👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
6.52K subscribers
1.86K photos
1.12K videos
37 files
726 links
اینستاگرام
https://www.instagram.com/admmmj123?r
=nametag

کانال دوم ما👇
@ADMMMJ1234
Download Telegram
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
🌸🍃 #تا_خدا_‌فاصله_ای_نیست #قسمت3 پدرم و که دید گفت چرا #دیر کردی اومده بودن منو ببرن... پدرم گفت کی کجا؟ گفت نمیدونم هرچی میخوان بهشون بده دست از سرم بردارن... پدرم گفت کسی حق پسرمو نداره باهاش #شوخی میکرد کمکم وقت نماز #ظهر آمد که اذان گفتن وقتی ماموستا…
🌺#تا_خدا_‌فاصله_ای_نیست🌺

#قسمت4

مگه #اذان گوششون نمیرسه؟ مادرم گفت مردم خسته هستن یا کار دارن نمیتونن...
گفت مادر یعنی خدا اجازه داده که اگر خسته باشن نرن مسجد؟ گفت نه ولی خدا صاحب #رحم هست گفت چه ربطی داره...؟ مادرم نمیدونست چی بگه....

👌🏼برادرم 17 سالش شد و کم کم #ریش برادرم بلند شد تا اینکه پدرم به مادرم گفت احسان چرا ریششو نمیتراشه...؟ گفت ولش کن #جوانه هوایی آمده تو کلش تموم میشه....


👌🏼یه مدت که گذشت برادرم گفت مادر میخوام فردا شب دوستانم را برای شام #دعوت کنم مادرم گفت قدمشون رو چشم فقط بگو چند نفر هستن تا کمو کسری نباشه برادرم گفت شاید 10یا 15 نفری باشن ، فرداشب دوستاش برای شام آمدن بعد شام باهم شوخی میکردن که یکی گفت احسان چرا ریش گزاشتی؟ مثل مسلمانها شدی همه خندیدن...

😊احسان گفت #مسلمان شدم و به خاطر همین دعوتتون کردم ؛ خوب به حرفم گوش کنید تا #قیامت ازم #گلایه نکنید که چرا بهمون نگفتی گفتن قیامت چی #ول کن بابا...
گفت این راهی که در پیش گرفتید اشتباهه من #توبه کردم و از خدا میخوام که منو #ببخشه شما هم توبه کنید برگردید دیگه از خدا بد نگید #کفر نگید خودتون میدونید که من از همه شما بیشتر از #کمونیستیت بودم هر کس از شما فکر میکنه که میتونه با من #جدل کنه بسم‌الله بیاید حرف میزنیم و بهتون #ثابت میکنم که #خدایی هست و #قیامتی...
☝️🏼و اگر ازم قبول نمی‌کنید دیگه رفاقتمون تمام میشه دیگه من دوست شما نیستم هر کی بره سوی کار خودش همه #ساکت بودن یکی گفت من میرم دیگه اینجا کاری ندارم... همه دنبالش رفتن مادرم گفت پسرم این چه کاری بود کردی اینا دوستات بودن بردارم ساکت بود بعد گفت مادر تو دوست داری من تو #مدرسه با درس خونها دوست باشم یا با تنبلا...؟
مادرم گفت معلومه پسرم با درسخونها گفت مادر بخدا اینا شاگردای تنبل این دنیا هستن واگه باهاشون دوستی کنم تو #قیامت حتما #رفوزه میشم...

✍🏼یه مدت که گذشت روزی بابام #عصبانی اومد خونه گفت بیا تحویل بگیر پسرت #لات شده از مدرسه زنگ زدن با چند نفر #دعوا کرده مادرم گفت چیزیش شده گفت نه ای کاش میشد تا از دستش #راحت بشم مادرم گفت بشین براش #چای آورد داشت پاهای پدرم #ماساژ میداد که پدرم گفت بسه دیگه این صبر حوصله تو هم آدم رو دیوونه میکنه من میگم دعوا کرده تو داری منو ماساژ میدی؟
مادرم چیزی نگفت ناراحت شد رفت تو آشپزخانه پدرم آروم که شد رفت گفت #ببخش سرت داد زدم آخه بخدا نگرانشم چرا #ریش گذاشته چرا سر #دین بچه مردم رو میزنه به ما چه که به دین فحش میدن...
وقتی برادرم اومد مادرم گفت چرا دعوا کردی...؟
😄گفت چیزی نبود مادر یه کم تکوندمشون...
پدرم گفت این چه طرز حرف زدنه؟ یه چیزی بهت میگم باید به حرفم گوش کنی باید ریشتو بتراشی گفت #محاله تمام #پیامبران خدا ریش داشتن چرا من باید بتراشم مادرم گفت پدرت دوست نداره گفت ولی #خدا دوست داره این بهتره...
👌🏼چند روزی گذشت تا اینکه صدای عموهام در آمد درست یه هفته #هر_شب می آمدن خونمون با برادرم حرف بزنن که باید ریشتو بتراشی #نمازتو خونه بخونی ما هم #مسلمان هستیم ولی هیچ کدوممون مثل تو #رفتار نمیکنیم ولی جواب کسی رو نمیداد تا اینکه تصمیم گرفتتن که باهاش #بی_توجهی کنن و کسی ازش نظر نخواد چه تو #ورزش و هر کار دیگه ای #تشویقش نکنن...

عموم کوچکم میگفت که اگه این کارو بکنیم و کسی رو دور بر خودش نبینه کمکم #پشیمون میشه و میفهمه که بدون ما هیچی نیست...
از اون روز بی توجهی به برادرم شروع شد توی جمع کسی باهاش حرف نمیزد وقتی که حرف میزد زود بحث حرفوش عوض میکردن گاه گاهی به مادرم میگفت مادر چرا با من این طوری شدن کسی منو #آدم حساب نمیکنه مگه من چیکار کردم...؟
مادرم میگفت چیزی نیست پسرم تو #صبور باش همه چیز خوب میشه همه دوستت دارن...
روز به روز بهش بیشتر #فشار می آوردن ، تا اینکه یه شب...

#ادامه‌داردان‌شاء‌الله

@admmmj123
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
#همسفر_دردها♥️... #قسمت_دوم🍀 یه روز مشغول بازی پینگ، پُنگ با برادرم سعدی بودم که کم کم احساس می‌کردم توپ رو دو تا می‌‌بینم و جهت حرکتش برام قابل تشخیص نیست.... حس کردم کم کم داره حالم بد میشه، همینطور هم شد و تا چند ساعت تو بیهوش کامل بودم. سبحان الله،…
#همسفر_دردها♥️...

#قسمت_سوم🍀

19 سالم شد و روز به روز حالم بدتر شد و
#زمین‌گیر شدم نمی‌توانستم تکون بخورم انقدر #دردم زیاد شده بود که با گریه کردن می‌رفتم تا حیاط #وضو بگیرم ؛ منی که در طول اون 8 سال مریضی یک مسکن هم نخورده بودم دیگه از شدت درد گریه می‌کردم بلاخره با #آمبولانس منو بردن تهران اونجا یک پروفسور گفت این دختر تا یک ماه زنده‌ست و ما اندازه یک ماه بهش #مرفین می‌دیم تا کمتر درد بکشه..

پدرم اونجا دلش گرفت گفت من نمی‌تونم این بچه‌مم از دست بدم
یک دکتر اومد که او هم از بهترین جراح‌های ایرانه گفت دخترتون رو بزارید بیمارستان بستری بشه من تا یک ماه کل آزمایشات رو می‌گیرم و بعد ببینم روش جدیدی هست برای درمانش یا نه
بستریم کردن اون بخش فقط مخصوص بیماران
#سرطانی بود من از همه کم سن و سال‌تر و از همه هم بیماریم خطرناکتر بود و حالم خیلی بد بود #تومور بیش از حد بزرگ شده بود اما ذکر می‌کردم به زور می‌تونستم با عصا راه برم می‌رفتم تو اتاقها به بیمارا سر می‌زدم بهشون روحیه می‌دادم می‌گفتم
#صبور باشید...

چرا که اجرتان نزد الله است و خوشحال باشید چرا که الله به بندگانی که اعتماد دارد
#بلا و #مصیبت می‌دهد الله متعال شما رو #با_ظرفیت های بالا و #قلبی بزرگ خلق کرده و یقینا به کسی بیشتر از وسعتش درد و سختی نمیده... از #نماز و #صبر کمک بگیرید و #دردهاتون رو به الله بگید اون درددل‌هاتون رو گوش میده آگاهه بیناست به احوالتون...

خلاصه پیش همه میرفتم و حرف میزدم همه رو دقایقی خوشحال می‌کردم اونجا که من رفتم اکثرا اهل تشیع بودند می‌آمدند و می‌گفتند زهرا
#شفات بده امام حسین شفات بده و... می‌گفتم من فقط #شفا را از الله می‌طلبم...

چرا که امام حسین و بانو فاطمه و سیدنا علی رضی‌الله‌عنهم‌ اجمعین از الله شفا و سلامتی و یاری و کمک و نصرت می‌طلبیدن ؛ اکثرا متقاعدشون می‌کردم شکر الله همه دوستم داشتند؛ موقع ملاقاتی در شهر غریب با پدر و مادرم بودم ولی از همه بیشتر ملاقاتی داشتم و پیش من می‌اومدن براشون حرف می‌زدم پرستارا و بیمارا کلی بهتر می‌شدن...

یک خانمی 35 ساله توی بخش ما بیمار بود سرطان سینه داشت در مورد من از هم تختیاش شنیده بود اومد اتاق ما کنار تختم ایستاد گفت حیف تو نیست مریضی با این زیبایی و سن و سال؛ شنیدم از تو با روحیه تر تو این بیمارستان نیست...گفت من پزشکم نگران نباش من بهترین دکترها رو می‌شناسم و تمام تلاشم رو می‌کنم تو خوب بشی گفت حالا بگو چرا انقد روحیه داری؟

گفتم الله تعالی میفرماید:

أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ
العنکبوت_2

آیا مردم پنداشتند که چون بگویند: «ایمان آوردیم» (به حال خود) رها می‌شوند، و آنان آزمایش نمی‌شوند؟

الله میفرماید در سوره بقره

وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ
البقره_155

و قطعاً شما را با چیزی از ترس و گرسنگی و کاهش مالها و جانها و میو ه ها آزمایش می‌کنیم؛ و مژده بده به صبر کنندگان

الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
البقر_156

آنها که هرگاه مصیبتی به ایشان برسد می‌گویند: ما از آن خداییم و به سوی او باز می‌گردیم

أُولَٰئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ
البقره_157

اینها هستند که درودها و رحمتی از پروردگارشان بر ایشان است و اینانند هدایت یافتگان

این آیات رو با معنی خوندم برایش...
گفتم رسول‌اللهﷺ میفرماید: وضعيت مؤمن شگفت انگیز است که تمام حالت‌ها برایش خیر است، اگر شادی به او برسد الله را سپاس می‌گوید برایش خیر است و اگر به
#مصیبتی گرفتار شود #صبر پیشه می‌کند باز هم برایش خیر است این مزیت را کسی جز مؤمن ندارد...
گفتم از صبر و نماز کمک می‌گیرم و با الله حرف میزنم و آرامش می‌گیرم به راستی برای من آرامش و خوشبختی جز عبادت و رضایت الله نیست..
مکثی کرد و گفت حرفات قشنگه من تا الان از هیچ مسلمانی این حرفها رو نشنیدم گفت من
#مسیحی هستم و چندین ساله اینجا دکترم؛ بیماران زیادی دیدم و آدمهای مذهبی و مسلمان زیاد دیدم ولی هیچکس مثل تو نبوده.. گفت شماره تو بده تو برای من خیلی مهمی دوست دارم با تو حرف بزنم آرامش می‌گیرم..
بعد از بیست روز بستری شدن در بیمارستان دکترم آمد گفت متاسفانه بدترین نوع
#سرطان_استخوان داری و باید پاتو از انتهای ران قطع کنیم شاید اینطوری هم خوب نشه ولی بازم شاید #امیدی باشه به خوب شدنت
تموم وجودم می‌لرزید نمی‌تونستم پام رو قطع کنم چند باری دکترا گفته بودن پاتو قطع کن اما با خودم می‌گفتم یاالله پامو
#قطع نکنن...

#ادامه‌دارد‌ان‌شاءالله...
@admmmj123