✅انتقام از #عارف
#عارف_نامه یکی از منظومههای معروف #ایرج_میرزاست که اگر هم کسانی باشند که آن را نخوانده باشند وصف آن را شنیدهاند.
انگیزه سرودن عارف نامه، رنجشیست که ظاهرا #ایرج از #عارف_قزوینی پیدا کرده بود ولی روایتها مختلف است. یکی این است که عارف در سفر به مشهد به جای آنکه به منزل دوست قدیم و ندیم خود ایرج وارد شود در جای دیگری سکنی کرده است.
روایت دیگری هم میگوید عارف در کنسرت خود در مشهد اهانتهایی به خاندان قاجار روا داشته و این حرفها «شازده» را خوش نیامده و به یاری طبع روان انتقام خود را گرفته است. آنگونه که از متن پانصد و پانزده بیتی عارف نامه بر میآید هر کدام از روایتها بخشی از واقعیت را بیان کرده است.
با این همه شهرت و اعتبار ماندگار #عارف_نامه تنها به خاطر فحش و فضیحتی نیست که #ایرج نثار یار دیرین خود میکند، بلکه به سبب اشاراتی نیز هست که در لابلای ناسزاها به آزادی و حجاب و سیاست و خدای باریتعالی دارد. قصه کامجویی از یک زن محجبه را در پس دالان خانه خود بهانه قرار میدهد تا بگوید:
«اگر زن را بیاموزند ناموس/ زند بی پرده بر بام فلک کوس/
به هیچ افسون ز عصمت برنگردد/ به دریا گر بیفتد تر نگردد/
در مقام اندرز گویی #عارف را که از جان دوستتر دارد به پرهیز از سیاست فرا میخواند.
و بعد هم راه چاره همه نابسامانیها را در قدرت یابی سردار سپه میبیند با آن که خود از قاجار است:
«تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست/ امیدی جز به سردار سپه نیست/»
دلگیریهای #ایرج تنها از #عارف نیست از خدا نیز هست. زیرا همه آنچه نابسامانی و ناهنجاری است زیر سر اوست. شاعر در عارفنامه که همهاش شکوائیه است فرصت مناسبی پیدا کرده که خدمت خدا نیز برسد که همه ذرات عالم منتر اوست.
✅غرقاب عشق
مثنوی برجسته دیگر #ایرج که شهرت بسیار یافته #زهره_و_منوچهر نام دارد و برداشت تازهتری است از برداشت قدیمیتر #شکسپیر از قصه اساطیری #ونوس_و_آدونیس.
#ایرج برای آنکه جائی برای بیان حرفهای خود نیز باز کند تغییراتی در داستان اصلی پدید آورده است.
زهره و منوچهر یکی از ظریفترین متنهای عاشقانه معاصر است که طنزی سبک و لطیف آن را سرشار از جاذبه کرده است. ایرج در جائی از منظومه از زبان زهره خدای هنر و زیبائی به فضای هنری/ فرهنگی ایران نیز اشاره میکند و می گوید:
«روی زمین هر چه مرا بنده اند/ شاعر و نقاش و نویسندهاند/
و پس از آن که از رافائل و میکل آنژ و هومر و هرودوت می گذرد به سرزمین خودمان میرسد و می گوید: گاه قلم را در کف دشتی نهاده و گاه تار را در کف درویش خان. گاه کمالالملک را پدید آورده و گاه در دهان قمر تنگ شکر پرورده است.
#ایرج منظومه عاشقانه خود را با شکوهای لذت آمیز از عشق به پایان میبرد:
«وه که چه غرقاب مهیبی است عشق/ مهلکه پر ز نهیبی است عشق/
غمزه خوبان دل آدم شکست/ شیر دل است آن که از این غمزه رست.
نگارش..جناب گلچین
شاعرطنز پرداز
#عارف_نامه یکی از منظومههای معروف #ایرج_میرزاست که اگر هم کسانی باشند که آن را نخوانده باشند وصف آن را شنیدهاند.
انگیزه سرودن عارف نامه، رنجشیست که ظاهرا #ایرج از #عارف_قزوینی پیدا کرده بود ولی روایتها مختلف است. یکی این است که عارف در سفر به مشهد به جای آنکه به منزل دوست قدیم و ندیم خود ایرج وارد شود در جای دیگری سکنی کرده است.
روایت دیگری هم میگوید عارف در کنسرت خود در مشهد اهانتهایی به خاندان قاجار روا داشته و این حرفها «شازده» را خوش نیامده و به یاری طبع روان انتقام خود را گرفته است. آنگونه که از متن پانصد و پانزده بیتی عارف نامه بر میآید هر کدام از روایتها بخشی از واقعیت را بیان کرده است.
با این همه شهرت و اعتبار ماندگار #عارف_نامه تنها به خاطر فحش و فضیحتی نیست که #ایرج نثار یار دیرین خود میکند، بلکه به سبب اشاراتی نیز هست که در لابلای ناسزاها به آزادی و حجاب و سیاست و خدای باریتعالی دارد. قصه کامجویی از یک زن محجبه را در پس دالان خانه خود بهانه قرار میدهد تا بگوید:
«اگر زن را بیاموزند ناموس/ زند بی پرده بر بام فلک کوس/
به هیچ افسون ز عصمت برنگردد/ به دریا گر بیفتد تر نگردد/
در مقام اندرز گویی #عارف را که از جان دوستتر دارد به پرهیز از سیاست فرا میخواند.
و بعد هم راه چاره همه نابسامانیها را در قدرت یابی سردار سپه میبیند با آن که خود از قاجار است:
«تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست/ امیدی جز به سردار سپه نیست/»
دلگیریهای #ایرج تنها از #عارف نیست از خدا نیز هست. زیرا همه آنچه نابسامانی و ناهنجاری است زیر سر اوست. شاعر در عارفنامه که همهاش شکوائیه است فرصت مناسبی پیدا کرده که خدمت خدا نیز برسد که همه ذرات عالم منتر اوست.
✅غرقاب عشق
مثنوی برجسته دیگر #ایرج که شهرت بسیار یافته #زهره_و_منوچهر نام دارد و برداشت تازهتری است از برداشت قدیمیتر #شکسپیر از قصه اساطیری #ونوس_و_آدونیس.
#ایرج برای آنکه جائی برای بیان حرفهای خود نیز باز کند تغییراتی در داستان اصلی پدید آورده است.
زهره و منوچهر یکی از ظریفترین متنهای عاشقانه معاصر است که طنزی سبک و لطیف آن را سرشار از جاذبه کرده است. ایرج در جائی از منظومه از زبان زهره خدای هنر و زیبائی به فضای هنری/ فرهنگی ایران نیز اشاره میکند و می گوید:
«روی زمین هر چه مرا بنده اند/ شاعر و نقاش و نویسندهاند/
و پس از آن که از رافائل و میکل آنژ و هومر و هرودوت می گذرد به سرزمین خودمان میرسد و می گوید: گاه قلم را در کف دشتی نهاده و گاه تار را در کف درویش خان. گاه کمالالملک را پدید آورده و گاه در دهان قمر تنگ شکر پرورده است.
#ایرج منظومه عاشقانه خود را با شکوهای لذت آمیز از عشق به پایان میبرد:
«وه که چه غرقاب مهیبی است عشق/ مهلکه پر ز نهیبی است عشق/
غمزه خوبان دل آدم شکست/ شیر دل است آن که از این غمزه رست.
نگارش..جناب گلچین
شاعرطنز پرداز
#غزلواره
#سانت
#شکسپیر
Sonnet 108: What's in the brain that ink may character
What's in the brain that ink may character Which hath not figured to thee my true spirit? What's new to speak, what now to register, That may express my love, or thy dear merit? Nothing, sweet boy, but yet, like prayers divine, I must each day say o'er the very same, Counting no old thing old—thou mine, I thine— Even as when first I hallowed thy fair name. So that eternal love in love's fresh case Weighs not the dust and injury of age, Nor gives to necessary wrinkles place, But makes antiquity for aye his page,
Finding the first conceit of love there bred Where time and outward form would show it dead.
William Shakespeare
#غزلواره
#سانت
#شکسپیر
غزل 108: چه چیزی در مغز وجود دارد که جوهر ممکن است مشخص شود
چه چیزی در مغز وجود دارد که جوهر ممکن است شخصیت واقعی من را برای شما رقم زده باشد؟ چه چیز جدیدی برای صحبت کردن، چه چیزی برای ثبت نام، که ممکن است عشق من، یا شایستگی شما را بیان کند؟ هیچی، پسر نازنین، اما با این حال، مثل دعاهای الهی، باید هر روز همین را بگویم، بدون هیچ چیز قدیمی - تو مال من، من مال تو - حتی مثل زمانی که برای اولین بار نام زیبای تو را مقدس کردم. به طوری که عشق جاودانه در کیس تازه عشق نه غبار و جراحت پیری را سنگین می کند و نه چین و چروک های لازم را جای می دهد بلکه قدمت را برای صفحه خود می سازد
یافتن اولین غرور عشق در آنجا پرورش یافت که زمان و شکل ظاهری آن را مرده نشان می داد.
ویلیام شکسپیر
یک نمونه غزلواره
@amirnormohamadi1976
👆👆👆👆
یک نمونه غزلواره
@amirnormohamadi1976
👆👆👆👆
#سانت
#شکسپیر
Sonnet 108: What's in the brain that ink may character
What's in the brain that ink may character Which hath not figured to thee my true spirit? What's new to speak, what now to register, That may express my love, or thy dear merit? Nothing, sweet boy, but yet, like prayers divine, I must each day say o'er the very same, Counting no old thing old—thou mine, I thine— Even as when first I hallowed thy fair name. So that eternal love in love's fresh case Weighs not the dust and injury of age, Nor gives to necessary wrinkles place, But makes antiquity for aye his page,
Finding the first conceit of love there bred Where time and outward form would show it dead.
William Shakespeare
#غزلواره
#سانت
#شکسپیر
غزل 108: چه چیزی در مغز وجود دارد که جوهر ممکن است مشخص شود
چه چیزی در مغز وجود دارد که جوهر ممکن است شخصیت واقعی من را برای شما رقم زده باشد؟ چه چیز جدیدی برای صحبت کردن، چه چیزی برای ثبت نام، که ممکن است عشق من، یا شایستگی شما را بیان کند؟ هیچی، پسر نازنین، اما با این حال، مثل دعاهای الهی، باید هر روز همین را بگویم، بدون هیچ چیز قدیمی - تو مال من، من مال تو - حتی مثل زمانی که برای اولین بار نام زیبای تو را مقدس کردم. به طوری که عشق جاودانه در کیس تازه عشق نه غبار و جراحت پیری را سنگین می کند و نه چین و چروک های لازم را جای می دهد بلکه قدمت را برای صفحه خود می سازد
یافتن اولین غرور عشق در آنجا پرورش یافت که زمان و شکل ظاهری آن را مرده نشان می داد.
ویلیام شکسپیر
یک نمونه غزلواره
@amirnormohamadi1976
👆👆👆👆
یک نمونه غزلواره
@amirnormohamadi1976
👆👆👆👆
#غزلواره
#سانت
#شکسپیر
Sonnet 108: What's in the brain that ink may character
What's in the brain that ink may character Which hath not figured to thee my true spirit? What's new to speak, what now to register, That may express my love, or thy dear merit? Nothing, sweet boy, but yet, like prayers divine, I must each day say o'er the very same, Counting no old thing old—thou mine, I thine— Even as when first I hallowed thy fair name. So that eternal love in love's fresh case Weighs not the dust and injury of age, Nor gives to necessary wrinkles place, But makes antiquity for aye his page,
Finding the first conceit of love there bred Where time and outward form would show it dead.
William Shakespeare
#غزلواره
#سانت
#شکسپیر
غزل 108: چه چیزی در مغز وجود دارد که جوهر ممکن است مشخص شود
چه چیزی در مغز وجود دارد که جوهر ممکن است شخصیت واقعی من را برای شما رقم زده باشد؟ چه چیز جدیدی برای صحبت کردن، چه چیزی برای ثبت نام، که ممکن است عشق من، یا شایستگی شما را بیان کند؟ هیچی، پسر نازنین، اما با این حال، مثل دعاهای الهی، باید هر روز همین را بگویم، بدون هیچ چیز قدیمی - تو مال من، من مال تو - حتی مثل زمانی که برای اولین بار نام زیبای تو را مقدس کردم. به طوری که عشق جاودانه در کیس تازه عشق نه غبار و جراحت پیری را سنگین می کند و نه چین و چروک های لازم را جای می دهد بلکه قدمت را برای صفحه خود می سازد
یافتن اولین غرور عشق در آنجا پرورش یافت که زمان و شکل ظاهری آن را مرده نشان می داد.
ویلیام شکسپیر
یک نمونه غزلواره
@amirnormohamadi1976
👆👆👆👆
یک نمونه غزلواره
@amirnormohamadi1976
👆👆👆👆
#سانت
#شکسپیر
Sonnet 108: What's in the brain that ink may character
What's in the brain that ink may character Which hath not figured to thee my true spirit? What's new to speak, what now to register, That may express my love, or thy dear merit? Nothing, sweet boy, but yet, like prayers divine, I must each day say o'er the very same, Counting no old thing old—thou mine, I thine— Even as when first I hallowed thy fair name. So that eternal love in love's fresh case Weighs not the dust and injury of age, Nor gives to necessary wrinkles place, But makes antiquity for aye his page,
Finding the first conceit of love there bred Where time and outward form would show it dead.
William Shakespeare
#غزلواره
#سانت
#شکسپیر
غزل 108: چه چیزی در مغز وجود دارد که جوهر ممکن است مشخص شود
چه چیزی در مغز وجود دارد که جوهر ممکن است شخصیت واقعی من را برای شما رقم زده باشد؟ چه چیز جدیدی برای صحبت کردن، چه چیزی برای ثبت نام، که ممکن است عشق من، یا شایستگی شما را بیان کند؟ هیچی، پسر نازنین، اما با این حال، مثل دعاهای الهی، باید هر روز همین را بگویم، بدون هیچ چیز قدیمی - تو مال من، من مال تو - حتی مثل زمانی که برای اولین بار نام زیبای تو را مقدس کردم. به طوری که عشق جاودانه در کیس تازه عشق نه غبار و جراحت پیری را سنگین می کند و نه چین و چروک های لازم را جای می دهد بلکه قدمت را برای صفحه خود می سازد
یافتن اولین غرور عشق در آنجا پرورش یافت که زمان و شکل ظاهری آن را مرده نشان می داد.
ویلیام شکسپیر
یک نمونه غزلواره
@amirnormohamadi1976
👆👆👆👆
یک نمونه غزلواره
@amirnormohamadi1976
👆👆👆👆