راهنمای کتاب/ همۀ آنچه از فلسفۀ علم میخواهید بدانید
دکتر علی غزالیفر
«فرهنگ توصیفی فلسفۀ علم»
نویسنده: استاتیس پسیلوس
مترجم: موسی اکرمی
ناشر: هرمس، چاپ اول 1401
561 صفحه، 420000 تومان
#فلسفه #نشرهرمس
آیا در فرهنگ رایج مدرن چیزی مهمتر از علم هست؟ آیا در جدیترین ساحتهای حیات بشری، فردی و جمعی، دست به دامن چیزی غیر از علم میشوند؟ آیا در دنیا حکومتی هست که نخواهد جدیدترین و بهروزترین یافتههای علمی را داشته باشد؟ اما اگر علم مهم است، باید برای فلسفۀ علم هم، دستکم به همان میزان، اهمیت قائل باشیم؛ چهبسا حتی بیشتر. چراکه فلسفۀ علم به اصول و مبانی و مسائل بسیاری میپردازد که برای علم سرنوشتساز هستند اما در خود علوم امکان بررسی آنها نیست.
اصلاً خود علم چیست؟ این یک پرسش فلسفی است که پاسخ فلسفی دارد. پرسشهای فلسفی دیگری هم مطرح میشود؛ برای نمونه، غایت و روش علم چیست؟ چه چیزی علم را به یک فعالیت عقلانی تبدیل میکند؟ چه قانونهایی باعث دگرگونی نظریهها در علم میشود؟ شاهد تجربی با نظریه چگونه ارتباط دارد؟ نظریات علمی چگونه با جهان ربط پیدا میکنند؟ مفاهیم علمی چگونه شکل میگیرند و با مشاهده چه ارتباطی دارند؟ ساختارها و محتوای مفاهیم علمی اساسی – برای مثال، علیت، تبیین، قوانین طبیعت، تأیید، نظریه، آزمایش، الگو، فروکاست – چیستند؟ پس علم در شناخت خودش نیز به فلسفه نیاز دارد؛ همچنان که در شناخت بسیاری چیزهای دیگر. فهم فلسفیِ علم و امور علمی میشود فلسفۀ علم؛ شعبهای از فلسفه که در قرن بیستم متولد شد، اما با سرعتی باورنکردنی رشد کرد و بدل شد به یکی از دشوارترین، پیچیدهترین و گستردهترین شاخههای فلسفه.
البته در قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم، اندیشمندانِ شیفته و شیدای علم گمان میکردند پیشرفت علم ملازم با پسرفت فلسفه خواهد بود؛ زیرا، به اعتقاد آنان، یافتههای علمی مسائل فلسفی را حل یا منحل میکنند. اما رشد انفجاری علم باعث فوران بیسابقۀ فلسفه شد. علم نهفقط به مسائل فلسفی پاسخ نداد، بلکه مسائل فلسفی بسیاری به بار آورد که از حلشان عاجز ماند و برای پاسخ دست در دامان فلسفه آویخت. این امر باعث شد که فلسفۀ علم طول و عرض زیادی پیدا کند، بهطوری که آدم بهراحتی در آن پهنۀ گسترده گم میشود. پس این سرزمین وسیع نیاز به یک نقشۀ راهنما دارد. این فرهنگ چنین راهنمایی است.
عنوان اصلی کتاب «Philosophy of Science A-Z» است و در شمار همان مجموعۀ مشهور قرار دارد که مرکز نشر دانشگاه ادینبورا آنها را منتشر میکند. مدخلهای این فرهنگ همۀ امور مربوط به فلسفۀ علم را شامل میشوند؛ یعنی مفاهیم، نظریهها، استدلالها، مکاتب و جریانهای فکری، شخصیتها ( دانشمندان و فیلسوفان علم). در هر مدخل نیز، نویسندۀ یونانی به این موارد میپردازد: موضوع اصلی، ارزش و اهمیت آن، مسائلش، تحول تاریخیاش و دیگر موضوعات مرتبط با آن. البته فایدۀ چنین فرهنگی عام است. چنین منبعی برای اصل تفکر فلسفی فایدۀ چشمگیری دارد. مفاهیم و نظریات مطرحشده در حکم ابزارهایی، بلکه امکاناتی، هستند برای تفکر. شخص علاقمند و جستجوگر با استفاده از این ایدهها و اندیشهها میتواند چارچوب تفکر خود را بازتر و افق ذهنیاش را گستردهتر سازد.
ادامه....
https://www.alef.ir/news/4020224124.html
دکتر علی غزالیفر
«فرهنگ توصیفی فلسفۀ علم»
نویسنده: استاتیس پسیلوس
مترجم: موسی اکرمی
ناشر: هرمس، چاپ اول 1401
561 صفحه، 420000 تومان
#فلسفه #نشرهرمس
آیا در فرهنگ رایج مدرن چیزی مهمتر از علم هست؟ آیا در جدیترین ساحتهای حیات بشری، فردی و جمعی، دست به دامن چیزی غیر از علم میشوند؟ آیا در دنیا حکومتی هست که نخواهد جدیدترین و بهروزترین یافتههای علمی را داشته باشد؟ اما اگر علم مهم است، باید برای فلسفۀ علم هم، دستکم به همان میزان، اهمیت قائل باشیم؛ چهبسا حتی بیشتر. چراکه فلسفۀ علم به اصول و مبانی و مسائل بسیاری میپردازد که برای علم سرنوشتساز هستند اما در خود علوم امکان بررسی آنها نیست.
اصلاً خود علم چیست؟ این یک پرسش فلسفی است که پاسخ فلسفی دارد. پرسشهای فلسفی دیگری هم مطرح میشود؛ برای نمونه، غایت و روش علم چیست؟ چه چیزی علم را به یک فعالیت عقلانی تبدیل میکند؟ چه قانونهایی باعث دگرگونی نظریهها در علم میشود؟ شاهد تجربی با نظریه چگونه ارتباط دارد؟ نظریات علمی چگونه با جهان ربط پیدا میکنند؟ مفاهیم علمی چگونه شکل میگیرند و با مشاهده چه ارتباطی دارند؟ ساختارها و محتوای مفاهیم علمی اساسی – برای مثال، علیت، تبیین، قوانین طبیعت، تأیید، نظریه، آزمایش، الگو، فروکاست – چیستند؟ پس علم در شناخت خودش نیز به فلسفه نیاز دارد؛ همچنان که در شناخت بسیاری چیزهای دیگر. فهم فلسفیِ علم و امور علمی میشود فلسفۀ علم؛ شعبهای از فلسفه که در قرن بیستم متولد شد، اما با سرعتی باورنکردنی رشد کرد و بدل شد به یکی از دشوارترین، پیچیدهترین و گستردهترین شاخههای فلسفه.
البته در قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم، اندیشمندانِ شیفته و شیدای علم گمان میکردند پیشرفت علم ملازم با پسرفت فلسفه خواهد بود؛ زیرا، به اعتقاد آنان، یافتههای علمی مسائل فلسفی را حل یا منحل میکنند. اما رشد انفجاری علم باعث فوران بیسابقۀ فلسفه شد. علم نهفقط به مسائل فلسفی پاسخ نداد، بلکه مسائل فلسفی بسیاری به بار آورد که از حلشان عاجز ماند و برای پاسخ دست در دامان فلسفه آویخت. این امر باعث شد که فلسفۀ علم طول و عرض زیادی پیدا کند، بهطوری که آدم بهراحتی در آن پهنۀ گسترده گم میشود. پس این سرزمین وسیع نیاز به یک نقشۀ راهنما دارد. این فرهنگ چنین راهنمایی است.
عنوان اصلی کتاب «Philosophy of Science A-Z» است و در شمار همان مجموعۀ مشهور قرار دارد که مرکز نشر دانشگاه ادینبورا آنها را منتشر میکند. مدخلهای این فرهنگ همۀ امور مربوط به فلسفۀ علم را شامل میشوند؛ یعنی مفاهیم، نظریهها، استدلالها، مکاتب و جریانهای فکری، شخصیتها ( دانشمندان و فیلسوفان علم). در هر مدخل نیز، نویسندۀ یونانی به این موارد میپردازد: موضوع اصلی، ارزش و اهمیت آن، مسائلش، تحول تاریخیاش و دیگر موضوعات مرتبط با آن. البته فایدۀ چنین فرهنگی عام است. چنین منبعی برای اصل تفکر فلسفی فایدۀ چشمگیری دارد. مفاهیم و نظریات مطرحشده در حکم ابزارهایی، بلکه امکاناتی، هستند برای تفکر. شخص علاقمند و جستجوگر با استفاده از این ایدهها و اندیشهها میتواند چارچوب تفکر خود را بازتر و افق ذهنیاش را گستردهتر سازد.
ادامه....
https://www.alef.ir/news/4020224124.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«فرهنگ توصیفی فلسفۀ علم»؛ استاتیس پسیلوس؛ ترجمه موسی اکرمی؛ نشر هرمس همۀ آنچه از فلسفۀ علم میخواهید بدانید
«فرهنگ توصیفی فلسفۀ علم»
راهنمای کتاب/ سوسیالیسم از چشم لیبرالیسم
دکتر علی غزالیفر
«یادداشتهایی دربارۀ سوسیالیسم»
نویسنده: جان استوارت میل
مترجم: پوریا گلشناس
ناشر: چرخ (نشر چشمه)، چاپ اول 1401
87 صفحه، 48000 تومان
#فلسفه #نشرچشمه
واژۀ «سوسیالیسم» در عنوان کتابی از ریشسفیدِ لیبرالیسمِ کلاسیک خوانندۀ مطلع را شگفتزده میکند. برای رفع تعجب، چهبسا شخص حدس بزند که احتمالاً جان استوارت میل در این اثر دست به نقد سوسیالیسم زده است. اما اینطور نیست. میل در ستایش سوسیالیسم سخن میگوید. پس ماجرا چیست؟
موریس مرلوپونتی، فیلسوف فرانسوی، فلسفه را درگیر و درآمیخته با جهان میداند. از نظر او، فلسفه نمیتواند و نباید خود را از تجسّد ذاتیاش در جهان جدا سازد. اما این را نباید به آن معنا گرفت که فیلسوف باید بدون تأمل به جانب هر نوع کار و طرح نسنجیدهای بشتابد. فیلسوف باید به تعادل درست میان درگیری در جهان و انفصال از آن دست بیابد؛ باید در جهان فلسفهورزی کند بدون مغروقشدن در آن. مرلوپونتی سقراط را نمونۀ این نوع فلسفهورزی میبیند. سقراط هم شهروند است و هم فیلسوف، نه همرنگ جماعت است و نه انقلابی، در عین نافرمانی، فرمانبردار. فیلسوف باید چنین توازن ظریفی را هدف خود قرار دهد. جان استوارت میل را هم میتوان فیلسوفی دانست که چنین توازن ظریفی را هدف گرفته بود؛ توازنی که برای حل تعارض میان لیبرالیسم و سوسیالیسم ضرورت دارد. اما تعارض میان این دو مرام متضاد چگونه حل میشود؟
میل در این نوشتۀ ناتمام نگاه خود را از آرمانها به سوی واقعیتها میگرداند. لیبرالیسمِ آرمانی خوب است، اما جوامع لیبرالی، همچون انگلستان قرن نوزدهم، در عمل چقدر به آزادی انسانها، بهویژه آزادی فرودستان و تهیدستان، بها دادهاند؟ آیا نقدهای سوسیالیسیتی به عملکرد جوامعِ مدعیِ لیبرالیسم یکسره برخطاست؟ آیا سوسیالیسم برای طبقات پاییندست جامعه وضع بدتری رقم میزند؟ اصلاً حرف حساب سوسیالیسم چیست؟ میل بیطرفانه، بلکه با همدلی، میخواهد سوسیالیسم را بررسی کند.
میل میگوید در شرایطی که فقط عدهای بسیار اندک بسیار ثروتمندند و اکثریت چشمگیر جامعه بسیار فقیر، نه آزادی لیبرالیستی در جامعه محقق میشود و نه خبری از فایدهگرایی است؛ یعنی حداکثر سود برای حداکثر افراد محققشدنی نیست. میلِ لیبرالِ هوادار فردگرایی تصریح میکند که فقرِ فراگیر معلولِ بیکفایتیهای فردی نیست، بلکه ناشی از ساختار نادرست اجتماعی است. بنابراین هیچ اندیشمند لیبرال و فایدهگرای منصفی نمیتواند بیتفاوت از کنار سوسیالیسم بگذرد. انسان نوعدوست و دلسوزی مثل میل که فراتر از این میرود و با فصاحت و بلاغت خاص خود جانب آن را میگیرد و مینویسد:
«بهرغم همۀ کارهایی که انجام شده است و همۀ کارهایی که به نظر میرسد باید در راستای حقوق شهروندی انجام شود، اینکه انگشتشماری از افراد با ثروت کلان و بسیاری در تنگدستی زاده میشوند جانگدازتر است. اکثریت بزرگ دیگر نه به زور قانون، بلکه به زور تنگدستی در بند بردگی و وابستگیاند؛ آنها همچنان در بند مکان و پیشهاند و همچنین در بند ارادۀ کارفرما، و بیاختیار بنا به خاستگاه خانوادگیشان هم از لذتها و هم از مزیتهای ذهنی و اخلاقیای محروم شدهاند که دیگران بدون تلاش و بدون هراسِ تنها واماندن به ارث میبرند. این شری است یکسان با بسیاری از شرهای دیگری که آدمی تاکنون علیه آنها جنگیده است و بینوایان در این باورشان برخطا نیستند. آیا این شر ضروری است؟ کسانی که آن را حس نمیکنند و کسانی که پاداشهای بختآزمایی زندگی را به چنگ میآورند به بینوایان میگویند که آری، چنین است.» اما میل در مقابل این حرف محکم میایستد و میگوید نه، چنین نیست.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4020324012.html
دکتر علی غزالیفر
«یادداشتهایی دربارۀ سوسیالیسم»
نویسنده: جان استوارت میل
مترجم: پوریا گلشناس
ناشر: چرخ (نشر چشمه)، چاپ اول 1401
87 صفحه، 48000 تومان
#فلسفه #نشرچشمه
واژۀ «سوسیالیسم» در عنوان کتابی از ریشسفیدِ لیبرالیسمِ کلاسیک خوانندۀ مطلع را شگفتزده میکند. برای رفع تعجب، چهبسا شخص حدس بزند که احتمالاً جان استوارت میل در این اثر دست به نقد سوسیالیسم زده است. اما اینطور نیست. میل در ستایش سوسیالیسم سخن میگوید. پس ماجرا چیست؟
موریس مرلوپونتی، فیلسوف فرانسوی، فلسفه را درگیر و درآمیخته با جهان میداند. از نظر او، فلسفه نمیتواند و نباید خود را از تجسّد ذاتیاش در جهان جدا سازد. اما این را نباید به آن معنا گرفت که فیلسوف باید بدون تأمل به جانب هر نوع کار و طرح نسنجیدهای بشتابد. فیلسوف باید به تعادل درست میان درگیری در جهان و انفصال از آن دست بیابد؛ باید در جهان فلسفهورزی کند بدون مغروقشدن در آن. مرلوپونتی سقراط را نمونۀ این نوع فلسفهورزی میبیند. سقراط هم شهروند است و هم فیلسوف، نه همرنگ جماعت است و نه انقلابی، در عین نافرمانی، فرمانبردار. فیلسوف باید چنین توازن ظریفی را هدف خود قرار دهد. جان استوارت میل را هم میتوان فیلسوفی دانست که چنین توازن ظریفی را هدف گرفته بود؛ توازنی که برای حل تعارض میان لیبرالیسم و سوسیالیسم ضرورت دارد. اما تعارض میان این دو مرام متضاد چگونه حل میشود؟
میل در این نوشتۀ ناتمام نگاه خود را از آرمانها به سوی واقعیتها میگرداند. لیبرالیسمِ آرمانی خوب است، اما جوامع لیبرالی، همچون انگلستان قرن نوزدهم، در عمل چقدر به آزادی انسانها، بهویژه آزادی فرودستان و تهیدستان، بها دادهاند؟ آیا نقدهای سوسیالیسیتی به عملکرد جوامعِ مدعیِ لیبرالیسم یکسره برخطاست؟ آیا سوسیالیسم برای طبقات پاییندست جامعه وضع بدتری رقم میزند؟ اصلاً حرف حساب سوسیالیسم چیست؟ میل بیطرفانه، بلکه با همدلی، میخواهد سوسیالیسم را بررسی کند.
میل میگوید در شرایطی که فقط عدهای بسیار اندک بسیار ثروتمندند و اکثریت چشمگیر جامعه بسیار فقیر، نه آزادی لیبرالیستی در جامعه محقق میشود و نه خبری از فایدهگرایی است؛ یعنی حداکثر سود برای حداکثر افراد محققشدنی نیست. میلِ لیبرالِ هوادار فردگرایی تصریح میکند که فقرِ فراگیر معلولِ بیکفایتیهای فردی نیست، بلکه ناشی از ساختار نادرست اجتماعی است. بنابراین هیچ اندیشمند لیبرال و فایدهگرای منصفی نمیتواند بیتفاوت از کنار سوسیالیسم بگذرد. انسان نوعدوست و دلسوزی مثل میل که فراتر از این میرود و با فصاحت و بلاغت خاص خود جانب آن را میگیرد و مینویسد:
«بهرغم همۀ کارهایی که انجام شده است و همۀ کارهایی که به نظر میرسد باید در راستای حقوق شهروندی انجام شود، اینکه انگشتشماری از افراد با ثروت کلان و بسیاری در تنگدستی زاده میشوند جانگدازتر است. اکثریت بزرگ دیگر نه به زور قانون، بلکه به زور تنگدستی در بند بردگی و وابستگیاند؛ آنها همچنان در بند مکان و پیشهاند و همچنین در بند ارادۀ کارفرما، و بیاختیار بنا به خاستگاه خانوادگیشان هم از لذتها و هم از مزیتهای ذهنی و اخلاقیای محروم شدهاند که دیگران بدون تلاش و بدون هراسِ تنها واماندن به ارث میبرند. این شری است یکسان با بسیاری از شرهای دیگری که آدمی تاکنون علیه آنها جنگیده است و بینوایان در این باورشان برخطا نیستند. آیا این شر ضروری است؟ کسانی که آن را حس نمیکنند و کسانی که پاداشهای بختآزمایی زندگی را به چنگ میآورند به بینوایان میگویند که آری، چنین است.» اما میل در مقابل این حرف محکم میایستد و میگوید نه، چنین نیست.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4020324012.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«یادداشتهایی دربارۀ سوسیالیسم»؛ جان استوارت میل؛ ترجمه پوریا گلشناس؛ نشر چرخ سوسیالیسم از چشم لیبرالیسم
«یادداشتهایی دربارۀ سوسیالیسم»
راهنمای کتاب/ در محاصره مرگ!
حمیدرضا امیدیسرور
«میانسالی»
نویسنده: کریستوفر همیلتن
ترجمه: میثم محمد امینی
ناشر: فرهنگ نشر نو، چاپ اول 1402
159 صفحه، 100000 تومان
#فلسفه #نشرنو
میانسالی یکی از مهمترین و حساسترین دورههای زندگی است. جایی که اغلب ایستاده و به عقب نگاه می کنیم: از نیمه زندگی گذاشته ایم و نیمه کمتری از آن پیش روی ماست. افسوس که نمی توان به عقب بازگشت و مجال شروعی دوباره نیست. اگر مسیر را درست نیامده باشی تنها می توانی راه عوض کنی که در چاه نیفتی!
انسانی که در میانه راه است به مسیری که در زندگی طی کرده شک می کند و با خود می اندیشد که آیا راهی که آمده ام و مقصدی که پیش رو دارم ارزش ادامه دادن دارد یا باید با اندیشیدن به پایان راه و نزدیکی مرگ، این مسیر را با دیده تردید نگاه کرد.
اگر به میان سالی رسیده اید و با بحرانهایش آشنایی دارید، یا اینکه میخواهید پیش رسیدن به آن با فراز و فرودهایش آشنایی داشته باشید، کتاب «میانسالی» نوشته کریستوفر همیلتن که اخیرا با ترجمه میثم محمد امینی به همت نشر نو راهی بازار نشر شده، فرصتی است منحصر به فرد که حیف است خواندن آن را از دست بدهید. نسخه اصلی اینکتاب که درمجموعه خواندنی «کتابخانه فلسفه زندگی» منتشر شده است در سال ۲۰۰۹ برای نخستین بار به زبان اصلی به چاپ رسیده است.
کریستوفر همیلتن در این کتاب کوشیده برخی ویژگیهای محوری میانسالی را از منظری فلسفی مورد توجه قرار دهد و برای این کار البته از تجربیات شخصی خود نیز غافل نشده است. او برای درک بهتر آنچه میانسالی را شکل میدهند، از زندگی شخصی خود بهره بسیار گرفته است و هسته مرکزی اینتجربهها نیز رویداد بهخصوصی است که زندگیاش را برای همیشه دگرگون کرده است. همیلتون معتقد است استفاده از تجربیات شخصی در این کتاب بعید نیست بخش هایی در آن بتوان دید که با قطعه دیگر متناقض یا در تعارض جلوه کند. همیلتن بدون آنکه ضرورتی در رفع این مغایرتها احساس کند برای درک بهتر این تجربه شخصی و عمومیت بخشیدن به آنها به سراغ اندیشههای پاره ای از فیلسوفان، هنرمندان و نویسندگان رفته است و با پیوند زدن آن با تجربیات شخصی اش به درک بهتر مخاطب در رابطه با این دوران بسیار مهم زندگی کمک کند.
به این ترتیب کریستوفر همیلتن که خود نوشتههایش را در سن میانسالی نوشته است. برای بیان و بررسی احساسات و تجربیات دوران میانسالی در دنیای درکنار احساسات و تجربیات خودش از اندیشهها و یا نوشته های شوپنهاور و نیچه و هایدگر گرفته تا تالستوی و داستایوفسکی و کنراد، بهره گرفته تا به واکاوی جنبههای مختلف این دوره حساس زندگی بپردازد.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4020401001.html
حمیدرضا امیدیسرور
«میانسالی»
نویسنده: کریستوفر همیلتن
ترجمه: میثم محمد امینی
ناشر: فرهنگ نشر نو، چاپ اول 1402
159 صفحه، 100000 تومان
#فلسفه #نشرنو
میانسالی یکی از مهمترین و حساسترین دورههای زندگی است. جایی که اغلب ایستاده و به عقب نگاه می کنیم: از نیمه زندگی گذاشته ایم و نیمه کمتری از آن پیش روی ماست. افسوس که نمی توان به عقب بازگشت و مجال شروعی دوباره نیست. اگر مسیر را درست نیامده باشی تنها می توانی راه عوض کنی که در چاه نیفتی!
انسانی که در میانه راه است به مسیری که در زندگی طی کرده شک می کند و با خود می اندیشد که آیا راهی که آمده ام و مقصدی که پیش رو دارم ارزش ادامه دادن دارد یا باید با اندیشیدن به پایان راه و نزدیکی مرگ، این مسیر را با دیده تردید نگاه کرد.
اگر به میان سالی رسیده اید و با بحرانهایش آشنایی دارید، یا اینکه میخواهید پیش رسیدن به آن با فراز و فرودهایش آشنایی داشته باشید، کتاب «میانسالی» نوشته کریستوفر همیلتن که اخیرا با ترجمه میثم محمد امینی به همت نشر نو راهی بازار نشر شده، فرصتی است منحصر به فرد که حیف است خواندن آن را از دست بدهید. نسخه اصلی اینکتاب که درمجموعه خواندنی «کتابخانه فلسفه زندگی» منتشر شده است در سال ۲۰۰۹ برای نخستین بار به زبان اصلی به چاپ رسیده است.
کریستوفر همیلتن در این کتاب کوشیده برخی ویژگیهای محوری میانسالی را از منظری فلسفی مورد توجه قرار دهد و برای این کار البته از تجربیات شخصی خود نیز غافل نشده است. او برای درک بهتر آنچه میانسالی را شکل میدهند، از زندگی شخصی خود بهره بسیار گرفته است و هسته مرکزی اینتجربهها نیز رویداد بهخصوصی است که زندگیاش را برای همیشه دگرگون کرده است. همیلتون معتقد است استفاده از تجربیات شخصی در این کتاب بعید نیست بخش هایی در آن بتوان دید که با قطعه دیگر متناقض یا در تعارض جلوه کند. همیلتن بدون آنکه ضرورتی در رفع این مغایرتها احساس کند برای درک بهتر این تجربه شخصی و عمومیت بخشیدن به آنها به سراغ اندیشههای پاره ای از فیلسوفان، هنرمندان و نویسندگان رفته است و با پیوند زدن آن با تجربیات شخصی اش به درک بهتر مخاطب در رابطه با این دوران بسیار مهم زندگی کمک کند.
به این ترتیب کریستوفر همیلتن که خود نوشتههایش را در سن میانسالی نوشته است. برای بیان و بررسی احساسات و تجربیات دوران میانسالی در دنیای درکنار احساسات و تجربیات خودش از اندیشهها و یا نوشته های شوپنهاور و نیچه و هایدگر گرفته تا تالستوی و داستایوفسکی و کنراد، بهره گرفته تا به واکاوی جنبههای مختلف این دوره حساس زندگی بپردازد.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4020401001.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«میانسالی»؛ کریستوفر همیلتن؛ ترجمه میثم محمد امینی؛ نشر نو در محاصره مرگ!
«میانسالی»
راهنمای کتاب/ رسواسازی رقبای مارکسیسم
دکتر علی غزالیفر
«در مسیر ماتریالیسم تاریخی»
نویسنده: پری اندرسون
مترجم: علیرضا خزائی
ناشر: چرخ (چشمه)، چاپ دوم 1401
247 صفحه، 130000 تومان
#فلسفه #نشرچشمه
ژان پل سارتر، بعدها در اواخر عمر، در باب فراگیر شدن مارکسیسم در ایام جوانیاش نوشت: «آنهایی که همسن مناند این را خیلی خوب میدانند که مسئلۀ اصلی زندگیشان حتی بیش از دو جنگ جهانی، مواجههای بیوقفه با طبقۀ کارگر و ایدئولوژی آن بود که تصویری اجتنابناپذیر از جهان و از خودشان به ایشان عرضه میکرد. به نزد ما، مارکسیسم تنها نوعی فلسفه نیست. مارکسیسم جوّ حاکم بر اندیشههای ماست؛ محیطی است که در آن این اندیشهها تغذیه میشوند؛ جنبشِ حقیقیِ آن چیزی است که هگل "روح عینی" مینامیدش. از زمان مرگ اندیشۀ بورژوایی، مارکسیسم بهتنهایی خودِ فرهنگ است؛ زیرا یگانه اصلی است که به ما امکان میدهد خلق، کار خلق و رخدادها را بفهمیم.» چنین چیزی نمیتواند یکشبه ریشهکن شود، یا حتی در گذر سالیانِ سال از بین برود. هست و لذا باید آن را شناخت و فهمید.
در همان حال و هوایی که سارتر آن مطلب را مینوشت، و در همان سالها، جریانهایی پرشور و مشهور با مارکسیسم درافتادند. و اگر نه در پی ویرانیاش، دستکم میخواستند آن را از صحنه خارج کنند و خود جانشین آن شوند. آیا موفق شدند؟ اصلاً چگونه میخواستند آن مقصود را عملی کنند؟ پری اندرسون در این اثر خودش به این مسائل میپردازد.
بهطور کلی، دغدغۀ اصلی پری اندرسون سرنوشت مارکسیسم غربی است و در این کتاب پردۀ دیگری از ماجرای مارکسیسم غربی را نشانمان میدهد. دغدغۀ این سرنوشت از آنجا ناشی میشود که به باور وی مارکسیسم غربی تا حد زوال، به قهقرا رفته است و اصل مارکسیسم را به بدنامی کشانده است. به عبارت دیگر، مارکسیسم غربی از اصل و هستۀ مرکزی مارکسیسم دور افتاده و روح مارکسیسم از آن برخت بربسته و در نتیجه حیاتش به خطر افتاده است. اما فوراً این مسئله به ذهن متبادر میشود که آن روح چیست؟ چکیدۀ پاسخ پری اندرسون این است: وحدت نظریه و عمل. مارکس و مارکسیستهای اولیه و بزرگ، همچون لنین، تروتسکی و رزا لوکزامبورگ، قائل به وحدت وثیق میان نظریه و عمل بودند. اصلاً چنین چیزی برای آنها جزو مسلمات و اولیات مارکسیسم بود. آنها نظریهپردازی را در دل عمل انقلابی طبقۀ کارگر جای میدادند؛ یا بگوییم که نظریه را از دل آن بیرون میکشیدند. به همین دلیل، همۀ آنان فعالان پرجنبوجوش سیاسی و اجتماعی بودند. این امر سلیقهای یا ناشی از طبع فردی و شخصی نبود، بلکه اقتضای مارکسیسم بود. از این رو، هیچکدام از آن جماعت چهرهای آکادمیک نبود.
دانشگاه فقط محل نظریهپردازی صرف است و جای جدایی از طبقۀ کارگر. به همین دلیل، قرارگاه بسیار بدی برای مارکسیسم محسوب میشود. اما از قضا، پاتوق اصلی مارکسیستهای غربی همین دانشگاه بود. آنان همگی در دانشگاه رحل اقامت افکندند، عالماً عامداً از طبقۀ کارگر بریدند، و فقط مشغول نظریهپردازی محض شدند. کنش انقلابی؟ لطفاً شوخی نکنید! مارکسیستهای غربی این مسئله را از ذهنشان پاک کردند؛ نهفقط انقلابی نبودند، بلکه کاملاً با وضع موجود جهان سرمایهداری وفق یافتند. مباحث مورد علاقهشان شد فقط و فقط امور روبنایی فاخر و سطح بالا؛ یعنی ادبیات، زیباییشناسی، هنر، موسیقی، نقد ادبی و فرهنگی. یکی از پیامدهای این گسستگی تغییر مخاطب بود. مخاطب کارها و نوشتههای مارکسیستهای غربی نه تودهها، بلکه قشر تحصیلکردۀ دانشگاهی سطح بالاست. در نتیجه، زبان متون آنها گنگ و پیچیده و تخصصی شد. جز عدهای اندک، عموم افراد از آنها سر درنمیآورند.
پری اندرسون در کتاب «ملاحظاتی دربارۀ مارکسیسم غربی» مارکسیستهای غربی همچون لوکاچ، آدورنو، بنیامین، آلتوسر، مارکوزه را نقد میکند، و در این کتاب متفکران غیرمارکسیستی همچون میشل فردینان دوسوسور، لوی استروس، ژان پل سارتر، فوکو، ژاک دریدا، ژاک لکان و باز هم آلتوسر (اینبار از جهت ساختارگرا بودن). این فیلسوفان، بیرون از قلمرو مارکسیسم، باعث و بانی تحولاتی فلسفی بودند که بر سرنوشت آن اثر گذاشتند. اندرسون نشان میدهد که نتیجۀ نظریات این اندیشمندان فرانسویزبان تأکید افراطی بر زبان، تضعیف حقیقت، تصادفی کردن تاریخ، و از همه جالبتر، واژگونسازی ساختارهاست. جالب است، زیرا بیشتر آنان ساختارگرا هستند. اما مهمترین مشکل آنها ناکامی از حلوفصل یک دوگانۀ مهم است.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4020410037.html
دکتر علی غزالیفر
«در مسیر ماتریالیسم تاریخی»
نویسنده: پری اندرسون
مترجم: علیرضا خزائی
ناشر: چرخ (چشمه)، چاپ دوم 1401
247 صفحه، 130000 تومان
#فلسفه #نشرچشمه
ژان پل سارتر، بعدها در اواخر عمر، در باب فراگیر شدن مارکسیسم در ایام جوانیاش نوشت: «آنهایی که همسن مناند این را خیلی خوب میدانند که مسئلۀ اصلی زندگیشان حتی بیش از دو جنگ جهانی، مواجههای بیوقفه با طبقۀ کارگر و ایدئولوژی آن بود که تصویری اجتنابناپذیر از جهان و از خودشان به ایشان عرضه میکرد. به نزد ما، مارکسیسم تنها نوعی فلسفه نیست. مارکسیسم جوّ حاکم بر اندیشههای ماست؛ محیطی است که در آن این اندیشهها تغذیه میشوند؛ جنبشِ حقیقیِ آن چیزی است که هگل "روح عینی" مینامیدش. از زمان مرگ اندیشۀ بورژوایی، مارکسیسم بهتنهایی خودِ فرهنگ است؛ زیرا یگانه اصلی است که به ما امکان میدهد خلق، کار خلق و رخدادها را بفهمیم.» چنین چیزی نمیتواند یکشبه ریشهکن شود، یا حتی در گذر سالیانِ سال از بین برود. هست و لذا باید آن را شناخت و فهمید.
در همان حال و هوایی که سارتر آن مطلب را مینوشت، و در همان سالها، جریانهایی پرشور و مشهور با مارکسیسم درافتادند. و اگر نه در پی ویرانیاش، دستکم میخواستند آن را از صحنه خارج کنند و خود جانشین آن شوند. آیا موفق شدند؟ اصلاً چگونه میخواستند آن مقصود را عملی کنند؟ پری اندرسون در این اثر خودش به این مسائل میپردازد.
بهطور کلی، دغدغۀ اصلی پری اندرسون سرنوشت مارکسیسم غربی است و در این کتاب پردۀ دیگری از ماجرای مارکسیسم غربی را نشانمان میدهد. دغدغۀ این سرنوشت از آنجا ناشی میشود که به باور وی مارکسیسم غربی تا حد زوال، به قهقرا رفته است و اصل مارکسیسم را به بدنامی کشانده است. به عبارت دیگر، مارکسیسم غربی از اصل و هستۀ مرکزی مارکسیسم دور افتاده و روح مارکسیسم از آن برخت بربسته و در نتیجه حیاتش به خطر افتاده است. اما فوراً این مسئله به ذهن متبادر میشود که آن روح چیست؟ چکیدۀ پاسخ پری اندرسون این است: وحدت نظریه و عمل. مارکس و مارکسیستهای اولیه و بزرگ، همچون لنین، تروتسکی و رزا لوکزامبورگ، قائل به وحدت وثیق میان نظریه و عمل بودند. اصلاً چنین چیزی برای آنها جزو مسلمات و اولیات مارکسیسم بود. آنها نظریهپردازی را در دل عمل انقلابی طبقۀ کارگر جای میدادند؛ یا بگوییم که نظریه را از دل آن بیرون میکشیدند. به همین دلیل، همۀ آنان فعالان پرجنبوجوش سیاسی و اجتماعی بودند. این امر سلیقهای یا ناشی از طبع فردی و شخصی نبود، بلکه اقتضای مارکسیسم بود. از این رو، هیچکدام از آن جماعت چهرهای آکادمیک نبود.
دانشگاه فقط محل نظریهپردازی صرف است و جای جدایی از طبقۀ کارگر. به همین دلیل، قرارگاه بسیار بدی برای مارکسیسم محسوب میشود. اما از قضا، پاتوق اصلی مارکسیستهای غربی همین دانشگاه بود. آنان همگی در دانشگاه رحل اقامت افکندند، عالماً عامداً از طبقۀ کارگر بریدند، و فقط مشغول نظریهپردازی محض شدند. کنش انقلابی؟ لطفاً شوخی نکنید! مارکسیستهای غربی این مسئله را از ذهنشان پاک کردند؛ نهفقط انقلابی نبودند، بلکه کاملاً با وضع موجود جهان سرمایهداری وفق یافتند. مباحث مورد علاقهشان شد فقط و فقط امور روبنایی فاخر و سطح بالا؛ یعنی ادبیات، زیباییشناسی، هنر، موسیقی، نقد ادبی و فرهنگی. یکی از پیامدهای این گسستگی تغییر مخاطب بود. مخاطب کارها و نوشتههای مارکسیستهای غربی نه تودهها، بلکه قشر تحصیلکردۀ دانشگاهی سطح بالاست. در نتیجه، زبان متون آنها گنگ و پیچیده و تخصصی شد. جز عدهای اندک، عموم افراد از آنها سر درنمیآورند.
پری اندرسون در کتاب «ملاحظاتی دربارۀ مارکسیسم غربی» مارکسیستهای غربی همچون لوکاچ، آدورنو، بنیامین، آلتوسر، مارکوزه را نقد میکند، و در این کتاب متفکران غیرمارکسیستی همچون میشل فردینان دوسوسور، لوی استروس، ژان پل سارتر، فوکو، ژاک دریدا، ژاک لکان و باز هم آلتوسر (اینبار از جهت ساختارگرا بودن). این فیلسوفان، بیرون از قلمرو مارکسیسم، باعث و بانی تحولاتی فلسفی بودند که بر سرنوشت آن اثر گذاشتند. اندرسون نشان میدهد که نتیجۀ نظریات این اندیشمندان فرانسویزبان تأکید افراطی بر زبان، تضعیف حقیقت، تصادفی کردن تاریخ، و از همه جالبتر، واژگونسازی ساختارهاست. جالب است، زیرا بیشتر آنان ساختارگرا هستند. اما مهمترین مشکل آنها ناکامی از حلوفصل یک دوگانۀ مهم است.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4020410037.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«در مسیر ماتریالیسم تاریخی»؛ پری اندرسون؛ ترجمه علیرضا خزائی؛ نشر چرخ رسواسازی رقبای مارکسیسم
«در مسیر ماتریالیسم تاریخی»
راهنمای کتاب/ چگونه اخلاقی بیندیشیم؟
دکتر علی غزالیفر
«تفکر نقادانه دربارۀ مسائل اخلاقی»
نویسندگان: ریچارد پل و لیندا اِلدر
مترجم و بازنویس: مهدی خسروانی
ناشر: فرهنگ نشر نو، چاپ اول 1401
175 صفحه، 88000 تومان
#فلسفه #نشرنو
سالها سال پیش، انواع گوناگونی از سلبریتیها در یک پارتی سطح بالا حضور داشتند. در آن میان، جوان تنومند سیاهپوستی داشت زور میزد تا خودش را به یک مدلینگ جذاب تحمیل کند. پیرمردی که شاهد این صحنه بود، آمد و به آن جوان تذکر داد که کارش از جهت اخلاقی درست نیست، و با این کار حسابی اوقات او را تلخ کرد و باعث شد از کوره در برود. آن نرّهغول به سینۀ پهن و ستبرش اشاره کرد و گفت:
«لعنت بر شیطان! تو منو میشناسی؟»
«نه!»
«من نفر شماره یک بوکس سنگینوزن جهانام. به من میگن مایک تایسون.»
«بیخیال مرد! تو منو میشناسی؟»
«نه!»
«من هم در کار خودم نفر شماره یکام. به من میگن ای. جی. آیر.»
«خب؟»
«خب بهتره این چیزها رو بذاریم کنار و مثل دوتا آدم عاقل با هم صحبت کنیم.»
با اینکه آیر، فیلسوف تحلیلی مشهور، در آن زمان 77 ساله بود و پروفسوری طراز اول، ولی واقعاً چگونه میتوانست با آن جوان آمریکایی بحث کند؟ بررسی اخلاقی این مسئله و دیگر مسائل به این سادگی نیست. در اینجا پرسشهای زیادی پیش میآید. برای نمونه، چرا کار مایک تایسون درست نبود؟ آیر چه حقی داشت که مانع او شود؟ اصلاً کار درست دقیقاً چه بود؟ آیا در مسائل اخلاقی فقط یک گزینه وجود دارد؟ چگونه میتوان آن را کشف کرد؟ اگر چند گزینه هست، کدامیک را باید برگزید؟ با چه ملاکی؟ برای دیگر موقعیتها و دیگر افراد چطور؟ یکی از دلایل دشواری پاسخ دادن به یک پرسش در حوزۀ اخلاق این است که پاسخی یگانه به آن پرسش وجود ندارد که بهترین پاسخ ممکن برای همگان باشد. پس میبینیم که تفکر اخلاقی کار سادهای نیست.
نکتۀ دیگر اینکه تایسون در آن موقعیت نقش اخلاقی عامل یا بازیگر را داشت. در مقابل، آیر نقش ناظر را ایفا میکرد. در اخلاق نقشهای دیگری هم هست: توصیهکننده، راهنما، قاضی و منتقد. وجه اشتراک همۀ اینها این است که نیاز به تفکر اخلاقی دارند. برای این مقصود به مفاهیم واضح و متمایز، اصول کلی و مبنایی، و استدلالهای درست نیاز داریم. همۀ اینها نیاز به آموزش و آموختن دارد؛ کاری که ابداً ساده و پیشپاافتاده نیست. این کتاب میخواهد چنین کاری را، تا حد ممکن، همهجانبه برایمان انجام دهد. برای نمونه، هم نویسنده و هم مترجم فهرستی از مفاهیم و اصطلاحات اخلاقی پرکاربرد را تهیه کردهاند که آنها را هم تعریف میکند و هم توضیح میدهد. در نتیجه، تفکر اخلاقیمان بهتر و دقیقتر میشود.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4020413098.html
دکتر علی غزالیفر
«تفکر نقادانه دربارۀ مسائل اخلاقی»
نویسندگان: ریچارد پل و لیندا اِلدر
مترجم و بازنویس: مهدی خسروانی
ناشر: فرهنگ نشر نو، چاپ اول 1401
175 صفحه، 88000 تومان
#فلسفه #نشرنو
سالها سال پیش، انواع گوناگونی از سلبریتیها در یک پارتی سطح بالا حضور داشتند. در آن میان، جوان تنومند سیاهپوستی داشت زور میزد تا خودش را به یک مدلینگ جذاب تحمیل کند. پیرمردی که شاهد این صحنه بود، آمد و به آن جوان تذکر داد که کارش از جهت اخلاقی درست نیست، و با این کار حسابی اوقات او را تلخ کرد و باعث شد از کوره در برود. آن نرّهغول به سینۀ پهن و ستبرش اشاره کرد و گفت:
«لعنت بر شیطان! تو منو میشناسی؟»
«نه!»
«من نفر شماره یک بوکس سنگینوزن جهانام. به من میگن مایک تایسون.»
«بیخیال مرد! تو منو میشناسی؟»
«نه!»
«من هم در کار خودم نفر شماره یکام. به من میگن ای. جی. آیر.»
«خب؟»
«خب بهتره این چیزها رو بذاریم کنار و مثل دوتا آدم عاقل با هم صحبت کنیم.»
با اینکه آیر، فیلسوف تحلیلی مشهور، در آن زمان 77 ساله بود و پروفسوری طراز اول، ولی واقعاً چگونه میتوانست با آن جوان آمریکایی بحث کند؟ بررسی اخلاقی این مسئله و دیگر مسائل به این سادگی نیست. در اینجا پرسشهای زیادی پیش میآید. برای نمونه، چرا کار مایک تایسون درست نبود؟ آیر چه حقی داشت که مانع او شود؟ اصلاً کار درست دقیقاً چه بود؟ آیا در مسائل اخلاقی فقط یک گزینه وجود دارد؟ چگونه میتوان آن را کشف کرد؟ اگر چند گزینه هست، کدامیک را باید برگزید؟ با چه ملاکی؟ برای دیگر موقعیتها و دیگر افراد چطور؟ یکی از دلایل دشواری پاسخ دادن به یک پرسش در حوزۀ اخلاق این است که پاسخی یگانه به آن پرسش وجود ندارد که بهترین پاسخ ممکن برای همگان باشد. پس میبینیم که تفکر اخلاقی کار سادهای نیست.
نکتۀ دیگر اینکه تایسون در آن موقعیت نقش اخلاقی عامل یا بازیگر را داشت. در مقابل، آیر نقش ناظر را ایفا میکرد. در اخلاق نقشهای دیگری هم هست: توصیهکننده، راهنما، قاضی و منتقد. وجه اشتراک همۀ اینها این است که نیاز به تفکر اخلاقی دارند. برای این مقصود به مفاهیم واضح و متمایز، اصول کلی و مبنایی، و استدلالهای درست نیاز داریم. همۀ اینها نیاز به آموزش و آموختن دارد؛ کاری که ابداً ساده و پیشپاافتاده نیست. این کتاب میخواهد چنین کاری را، تا حد ممکن، همهجانبه برایمان انجام دهد. برای نمونه، هم نویسنده و هم مترجم فهرستی از مفاهیم و اصطلاحات اخلاقی پرکاربرد را تهیه کردهاند که آنها را هم تعریف میکند و هم توضیح میدهد. در نتیجه، تفکر اخلاقیمان بهتر و دقیقتر میشود.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4020413098.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«تفکر نقادانه دربارۀ مسائل اخلاقی»؛ ریچارد پل و لیندا اِلدر؛ ترجمه مهدی خسروانی؛ فرهنگ نشر نو چگونه اخلاقی بیندیشیم؟
«تفکر نقادانه دربارۀ مسائل اخلاقی»
راهنمای کتاب/ مسائل اجتماعی و پاسخهای الهیاتی
دکتر علی غزالیفر
«جستارهایی در الهیات اجتماعی»
نویسنده: محمد لگنهاوسن
مترجم: منصور نصیری
ناشر: هرمس، چاپ اول 1401
276 صفحه، 140000 تومان
#فلسفه #نشرهرمس
آیا ما مسئلۀ اجتماعی جدی داریم؟ آیا ما مسئلهای آنچنان جدی داریم که برای آن در پی پاسخ جدیدی باشیم که خارج از پارادایم سنت باشد؟ مشکل ما نهفقط تحویل پاسخها، بلکه، از آن اساسیتر و بدتر، تحویل پرسشهاست؛ هر پرسشی به یک پرسش سنتی فروکاسته میشود. اما این فقط یک طرف ماجراست. در طرف دیگر ماجرا، عین همین اشکال در خصوص پارادایم مدرن پیش میآید. آن هم به نوبۀ خود دچار فروکاستگرایی در پرسشها و پاسخهاست. بله؛ درست است که مسائل جدید از چشم چارچوبهای معرفتی سنتی پنهان میمانند، اما چارچوبهای معرفتی کاملاً مدرن نیز همۀ مسائل را پوشش نمیدهند. در اینجا درهای دهان باز میکند که الهیات در پی پل زدن بر آن است.
در گذشته، الهیات برای شناخت کل واقعیت، دانشی جامع و کامل به شمار میآمد. اما امروزه در هیچ حوزهای چنین دانشی وجود ندارد. فهم همیشه ناقص، محدود و نظرگاهی قلمداد میشود. بهجای دانش مطلق و منظر الهی، دانش محدود و متکثر انسانی از زوایههای دید گوناگون نشسته است. البته در این وضعیت، هر دانشی میتواند در آگاهی جمعی بشری مشارکت کند، حتی الهیات؛ بهویژه اینکه امروزه الهیات انواع متعددی دارد: الهیات سیاسی، الهیات کاربردی، الهیات اخلاقی، الهیات فلسفی، الهیات سیستماتیک، الهیات فرهنگ و چندین و چند نوع الهیات دیگر، از جمله الهیات اجتماعی.
الهیات اجتماعی بررسی امور و مسائل مربوط به جامعه از منظر الهیات و معرفت دینی است. اهمیت و لزوم توجه به این نوع الهیات از آنجایی نشأت میگیرد که جامعهای که بعد دینی دارد نمیتواند آن را نادیده بگیرد. جامعۀ ما نیز چنین است. بماند که حتی سکولاریسم هم اینجهانی شدن الهیات است یا به تعبیر بعضی از فیلسوفان، انسانیشدن امر الوهی است. پس برای فهم همهجانبۀ جامعه، لااقل جامعۀ دینی، الهیات اجتماعی ضرورت دارد. با وجود این، در فضای فکری کشورمان بهطور شایسته به آن نمیپردازند. از اینرو، منابع درخور هم چندان زیاد نیست. کتاب فعلی جزو معدود آثار خوب و خواندنی در این حوزه است.
نُه فصل این کتاب در اصل مقالاتی مستقل و جداگانه بودند که در اینجا کنار هم قرار گرفتهاند. اما این سخن بدین معنا نیست که هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. اگرچه میتوان هر کدام از آنها را بدون توجه به قبل و بعدش خواند، اما ترتیب مقالات سیر خاصی را نشان میدهد. در واقع، چیدمان فصلها نوعی حرکت از عام به خاص است. این امر باعث شده که هم معنا و مفهوم الهیات اجتماعی را بفهمیم و هم با برخی از مصادیق و مسائلش آشنا شویم. بهعلاوه، تاریخچهای از این حوزۀ خاص الهیات نیز روایت میشود که شامل الهیات اجتماعی مسیحی پروتستان و تاحدی کاتولیک در اروپا و آمریکاست.
فصل اول «درآمدی به الهیات اجتماعی پروتستان از آغاز نهضت اصلاح دین تا هگل» است. در این فصل هم با اصل الهیات اجتماعی آشنا میشویم و هم با پیشاهنگان الهیات اجتماعی پروتستان؛ یعنی لوتر، کالون، شلایرماخر و هگل. عنوان فصل دوم طولانیتر است: «درآمدی به الهیات اجتماعی پروتستان از ظهور جامعهگرایی مسیحی در آلمان تا ظهور انجیل اجتماعی». نویسنده در این بخش ابتدا به ظهور جامعهگرایی مسیحی در آلمان میپردازد که شامل این اندیشمندان است: ماکس وبر، کارل کاوتسکی و ارنست ترولیچ. سپس به سراغ الهیات اجتماعی بریتانیا و آمریکا میرود. اما عنوان فصل سوم کوتاه است: «درآمدی تاریخی به الهیات اجتماعیِ کاتولیک». اندیشههای الهیاتی پنج پاپ برای آشنایی با نوع الهیات اجتماعی کاتولیک بررسی میشوند.
ادامه....
https://www.alef.ir/news/4020428098.html
دکتر علی غزالیفر
«جستارهایی در الهیات اجتماعی»
نویسنده: محمد لگنهاوسن
مترجم: منصور نصیری
ناشر: هرمس، چاپ اول 1401
276 صفحه، 140000 تومان
#فلسفه #نشرهرمس
آیا ما مسئلۀ اجتماعی جدی داریم؟ آیا ما مسئلهای آنچنان جدی داریم که برای آن در پی پاسخ جدیدی باشیم که خارج از پارادایم سنت باشد؟ مشکل ما نهفقط تحویل پاسخها، بلکه، از آن اساسیتر و بدتر، تحویل پرسشهاست؛ هر پرسشی به یک پرسش سنتی فروکاسته میشود. اما این فقط یک طرف ماجراست. در طرف دیگر ماجرا، عین همین اشکال در خصوص پارادایم مدرن پیش میآید. آن هم به نوبۀ خود دچار فروکاستگرایی در پرسشها و پاسخهاست. بله؛ درست است که مسائل جدید از چشم چارچوبهای معرفتی سنتی پنهان میمانند، اما چارچوبهای معرفتی کاملاً مدرن نیز همۀ مسائل را پوشش نمیدهند. در اینجا درهای دهان باز میکند که الهیات در پی پل زدن بر آن است.
در گذشته، الهیات برای شناخت کل واقعیت، دانشی جامع و کامل به شمار میآمد. اما امروزه در هیچ حوزهای چنین دانشی وجود ندارد. فهم همیشه ناقص، محدود و نظرگاهی قلمداد میشود. بهجای دانش مطلق و منظر الهی، دانش محدود و متکثر انسانی از زوایههای دید گوناگون نشسته است. البته در این وضعیت، هر دانشی میتواند در آگاهی جمعی بشری مشارکت کند، حتی الهیات؛ بهویژه اینکه امروزه الهیات انواع متعددی دارد: الهیات سیاسی، الهیات کاربردی، الهیات اخلاقی، الهیات فلسفی، الهیات سیستماتیک، الهیات فرهنگ و چندین و چند نوع الهیات دیگر، از جمله الهیات اجتماعی.
الهیات اجتماعی بررسی امور و مسائل مربوط به جامعه از منظر الهیات و معرفت دینی است. اهمیت و لزوم توجه به این نوع الهیات از آنجایی نشأت میگیرد که جامعهای که بعد دینی دارد نمیتواند آن را نادیده بگیرد. جامعۀ ما نیز چنین است. بماند که حتی سکولاریسم هم اینجهانی شدن الهیات است یا به تعبیر بعضی از فیلسوفان، انسانیشدن امر الوهی است. پس برای فهم همهجانبۀ جامعه، لااقل جامعۀ دینی، الهیات اجتماعی ضرورت دارد. با وجود این، در فضای فکری کشورمان بهطور شایسته به آن نمیپردازند. از اینرو، منابع درخور هم چندان زیاد نیست. کتاب فعلی جزو معدود آثار خوب و خواندنی در این حوزه است.
نُه فصل این کتاب در اصل مقالاتی مستقل و جداگانه بودند که در اینجا کنار هم قرار گرفتهاند. اما این سخن بدین معنا نیست که هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. اگرچه میتوان هر کدام از آنها را بدون توجه به قبل و بعدش خواند، اما ترتیب مقالات سیر خاصی را نشان میدهد. در واقع، چیدمان فصلها نوعی حرکت از عام به خاص است. این امر باعث شده که هم معنا و مفهوم الهیات اجتماعی را بفهمیم و هم با برخی از مصادیق و مسائلش آشنا شویم. بهعلاوه، تاریخچهای از این حوزۀ خاص الهیات نیز روایت میشود که شامل الهیات اجتماعی مسیحی پروتستان و تاحدی کاتولیک در اروپا و آمریکاست.
فصل اول «درآمدی به الهیات اجتماعی پروتستان از آغاز نهضت اصلاح دین تا هگل» است. در این فصل هم با اصل الهیات اجتماعی آشنا میشویم و هم با پیشاهنگان الهیات اجتماعی پروتستان؛ یعنی لوتر، کالون، شلایرماخر و هگل. عنوان فصل دوم طولانیتر است: «درآمدی به الهیات اجتماعی پروتستان از ظهور جامعهگرایی مسیحی در آلمان تا ظهور انجیل اجتماعی». نویسنده در این بخش ابتدا به ظهور جامعهگرایی مسیحی در آلمان میپردازد که شامل این اندیشمندان است: ماکس وبر، کارل کاوتسکی و ارنست ترولیچ. سپس به سراغ الهیات اجتماعی بریتانیا و آمریکا میرود. اما عنوان فصل سوم کوتاه است: «درآمدی تاریخی به الهیات اجتماعیِ کاتولیک». اندیشههای الهیاتی پنج پاپ برای آشنایی با نوع الهیات اجتماعی کاتولیک بررسی میشوند.
ادامه....
https://www.alef.ir/news/4020428098.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«جستارهایی در الهیات اجتماعی»؛ محمد لگنهاوسن؛ ترجمه منصور نصیری؛ نشر هرمس مسائل اجتماعی و پاسخهای الهیاتی
«جستارهایی در الهیات اجتماعی»
راهنمای کتاب/ تفکر انتقادی را چگونه بسنجیم؟
دکتر علی غزالیفر
«معیارهای قابلیت در تفکر نقادانه»
نویسندگان: ریچارد پل و لیندا اِلدر
مترجم: محمدرضا سلیمی
ناشر: نشر نو، چاپ اول 1401
151 صفحه، 80000 تومان
#فلسفه #نشرنو
حالا دیگر سالهاست که تعلیم و تعلم تفکر نقادانه بهعنوان یک مادۀ آموزشی در جامعۀ ما جا افتاده است. انواع دورههای آموزشی تفکر نقادانه برای دورههای سنی گوناگون رواج دارد، از کودکان گرفته تا دانشجویان و بزرگسالان. مهدکودکها، مدارس، دبیرستانها، دانشگاهها، مؤسسات خصوصی و غیرانتفاعی، و حتی نهادهای دولتی گهگاهی به این موضوع سرک میکشند. طبیعتاً چنین دورههایی و چنین آموزشهایی ملزوماتی دارند، از مربی و استاد کاربلد گرفته تا کتاب درسی مناسب و درسنامه و سرفصل مطالب و انواع برنامهها. یکی دیگر از ملزومات، سنجش و آزمون مناسب برای تفکر نقادانه است. چگونه و با چه معیاری میتوان میزان فراگیری یک دانشآموز یا دانشجو را در یادگیری تفکر نقادانه سنجید و حتی به آن نمره داد؟ مسئله آنجایی مشکل میشود که بدانیم آزمون تفکر نقادانه نمیتواند حفظی و تکرار حرفهای از پیش گفتهشده باشد. باید آزمونی «کِیفی» متناسب با سرشت خودش داشته باشد. طراحی، تصحیح و حتی نمرهدهی به چنین آزمونی کار سادهای نیست.
در عرصۀ تفکر نقادانه آقا و خانم ریچارد پل و لیندا الدر زوج نامداری هستند. این دو نفر عمر خود را روی هم گذاشته و مجموعهای گسترده و چندجلدی در حوزۀ تفکر نقادانه تألیف کردهاند که شهرت جهانی دارد. چند جلد از این مجموعه را نشر نو منتشر کرده و بعضی از دیگر کتابهای این مجموعه را برخی ناشران دیگر. از این کتابها بهخوبی استقبال شده است و اینک برای علاقمندان نامآشنایند. اما همۀ آنها این ویژگی مشترک را دارند که برای آموزش و تدریس تفکر نقادانه هستند، البته هر کدام در زمینهای خاص یا از بعدی ویژه. کتاب فعلی با آنها تفاوت اساسی دارد: برای تدریس نیست، بلکه برای آزمون و امتحان است. به تعبیر بهتر، این کتاب چگونگی آزمودن فراگیران را به آموزگاران نشان میدهد.
اما و البته این کتاب فقط برای معلمان و استادان نیست. کسانی که تفکر نقادانه را بهصورت خودخوان یا خودآموز فرا گرفتهاند، نیز میتوانند از آن بهره ببرند. این افراد میتوانند با استفاده از این کتاب خود را بیازمایند. به عبارت دیگر، این کتاب نوعی خودآزمایی تفکر نقادانه هم هست.
کتاب پس از چند توضیح مقدماتی از سوی مترجم و نویسندگان و ویراستار، از یک مقدمه، سه بخش و یک پیوست و یک واژهنامۀ توصیفی تشکیل شده است.
در مقدمه نکاتی به آموزگاران تفکر نقادانه یادآوری میشود. بخش اول به توضیح این مطلب اختصاص دارد که تفکر نقادانه ربط تنگاتنگی با یادگیری و آموزش و پرورش دارد. در نتیجه، در هر نوع یادگیری و در هر سطح از آموزش و پرورش باید تفکر نقادانه را جدی گرفت و آن را بخشی ضروری از فرآیند تعلیم و تعلم لحاظ کرد. بخش دوم به ساختار و مؤلفههای قابلیتهای تفکر نقادانه میپردازد؛ آنها را برمیشمرد و چارچوب کلی هر کدام برای ارزیابی و آزمون را شرح میدهد. همچنین دستورالعمل کلی نمرهدهی را بیان میکند. با این توضیحات کلی و زمینهای، آماده میشویم که به سراغ بخش بسیار طولانی بعدی برویم. بخش سوم نیمی از حجم کتاب را تشکیل میدهد.
قسمت اصلی کتاب بخش سوم است که معیارهای قابلیت در تفکر نقادانه فهرست شدهاند. 25 معیار مربوط به 25 جنبه از تفکر نقادانه ذکر و توضیح داده شدهاند؛ چند نمونه از این جنبهها یا قابلیتها عبارتند از: استنتاجها و تفسیرها، برآیندها و پیامدها، تواضع فکری، شهامت فکری، اطمینان به عقل، بینش جامعهمحوری، مهارت پرسشگری، مهارت دقیق خواندن، توانایی استدلال اخلاقی. در ذیل هر معیار چند کار صورت میگیرد: 1- توضیح معیار، 2- اصلی کلی تفکر نقادانه در باب آن معیار، 3- شاخصهای عملکرد، 4- بروندادها.
ادامه....
https://www.alef.ir/news/4020503097.html
دکتر علی غزالیفر
«معیارهای قابلیت در تفکر نقادانه»
نویسندگان: ریچارد پل و لیندا اِلدر
مترجم: محمدرضا سلیمی
ناشر: نشر نو، چاپ اول 1401
151 صفحه، 80000 تومان
#فلسفه #نشرنو
حالا دیگر سالهاست که تعلیم و تعلم تفکر نقادانه بهعنوان یک مادۀ آموزشی در جامعۀ ما جا افتاده است. انواع دورههای آموزشی تفکر نقادانه برای دورههای سنی گوناگون رواج دارد، از کودکان گرفته تا دانشجویان و بزرگسالان. مهدکودکها، مدارس، دبیرستانها، دانشگاهها، مؤسسات خصوصی و غیرانتفاعی، و حتی نهادهای دولتی گهگاهی به این موضوع سرک میکشند. طبیعتاً چنین دورههایی و چنین آموزشهایی ملزوماتی دارند، از مربی و استاد کاربلد گرفته تا کتاب درسی مناسب و درسنامه و سرفصل مطالب و انواع برنامهها. یکی دیگر از ملزومات، سنجش و آزمون مناسب برای تفکر نقادانه است. چگونه و با چه معیاری میتوان میزان فراگیری یک دانشآموز یا دانشجو را در یادگیری تفکر نقادانه سنجید و حتی به آن نمره داد؟ مسئله آنجایی مشکل میشود که بدانیم آزمون تفکر نقادانه نمیتواند حفظی و تکرار حرفهای از پیش گفتهشده باشد. باید آزمونی «کِیفی» متناسب با سرشت خودش داشته باشد. طراحی، تصحیح و حتی نمرهدهی به چنین آزمونی کار سادهای نیست.
در عرصۀ تفکر نقادانه آقا و خانم ریچارد پل و لیندا الدر زوج نامداری هستند. این دو نفر عمر خود را روی هم گذاشته و مجموعهای گسترده و چندجلدی در حوزۀ تفکر نقادانه تألیف کردهاند که شهرت جهانی دارد. چند جلد از این مجموعه را نشر نو منتشر کرده و بعضی از دیگر کتابهای این مجموعه را برخی ناشران دیگر. از این کتابها بهخوبی استقبال شده است و اینک برای علاقمندان نامآشنایند. اما همۀ آنها این ویژگی مشترک را دارند که برای آموزش و تدریس تفکر نقادانه هستند، البته هر کدام در زمینهای خاص یا از بعدی ویژه. کتاب فعلی با آنها تفاوت اساسی دارد: برای تدریس نیست، بلکه برای آزمون و امتحان است. به تعبیر بهتر، این کتاب چگونگی آزمودن فراگیران را به آموزگاران نشان میدهد.
اما و البته این کتاب فقط برای معلمان و استادان نیست. کسانی که تفکر نقادانه را بهصورت خودخوان یا خودآموز فرا گرفتهاند، نیز میتوانند از آن بهره ببرند. این افراد میتوانند با استفاده از این کتاب خود را بیازمایند. به عبارت دیگر، این کتاب نوعی خودآزمایی تفکر نقادانه هم هست.
کتاب پس از چند توضیح مقدماتی از سوی مترجم و نویسندگان و ویراستار، از یک مقدمه، سه بخش و یک پیوست و یک واژهنامۀ توصیفی تشکیل شده است.
در مقدمه نکاتی به آموزگاران تفکر نقادانه یادآوری میشود. بخش اول به توضیح این مطلب اختصاص دارد که تفکر نقادانه ربط تنگاتنگی با یادگیری و آموزش و پرورش دارد. در نتیجه، در هر نوع یادگیری و در هر سطح از آموزش و پرورش باید تفکر نقادانه را جدی گرفت و آن را بخشی ضروری از فرآیند تعلیم و تعلم لحاظ کرد. بخش دوم به ساختار و مؤلفههای قابلیتهای تفکر نقادانه میپردازد؛ آنها را برمیشمرد و چارچوب کلی هر کدام برای ارزیابی و آزمون را شرح میدهد. همچنین دستورالعمل کلی نمرهدهی را بیان میکند. با این توضیحات کلی و زمینهای، آماده میشویم که به سراغ بخش بسیار طولانی بعدی برویم. بخش سوم نیمی از حجم کتاب را تشکیل میدهد.
قسمت اصلی کتاب بخش سوم است که معیارهای قابلیت در تفکر نقادانه فهرست شدهاند. 25 معیار مربوط به 25 جنبه از تفکر نقادانه ذکر و توضیح داده شدهاند؛ چند نمونه از این جنبهها یا قابلیتها عبارتند از: استنتاجها و تفسیرها، برآیندها و پیامدها، تواضع فکری، شهامت فکری، اطمینان به عقل، بینش جامعهمحوری، مهارت پرسشگری، مهارت دقیق خواندن، توانایی استدلال اخلاقی. در ذیل هر معیار چند کار صورت میگیرد: 1- توضیح معیار، 2- اصلی کلی تفکر نقادانه در باب آن معیار، 3- شاخصهای عملکرد، 4- بروندادها.
ادامه....
https://www.alef.ir/news/4020503097.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«معیارهای قابلیت در تفکر نقادانه»؛ ریچارد پل و لیندا اِلدر؛ ترجمه محمدرضا سلیمی؛ نشر نو تفکر انتقادی را چگونه بسنجیم؟
«معیارهای قابلیت در تفکر نقادانه»
راهنمای کتاب/ هراس از پرسش و پرسشگری!
وحید گیلانی
«کافه پرسش»
نوشته: احمد راسخی لنگرودی
ناشر: کویر؛ چاپ اول، 1402
144 صفحه، 123000 تومان
#فلسفه #نشرققنوس
چرا ما غالبا از پرسش میگریزیم؟ آیا همیشه اینچنین بودهایم یا در شرایطی چنین گریزی بر ما عارض شده است؟ چنین گریزی ریشه در کجای زندگی ما آدمیان دارد؟ چرا هرگاه سخن از پرسش میرود یاد دوران کودکی و سالهای تحصیل خود میافتیم؟ پرسشهای دوران کودکی غالبا چه نوع پرسشهایی بودند؟
پرسش چیست و نقش و اهمیت آن در کجاست؟ منشا پرسش چیست؟ اصلیترین پرسشهای بشر کدام است؟ کدامیک از این دو مقوله از اهمیت برخوردار است؛ پرسش یا پاسخ؟ آیا میتوان بدون پرسشهای بنیادین زیست انسانی داشت؟ پرسشهای اساسی و مهم انسان را چه پرسشهايی تشكيل ميدهد؟ اساسا آنجا که پرسشی نیست چگونه جایی است؟ آیا بدون پرسش میتوان اندیشهای را شکل داد و یا بدون اندیشیدن میتوان به پرسشی دست یافت؟ و...
کتاب «کافه پرسش» به قلم احمد راسخی لنگرودی با عطف توجه به چنین پرسشهایی، سر در مقوله پرسش و پرسشگری گشوده است. این کتاب که به تازگی توسط انتشارات کویر در 144 صفحه به بازار نشر عرضه شده، چندان به دنبال پاسخ دادن به بسیاری از پرسشهای طرح شده نیست. چنانکه نویسنده در مقدمه کتاب مینویسد: «این اوراق پیش از هر چیز تاملی است بر مقوله پرسش، و نه ادعایی بر پاسخگویی. بیش از همه، اهمیت مقوله پرسش و انواع پرسش را محور بحث خود قرار میدهد. به قول شاعر: اینجا فقط من هستم و صدها سئوال بیجواب.»
راسخی لنگرودی که دانشآموخته رشته فلسفه است و سابقه نوشتن کتابهای فلسفی را در کارنامه قلمی خود دارد، در این مجموعه با زبانی ساده و با رویکردی بیشتر انتقادی از مقولهای سخن می-گوید که بیش از همه دوران عمر با کودکیهای ما پیوند خورده است، اما دریغا در مواجهه با انواع موانع، بخش قابل توجهای از آن غریبانه به محاق رفته و از سوی اطرافیان سرکوفت شده است. به طوری که با راه يافتن به فضاي تحصیل اعم از دبستان و دبیرستان و دانشگاه، فاصله ما با مقوله پرسش بيشتر و بيشتر هم شده است. نظام آموزشي با سازوكار خود، رفته رفته ما را در جهتي هدايت كرد كه بيش از همه بايد مورد پرسش قرار ميگرفتيم تا اینکه پرسشگر باشیم. اين بار، اين معلم و استاد بود كه در كلاس درس به ما محترمانه میآموخت که بیش از آنکه پرسش کنیم باید به درس گوش فرادهیم و آنگاه به وقتش به پرسشهای درسی او پاسخ دهیم و در پایان ترم بر برگه آزمون بنشانيم تا دانشمان را بیآزماید و نهایتا نمرهاي در كارنامهمان بنشاند.
به زعم نویسنده کتاب، پرسشهای ما در بحبوحه جوانی اما حکایت تلخ دیگری داشت؛ خریدار که نداشت هیچ، در پارهای دشمن هم بر سر راه خود پیدا میکرد. در آن دوران تنگنظرانی مقابلمان میایستادند تا پرسشهایمان را دنبال نکنیم و در مقابلِ جمع بر زبان نرانیم. با نسبت دادن عناوینی چون: «کافر» و «از دین برگشته» و یا «مخالف» و «دگراندیش» دشنه بر اندام پرسشهایمان مینشاندند. اتهاماتی که ما را بس گران میآمد. وارد محیط کار و اجتماع هم كه شديم اين قصه به گونهاي ديگر به تكرار رفت. از پرسشهاي تنبيهي و توبيخي كارفرمایان و مدیران و روسا و مسئولان و متصديان امر گرفته، تا پرسشهاي تنبيهي و توبيخي عوامل قدرت و دستاندرکاران سیاست؛ قاضي و شحنه و محتسب، همه و همه، همان مسير همیشگی را میپيمودند و ما را به باد پرسش میگرفتند. لذا هميشه عادت كردهايم كه يا با پرسشِ دیگران توبيخ شويم و يا با پرسشِ دیگران مورد سنجش و آزمون قرار گيريم. هر یک از این دو به نوعی کاممان را تلخ میکرد. ما را از پرسش میهراساند.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4020626031.html
وحید گیلانی
«کافه پرسش»
نوشته: احمد راسخی لنگرودی
ناشر: کویر؛ چاپ اول، 1402
144 صفحه، 123000 تومان
#فلسفه #نشرققنوس
چرا ما غالبا از پرسش میگریزیم؟ آیا همیشه اینچنین بودهایم یا در شرایطی چنین گریزی بر ما عارض شده است؟ چنین گریزی ریشه در کجای زندگی ما آدمیان دارد؟ چرا هرگاه سخن از پرسش میرود یاد دوران کودکی و سالهای تحصیل خود میافتیم؟ پرسشهای دوران کودکی غالبا چه نوع پرسشهایی بودند؟
پرسش چیست و نقش و اهمیت آن در کجاست؟ منشا پرسش چیست؟ اصلیترین پرسشهای بشر کدام است؟ کدامیک از این دو مقوله از اهمیت برخوردار است؛ پرسش یا پاسخ؟ آیا میتوان بدون پرسشهای بنیادین زیست انسانی داشت؟ پرسشهای اساسی و مهم انسان را چه پرسشهايی تشكيل ميدهد؟ اساسا آنجا که پرسشی نیست چگونه جایی است؟ آیا بدون پرسش میتوان اندیشهای را شکل داد و یا بدون اندیشیدن میتوان به پرسشی دست یافت؟ و...
کتاب «کافه پرسش» به قلم احمد راسخی لنگرودی با عطف توجه به چنین پرسشهایی، سر در مقوله پرسش و پرسشگری گشوده است. این کتاب که به تازگی توسط انتشارات کویر در 144 صفحه به بازار نشر عرضه شده، چندان به دنبال پاسخ دادن به بسیاری از پرسشهای طرح شده نیست. چنانکه نویسنده در مقدمه کتاب مینویسد: «این اوراق پیش از هر چیز تاملی است بر مقوله پرسش، و نه ادعایی بر پاسخگویی. بیش از همه، اهمیت مقوله پرسش و انواع پرسش را محور بحث خود قرار میدهد. به قول شاعر: اینجا فقط من هستم و صدها سئوال بیجواب.»
راسخی لنگرودی که دانشآموخته رشته فلسفه است و سابقه نوشتن کتابهای فلسفی را در کارنامه قلمی خود دارد، در این مجموعه با زبانی ساده و با رویکردی بیشتر انتقادی از مقولهای سخن می-گوید که بیش از همه دوران عمر با کودکیهای ما پیوند خورده است، اما دریغا در مواجهه با انواع موانع، بخش قابل توجهای از آن غریبانه به محاق رفته و از سوی اطرافیان سرکوفت شده است. به طوری که با راه يافتن به فضاي تحصیل اعم از دبستان و دبیرستان و دانشگاه، فاصله ما با مقوله پرسش بيشتر و بيشتر هم شده است. نظام آموزشي با سازوكار خود، رفته رفته ما را در جهتي هدايت كرد كه بيش از همه بايد مورد پرسش قرار ميگرفتيم تا اینکه پرسشگر باشیم. اين بار، اين معلم و استاد بود كه در كلاس درس به ما محترمانه میآموخت که بیش از آنکه پرسش کنیم باید به درس گوش فرادهیم و آنگاه به وقتش به پرسشهای درسی او پاسخ دهیم و در پایان ترم بر برگه آزمون بنشانيم تا دانشمان را بیآزماید و نهایتا نمرهاي در كارنامهمان بنشاند.
به زعم نویسنده کتاب، پرسشهای ما در بحبوحه جوانی اما حکایت تلخ دیگری داشت؛ خریدار که نداشت هیچ، در پارهای دشمن هم بر سر راه خود پیدا میکرد. در آن دوران تنگنظرانی مقابلمان میایستادند تا پرسشهایمان را دنبال نکنیم و در مقابلِ جمع بر زبان نرانیم. با نسبت دادن عناوینی چون: «کافر» و «از دین برگشته» و یا «مخالف» و «دگراندیش» دشنه بر اندام پرسشهایمان مینشاندند. اتهاماتی که ما را بس گران میآمد. وارد محیط کار و اجتماع هم كه شديم اين قصه به گونهاي ديگر به تكرار رفت. از پرسشهاي تنبيهي و توبيخي كارفرمایان و مدیران و روسا و مسئولان و متصديان امر گرفته، تا پرسشهاي تنبيهي و توبيخي عوامل قدرت و دستاندرکاران سیاست؛ قاضي و شحنه و محتسب، همه و همه، همان مسير همیشگی را میپيمودند و ما را به باد پرسش میگرفتند. لذا هميشه عادت كردهايم كه يا با پرسشِ دیگران توبيخ شويم و يا با پرسشِ دیگران مورد سنجش و آزمون قرار گيريم. هر یک از این دو به نوعی کاممان را تلخ میکرد. ما را از پرسش میهراساند.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4020626031.html
راهنمای کتاب/ ماکیاوللی در مقام معلم
دکتر علی غزالیفر
«ماکیاوللی برای همه»
(فیلسوف روزهای دشوار)
نویسنده: پاتریک بوشرون
مترجم: لیلا سازگار
ناشر: نشر نو، چاپ اول 1401
110 صفحه، 60000 تومان
#فلسفه #نشرنو
در فرمان سلطنتیِ مظفرالدینشاه قاجار در خصوص نصب صدراعظم آمده بود: «او به کلیۀ امور و پُلتیک دولتی از خارجه و داخله خبیر و بصیر است.» خوانندۀ امروزی احتمالاً از واژۀ «پُلتیک» تعجب میکند. در این صورت، بیشتر شگفتزده میشود اگر واژۀ «پُلتیکچی» را هم بشنود. و بعد لابد میپرسد ماجرای این کاربردها چیست.
در ایران، تا قبل از انقلاب مشروطه، از سیاست مدرن خبری نبود. لذا برای آن واژهای هم نداشتند. با گرتهبرداری از زبان فرانسه، به کارهای دولتهای غربی میگفتند «پُلتیک» و به سیاستمدار «پُلتیکچی». واژۀ «سیاست»، تا آن زمان، معنای دیگری داشت. بعدها معنای امروزیاش را یافت و مشتقاتش، مثل «سیاستمدار»، بهکار گرفته شدند. اگر این مطلب عجیب مینماید، عجیبتر از آن این است که باید گفت حتی امروزه هم بیشتر افراد سیاست مدرن را نمیشناسند. سیاست را تعاملات عرفی برای رسیدن به منافع شخصی میدانند؛ همان چیزی که در جوامع ابتدایی یا قبیله و طایفه رخ میدهد. اساساً چگونه کسی میتواند معنای مدرن سیاست را بفهمد؟ آیا تجربهاش را دارد؟ غالباً خیر. آیا دانشش را دارد؟ بیشتر خیر! اگر آری، چگونه، از کجا، از کدام کتاب بهدست آورده است؟ کسانی که در زمینۀ تاریخ و تئوریهای سیاست چیزی مطالعه نمیکنند، به توهم دانایی بالایی در مسائل سیاسی میرسند.
یکی از آموزگاران سیاست مدرن نیکولو ماکیاوللی (1469-1527) است. اما صرفنظر از مضمون مثبت یا منفی دیدگاههایش، در ابتدا این مسئله مطرح میشود که آشنایی با نظریات او چه سودی برای همگان دارد؟ مگر مخاطب حرفهای ماکیاوللی رهبر، شهریار، سیاستمدار نیست؟ پاسخ این است که مخاطب اولیه، شاید، اما – و نکتۀ مهم همین است – موضوع و مضمون اندیشۀ سیاسی ماکیاوللی بهکار همه میآید، و نهفقط شماری اندک از دستاندرکاران سیاسی سطح بالا. از باب تمثیل، مخاطب سعدی در «گلستان» افراد باسواد بود که در آن زمان عدهای قلیل بودند، اما امروزه با رواج گستردۀ سواد، میتوان گفت مخاطب او همۀ فارسیزبانان امروز است. در باب ماکیاوللی نیز چنین است؛ زیرا او به سرشت سیاست مدرن و منطق سیاسیکاری آن میپردازد؛ همان چیزی که امروزه همۀ شهروندان عملاً با آن درگیرند یا دستکم اگر بخواهند، میتوانند درگیرش شوند. برای نمونه، یک نکته از دروس عمومی ماکیاوللی این است: «شهریار باید خود را در موقعیتی قرار دهد که همواره از کسانی که بر آنها فرمان میراند بدترین را انتظار داشته باشد. امروز قانونگذاران این نکته را بهخوبی میدانند یا باید بدانند: کسی قانون وضع نمیکند به این امید که آن قوانین بهشکلی بیطرفانه و خیرخواهانه اجرا شوند. هنگام وضع قانون یا پرهیز از وضع قانون بدترین موارد کاربرد آن را پیشبینی میکنند.»
با همۀ این اوصاف، فهم بینش ماکیاوللی آسان نیست. برخورد با ماکیاوللی هم در بیشتر موارد گزینشی بوده است و نه همهجانبه. تازه اگر او را بخوانند؛ که غالباً نمیخوانند. گوستاو فلوبر، در همین زمینه، به طعنه میگوید ماکیاوللی را نخوانده به چشم یک شریر میبینیم. بهعلاوه، هر کسی ارزشها و اولویتهای خاص خود را محور فهم آثار و اندیشههای او قرار داده است. لذا میبینیم فهرست مخالفان غربی ماکیاوللی فهرست بلندبالایی است: فرانسیس بیکن، ویلیام شکسپیر، ادموند برک، کارل مارکس، انگلس و... . ولی آنچه معمولاً ماکیاوللیسم نامیده میشود، نسبت اندکی با ماکیاوللی دارد؛ چهبسا اصلاً به او مربوط نیست.
ادامه....
https://www.alef.ir/news/4020631059.html
دکتر علی غزالیفر
«ماکیاوللی برای همه»
(فیلسوف روزهای دشوار)
نویسنده: پاتریک بوشرون
مترجم: لیلا سازگار
ناشر: نشر نو، چاپ اول 1401
110 صفحه، 60000 تومان
#فلسفه #نشرنو
در فرمان سلطنتیِ مظفرالدینشاه قاجار در خصوص نصب صدراعظم آمده بود: «او به کلیۀ امور و پُلتیک دولتی از خارجه و داخله خبیر و بصیر است.» خوانندۀ امروزی احتمالاً از واژۀ «پُلتیک» تعجب میکند. در این صورت، بیشتر شگفتزده میشود اگر واژۀ «پُلتیکچی» را هم بشنود. و بعد لابد میپرسد ماجرای این کاربردها چیست.
در ایران، تا قبل از انقلاب مشروطه، از سیاست مدرن خبری نبود. لذا برای آن واژهای هم نداشتند. با گرتهبرداری از زبان فرانسه، به کارهای دولتهای غربی میگفتند «پُلتیک» و به سیاستمدار «پُلتیکچی». واژۀ «سیاست»، تا آن زمان، معنای دیگری داشت. بعدها معنای امروزیاش را یافت و مشتقاتش، مثل «سیاستمدار»، بهکار گرفته شدند. اگر این مطلب عجیب مینماید، عجیبتر از آن این است که باید گفت حتی امروزه هم بیشتر افراد سیاست مدرن را نمیشناسند. سیاست را تعاملات عرفی برای رسیدن به منافع شخصی میدانند؛ همان چیزی که در جوامع ابتدایی یا قبیله و طایفه رخ میدهد. اساساً چگونه کسی میتواند معنای مدرن سیاست را بفهمد؟ آیا تجربهاش را دارد؟ غالباً خیر. آیا دانشش را دارد؟ بیشتر خیر! اگر آری، چگونه، از کجا، از کدام کتاب بهدست آورده است؟ کسانی که در زمینۀ تاریخ و تئوریهای سیاست چیزی مطالعه نمیکنند، به توهم دانایی بالایی در مسائل سیاسی میرسند.
یکی از آموزگاران سیاست مدرن نیکولو ماکیاوللی (1469-1527) است. اما صرفنظر از مضمون مثبت یا منفی دیدگاههایش، در ابتدا این مسئله مطرح میشود که آشنایی با نظریات او چه سودی برای همگان دارد؟ مگر مخاطب حرفهای ماکیاوللی رهبر، شهریار، سیاستمدار نیست؟ پاسخ این است که مخاطب اولیه، شاید، اما – و نکتۀ مهم همین است – موضوع و مضمون اندیشۀ سیاسی ماکیاوللی بهکار همه میآید، و نهفقط شماری اندک از دستاندرکاران سیاسی سطح بالا. از باب تمثیل، مخاطب سعدی در «گلستان» افراد باسواد بود که در آن زمان عدهای قلیل بودند، اما امروزه با رواج گستردۀ سواد، میتوان گفت مخاطب او همۀ فارسیزبانان امروز است. در باب ماکیاوللی نیز چنین است؛ زیرا او به سرشت سیاست مدرن و منطق سیاسیکاری آن میپردازد؛ همان چیزی که امروزه همۀ شهروندان عملاً با آن درگیرند یا دستکم اگر بخواهند، میتوانند درگیرش شوند. برای نمونه، یک نکته از دروس عمومی ماکیاوللی این است: «شهریار باید خود را در موقعیتی قرار دهد که همواره از کسانی که بر آنها فرمان میراند بدترین را انتظار داشته باشد. امروز قانونگذاران این نکته را بهخوبی میدانند یا باید بدانند: کسی قانون وضع نمیکند به این امید که آن قوانین بهشکلی بیطرفانه و خیرخواهانه اجرا شوند. هنگام وضع قانون یا پرهیز از وضع قانون بدترین موارد کاربرد آن را پیشبینی میکنند.»
با همۀ این اوصاف، فهم بینش ماکیاوللی آسان نیست. برخورد با ماکیاوللی هم در بیشتر موارد گزینشی بوده است و نه همهجانبه. تازه اگر او را بخوانند؛ که غالباً نمیخوانند. گوستاو فلوبر، در همین زمینه، به طعنه میگوید ماکیاوللی را نخوانده به چشم یک شریر میبینیم. بهعلاوه، هر کسی ارزشها و اولویتهای خاص خود را محور فهم آثار و اندیشههای او قرار داده است. لذا میبینیم فهرست مخالفان غربی ماکیاوللی فهرست بلندبالایی است: فرانسیس بیکن، ویلیام شکسپیر، ادموند برک، کارل مارکس، انگلس و... . ولی آنچه معمولاً ماکیاوللیسم نامیده میشود، نسبت اندکی با ماکیاوللی دارد؛ چهبسا اصلاً به او مربوط نیست.
ادامه....
https://www.alef.ir/news/4020631059.html
راهنمای کتاب/ دفاع از هرمنوتیک گادامر
دکتر علی غزالیفر
«حلقۀ انتقادی»
(ادبیات، تاریخ و هرمنوتیک فلسفی)
نویسنده: دیوید کوزِنز هوی
مترجم: مراد فرهادپور
ناشر: هرمس، چاپ اول 1402
292 صفحه، 168000 تومان
#فلسفه #نشرهرمس
آن کس که به فلسفهورزی مدرن عشق میورزد، مشتاق اندیشههای بسیار بیگانهای است که سازوکارشان نمود سازوکار یک ایده، یک تفکر، یک سوژۀ بسیار متفاوت است. او آرمان آزادی را در آگاهی میجوید؛ نه صرفاً به این معنا که این آگاهی چارچوب آزادی ممکن و مفید را مشخص میکند، بلکه به این معنا که آزادی نیازمند رهیدن از محدودیت آگاهی گذشته است. آزادی مستلزم آزاد شدن از آگاهیِ پیشین و نارسا، و رسیدن به آگاهیِ پسین و بهتر است. در این میان، هرمنوتیک در افقگشایی، گسترش بینش، درنوردیدن چارچوبهای قدیمی و پشت سر نهادن پیشفرضها حقیقتاً کمنظیر یا حتی بینظیر است. کسانی که بیتفاوت از کنارش میگذرند، بسی چیزها از دست میدهند. از اینرو، مشتاقان فهم و آگاهی نباید و نمیتوانند آن را نادیده بگیرند. هرمنوتیک فلسفی از این جهت سرآمد همتایان خود است. چراکه بهخودی خود جالب است و کاربردش هم جالبتر. دامنۀ کاربردش نیز گسترهای وسیع را شامل میشود، بلکه همهچیز را در بر میگیرد. با استفاده از آن، خروجی فهم انسان در فهم هر چیزی متفاوت میشود و بازدهی بیشتری پیدا میکند.
هرمنوتیک یک نظریۀ مشخص نیست، بلکه مجموعهای متنوع از دیدگاههاست که با هم تفاوت جدی دارند. در این میان، به هرمنوتیک هایدگر و گادامر، علیرغم اختلافشان، هرمنوتیک فلسفی میگویند. در این کتاب بهطور ویژه هرمنوتیک فلسفی گادامر محور همۀ بحثهاست. عنوان کتاب اندکی ابهام دارد و ممکن است خواننده را به گمانهای بیربط بکشاند. لذا باید روشن شود. منظور از «حلقه» در عنوان کتاب «دور» است؛ همان دور هرمنوتیکی مشهور که میان جزء و کل جریان مییابد. برای فهم کل باید اجزائش را فهمید، اما، از سوی دیگر، فهم اجزاء هم نیازمند فهم کل است. هر جا پای فهم در میان باشد، سروکلۀ این دور هرمنوتیکی پیدا میشود؛ چه فهم یک متن باشد و چه فهم وضعیت هستی بشری. کار این دور هرمنوتیکی ضرورتاً به انتقادی بودن میکشد؛ زیرا ایجاب میکند که شرایط فهم، نقادانه بررسی و کشف شوند. پس، نویسنده اثر خودش را با محوریت دور هرمنوتیکی نگاشته و مسائل و کاربستهای آن را در پژوهشهای تاریخی و نقد ادبی بررسیده است.
مزیت کتاب این است که یکراست به دل موضوع میزند و حاشیه نمیرود. این ویژگیِ پسندیده برای کسانی که با زمینه و کلیت هرمنوتیک فلسفی آشنا نیستند، کمی گیجکننده است. به همین دلیل، مترجم مقالۀ حدوداً سیصفحهای «رسالت هرمنوتیک» از پل ریکور را بهعنوان مقدمۀ ترجمۀ خود آورده است. در این مقاله، ریکور که خود نیز یکی از هرمنوتیسینهای طراز اول است، تاریخچۀ هرمنوتیک را تا برآمدن هرمنوتیک فلسفی هایدگر و گادامر تشریح میکند.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4020724133.html
دکتر علی غزالیفر
«حلقۀ انتقادی»
(ادبیات، تاریخ و هرمنوتیک فلسفی)
نویسنده: دیوید کوزِنز هوی
مترجم: مراد فرهادپور
ناشر: هرمس، چاپ اول 1402
292 صفحه، 168000 تومان
#فلسفه #نشرهرمس
آن کس که به فلسفهورزی مدرن عشق میورزد، مشتاق اندیشههای بسیار بیگانهای است که سازوکارشان نمود سازوکار یک ایده، یک تفکر، یک سوژۀ بسیار متفاوت است. او آرمان آزادی را در آگاهی میجوید؛ نه صرفاً به این معنا که این آگاهی چارچوب آزادی ممکن و مفید را مشخص میکند، بلکه به این معنا که آزادی نیازمند رهیدن از محدودیت آگاهی گذشته است. آزادی مستلزم آزاد شدن از آگاهیِ پیشین و نارسا، و رسیدن به آگاهیِ پسین و بهتر است. در این میان، هرمنوتیک در افقگشایی، گسترش بینش، درنوردیدن چارچوبهای قدیمی و پشت سر نهادن پیشفرضها حقیقتاً کمنظیر یا حتی بینظیر است. کسانی که بیتفاوت از کنارش میگذرند، بسی چیزها از دست میدهند. از اینرو، مشتاقان فهم و آگاهی نباید و نمیتوانند آن را نادیده بگیرند. هرمنوتیک فلسفی از این جهت سرآمد همتایان خود است. چراکه بهخودی خود جالب است و کاربردش هم جالبتر. دامنۀ کاربردش نیز گسترهای وسیع را شامل میشود، بلکه همهچیز را در بر میگیرد. با استفاده از آن، خروجی فهم انسان در فهم هر چیزی متفاوت میشود و بازدهی بیشتری پیدا میکند.
هرمنوتیک یک نظریۀ مشخص نیست، بلکه مجموعهای متنوع از دیدگاههاست که با هم تفاوت جدی دارند. در این میان، به هرمنوتیک هایدگر و گادامر، علیرغم اختلافشان، هرمنوتیک فلسفی میگویند. در این کتاب بهطور ویژه هرمنوتیک فلسفی گادامر محور همۀ بحثهاست. عنوان کتاب اندکی ابهام دارد و ممکن است خواننده را به گمانهای بیربط بکشاند. لذا باید روشن شود. منظور از «حلقه» در عنوان کتاب «دور» است؛ همان دور هرمنوتیکی مشهور که میان جزء و کل جریان مییابد. برای فهم کل باید اجزائش را فهمید، اما، از سوی دیگر، فهم اجزاء هم نیازمند فهم کل است. هر جا پای فهم در میان باشد، سروکلۀ این دور هرمنوتیکی پیدا میشود؛ چه فهم یک متن باشد و چه فهم وضعیت هستی بشری. کار این دور هرمنوتیکی ضرورتاً به انتقادی بودن میکشد؛ زیرا ایجاب میکند که شرایط فهم، نقادانه بررسی و کشف شوند. پس، نویسنده اثر خودش را با محوریت دور هرمنوتیکی نگاشته و مسائل و کاربستهای آن را در پژوهشهای تاریخی و نقد ادبی بررسیده است.
مزیت کتاب این است که یکراست به دل موضوع میزند و حاشیه نمیرود. این ویژگیِ پسندیده برای کسانی که با زمینه و کلیت هرمنوتیک فلسفی آشنا نیستند، کمی گیجکننده است. به همین دلیل، مترجم مقالۀ حدوداً سیصفحهای «رسالت هرمنوتیک» از پل ریکور را بهعنوان مقدمۀ ترجمۀ خود آورده است. در این مقاله، ریکور که خود نیز یکی از هرمنوتیسینهای طراز اول است، تاریخچۀ هرمنوتیک را تا برآمدن هرمنوتیک فلسفی هایدگر و گادامر تشریح میکند.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4020724133.html