🔰 اگر نگویم ...
نوشته #نسرین_قربانی
از انتشارات #نفیر
حکایت زنی پنجاه و شش ساله به نامطوبا که خاطرات و زندگی وی را از اوان کودکی تا میانسالی در برمیگیرد.
زنی که مدام دغدغه دارد که همهی کارها را در نهایت دقت و کمال انجام دهد و به سرانجام برساند و این وسواس و دقت را حتی در مورد هوشنگ خان (شوهرش) که شش سال در بستر بیماری بسر میبرد، نیز انجام میدهد.
طوبا علاوه بر اینکه سعی میکند داستان خود را بازگو کند گریزی میزند به زندگی مادر و سه خواهرش و بچههایی که بدنیا میآورد. رمان از میانه داستان از جایی که طوبا سر مزار شوهرش میرود، شروع میشود و داستان فلاش بک میخورد به گذشتهی طوبا که تا صفحه ۱۴۰ ادامه یافته و در این صفحه با پرسش "من اینجا چهکار میکنم؟" به همان نقطهی آغاز رمان برمیگردد.
سرتاسر داستان پر از اندوه، حسرت، تنهایی و تلخی زنی است که خود هم نمیداند چرا شاد نیست.
ملال و خستگی روحی طوبا با مهارت و نثر مسلط و حاکم نویسنده بر داستان به خواننده منتقل میشود. داستان به همراه ریتم کند، فضایی را می آفریند که خواننده حس میکند همیشه تاریکی است و مهای دور تا دور زندگی طوبا را فرا گرفتهاست و گویی این اندوه و سیاهی سرایت کرده باشد بر بچههای راوی از جمله عارفه و دخترش عاطفه و عماد و علی، چرا که عارفه را نیز دختری شاد نمیبینیم.
طوبا با اینکه زنیاست سنتی اما تلاش میکند از رخوت و سستی و سنتی بودن صرف خود را برهاند که میتوان به ادامه تحصیل و گوش دادن به اخبار روز اشاره کرد و حتی علیرغم تمام اعتراضها در سنی که خود اراده میکند بچهای بدنیا میآورد.
نویسنده جسته گریخته در طول رمان به رویدادهای مهمی از جمله زلزلهی بم که درست مصادف با فوت شوهرش رخ میدهد،گریز میزند و جاهایی به جنگ ایران و عراق و سالهایی که جوانان از جمله پسرش به ژاپن برای کار مهاجرت میکردند، اشاره میکند.
با اینکه در بعضی از دیالوگها رگههایی از طنز میبینیم اما چیزی از فضای سرد و افسرده و تاریک داستان برای خواننده کم نمیکند.
"اگر نگویم..." بازگو کننده زندگی بسیاری از زنان سنتی است که نویسنده به خوبی خواننده را با ذهنیات، نگرش و احساسات این تیپ از زنان را به نمایش میگذارد که خواندنیاست. در خاتمه با برشی از رمان مطلبم را به پایان میرسانم.
"وقتی بارها و بارها و بعد سالها برای دیده شدن تلاشی بیهوده میکنی،ناگهان چیزی درونت خالی میشود. احساس میکنی همهی امعا و احشای بدنت سرجایشان هستند اما این تویی که انگار نیستی. کم داری و تا مدتها پریشان و سرگردان دنبال خودت میگردی و بعد وقتی دیگر مطمئن شدی چیزی از تو باقی نمانده، آنی میشوی کهنمیدانی کیست و چه میخواهد. "
صفحه ۶۵
"رادیو سه روز عزای عمومی اعلام میکند. هوشنگ خان را از کشو تاریک بیرون میآورم و میگذارم کنار این سه روز : "حالا دیگه هرکی ام بخواد،نمیتونه فراموشت کنه. هرسال یه همچین روزی سالگردته."
صفحه۶۵
#فریبا_چلبی_یانی
#رمان_ایرانی
#اگر_نگویم...
#نسرین_قربانی
#نشر_نفیر
@fariba_chalabiyani
گروه ادبی #آفرینش برای این دو بزرگوار فرهیخته آرزوی موفقیت و بهروزی دارد.
@afarineshdastan
نوشته #نسرین_قربانی
از انتشارات #نفیر
حکایت زنی پنجاه و شش ساله به نامطوبا که خاطرات و زندگی وی را از اوان کودکی تا میانسالی در برمیگیرد.
زنی که مدام دغدغه دارد که همهی کارها را در نهایت دقت و کمال انجام دهد و به سرانجام برساند و این وسواس و دقت را حتی در مورد هوشنگ خان (شوهرش) که شش سال در بستر بیماری بسر میبرد، نیز انجام میدهد.
طوبا علاوه بر اینکه سعی میکند داستان خود را بازگو کند گریزی میزند به زندگی مادر و سه خواهرش و بچههایی که بدنیا میآورد. رمان از میانه داستان از جایی که طوبا سر مزار شوهرش میرود، شروع میشود و داستان فلاش بک میخورد به گذشتهی طوبا که تا صفحه ۱۴۰ ادامه یافته و در این صفحه با پرسش "من اینجا چهکار میکنم؟" به همان نقطهی آغاز رمان برمیگردد.
سرتاسر داستان پر از اندوه، حسرت، تنهایی و تلخی زنی است که خود هم نمیداند چرا شاد نیست.
ملال و خستگی روحی طوبا با مهارت و نثر مسلط و حاکم نویسنده بر داستان به خواننده منتقل میشود. داستان به همراه ریتم کند، فضایی را می آفریند که خواننده حس میکند همیشه تاریکی است و مهای دور تا دور زندگی طوبا را فرا گرفتهاست و گویی این اندوه و سیاهی سرایت کرده باشد بر بچههای راوی از جمله عارفه و دخترش عاطفه و عماد و علی، چرا که عارفه را نیز دختری شاد نمیبینیم.
طوبا با اینکه زنیاست سنتی اما تلاش میکند از رخوت و سستی و سنتی بودن صرف خود را برهاند که میتوان به ادامه تحصیل و گوش دادن به اخبار روز اشاره کرد و حتی علیرغم تمام اعتراضها در سنی که خود اراده میکند بچهای بدنیا میآورد.
نویسنده جسته گریخته در طول رمان به رویدادهای مهمی از جمله زلزلهی بم که درست مصادف با فوت شوهرش رخ میدهد،گریز میزند و جاهایی به جنگ ایران و عراق و سالهایی که جوانان از جمله پسرش به ژاپن برای کار مهاجرت میکردند، اشاره میکند.
با اینکه در بعضی از دیالوگها رگههایی از طنز میبینیم اما چیزی از فضای سرد و افسرده و تاریک داستان برای خواننده کم نمیکند.
"اگر نگویم..." بازگو کننده زندگی بسیاری از زنان سنتی است که نویسنده به خوبی خواننده را با ذهنیات، نگرش و احساسات این تیپ از زنان را به نمایش میگذارد که خواندنیاست. در خاتمه با برشی از رمان مطلبم را به پایان میرسانم.
"وقتی بارها و بارها و بعد سالها برای دیده شدن تلاشی بیهوده میکنی،ناگهان چیزی درونت خالی میشود. احساس میکنی همهی امعا و احشای بدنت سرجایشان هستند اما این تویی که انگار نیستی. کم داری و تا مدتها پریشان و سرگردان دنبال خودت میگردی و بعد وقتی دیگر مطمئن شدی چیزی از تو باقی نمانده، آنی میشوی کهنمیدانی کیست و چه میخواهد. "
صفحه ۶۵
"رادیو سه روز عزای عمومی اعلام میکند. هوشنگ خان را از کشو تاریک بیرون میآورم و میگذارم کنار این سه روز : "حالا دیگه هرکی ام بخواد،نمیتونه فراموشت کنه. هرسال یه همچین روزی سالگردته."
صفحه۶۵
#فریبا_چلبی_یانی
#رمان_ایرانی
#اگر_نگویم...
#نسرین_قربانی
#نشر_نفیر
@fariba_chalabiyani
گروه ادبی #آفرینش برای این دو بزرگوار فرهیخته آرزوی موفقیت و بهروزی دارد.
@afarineshdastan