای خوشی داشت با شاهزادگان قاجار آشنا شد و مظفرالدین‌شاه خواست او را در ردیف فراش خلوتها درآورد، اما عارف به قزوین بازگشت.
در سال ۱۲۸۴ که زمزمه مشروطیت بلند شده بود، عارف نیز با غزلهای خود به موفقیت مشروطیت کمک کرد و در سال ۱۲۹۹ به تهران بازگشت و کنسرت باشکوهی ترتیب داد.
او در سال ۱۳۰۵ به دعوت دوستی به بروجرد رفت تا شرح احوال دوره آزادیخواهی را بنویسد. اما از بروجرد بر اثر حادثه‌ای ناخوشایند "مسموم کردن یکی از سگ‌هایش و شایعاتی مبنی بر دفن جسد سگ در یک امامزاده" به اراک پناه برد، اما آنجا هم او را راحت نگذاشتند.
در آنزمان بیماری‌اش شدت یافت و حنجره‌اش گرفت، از خواندن بازماند و از معالجه ناتوان بود
"او می‌گفت: آیا به که می‌شود گفت که سینه من گرفت و من استطاعت معالجه آن را نداشتم تا اینکه به کلی صدایم از بین رفت."
وی سرانجام در سال ۱۳۰۷ برای معالجه نزد دکتر بدیع به همدان رفت و برای همیشه در آنجا ماند. در همدان بیمار و رنج‌‌دیده و مأیوس بود و از همه به‌جز اندک‌ دوستانی یک‌ دل و صمیمی کناره گرفت و انسانها را شیطان و دروغگو می‌نامید.
عارف باقی‌ مانده زندگی را در خانه‌ای اجاره‌ای در یک قلعه کوچک در دره مراد بیک با یک کلفت به صورت تبعیدی و خودخواسته سکونت گزید، در حالی که دارایی او سه سگ و دو دست لباس کهنه بود. او در سال‌های پایانی با فقر دست به گریبان بود و اگرچه دوستانی دور و نزدیک به او کمک می‌کردند، این امر به روح آزاده شاعر لطمه می‌زد و او را شرمنده می‌ساخت.
عارف در سال ۱۳۰۸ سر مکاتبه با زرتشتیان هند را باز کرد و برخی پژوهش‌هایش را برای «سردین شاه پارسی» به هند فرستاد. زرتشتیان او را به هند دعوت کردند، اما جواب رد داد و دیری نگذشت که از کرده خود پشیمان شد.
جیران، کلفتش که او را به عقد خویش درآورده بود، حکایت کرده که عارف در آخرین دم از او خواست که وی را نزدیک پنجره ببرد تا آفتاب و آسمان میهن را ببیند و او پس از دیدن آفتاب چنین خواند:
ستایش مر آن ایزد تابناک، که پاک آمدم پاک رفتم به خاک
سپس به بستر بازگشت و لحظاتی بعد جان سپرد.
آرامگاه وی در کنار آرامگاه بوعلی سینا در همدان است.‌

🆔
https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ


#عارف_قزوینی
یکم بهمن سالگرد درگذشت
#عارف‌قزوینی

[...عارف، یکی از شاعرانی است که «بدیل» ندارد یعنی شما نمی‌توانید به‌جای دیوان او، دیوانِ شاعر دیگری را، اگرچه با پنجاه درصد اغماض، برگزینید؛ در صورتی که به جای دیوان وحید دستگردی یا عبرت نایینی یا نشاط اصفهانی یا فروغی بسطامی و بسیاری از مشاهیر قدیم و جدید، می‌توان دیوان شخص دیگری را خواند و چیزی کم و کسر نیاورد.

اگر جنبهٔ تصنیف‌سازی
عارف را در نظر آوریم او یک سرآغاز است؛ یک سرآغازِ درخشان که هنوز، پس از هفتاد سال - که از اوجِ شهرت او می‌گذرد - و متجاوز از صد سال - که از تاریخ تولدِ او - زبان فارسی و فرهنگ ایرانی نتوانسته است، بدیلی برای او پیدا کند و شاید هم به این زودی‌ها پیدا نشود. این ملت ایران بود که او را به‌پاس این شور و شیدائی و صدق عاطفی در عشق به ایران، «شاعر ملی» لقب داد و پس از او هیچ کس دیگری را لایق این عنوان ندید...]


#عارف_قزوینی
#با_چراغ_‌و‌_آینه
در جستجوی ریشه‌های تحوّل شعر معاصر ایران
#دکترشفیعی‌کدکنی
تهران، سخن، چاپ چهارم، ۱۳۹۲: ص۴۰۲
☃️❄️
♧▬▬▬❄️

https://t.me/amirnormohamadi1976
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفتگو درباره‌ی عارف قزوینی با حضور هوشنگ ابتهاج و باستانی‌پاریزی

#عارف_قزوینی


https://t.me/amirnormohamadi1976

🔹کن فیکون:

«کُن فیکون» بخشی از یک تعبیر قرآنی است که فرمود: «اذا قضا امراً فإنما یقول له کن، فیکون»: وقتی که چیزی را بخواهد می‌گوید «باش، پس موجود می‌شود.»
این تعبیر برای تبیین ارادۀ الهی به کار رفته است و سپس برای بیان قدرت کافی و تسلطِ تام داشتن، ضرب‌المثل شده است.

علاجِ دردِ عراقی به جز تو کس نکند
تویی که زنده کنی مرده را به کن فیکون
#عراقی
این ضرب‌المثل در معنای مشابه دیگری هم کاربرد یافته است و به معنای «زیر و رو شدن» نیز استفاده می‌شود:

شد به دست خودی این کعبۀ دل کن فیکون
یار مگذار کز این خانۀ ویران برود
#عارف_قزوینی


#درست_نویسی


https://t.me/amirnormohamadi1976