آفرینش
2.31K subscribers
3.1K photos
480 videos
639 files
3.95K links
Download Telegram
مروری بر رمان «آینه‌ی قدی صدساله» نوشته‌ی ناهید شمس
خرده‌روایت‌های یک ذهن خرافی

زمانی این تصور وجود داشت که با پیشرفت علم و فناوری به‌مرور عرصه بر باورهای خرافی تنگ می‌شود و بالأخره روزی می‌رسد که بشر همه‌چیز از دریچه‌ی عقلانیت ببیند، اما گذشت سال‌ها و دهه‌ها و قرن‌ها نشان داد که چنین تصوری انگار با واقعیت زندگی بشر چندان همخوان نیست. حالا معروف است که می‌گویند خرافات از بین نمی‌روند، بلکه از شکلی به شکلی دیگر تغییر می‌یابند. از همین رو بسیاری بر این باورند که انسان مدرن نه‌تنها از شر خرافات خلاصی نیافته، بلکه بیش از پیش به دام آن‌ها افتاده است. ناهید شمس در رمان «آینه‌ی قدی صدساله» که از سوی انتشارات افراز روانه‌ی بازار کتاب شده، کوشیده است به کارکرد روانی و اجتماعی خرافات نگاه دوباره‌ای بیندازد. او به‌طور خاص زنانی را به تصویر می‌کشد که در مقابل واقعیت زمخت روزمره‌ی خود گریزی از پر و بال دادن به دنیای وهم‌انگیز و خیالی خرافه ندارند. همین باعث می‌شود که از قضا روز به روز بیش‌تر در گرداب تنهایی خود فرو بروند و همه چیز را از دریچه‌ی ذهن خرافه‌زده‌ی خود ببینند و حلاجی کنند. «آینه‌‌ی قدی صدساله» درست به همین دلیل و همزمان، رمانی است که به مسائل زنان توجه نشان می‌دهد و در فرم و شیوه‌ی روایت‌پردازی نیز به‌گونه‌ای پیش می‌رود که کمابیش با معیارهای نوشتار زنانه مطابقت دارد. گرچه شخصیت اصلی رمان، سحر، حضور پررنگی دارد، اما مدام خرده‌روایت‌هایی در ذهن او شکل می‌گیرند که مسیر داستان را به جهت‌های تازه‌ای می‌اندازد. این خرده‌روایت‌ها حکم حلقه‌های ریز و درشتی را دارند که در یکدیگر تداخل پیدا می‌کنند و فضای کلی رمان را برای ما می‌سازند. از این نظر، فرم «آینه‌ی قدی صدساله»، همچنان که از نوشتاری زنانه انتظار می‌رود، بیش‌و‌کم دایره‌ای است؛ همین که رمان را شروع می‌کنید، احساس می‌کنید نه در ابتدای آن که در میانه‌ی آن قرار دارید، و وقتی آن را به پایان می‌رسانید، این احساس به شما دست می‌دهد که برگردید و از جایی دیگر رمان را آغاز کنید. با هم پاره‌ای از این رمان را می‌خوانیم:

پرده رو جمع می‌کنم و گره‌ش می‌زنم. بازم خاک!
امیر روی شاخه بالاییا نشسته. هنوز منتظره صداش کنم بیاد تو. نه! باید برم سر کار. کلاغه نشسته رو باربند پراید. همون دیروزیه‌س؟ نمی‌دونم. امروز دیگه داداش حتماً می‌آد واسه تمرین. فیروزه رو هم می‌آره. می‌خواد رانندگی عمه‌شو ببینه.
در حیاط وا می‌شه. بابا، با یه پاتیل حلیم و یه سنگک روش می‌آد تو. گم شده تو پالتوی خاکستریش. ماسک فیلتردارشم زده. فقط چشما‌ی شیرینش معلومه. سرفه‌ش، از ماسک رد می‌شه. کلاغه، بابا رو که می‌بینه در می‌ره. مامان در اتاقمو وا می‌کنه.
«روغن کرمانشاهی رو خالی کردم روش. بجنب تا سرد نشده دخی!»
می‌گم: «نذار بابا تو این گرد و خاک، راه‌به‌راه بره بیرون. آخرش کار دست‌مون می‌ده مامان!»
«گوش که نمی‌ده. می‌گی چی‌کارش کنم؟ لنگ‌وپاچه‌شو گره بزنم به هم؟تو اگه حریفشی بسم‌الله!»

#نشر_افراز #قد_برافراز_که_از_سرو_کنی_آزادم #کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب_بخوانیم #اپلیکیشن
#رمان #رمان_ایرانی #آینه‌_قدی_صد_ساله #ناهید_شمس

خرید از اپلیکیشن افراز با ۲۰درصد تخفیف
http://ebook.afrazbook.com
Forwarded from Nahid Shams
مروری بر رمان «آینه‌ی قدی صدساله» نوشته‌ی ناهید شمس
خرده‌روایت‌های یک ذهن خرافی

زمانی این تصور وجود داشت که با پیشرفت علم و فناوری به‌مرور عرصه بر باورهای خرافی تنگ می‌شود و بالأخره روزی می‌رسد که بشر همه‌چیز از دریچه‌ی عقلانیت ببیند، اما گذشت سال‌ها و دهه‌ها و قرن‌ها نشان داد که چنین تصوری انگار با واقعیت زندگی بشر چندان همخوان نیست. حالا معروف است که می‌گویند خرافات از بین نمی‌روند، بلکه از شکلی به شکلی دیگر تغییر می‌یابند. از همین رو بسیاری بر این باورند که انسان مدرن نه‌تنها از شر خرافات خلاصی نیافته، بلکه بیش از پیش به دام آن‌ها افتاده است. ناهید شمس در رمان «آینه‌ی قدی صدساله» که از سوی انتشارات افراز روانه‌ی بازار کتاب شده، کوشیده است به کارکرد روانی و اجتماعی خرافات نگاه دوباره‌ای بیندازد. او به‌طور خاص زنانی را به تصویر می‌کشد که در مقابل واقعیت زمخت روزمره‌ی خود گریزی از پر و بال دادن به دنیای وهم‌انگیز و خیالی خرافه ندارند. همین باعث می‌شود که از قضا روز به روز بیش‌تر در گرداب تنهایی خود فرو بروند و همه چیز را از دریچه‌ی ذهن خرافه‌زده‌ی خود ببینند و حلاجی کنند. «آینه‌‌ی قدی صدساله» درست به همین دلیل و همزمان، رمانی است که به مسائل زنان توجه نشان می‌دهد و در فرم و شیوه‌ی روایت‌پردازی نیز به‌گونه‌ای پیش می‌رود که کمابیش با معیارهای نوشتار زنانه مطابقت دارد. گرچه شخصیت اصلی رمان، سحر، حضور پررنگی دارد، اما مدام خرده‌روایت‌هایی در ذهن او شکل می‌گیرند که مسیر داستان را به جهت‌های تازه‌ای می‌اندازد. این خرده‌روایت‌ها حکم حلقه‌های ریز و درشتی را دارند که در یکدیگر تداخل پیدا می‌کنند و فضای کلی رمان را برای ما می‌سازند. از این نظر، فرم «آینه‌ی قدی صدساله»، همچنان که از نوشتاری زنانه انتظار می‌رود، بیش‌و‌کم دایره‌ای است؛ همین که رمان را شروع می‌کنید، احساس می‌کنید نه در ابتدای آن که در میانه‌ی آن قرار دارید، و وقتی آن را به پایان می‌رسانید، این احساس به شما دست می‌دهد که برگردید و از جایی دیگر رمان را آغاز کنید. با هم پاره‌ای از این رمان را می‌خوانیم:

پرده رو جمع می‌کنم و گره‌ش می‌زنم. بازم خاک!
امیر روی شاخه بالاییا نشسته. هنوز منتظره صداش کنم بیاد تو. نه! باید برم سر کار. کلاغه نشسته رو باربند پراید. همون دیروزیه‌س؟ نمی‌دونم. امروز دیگه داداش حتماً می‌آد واسه تمرین. فیروزه رو هم می‌آره. می‌خواد رانندگی عمه‌شو ببینه.
در حیاط وا می‌شه. بابا، با یه پاتیل حلیم و یه سنگک روش می‌آد تو. گم شده تو پالتوی خاکستریش. ماسک فیلتردارشم زده. فقط چشما‌ی شیرینش معلومه. سرفه‌ش، از ماسک رد می‌شه. کلاغه، بابا رو که می‌بینه در می‌ره. مامان در اتاقمو وا می‌کنه.
«روغن کرمانشاهی رو خالی کردم روش. بجنب تا سرد نشده دخی!»
می‌گم: «نذار بابا تو این گرد و خاک، راه‌به‌راه بره بیرون. آخرش کار دست‌مون می‌ده مامان!»
«گوش که نمی‌ده. می‌گی چی‌کارش کنم؟ لنگ‌وپاچه‌شو گره بزنم به هم؟تو اگه حریفشی بسم‌الله!»

#نشر_افراز #قد_برافراز_که_از_سرو_کنی_آزادم #کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب_بخوانیم #اپلیکیشن
#رمان #رمان_ایرانی #آینه‌_قدی_صد_ساله #ناهید_شمس

خرید از اپلیکیشن افراز با ۲۰درصد تخفیف
http://ebook.afrazbook.com
روزگار دوزخی آقای ایاز
یا روزگار همچنان دوزخی ایران
جایی در میانه رمان همچنان زنده و به روز روزگار...رضا براهنی، میان دو برادر ایاز، یکی اندیشمند و آگاه و دیگری چریک و مبارز جدالی لفظی رخ می دهد.
برادر مبارز معتقد به حذف فیزیکی حاکم است و معتقد است با ترور او ملت نفسی به آسودگی می کشند و برادر اندیشمند مخالف است و می گوید کشتن حاکم فقط حذف فیزیکی است و ظالم دیگری جای او می نشیند. او معتقد است تا جامعه و ملت به آگاهی نرسند و نخواهند ستم پذیر باشند در بر همین پاشنه می چرخد و حذف فیزیکی چاره ساز نیست.
برادر مبارز خشمگین می گوید که اینطوری پانصد سال به آگاهی رسیدن طول می کشد. برادر اندیشمند پاسخ می دهد هر ترور شما پانصد سال این آگاهی را به تاخیر می اندازد.

* و در روزگار ما این دو دیدگاه همچنان در جدل اند!

-نقل به مضمون از حافظه!

#روزگار_دوزخی_آقای_ایاز
#رضا_براهنی
#رمان_ایرانی
#مجتبی_مقدم
#اگر_نگویم

دروغ است که همه‌ی ما مرگ را می‌شناسیم. چه کسی می‌تواند بدون حس، تجربه و درک واقعیتی، آن را بشناسد؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟ مگر درک بدون شناخت معنا هم دارد؟ همه لاف می‌زنیم. همه ترسوهایی هستیم که پشت دروغ‌هایمان پنهان می‌شویم تا شاید سال‌های زیادی از مرگ جسمانی‌مان بگذرد و سرانجام آن را به‌عنوان بخشی از زندگی بپذیریم و با آن کنار بیاییم.

#رمان_ایرانی

نویسنده: #نسرین_قربانی
طراح جلد: #هاله_قربانی_تهرانی
تعداد صفحه: ۱۶۰
قیمت: ۲۱۰۰۰ تومان
شابک: ۱-۰۸-۶۳۴۴-۶۲۲-۹۷۸
ناشر: نفیر

🆔 @nafirpublications


@afarineshdastan
#برش کوتاهی از رمان #نامه‌های‌آلی

نوشته #فریاد_ناصری

"این چیزی که اسمش زمستان است برهر کس سرمای دیگری دارد عزیزم.‌ آیا همه‌ی این زمستان‌ها برابرند؟ بگوییم زمستان و خلاص. بگوییم همه زمستان از سر گذراندند و خلاص. بی هیچ فرقی. نه آلی جان فرق دارد عزیزم.‌ زمستان طی شده کنار شومینه فرق دارد با زمستان زیر کرسی، شعله‌های آبی گاز فرق دارد با هیزم بر پشت و سوخت کود حیوانی. فرق دارد اگر این‌ها از زمستان بگویند. نمی‌شود گفت این‌ها از یک چیز می‌گویند. حالا حق با کدام‌شان است آلی؟ نه‌ نمی‌شود گفت همه‌شان درست می‌گویند. من علیه این حرفم. علیه برابری نظرهام. علیه برابری نظرها. این یک مزخرف به تما معناست.

#نامه‌های_آلی
#فریاد_ناصری
#رمان_ایرانی

برای سفارش و تهیه‌ی کتاب با آی دی آقای فریاد ناصری می توانید در ارتباط باشید.‌
🆔 @faryadnaseri

کانال های 👇👇
@sedayehdastan
@fariba_chalabiyani

@afarineshdastan
Forwarded from سینما، ادبیات و دیگر هیچ
معرفی رمان "تادانو" در مجله ادبی و هنری "عصر جمعه"
#رمان_ایرانی
#رمان
#تادانو
#مجله_عصر_جمعه
منتشر شد...
" گم و گور" رمان "مریم آمارلو" (مارا آمارا)
منتشر شد. این رمان که فضای سوررئالیستی دارد در 6 فصل و 134صفحه به چاپ رسیده است و برای طرح جلد آن نیز، از یکی از نقاشیهای "مریم حریفی" استفاده شده است.
#گم_و_گور
#مریم_آمارلو (مارا آمارا)
#رمان_فارسی #داستان_ایرانی #رمان_ایرانی
#انتشارات_نصیرا
نقاشی روی جلد: #مریم_حریفی
طراح جلد: #کامران_سلطانی

خرید با 10 درصد تخفیف از سایت سی بوک: www.30book.com
سفارش جهت کتابفروشیها تماس با پخش کتاب صدای معاصر: 021.66494109
@nasira91publication
@maryam_harifi
@amarloomaryam

گروه ادبی #آفرینش ضمن عرض تبریک برای خانم آمارلو آرزوی موفقیت و بهروزی دارد.

@afarineshdastan
انتخاب دیگر آثار متفاوت سال 1397
به انتخاب شانزدهمین دوره ی جایزه ادبی "واو"

تاکید: این آثار، صرفن، آثار متفاوت سال بوده و جزو نامزدهای جایزه "واو" نیستند.

#ماخونیک/محسن_فاتحی/نشر_آماره
#کتاب_خم/علیرضا_سیف_الدینی/نشر_نیماژ
#آرش_در_سایه_پنهان_از_تابش_آفتاب/مجتبی_مقدم/نشر_سوسا
#دروازه/جواد_مجابی/نشر_ثالث
#قوها_انعکاس_فیل_ها/پیام_ناصر/نشر_ مرکز
#هورا/کاملیا_کوشش/نشر_ماهین
#هفت_دهلیز/جمشید_ملک_پور/نشر_افراز
#نور_زمستانی/امید_رضایی/نشر_نغمه_زندگی
#رزونانس/محمدرضا_ایدرم/نشر_پیدایش
#وچشم_هایش_کهربایی_بود/مهری_بهرامی/نشر_هیلا

#جایزه_ادبی_واو
#رمان_ایرانی

@afarineshdastan
درهایی به اتاقک زیر آشپزخانه
نوشته‌ی مریم آمارلو
چاپ اول / تابستان 1399
126 صفحه
قطع رقعی
قیمت 25000 تومان
انتشارات مروراید

گربه سیاه گوشه اتاق کز می‌کند. من دلم برای گربه و اورنگ می‌سوزد، برای همین چتر آویزان چوب‌رختی گوشه‌ی اتاق را بر می‌دارم و به دم گربه می‌بندم و گربه را از گوشه‌ی پنجره‌ی نیمه باز به آسمان آبی که خاکستری به نظر می رسد، پرواز می دهم. گربه توی آسمان خاکستری گم می‌شود. اورنگ معتقد است علاوه بر این که دست من به خون گربه‌ی سیاه آلوده شده، مرد پالتوپوش را هم من کشته‌ام. ولی دم غروب همان عصر بهاری که نسیم آرام هوس‌باز خودش را توی اتاق ول می‌کند...

داستان حول و همیات دختری می‌گذرد که آن‌ها را بی هیچ ترکیب باچیز دیگری، شفاف و دست‌نخورده، همین‌طور در کنار هم روایت می‌کند، تا در نهایت به یک حس کلی ختم شود. او فکر می‌کند باخواهرش اورنگ، زندگی و سفر می‌کند و مرد پالتوپوش هم وسط همه‌ی این ماجراها حضور دارد...

#درهایی_به_اتاقک_زیر_آشپزخانه
#مریم_آمارلو
#رمان_ایرانی
#انتشارات_مروارید
#نشر_مروارید
@morvaridpub

تبریک به خانم آمارلوی گرامی عضو فرهیخته گروه ادبی #آفرینش

@afarineshdastan
🔰 اگر نگویم ...
نوشته #نسرین_قربانی
از انتشارات #نفیر

حکایت زنی پنجاه و شش ساله‌ به نام‌طوبا که خاطرات و زندگی وی را از اوان کودکی تا میانسالی در برمی‌گیرد.
زنی که مدام دغدغه‌ دارد که همه‌ی کارها را در نهایت دقت و کمال انجام دهد و به سرانجام برساند و این وسواس و دقت را حتی در مورد هوشنگ‌ خان (شوهرش) که شش سال در بستر بیماری بسر می‌برد، نیز انجام می‌دهد.
طوبا علاوه بر اینکه سعی می‌کند داستان خود را بازگو کند گریزی می‌زند به زندگی مادر و سه خواهرش و بچه‌هایی که بدنیا می‌آورد. رمان از میانه داستان‌ از جایی که طوبا سر مزار شوهرش می‌رود، شروع می‌شود و داستان فلاش بک می‌خورد به گذشته‌‌ی طوبا که تا صفحه ۱۴۰ ادامه یافته و در این صفحه با پرسش "من اینجا چه‌کار می‌کنم؟" به همان نقطه‌ی آغاز رمان برمی‌گردد.
سرتاسر داستان پر از اندوه، حسرت، تنهایی و تلخی زنی است که خود هم نمی‌داند چرا شاد نیست.
ملال و خستگی روحی طوبا با مهارت و نثر مسلط و حاکم نویسنده بر داستان به خواننده منتقل می‌شود. داستان به همراه ریتم کند، فضایی را می آفریند که خواننده حس می‌کند همیشه تاریکی است و مه‌ای دور تا دور زندگی طوبا را فرا گرفته‌است و گویی این اندوه و سیاهی سرایت کرده باشد بر بچه‌های راوی از جمله عارفه و دخترش عاطفه و عماد و علی، چرا که عارفه را نیز دختری شاد نمی‌بینیم.

طوبا با اینکه زنی‌است سنتی اما تلاش می‌کند از رخوت و سستی و سنتی بودن صرف خود را برهاند که می‌توان به ادامه تحصیل و گوش دادن‌ به اخبار روز اشاره کرد و حتی علی‌رغم تمام اعتراض‌ها در سنی که‌ خود اراده می‌کند بچه‌ای بدنیا می‌آورد.

نویسنده جسته گریخته در طول رمان به رویدادهای مهمی از جمله زلزله‌ی بم که درست مصادف با فوت شوهرش رخ می‌دهد،گریز می‌زند و جاهایی به جنگ ایران و عراق و سالهایی که جوانان از جمله پسرش به ژاپن برای کار مهاجرت می‌کردند، اشاره می‌کند.

با اینکه در بعضی از دیالوگ‌ها رگه‌هایی از طنز می‌بینیم‌ اما چیزی از فضای سرد و افسرده و تاریک داستان برای خواننده کم‌ نمی‌کند.

"اگر نگویم..." بازگو کننده زندگی بسیاری از زنان سنتی است که نویسنده به خوبی خواننده را با ذهنیات، نگرش و احساسات این تیپ از زنان را به نمایش می‌گذارد که خواندنی‌است. در خاتمه با برشی از رمان مطلبم را به پایان می‌رسانم.‌

"وقتی بارها و بارها و بعد سال‌ها برای دیده شدن تلاشی بیهوده می‌کنی،ناگهان چیزی درونت خالی می‌شود. احساس می‌کنی همه‌ی امعا و احشای بدنت سرجایشان هستند اما این تویی که انگار نیستی. کم داری و تا مدت‌ها پریشان و سرگردان دنبال خودت می‌گردی و بعد وقتی دیگر مطمئن شدی چیزی از تو باقی نمانده، آنی می‌شوی که‌نمی‌دانی کیست و چه می‌خواهد. "
صفحه ۶۵

"رادیو سه روز عزای عمومی اعلام می‌کند. هوشنگ خان را از کشو تاریک بیرون می‌آورم و می‌گذارم کنار این سه روز : "حالا دیگه هرکی ام بخواد،نمی‌تونه فراموشت کنه. هرسال یه همچین روزی سالگردته.‌"
صفحه۶۵

#فریبا_چلبی_یانی
#رمان_ایرانی
#اگر_نگویم...
#نسرین_قربانی
#نشر_نفیر
@fariba_chalabiyani

گروه ادبی #آفرینش برای این دو بزرگوار فرهیخته آرزوی موفقیت و بهروزی دارد.

@afarineshdastan
🎉 نیوار برگزار می کند:
.
📌 جشن امضای چاپ دوم رمان
«شاید برگردم»
انتشارات سیب سرخ
.
📝 با امضای نویسندهٔ اثر، پژند سلیمانی
.
(امضا به اسم سفارش دهنده انجام خواهد شد)

🔖 با ۲۰٪ تخفیف
.
💰 قیمت کتاب با تخفیف: ۲۴۰۰۰ تومان
.
.
.
📌 برای ثبت سفارش
به سایت نیوار مراجعه کنید
www.nivaar.ir
یا
به صفحه اینستاگرام #نیوار دایرکت بدهید:
@nivaar.ir

#نشر_سیب_سرخ #انتشارات_سیب_سرخ #نیوار
#پژند_سلیمانی #کتاب #کتابخوانی #کتاب_خوب_بخوانیم #ادبیات #ادبیات_معاصر_ایران #ادبیات_ایران #ادبیات_معاصر #داستان #ادبیات_داستانی
#داستان_بلند_فارسی #رمان_ایرانی #پیشنهاد_کتاب
#کلمات_را_در_زبان_چشم_خواهیم_کاشت
@sibesorkh_publication

#نشر_سیب_سرخ #پژند_سلیمانی #نیوار

#آفرینش را به دوستان خود معرفی کنید. 👇

@afarineshdastan
رمان «لیورا» نوشته فریبا صدیقیم در ۳۸۴ صفحه با شمارگان ۳۰۰ نسخه و قیمت ۶۸ هزار تومان در نشر آفتابکاران منتشر شد.

در نوشته پشت جلد کتاب آمده است: «لیورا» خاطرات کودکی‌اش را مرور می‌کند. او که سال‌هاست مهاجرت کرده و ساکن امریکاست حالا در یک روز پاییزی در یکی از پارک‌های لس‌آنجلس در خلوت خود و با بوی رازیانه‌ای که باد با خودش آورده به ایران و شهری که در آن به دنیا آمده پرت می‌شود. می‌رود به شهر نهاوند و محله‌ای که در آن زندگی می‌کرده، محله‌ای که در آن زندگی می‌کرده، محله‌ای کلیمی‌نشین با دیوارهای کاهگلی، می‌رود به خانه قدیمی‌شان با آن در چوبی‌اش.
 لیورا گذشته پرفراز و نشیبی داشته، از فعالیت در گروه‌های سیاسی در دهه شصت گرفته تا آشنایی با کیان. او با مرور این خاطره‌ها، درک تازه‌ای از زندگی می‌رسد. او از تنفر به عشق و از عشق به دوست داشتن قدم می‌گذارد و لیورای جدیدی متولد می‌شود.

لیورا را می‌توانید از کتابفروشی‌های معتبر در تهران و مرکز پخش ققنوس تهیه کنید.

#فریبا_صدیقیم #لیورا #رمان_ایرانی #نشر_آفتابکاران #پخش_ققنوس #نهاوند
#دهه_شصت

#آفرینش را به دوستان خود معرفی کنید. 👇

@afarineshdastan
@afarineshdastan
📄
«دنیای قُزقُزایی» نوشته « مجتبی تجلی » در برداشت اولی که از نام آن و شکل و شمایل شخصیت‌ها اصلی‌ و تصاویر ضمیمه‌‌اش می‌شود، دنیایی مجهول، موازی، غیر‌واقعی و طنز‌آلود به نظر می‌آید. اما پس از خواندن در‌می‌یابیم که نه نظر آفریننده اثر و نه محتوای آنچه گفته شده با این برداشت یکسان نیست.

|رقعی/شومیز| قیمت ٤٠٠٠٠ تومان
نشر: #سیب_سرخ
نوبت چاپ: #اول سال چاپ_۱۴۰۰

تاب های #نشر_سیب_سرخ را می توانید از تمامی کتاب فروشی های سراسر کشور و یا از طریق سایت نشر سیب سرخ تهیه کنید
www.nashresibesorkh.ir
|کلمات را در زبان چشم خواهیم کاشت|

#ادبیات_معاصر_جهان #ادبیات_داستانی_معاصر
#داستان_بلند_فارسی #رمان_ایرانی
#دنیای_قُزقُزایی #رمان_طنز
#رمان_بر_اساس_واقعيت
#منتشر_شد
#كلمات_را_در_زبان_چشم_خواهيم_كاشت
#نشرسيب_سرخ #سيب_سرخ #مجتبی_تجلی

#ادبیات #کتاب #آفرینش 👇

@afarineshdastan
@afarineshdastan
🔰شماره 10 مجله «هنر و جامعه»
شماره جدید مجله «هنر و جامعه»
■ شعر و ادبیات Iran
- سخن سردبیر شعر و ادبیات ایران/ نرگس دوست
- اشعاری از: رضا شین‌. راد، شاپور جورکش، منصور خورشیدی، کوروش همه‌خانی، شهرام شیدایی، بیژن الهی، هوتن نجات، ابوالفضل حکیمی، پروین نگهداری، محمد توکلی کوشا، عبدالله محمدزاده سامانلو، پوران کاوه، نرگس دوست، پگاه احمدی، نازنین‌ نظام شهیدی، زینب نیکونام، یان استرگرن (شاعر سوئدی)،
- داستان کوتاه، برزخ/ آفاق شوهانی
- داستان کوتاه، زنگار/ هوشنگ جودکی
- داستان کوتاه، سرم پر از کف بود/ سپند ساکنیان
- داستان کوتاه، کیف برزنتی/ حافظ امن‏زاده
- نگاهی بر رمان «صدای‌ من کو؟» نوشته ناهید برادران اسکندانی/ فریبا چلبی‌یانی
- خوانش و نقد «ای رنج از تو ممنونم» اثر رسول‌ رضایی/ رضا روشنی
- فراگشت فکری ادبی اکبر بهداروند در شعر عابدین پاپی(آرام)
- خوانش مجموعه شعر جدید نرگس دوست/ رضا امین
- خوانش کوتاهی از شعر افسانه رئیسی/ یداله شهرجو
- نگاهی به شعر «نگهبان آب ها» اثری از کورش کرمپور/ رضا روشنی

📌دوستان علاقه‌مند می‌توانند یادداشت #فریباچلبی‌یانی را در مورد رمان #صدای‌من‌کو؟  اثر #ناهیدبرادران‌اسکندانی بخوانند.

#هنروجامعه #ادبیات_جدی
#علی_حامد_ایمان #نرگس‌دوست #ناهید_برادران‌اسکندانی #رمان_ایرانی #صدای‌_من‌_کو؟ #مجله_هنر_و_جامعه
#کانال_صدای_داستان

🆔@sedayehdastan


#صدای_داستان #هنر_و_جامعه

#آفرینش

@afarineshdastan
@afarineshdastan